ایرانی ها مهارت کنترل خشم ندارند
آسیبها - صحنه درگیری بعد از تصادف در خیابانها،بحث و جدل یرسر کرایه تاکسی یا برسر نویت درصف و... تصاویر ناآشنایی برای ما نیست.مدتهاست که عنوان می شود جامعه به سمت خشونت پیش می رود و ماایرانی ها کم صبر و تحمل شده ایم.
مریم صدرالادبایی-زهرا تالانی:اما چرا ما ایرانی ها نابردبار و کم صبر شدیم این همان سوالی بود که مقام معظم رهبری در سفر خراسان شمالی هم در محورهای سبک زندگی اسلامی-ایرانی هم به آن اشاره داشتند.در همین باره میزگردی با حضور دکتر محمد قانعیراد رئیس انجمن جامعه شناسی و دکتر امیرحسین جلالی، روان شناس، استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تهران برگزار کردیم که می خوانید:
مدتهاست که عنوان می شود جامعه به سمت خشونت پیش می رود خود ما هم بروز آن را در بسیاری از روایط اجتماعی می بینیم و یکی از محورهای 17 گانه سبک زندگی ایرانی اسلامی در صحبت های مقام معظم رهبری در سفر خراسان شمالی هم بود.تصور می کنید چرا جامعه به سمت خشونت و نابردباری پیش می رود؟
قانعی راد:به نظر من خشونت در جامعه امروز ایران ناشی ازیک گسست فرهنگی است که ریشه در چند بحران دارد.در سطح فرهنگی و اجتماعی جامعه پذیری به دو بحران کناری خود باز می گردد یکی خانواده و دیگری آموزش است.موضوع بعدی فرهنگ پذیری است که بحران رسانه ای دارد.
اگر افراد نتوانند با جامعه ارتباط بگیرند، جامعه پذیر نباشند و مشارکت اجتماعی آنها تامین نشود ، رابطه افراد با جامعه یک رابطه خشونت آمیز می شود چون فرد در حاشیه جامعه قرار می گیرد.در حالیکه انسان دوست دارد در متن باشد نه حاشیه و اگر چنین شود واکنش نشان می دهد که به صورت خشونت است .به ویژه اینکه نتواند گفت وگو کنند و راههای عادی و موجود برای حل مسائل برای گفت وگو فراهم نباشد،لذا دست به رفتارهای خشونت آمیز می زنند.
اما بحران اقتصادی و تورم هم مهم و تاثیرگذار است ،چون ممکن است از جنس ماده باشد اما بازتاب آن در رندگی و روح فرد است.شما با یک درآمد مشخص زندگیتان را مدیریت می کنید اما وقتی یک شبه همه چیز گران می شود عصبی می شوید،یا اینکه الان نزدیک نوروز است واگر پدر خانواده نتواند نیازهای خانواده را تامین کند اقتدار پدر زیر سوال می رود و منزلت اجتماعی او کاهش پیدا می کند و همین او را خشن می کند. به نظر من اگر خشونت نشان می دهد از منزلت و شان خودش دفاع می کند و این کار در رفتارهای عادی او تاثیر می گذارد.از سوی دیگر ،نظام حمایت اجتماعی هم خیلی ضعیف است و نهادهای اجتماعی از فرد حمایت نمی کنند ،لذا فرد خودش را تنها می بیند و امید ندارد و تمام این مشکلات را به صورت خشونت نشان می دهد.همچنین در گذشته حمایت به صورت سنتی در جامعه ما قوی بود اما این هم ضعیف شده و نمی توان از اطرافیان هم کمک گرفت. آسیبهای اجتماعی یکی از علل پرخاشگریهای فراوانی است که در روابط میان اقشار یک جامعه دیده میشود. وقتی افراد در روابط خود با آدمها و دیگران آسیب میبینند، دیگر نمیتوانند یک رابطه سالم و معمولی را ادامه بدهند.وقتی براثر برخی از پیشامدهای اجتماعی، شکاف اجتماعی ایجاد میشود، آدمها دچار از خودبیگانگی اجتماعی نسبت به هم میشوند و امکان تعامل سالم و رفتار ارتباطی گذشته را از دست میدهند. در دهههای قبل همبستگی بسیاری بین جامعه،افراد ساکن در یک محله یا خانه حاکم بود. اکنون وقتی افراد قبایل مختلف با هم مواجه میشوند، زبان عادی ندارند چون آن رابطه از نظر روان شناختی اجتماعی به رابطه خودی و غیرخودی تبدیل شده است بنابراین از این جامعه نباید انتظار فرهیختگی داشت بلکه همان رفتار قبیلگی، واکنشی طبیعی است.
دکتر قانعی راد به دلایل بروز خشونت در جامعه اشاره کردند،آقای دکتر جلالی از نظر روانی ما چند نوع خشونت داریم و افراد چگونه این خشونتها را بروز می دهند؟
جلالی:خشونت زیر بناهای زیستی،فرهنگی و اجتماعی دارد ومعمولا سبب تغییر رفتار می شود.عوامل اجتماعی را آقای دکتر توضیح دادند،من بیشتر بر روی عوامل زیستی متمرکز می شوم.خشونت فقط فیزیکی نیست بلکه هر رفتاری که سبب آسیب و ناراحتی شود خشونت است و خشونت کلامی در کنار خشونت فیزیکی قرار می گیرد.درسالهای اخیر به خاطر رشد رسانه های مجازی خشونت فیزیکی بیشتر مورد توجه قرار گرفت اما خشونتهای روانی هم مهم هستند. آمار نشان می دهد که خشونت جسمی کم شده اما این نشان نمی دهد که میزان خشونت در جامعه
کم شده و مردم بردبار و شکیبا شدند. اتفاقا فرمی از خشونت که آزاردهنده و پیامدهای نامناسب دارد خشونت روانی و کلامی است که بسیار شده و در خیابانها هم دیده می شود.البته بخش زیادی از خشونت در درون خانواده است.سال 83 وزارت کشور پژوهشی که مبتنی بر یک طرح ملی بود را منتشر کرد،مطابق آن حدود 30 درصد افراد خشونت جسمانی را در خانواده تجربه کردند،در مجموع آمارخشونت از ابتدای زندگی مشترک زوج ها 66 درصد بوده است، یعنی از هر سه زوج دو زوج خشونت داشتند و یک زوج مورد خشونت فیزیک جدی قرار گرفته است که بیشترهم خانمها هستند.شاید در تهران به خاطر تغییرات در خانواده ها،خشونت فیزیکی فیزیکی کمتر شده است اما آمار نشان می دهد خشونت روانی به شکل تصاعدی بالا رفته که بسیار آسیب زننده است.همچنین از نظر روانی یکی تئوری جدی درمورد خشونت ناکامی است.پرخاشگری زمانی است که فرد نتواند نیازش را از شیوه معمولی بگیرد و دست به خشونت می زند یا زن و شوهر اگر نتوانند با هم گفت و گو کنند دست به خشونت می زنند.
البته نتیجه جالب یک پژوهش این بود که خانمهای بالای 55 اعلام کردند که تمایل به گذشت دارند اما خانمهای جوان معتقدند که در مقابل خشونت مقابله مثل می کنند.
همچنین وقتی یک فرد احساس ناکامی می کند و نمی تواند از راه حق به خواسته خود برسد این خشونتها بیشتر می شود،یعنی وقتی افراد از راه درست رشد نمی کنند احساس ناکامی می کنند و لذا این موضوع سبب خشونت و ناکامی می شود.چون فرایندها مشخص نیست و از امروز تا فردا ساختارها و فرصتها تغییر میکنند، فرد سعی می کند در کوتاهترین زمان امتیازها را به دست آورد و وقتی چنین نمی شود ناکام می شود و دست به رفتارهای خشونت آمیز می زند.
خشونت جابه جا شده هم داریم، ما خشونت خود را در جایی انجام می دهیم که کمترین هزینه را برای ما داشته باشد یعنی یک تحلیل می کنیم که کجا این خشونت را نشان دهیم.مثلا وقتی عملا امکان ندارد به دوات خشونت خود را نشان دهیم چون آسیب می بینیم،بنابراین به منبع دیگری جا به جا می کنیم و خشونت ما به شهروندان منتقل می شود.مدل دیگر خشونت آموخته شده است که رفتارها را ما از مرجع می آموزیم.وقتی پدر خانواده خشونت دارد فرزند هم می آموزد .
آقای دکتر قانعی راد شما مسائل اقتصادی را در ایجاد خشونت و پرخاشگری مهم می دانید،اما در گذشته که مردم شرایط اقتصادی به مراتب بدتری داشتند اما کمتر رفتارهای خشونت آمیزی داشتند.یعنی به نوعی حس رضایت از زندگی بیشتری داشتند چرا اینگونه بوده است؟
قانعی راد: فقر لزوما خشونت نمی آورد.ممکن است فرد فقیر از جایگاه اجتماعی و شرایط خودش راضی باشد،مانند وقتی که فقرا خودشان را انسانتر می دانند و مثلا معتقدند جنوب شهری ها با معرفت تر هستند اما خود فقر تنها مطرح نیست.مشکل اکنون بی ثباتی اقتصادی است و تورمی که هر ساعت و لحظه بالا می ورد.همین استرس ایجاد می کند و باعث خشونت و نارضایتی می شود.متاسفانه قیمتها با رشد متوازن تغییر نمی کنند ،جامعه هم مادی شده است و این مشکل بیشتر با پرداخت یارانه ها ایجاد شد.البته ارزشها هم در این چند سال جا به جا شدند و مردم به پول بهای زیادی می دهند.اکنون تورم و افزایش ناگهانی برخی از قیمتها، اقشار متوسط جامعه از جمله طبقه کارمند را بسیار درگیر کرده است. یک شهروند عادی جامعه نمیتواند برای یک ماه خود برنامهریزی اقتصادی کند، بنابراین تمام لحظات نگران این است که چطور مخارج خود را تنظیم کند و این ماه را چگونه تمام کند. تجربه او در چندین ماه گذشته نشان میدهد که نمیتواند با حقوقی ثابت و تورم روزافزون زندگی خود را برنامهریزی کند. همین مسئله با روح و ذهن او بازی میکند، فرد، پدر خانواده است بنابراین حیثیت خانوادگی برایش خیلی مهم است، نمیخواهد شرمنده همسر و فرزندانش شود یا مادر خانواده است، میخواهد یک مهمانی ساده برگزار کند. براش سفره غذایی خیلی مهم است اما از پس مخارج تهیه چنین سفره ای برنمیآید. قطعا چنین فردی وارد رفتارهای تند و عصبی میشود.
از طرف دیگر باید قبول کرد که روابط در شهر پیچیده شده است. تعداد بسیار زیادی قانون تولید شده است اما نظام اجرایی قانون، نظامیناکارآمد است. در دادگاههای مختلف، پروندهای بسیار زیادی وجود دارد اما به جایی نرسیدهاند. بنابراین فرد ترجیح میدهد از خودش قدرت نشان بدهند و طرف را مرعوب کنند تا عقب بکشد و یک نوع سازگاری عرفی در مقابل ناکاراییهای شوراهای حل اختلاف و قوه قضاییه به وجود بیاید. آدمها ذاتا پرخاشگر نیستند، اما اگر این جنبه که پرخاشگری میتواند به احقاق حقی منجر شود و جلوی ظلمی سد شود را در نظر بگیریم بله، پرخاشگری به عنوان یک ارزش تلقی میشود.
جلالی:به نظر میرسد اجرا نشدن قانون از سوی تک تک آدمهایی که در یک جامعه زندگی میکنند، سبب نا امنی زندگی آنها شده است. مثل وقتی که یک کارمند ارباب رجوع را تکریم نمیکند و میداند که دست ارباب رجوع هم به هیچجا بند نیست. در نهایت فرد به این نتیجه میرسد که با داد و بیداد کار خودش را جلو ببرد. اینجاست که داد و بیداد وارد فرهنگ ما میشود، چون کارساز است.
خب از طرف دیگرباید بپذیریم که جامعه ما از یک جامعه سنتی به سمت یک جامعه مدرن در حال تغییر است و در خیلی از موارد باید قوانین جدیدی بر روابط اجتماعی حاکم شود.و شاید حمایت های اجتماعی به شکل جامعه سنتی دیگر کارساز نباشد
قانعی راد:نه نباید اینگونه باشد.الان در اروپا که کاملا جامعه مدرنی است اصلا حمایتهای اجتماعی از کار نیفتاده است و مثلا هلند بیشترین حمایت را دارد.نباید این تصور را کرد که جامعه مدرن حمایت اجتماعی از مردمش ندارد.آنها سرمایه اجتماعی دارند و از بین نرفته است.در آنجا سازمانهای اجتماع محور بسیار گسترده شدند و حمایت اجتماعی خودشان را دارند.
جلالی: باید بپذیریم که فقدان نهادهای مدنی از علل افزایش میزان خشونت در جامعه است. در گذشته اگر اختلافی در بین مردم ایجاد میشد کسانی بودند که به کمک آنها میآمدند و از سهمگینتر شدن فشارها جلوگیری میکردند و نمیگذاشتند به جرح و قتل منجر شود. متاسفانه امروز آن نهادهای سنتی تضعیف شدهاند و نهادهای مدنی جدید هم که در همه کشورهای توسعه یافته فعال هستند درجامعه ما شکل نگرفته و حتی بعضا اگر هم باشند ممکن است مورد طرد جامعه و دولت قرار بگیرند. فقدان این نهادهای مدنی خود به خود باعث شده است که زمینههای نزاع در جامعه فراهم شود زیرا نه آن نهادهای سنتی مدنی میتوانند برای کاهش میزان جرائم فعالیت کنند و نه آن نهادهای مدنی جدید وجود دارد که سطح تحمل مردم را بالا برد تا خشونت در جامعه گسترش پیدا نکند.
چرا جامعه امروز ایران به پرخاشگری به عنوان یکی ابزارمهم برای دفاع از حق خود فکر میکند؟
قانعی راد: وقتی شما قدرت نشان میدهید، صدای خود را بلند میکنید، میخواهید برتری خود را به کسی نشان دهید تا حقوق شما را رعایت کند، یا میخواهید حق از دست رفته را برگردانید، بنابراین بهتدریج به این روند به سازوکار عرفی تبدیل میشود و این موضوع به همان علت ناکارایی شورای حل اختلاف و نهادهای دولتی است. نهادهایی که مسئولیت دفاع از حقوق شهروند را دارند اما به درستی دفاع نمیکنند. البته یک عدهای هم وجود دارند که از پرخاشگری برای اهداف سلطهجویانه استفاده میکنند. اما به نظر میرسد که این تندخویی که در جامعه دیده میشود طبیعی است و ماحصل مسیری است که جامعه پیموده است. همینجاست که به ارزش تبدیل میشود. یکی داد میزند تا از حریم خصوصی و خانوادهاش دفاع کند. یکی از حق قانونی خود. جنگ هم به همین صورت اتفاق میافتد. جنگ و کشتن دیگری ارزش نیست اما زمانی که مسئله زمین، کشور و مرز به وجود آید به ارزش تبدیل میشود. حالا هم پرخاشگری و خشونت در جامعه ما به یکی از ابزارهای دفاعی تبدیل شده است.
ازطرفی وقتی مردم مدام در حال خواندن و دیدن دعواهای رسانهای هستند، ناخودآگاه الگوبرداری میکنند. وقتی در مجلس یا نهادهای دیگر روابط پرخاشگرانه دیده میشود، نباید از مشاهده دعواهایی که در خیابان و کوچهها اتفاق میافتد، تعجب کرد. وقتی نماینده یک جامعه وارد دعوا میشود، آن دعوا همهگیر میشود و تک تک افراد جامعه را درگیر میکند. در شرایط خاصی چون انتخابات، همه آدمها درگیر دعواها میشوند. بنابراین در درون پرخاشگری به صورت چرخهای همین طور جلو میرود و عوارض منفی خود را بیشتر نشان میدهد. از خانه به بقالی سرکوچه میرسد و از آنجا به خیابان میرود و پس از آن دانشگاه را درگیر میکند. بعد خیابانها صحنه روابط پرخاشگرایانه میشود. مسئولان باید بدانند که شیوه و منش آنها تاثیر بسیار زیادی در جامعه دارد. اگر شیوه آنها بر مبنای حل اختلاف و گفتوگو باشد، جامعه هم راه تعامل را یاد میگیرد.
دکتر قانعی راد
شما عنوان می کنید که امکان گفت وگو در جامعه ما کم شده است.این به خاطر نبود مهارت است؟
قانعی راد: بله، جامعه امروز یک جامعه فاقد مهارتهای ارتباطی و گفتوگویی است. این مسئله قطعا به شکست منجر خواهد شد. اما باید قبول داشت هر رفتاری یاد گرفتنی است. وقتی افراد در موقعیتهای تنشزا قرار داده میشوند به سوی خشونت میروند، آنها کمکم یاد میگیرند که در مقابل دیگران جبههگیری و به اصطلاح بسته رفتار کنند و در برخورد با دیگری باز نیستند. به دلیل اینکه یک خود آسیب دیده هستند. پرخاشگری به ارزش تبدیل نشده است، بلکه باید گفت که دارد شکل «عادتواره» پیدا میکند و تبدیل به یک هنجار میشود. هنجاری که البته هنوز جنبه ضد ارزشی خود را هم دارد. درست است که پرخاشگری به عنوان یک رفتار به صورت روزمره در جامعه دیده میشود و ما با افزایش آن روبهرو هستیم اما هنوز هم از سوی جامعه نفی میشود و به دیده منفی نگریسته میشود. حتی در یک زمان ممکن است فرد رفتاری پرخاشگرانه از خود نشان دهد اما پرخاشگری طرف مقابل برای او قابل قبول نباشد و آن را نکوهش کند. البته باید گفت که این رفتار کمی از کنترل خارج و سبب ناراحتی بسیاری از افراد جامعه شده است. اما نمیشود گفت که این رفتار به عنوان رفتار مثبت تلقی میشود و جزو ارزشهای جامعه شده است، بلکه ناظران همیشه آن را نکوهش میکنند.
از منظر روانشناسی اگر بخواهیم این موضوع را برسی کنیم،چرا تعداد خودهای آسیب دیده درجامعه ما هر روز بیشتر میشود؟
جلالی: دلایل روانشناسی متعددی دارد. تراکم مسائل و مشکلات اجتماعی، ضریب حساسیت را بالا میبرد و موقعی که ضریب عاطفی نسبت به حوادث بالا برود، کنشها و واکنشها حالت عقلانی ندارد. در این شرایط است که دیگران را متهم و تحقیر میکنیم یا متهم و تحقیر میشویم. در سالهای اخیر هم جامعه ایرانی با مسائل و مشکلات اجتماعی و اقتصادی زیادی روبهرو شده است. این همپوشانیها به شدت حساسیت جامعه را بالا برده است. مسائل اجتماعی باید با صلاح، تدبیر و خردمندی حل شود اما زمانی که مسائل متعددی روی هم قرار میگیرد، شیوه برخورد با آن عاطفی میشود و جامعه در یک مسیر و فرآیندی میافتد که اقشار مختلف آن به سمت بیماریهای همهگیر میروند. مثل شرایطی که امروز جامعه با آن در گیر است.
آقای دکتر جلالی، به خشونت کلامی در خانواده اشاره کردید و از سوی دیگر خشونتهای جابه جا شده هم وجود دارد.یه نظر شما چون مردم نمی توانند خشونت خود را در جامعه بروز دهند در خانواده این خشونتها بیشتر شده است؟
جلالی:بله خشونت جا به جا شده است و این در خانواده منتقل شده است. لذا یاید ساختار خانواده را تغییر داد.محروم کردن افراد از رشد اجتماعی سبب خشونت می شود،البته شاید در گذشته هم بود اما الان پررنگ تر شده است چون خشونت یک چرخه است.اگر یک نفر خشونت کند به دیگران هم منتقل می شود.وقتی پدر خشونت می کند به کودک منتقل می شود.در گذر از خانواده سنتی به مدرن، اگر خانم از کار وتحصیل محروم می شد کاملا پذیرفته شده بود اما الان یک ناهنجاری است.وقتی زن از این حق محروم می شود خشونت نشان می دهد.از سوی دیگر در از بین رفتن ساختار سنتی مردها برخی حقوقشان را از دست دادند ، مردها در برابر این ناکامی خشونت نشان می دهند و به روش مختلفی برای احقاق آن متوسل می شوند. بنابراین چرخه خشونت خانواده وارد جامعه می شود،کارمندی وقتی از رئیس آسیب می بیند کار مردم را انجام نمی دهد،ارباب رجوع به منابع عمومی آسیب می زند و همین طور ادامه پیدا می کند.
دکتر جلالی
همانطور که می دانید الان خشونت در جامعه کاملا آشکار شده و خشونت پنهان نداریم.تصور می کنید دلیل آن چیست؟
جلالی:متسفانه این مدل عریان خشونت نشان می دهد که جامعه به عقب بازگشته و به شیوه ابتدایی تبدیل شده است.ما در حال رشد هستیم و افراد تحصیل کرده زیادی داریم اما شیوه رفتاری ما پس رفت دارد و به شیوه بدوی تبدیل شده است.به نظرم باید این را از منظر اجتماعی بررسی کنیم.
قانعی راد:در فقدان همبستگی اجتماعی هر فردی تیشه به سر خود می زند. تأکید اصلی من روی جامعه به عنوان کانون تولید رابطه و معناست و این که هرگاه این دو دچار آسیب شوند خود جامعه آسیب می بیند و سرانجام این آسیبها در سطح فردی ریزش پیدا می کنند و افراد را دچار آسیب می سازند. بنابراین بحث این نیست که افراد دچار آسیب می شوند و بعد جامعه آسیب می بیند و ما با آسیب اجتماعی مواجه می شویم. در واقع عکس قضیه صادق است ابتدا جامعه آسیب می بیند بعد روی افراد ریزش پیدا می کند. در این جا از سطح کلان به خرد می رویم و نگاه جامعهشناسی هم این گونه است. برخی می گویند: جامعه مجموعه ای از افراد است و هنگامی که در افراد دلسردی و دلمردگی ایجاد شد ما می فهمیم که جامعه دچار آسیب شده است ولی من معتقدم به این معنا نیست که آسیب دیدگی این افراد جامعه را دچار آسیب کرده بلکه آسیب دیدگی جامعه روی افراد اثر گذاشته است.
موضوع ناکامی هم اشاره شد که سبب می شود فرد چون به خواسته هایش نمی رسد،دست به پرخاشگری می زند.چطور می توان این مهارت را به فرد آموخت که راه رسیدن به خواسته ها پرخاشگری نیست؟
جلالی:افراد احساس خودارزشمندی را از عوامل بیرونی می گیرند که دولت تعیین کننده است.وقتی در جامعه تجربه و صلاحیت ملاک شایستگی نباشد،فرد به عوامل خارجی کاذب توجه می کند .همین عدم رضایت سبب ناکامی و پرخاشگری می شود.مهارت آموزی هم از خانواده و جامعه باید انجام شود که خود جامعه ما عامل مهمی در ایجاد ناکامی ها است.
شما به عوامل ایجاد خشونت در جامعه اشاره کردید،حالا چطور می توان این خشونت را کنترل کرد؟
جلالی:درمان این وضعیت اجتماعی است و در سطح فردی امکان ندارد چون زمینه آن اجتماعی است.در کل ایرانیها مهارت کنترل خشم ندارند چون در مدارس و خانواده آن را نمی آموزند.
قانعی راد: یکی از ساز و کارها، پیوند دادن جامعه با جامعه است. تعریف کردن نقش اجتماعی برای مردم یک شهر و کشور. ورود سازمانهای غیردولتی و نهادهای مردمی که بین مردم و دولتمردان پل بزنند؛ یک پیوند بخش مردمی و با بخش رسمی حل اختلافها. باید یک هیات منصفهای وجود داشته باشد متشکل از افراد تاثیر گذار مثل هنرمندان که مردم را با بخش رسمی آشتی دهد.همچنین ما در نظام آموزشی و در مدارس چیزی به نام آموزش مهارت زندگی و مهارت ارتباطی و گفتوگویی نداریم برای همین است که شرایط سیاسی ما به جای گفتوگو، با خشونت اداره میشود. بنابراین باید باب گفتوگو در مدارس بازشود و به دانشآموزان آموزش داده شود. فرد باید در دبستان با این مهارتها آشنا شود.