چهارشنبه 20 دی 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

قهرمان ما را از گل درآوريد!

ايسنا ـ وقتی قهرمانان دنيا داشتند در بهترين ورزشگاه ها با بهترين امکانات تمرين می کردند تا با جسمی آماده در مسابقات حاضر شوند و مدال خوشرنگی را که مردم کشورشان آن را آرزو می کنند برای آنها به ارمغان بياورند و بشوند مايه سرفرازی کشورشان در دنيا، قهرمان ما در همان حال داشت ماسه بار می زد و سيمان می ريخت و ملات درست می کرد!

به گزارش ايسنا، وقتی قهرمانان دنيا داشتند ميل می زدند و کنارش داروهای تقويتی و شير می خورند، قهرمان ما داشت بيل می زد و لقمه نان و پنيری را که برای غذای ظهر آماده کرده بود، می خورد.

وقتی قهرمانان دنيا داشتند در فضای سرپوشيده و با درجه حرارت مطلوب بدن های خود را می ساختند، قهرمان ما داشت جلوی تيغ تيز آفتاب آجرها را بالا می انداخت و خشت روی خشت می گذاشت و ساختمانهای مردم را می ساخت.

وقتی قهرمانان دنيا قبل از تمرين، تفريح و استراحت می کردند تا روحيه شان بالا رود، قهرمان ما داشت سر ساختمان کارگری می کرد تا اگر رمقی باقی ماند بعد از کار تازه برود سر تمرين!

وقتی قهرمانان دنيا داشتند نيزه پرتاب می کردند تا قدرت پرتاب خود را بالا ببرند، قهرمان ما داشت آجر پرتاب می کرد تا ساختمان هر روز بالا و بالاتر برود و شايد همين آجر پرتاب کردن ها باعث شد نيزه اش را ۵۰ متر و ۹۷ سانتی متر پرتاپ کند و رکورد دنيا را بشکند!



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


وقتی قهرمانان دنيا داشتند روی چمن تمرين می کردند و کادر فنی و کمک و خيلی های ديگر کنارشان بودند و تمرينشان را زير نظر داشتند، قهرمان ما داشت توی گل تمرين می کرد و وقتی نيزه اش را پرتاب می کرد کسی نبود که آن را برايش بياورد و برايش سخت بود با پاهايی که از هر دو مچ معلول است برود توی گلها و نيزه اش را بياورد.

وقتی قهرمانان دنيا تمرين می کردند و بدنشان گرم می شد يک نفر حوله می انداخت روی بدنشان تا عضلاتشان سرد نگردد، قهرمان ما تا می‌رفت نيزه‌اش را بياورد بدنش سرد می شد و هر آن احتمال پارگی عضلاتش وجود داشت.

وقتی قهرمانان دنيا در بهترين شرايط مالی می رفتند برای مسابقات، قهرمان ما اگر می خواست برای مسابقه برود مجبور می شد پول سفرش را از اين و آن قرض بگيرد تا بتواند در مسابقات حضور داشته باشد و آن مدال خوشرنگ را، او برای مردم کشورش بگيرد.

قهرمان ما از عشاير ايل زوله بود و ۱۸ سال به همراه خانواده اش کوچ نشينی می کرد و با برادر دوقلويش گوسفندان را برای چرا می برد. زندگی کوچ نشينی با همه سختی ها و لذتهايش سپری می شد تا آن زمان که پدر و برادر دوقلوی محمد جان خود را در يک تصادف از دست دادند و خانواده او مجبور شد برای پرداخت قرض پدر، گوسفندان را بفروشند و با ته مانده پول آن خانه ای در شهر اجاره کند.

برای همه خانواده بخصوص مادر سخت بود که از چادرنشينی حالا بيايند در خانه ای که آن هم متعلق به خودشان نيست و بشوند اجاره نشين شهر.

محمد خالوندی به خاطر گذارن زندگی و درآوردن خرج خانواده به ناچار از ادامه تحصيل باز ماند و کارگر ساختمان شد.

سال ۱۳۸۷مسابقات پارالمپيک ۲۰۰۸ را از تلويزيون نگاه می کرد و عبدالرضا ميرزايی، اسطوره پرتاب نيزه جانبازان را می ديد که چهار مدال طلای پارالمپيک را در کارنامه خود دارد و در دل آرزو می‌کرد که روزی مانند او می توانست برای کشورش افتخار آفرينی کند.

يک روز وقتی به دعوت يکی از اقوام به تهران و ورزشگاه آزادی رفت در آنجا افرادی را ديد که نيزه پرتاب می‌کردند، محمد هم بدش نمی آمد حداقل برای يکبار نيزه را پرتاب کند.

مربی زمين به او اجازه داد و وقتی محمد نيزه را پرتاب کرد مربی پی به قدرت ضربه کتف محمد برد و از او خواست تا اين ورزش را ادامه دهد. محمد يکسالی بصورت تفريحی پرتاب نيزه را دنبال می کرد و اصلا فکر نمی کرد که روزی بتواند رکورد دنيا را در اين رشته تغيير دهد.

بعد از مدتی مسابقات انتخابی تيم ملی جوانان برای شرکت در مسابقات دبی برگزار شد، اما محمد به جای ۳۹ متر، ۳۸ متر و ۷۳ سانتی متر پرتاب کرد. مربی که به قدرت و توانايی محمد اطمينان داشت نمی توانست محمد را از مسابقات محروم کند و محمد به خاطر اين اطمينان، به مربی قول داد که در مسابقات جوانان بالای ۴۰ متر را بزند.

اما چيزی که داشت مانع رفتن می شد هزينه دو ميليون تومانی برای شرکت در اين مسابقات بود و محمد برای جور کردن اين پول به همه رو انداخت؛ از مربی بگير تا دوست و آشنا و از هرکسی ۲۰۰ ،۳۰۰ هزار تومان جمع کرد تا بشود دو ميليون تومان و بالاخره توانست در مسابقات شرکت کند.

مسابقات برگزار شد و محمد توانست روی حرفش بايستد و نيزه اش را ۴۱ متر و ۲۳ سانتی متر پرتاب کرد.

مدتی بعد اردوی متصل به اعزام برای مسابقات پارالمپيک لندن برگزار شد که محمد ۲ هفته را در اردوی تهران به سر برد و با نيزه ای غير استاندارد مرتب تمرين می کرد.

به گزارش ايسنا، محمد بدون مربی تغذيه و امکاناتی که بايد قبل از شروع مسابقات برای او فراهم می بود تمرين می کرد و تا ۲ ماه قبل از شروع مسابقات برای درآوردن خرج و مخارجش مجبور بود کارگری کند و از ۲ بعدازظهر به بعد تازه برود سرتمرين برای مسابقات پارالمپيک لندن!

روز مسابقات فرارسيد حالا محمد بايد نيزه اش را بر می داشت و آن را جايی می انداخت که قهرمانان دنيا نتوانند حتی به گردش برسند. ياد تمام سختی ها و مشکلات نه، ياد کشورش و سربلندی آن بود که به بازوانش توان داد تا نيزه اش را ۵۰ متر و ۹۸ سانتيمتر پرتاب کند و رکورد دنيا را در بازيهای پارالمپيک لندن بشکند و بشود مايه افتخار ايران زمين.

محمد نشان داد که نه تنها معلوليت بلکه تمامی مشکلات نيز نمی توانند قدری از اراده اش را برای کسب افتخار برای کشورش کم کنند.

حالا قهرمان ما بعد از پارالمپيک و تقدير از سوی مقامات بالاخره توانست خانه ای را که مادرش آرزوی آن را داشت برای او بخرد، اما وقتی به استان آمد باز هم برگشت سر همان زمين گلی و کسی هم سراغش را نگرفت که حداقل بگويد قهرمان دستت درد نکند.

مراسم تقديری که در استان برگزار نشد به کنار، حداقل امکاناتی بدهيد و قهرمان ما را از گل درآوريد!

گزارش از محبوبه علی آقايی، خبرنگار ايسنا منطقه کرمانشاه


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016