حرفهای تلخ و شيرين احمدرضا عابدزاده
عقاب آسيا. لقب کمی نيست و در اين فوتبال هواداران اين لقب را به هر کسی ندادهاند. مرد ملبورن اما دل پری دارد از وضعيت کنونی فوتبالی که برايش با جان و دل بازی کرد.
احمدرضا عابدزاده با حضور سه ساعته در خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، از هر دری صحبت کرد.اتفاقی که يک بار ۱۲ سال پيش برايش افتاد مردم ايران را به يک شوک بزرگ فرو برد. چند روز پيش يک بار ديگر حضور او در بيمارستان کافی بود تا توجه همه را به خود جلب کند. چه تلخ است وقتی مردی با اين وزن از تجربه و افتخار در فوتبال ما برايش کاری نيست. يکی از بهترين بازيکنان تاريخ فوتبال ايران از اين روزهايش گفت و از روزهای پرخاطرهی ديروزش.
گفتوگوی تفصيلی ايسنا با "عقاب فوتبال آسيا" را میخوانيد:
* چند وقت پيش دوباره در بيمارستان بستری شديد، مشکلی به وجود آمده بود؟
ـ ۱۲ سال پيش اتفاقی افتاد که هيچکس انتظارش را نداشت و خوشبختانه با کمک خدا و دعای خير مردم برگشتم. الان هم تنها مشکلی که برای من پيش آمده مربوط به آنژيوگرافی است و بايد از سرم مراقبت کنم. باز هم از مردم تشکر میکنم که برای من دعا کردند و دستشان را میبوسم. در حال حاضر همه چيز سر جای خودش است.
* دو سالی است که به آمريکا رفتهايد، در آنجا چه کار میکنيد؟
- خوشبختانه در اين دو سالی که در آمريکا بودم از نظر برنامهريزی، امکانات، آب و هوا، مسيری که درست طی میشود و ارزشی که برای ورزششان قائل هستند شرايط خوبی داشتم. اگر يک ورزشکار حرفهای به کشورشان بيايد که شهرت بينالمللی داشته باشد، او را میپرستند و او را نگه میدارند. ۶-۵ سال بعد از جام جهانی ۹۸، چند بازيکن اصلی تيم ملی کشورشان را صدا کردند تا دور هم جمع شوند و درباره نحوه برنامهريزی برای تيمهای پايه با هم بحث کنند. تقريبا ۱۲ نفر بودند که برايشان حقوق کامل، ماشين، خانه و امکانات کامل را از جمله زمينهای بزرگ در نظر گرفتند. فکر میکنم حدود هفت تا ده هزار دلار هم ماهانه حقوق میگرفتند. چند دختر و پسر بين ۶ تا ۱۶ سال به بازيکنان قديمی خود دادهاند تا آنها را تربيت کنند. من الان در آمريکا زندگی میکنم اما عشقم در ايران است. به شما قول میدهم اگر ۲۰۰ بازيکن نوجوان را به من بدهند، در يک سال میتوانم از دل آنها چند بازيکن خوب تحويل بدهم. نفعی هم برای خودم نمیخواهم. در حال حاضر در باشگاهی که من کار میکنم، نزديک به ۸۰۰ بازيکن داريم با ۲۵ مربی و برای هر کدام از مربيان هم حقوق ۲ تا ۳ هزار دلاری در نظر گرفتهاند.
* شما بيشتر به خاطر اين تفاوتها رفتيد يا اينکه از مسئولان فوتبال بیمهری ديديد؟
- وقتی میبينم که فوتبال ما اصولی ندارد و روی يک مسير تعريف شده حرکت نمیکند، برای چه بايد در اينجا کار کنم. اگر يک مدرسه فوتبال بزنم فردا، پس فردا صد نفر مدعی میشوند که فلان کار را بايد برايشان انجام دهيم. هيچ کس نمیآيد پشتوانه من شود. حتی مربيان ما در کار خود اصول را رعايت نمیکنند. من روزی ۴ ساعت تمرين میکنم و هر زمان که به تمرين میروم تلفن همراهم را با خود نمیبرم اما مربی داريم که زمانی که به تمرين میرود، ۴ تا تلفن همراه دارد و همه آنها را چک میکند. اول به بيزينسش میرسد، بعد حواسش به تمرين است.
* چند سال پيش با کفاشيان صحبت کرده بوديد تا قسمتی از کار تيمهای ملی پايه را به شما بسپارد و او هم قبول کرده بود اما ديگر خبری نشد.
- کفاشيان کسی نيست که من بخواهم برای او صحبت کنم يا از او انتقاد کنم. او نمیداند فوتبال چيست. میگويد بهترين مربی را داريم، فرگوسن کيست؟ واقعا در برنامه ۹۰ گفته بود فرگوسن را نمیشناسم حالا وقتی بزرگ فوتبال دنيا را نمیشناسد من با خودم میگويم وای به حال من؟ الان فدراسيون فوتبال آمريکا برای تمام بازيکنان تيم ملی اين کشور و خانوادهشان بليتهای جام جهانی گرفته تا در طول اين مسابقهها در کنار آنها باشند. چرا فوتبال ما برای رسيدن به جام جهانی بايد کلی تلاش کند؟ سال ۹۸ بعد از ۲۰ سال صعود کرديم و از آن به بعد هم يک دوره در ميان صعود کردهايم. ژاپن بعد از سال ۹۸ که برای اولين بار به جام جهانی صعود کرد، هر دوره در اين تورنمنت حضور داشته، آنها بازيکنان خود را از ۸ سالگی تربيت میکنند و الان شما میبينيد که چند تن از بهترين بازيکنان جهان در اين تيم حضور دارند. الان مدارس فوتبال ما سالی ۱۰۰ فوتباليست کودک را ثبتنام میکنند. ببينيد که با آنها چه کاری انجام میدهند و خروجی اين برنامهها چه بوده است. من در عرض يک سال ۱۲ بازيکن را تربيت کردم. در آکادمی که من کار میکنم مسئولان فدراسيون آمريکا چند نفر را انتخاب کردهاند تا بر کارها نظارت داشته باشند. نزديک به ۸۰۰ فوتباليست در اين آکادمی حضور دارند با ۲۵ مربی که هر کدام از اين مربيان در پنج بخشی که برای آکادمی در نظر گرفته شده، هر روز کار هدايت اين بچهها را بر عهده دارند. يک مربی از انگليس آوردهاند، يکی مثل من را از ايران آوردهاند و... . خودم فيلمی را ديدم که از انگليس فرستاده شده بود و گفته بودند چرا عابدزاده در ايران نيست و آمده در فوتبال آمريکا کار میکند آن هم در آکادمی کوران يونايتد. يک روز سر تمرين چند رسانه آمدند و با همه مصاحبه کردند. از بازيکنان بگيريد تا مربيان ديگر، همه گفتند که ما تا به حال تمرينهايی که عابدزاده میدهد را نديدهايم. من در آمريکا ۵۰ توپ نايک اصل گرفتم. حالا شما يک توپ آل اشپورت را بخواهيد بگيريد چقدر است؟ ۱۵۰ هزار تومان! خودم آنجا همه چيز دارم و شرايطم برای مربيگری خوب است.
* پس چرا فردی مثل عابدزاده با اين همه تجربه و دانش نبايد در فوتبال ما باشد و الان به کودکان آمريکايی فوتبال ياد میدهد؟
- به خاطر اينکه من حرفم را رک میزنم و بر خلاف نظر آقايان که دوست دارند با آنها همراه شوم، نمیتوانم زير و رو بکشم و هميشه رو هستم. اينجا فکر میکنند که بايد برويد به آنها التماس کنيد اما در آمريکا از اين خبرها نيست. به شما احترام میگذارند. من فيلمها و عکسهای تمرين آکادمی پرسپوليس و استقلال را میبينم. اصلا اين آکادمی اجازه ندارد برای بچههای زير ۱۰ سال چنين تمرينهايی بگذارد. اصول آکادميک در اين باشگاهها به هيچ وجه رعايت نمیشود.
* پس با اين وضعيت دورنمای فوتبالمان را روشن نمیبينيد؟
- باور کنيد در اين چند روزی که به ايران آمدهام چند بار به من پيام دادهاند که برگرد، بچههای آکادمی منتظرت هستند. فقط هم مربی دروازهبانها نيستم. در اورنج کانتی بازيکن از ۸ ساله دارم تا ۵۵ ساله. الان ما در فوتبالمان فردی داريم که در فوتبال آلمان بيزينس کار میکرده و الان سرمربی شده. يا در ايران راننده تاکسی بوده اما الان کمک مربی شده است. حالا شما میگوئيد نگران فردا هستيد، وضعيت ما اينگونه است. مگر کسی که خودکار دستش میگيرد، باسواد است؟ خنده من، خنده تلخ است. من بايد در اين مملکت باشم اما شرايط اجازه نمیدهد. اما در آنجا همه چيز روی اصول است و به شما کمک هم میکنند که کارتان را درست انجام دهيد. اينجا من يک بار داشتم با سرعت ۱۴۰ کيلومتر در ساعت در يکی از اتوبانها میرفتم. پليس من را گرفت. افسر جلوی من ايستاده و میگويد کارت ماشين، گواهينامه، نه میگويد خسته نباشيد، نه سلام میکند. بعد هم با حرکت دست خود نشان میدهد که من بايد دنبال او بروم. آخر من چرا بايد دنبال او بروم. اگر میخواهی جريمه کنی، همين جا جريمه کن. عکس ماشينش را گرفتم. دنبالش رفتم و وقتی ايستاد به او گفتم من که نبايد دنبال تو بيايم. پس آن سردار در برنامه راهنمايی و رانندگی در تلويزيون چه میگويد؟ به جای اين کارها برای افسرها کلاس بگذاريد تا با مردم درست برخورد کنند.
* در چند سال گذشته بارها بحث بازگشت شما به پرسپوليس به عناوين مختلف مطرح شد اما در حد حرف باقی ماند.
- بله، چند بار با من صحبت شد اما مشخص نشد که بايد در پرسپوليس چه کاری انجام دهم. فقط میگفتند که بيا پرسپوليس، کاری نداشته باش. من پرسيدم خب بايد چه کاری انجام دهم. من که فقط نمیخواهم اسمم در يک جا مطرح باشد. بايد بدانم برنامه باشگاه برای بخشی که من کار میکنم چيست؟ اما بعضیها به من میگويند چه کاری داری که پرسپوليس از تو چه میخواهد. ۲۰۰ – ۳۰۰ ميليون میدهد، بگير و برو. اما من هيچ وقت اين گونه کار نمیکنم.
* در سه، چهار سال گذشته دو مربی دروازهبان استقلالی به پرسپوليس آمدند اما انگار جايی برای احمدرضا عابدزاده نبود.
- من چه بگويم. به هر حال اين نظر مربی است. بعد از اينکه در زمان استيلی سعيد عزيزيان از پرسپوليس رفت، به من گفتند که بيا مربی دروازهبانها شو، من گفتم که خب عزيزان چرا رفته؟ گفتند چه کار داری؟ ۵۰۰ ميليون بگير و کار کن. من در جواب گفتم که شما با من قرارداد ۵ ساله ببنديد، ۵۰۰ ميليون هم مال خودتان. آقای سردار، شما تضمين میکنی که من ۵ سال اينجا کار کنم و در اين مدت ۳۰ دروازهبان را معرفی کنم؟ او هم گفت نه. شما میرويد ژوزه را میآوريد يا يک مربی ديگر و بعد او میگويد عابدزاده را نمیخواهد، خب معلوم است که من با اين شرايط نمیتوانم کار کنم.
* اگر در شرايط فعلی احمدرضا عابدزاده بازی میکرد، قراردادش چقدر میشد؟
- من در سال ۸۰ که برای پرسپوليس بازی میکردم، ۲۷ ميليون تومان قرارداد بستم. الان شايد اگر قرارداد من يک ميليارد تومان بود، میگفتند ۷۰۰ مال تو ۳۰۰ مال ما! مدير باشگاه با خودش میگويد من که دو ماه ديگر بيشتر نيستم، از اين قرارداد بخشی را هم برای خودم برمیدارم. من در کار خودم يک سری اصول دارم و بر اساس آن کار میکنم.
* شايد به خاطر همين اصول و تمرينهای سخت شما بود که دو دروازهبانتان رباط صليبی پاره کردند!
- ببينيد من روی اصول کار میکنم. در آمريکا ۴ ساعت تمرين میدهم، هم بدنسازی، هم دروازهبانی. اگر من مدير ساختمان ايسنا بودم فقط آسانسور را برای طبقه پنجم باز میگذاشتم چرا که همه شما جوان هستيد و اگر امروز نتوانيد از پله بالا برويد ۲۰ سال ديگر در همه چيز به مشکل میخوريد. ما در غذا خوردنمان که هيچ چيز را درست رعايت نمیکنيم. از پروتئينها در رژيم غذايی به خوبی استفاده نمیکنيم. من سال ۷۸ با افشين پيروانی در پرسپوليس همبازی بودم. يک جمله به او گفتم، آن زمان خيلی صورت تپلی داشت. به او گفتم که از اين سسها نخور. او بعد از چند سال من را ديد و گفت آن جمله تو هنوز يادم مانده و رعايت کردم. الان اگر شما افشين پيروانی را ببينيد بدنش مثل دوران بازيگریاش مانده و اضافه وزن ندارد. من در تمرين دادنم هم اصول خاصی دارم.
* در اين چند هفته بحث های زيادی درباره سيگاری يا قليانی بودن بازيکنان فوتبال ايران مطرح شد. در زمان شما چقدر اين مسائل وجود داشت.
- زمان ما بازيکنان سيگاری داشتيم اما کسی قليان نمی کشيد. حالا اسم نمی آورم. چند نفر بودند که اين کار را می کردند و هر چه به آنها می گفتيم اصلا توجه نمی کردند. اينها فقط يکی از مشکلات فعلی فوتبال ماست. از نظر تغذيه، زندگی حرفه ای و خيلی از موارد ديگر مشکل داريم. ما اصلا در فوتبالمان کار تيمی نداريم. اين فوتبالی که در ليگ برتر ما انجام می شود واقعا قشنگ است؟ شما بازی بارسا و رئال را می بينی لذت می بری. روز بعد يکی از بازی های ليگ ايران را می بينی، حالت به هم می خورد، کانال تلويزيون را عوض می کنی. همين است که تعداد تماشاگران ليگ کم شده است. زمان ما ۱۲۰ هزار نفر می آمدند حالا ۱۵۰۰ نفر می آيند! فوتبالی ما نداريم. فقط پولش مانده است. بيائيد ببينيد در آمريکا جه تمرينهايی به بازيکنان میدهند. آنوقت شما میگوئيد تمرينهای عابدزاده سنگين است؟ بازيکن آنجا با تيم ۲:۳۰ ساعت تمرين میکند. وقتی به زمين تمرين میآيد کاملا در اختيار باشگاه است. بدنسازی میکند. تغذيه خوب میشود. برای تفريح که نيامده است. بازيکن حرفهای ساعت ۱۰ میخوابد و دوباره از ساعت ۷ صبح میآيد باشگاه. آن وقت ما تمرين تيم را میگذاريم ساعت ۱۲. کجای دنيا ساعت ۱۲ تمرين میکنند؟ بله من مربی بيزينس دارم میخواهم اول به اين کارهايم برسم بعد بيايم سر تمرين. به همين دليل وقتی ساعت ۱۲ تمرين باشد، بازيکن شب قبلش ساعت ۳ نيمه شب میخوابد.
* جريان ماليات شما با باشگاه پرسپوليس چه بود که به خاطر آن ممنوع الخروج شديد.
- ما در آن زمان قرارداد بستيم با باشگاه و گفتند فلان مبلغ را از قراردادت به خاطر ماليات کم میکنيم. من هم گفتم قبول است. حالا که چند سال گذشته میگويند مالياتت را خودت بايد بدهی! الان هم ممنوع الخروج شدهام به خاطر اينکه باشگاه مالياتم را نداده و میگويند خودت بايد آن را پرداخت کنی. ۲۰ ميليون و خوردهای بايد میدادم.
* چرا پرسپوليس بر خلاف سالهايی که شما در اين تيم حضور داشتيد در چند فصل اخير پرنوسان ظاهر میشود؟
- ببينيد چيزی روی اصول پيش نمیرود. ما فقط قرارداد میبنديم و بازيکن جديد میآوريم اما چيزی به اينها ياد نمیدهيم و فقط روزی يک ساعت به آنها تمرين میدهيم. شما نگاه کنيد نقش بازيکنی مثل آندرانيک تيموريان در استقلال چقدر است. اگر او را از اين تيم بگيريد دچار مشکل میشوند. چراکه حرکاتش، ميزان دويدنش، کرنر زدنش، اوت پرتاب کردنش، حضورش در دفاع و حمله حرفهای است. به خاطر اينکه در فوتبال اروپا بازی کرده است. ما در تيم ملی هم چند بازيکن مثل او داريم که در فوتبال حرفهای بازی میکنند اما در ايران بازيکنان چطور تمرين میکنند؟
* در سال ۷۲، اشتباه بزرگ دکتری به نام مددی، باعث شد يک پای شما کوتاهتر از پای ديگرتان شود و حتی بعدها به خاطر شکايت او از مصاحبه شما عليهاش که به آدرس قبلی شما رفته بود، به ۵۴ ضربه شلاق محکوم شديد!
- درباره آن ماجرا قبلا توضيح دادهام. آن دکتر به من گفت تضمين میکنم سه ماه ديگر زانويت درست میشود و میتوانی به ميدان بروی. اما معلوم نبود چه کار کرده بود. در يک پايم ران مرد و در پای ديگرم ران زن گذاشته بود! اما هيج جای دنيا اينگونه نيست. اينجا اول امضا میکنند و تضمين میدهند که همه چيز درست میشود، پول هم میگيرند اما ممکن است کارشان را خوب انجام ندهند. اما در دنيا اول کارشان را میکنند بعد تازه ممکن است به خاطر اينکه کامل نتوانستهاند وظيفهشان را انجام بدهند عذرخواهی میکنند.
* برسيم به بازیهای خاطرهانگيز شما که تعدادشان کم هم نيست. خودتان پيش از هر بازی ياد کدام ديدار میافتيد؟
- يک بازی با تايلند داشتيم در زمين اين کشور. آنجا هم که میدانيد خيلی شرجی است. اگر کسی يادش باشد میداند که اين بازی عين ديدار با استراليا بود. بايد ۱۲ تا گل میخورديم. هيچ بازيکنی نمی توانست بدود. بازی را سه – صفر برديم. در طول بازی هم دهداری ساکت روی نيمکت نشسته بود. انصاری فرد، باوی و قايقران گل زدند. بعد که بازی تمام شد، دهداری آمد به بازيکنان گفت شما بازی را نبرديد، بلکه عابدزاده برد. بعد در اتاقم يک نيم سکه برايم گذاشته بود. شب همان بازی ديدم چند بازيکن بيدار شدهاند و میخواهند به ديسکو بروند. گفتند حراست هم خواب است کسی نمی فهمد! ديدار با الجزاير هم يکی از خاطرهانگيزترين بازیها برای من بود. ما بازی رفت را دو بر يک برديم و بازی برگشت خيلی شرايط سخت بود. آن بازی را هم خيلی خوب به ياد دارم.
* اواسط بازی ايران و آمريکا در جام جهانی ۹۸ زبانتان را برای عکاس ايران (علی کاوه) درآورديد. اين روحيه بالا از کجا میآمد؟
- من هميشه با خنده تمرين میکردم. آن بازی هم شرايط خاصی داشت. بازيکنان در ۱۵ دقيقه اول خيلی خوب نبودند اما بعد به هم کمک کردند و بازی دستمان آمد. خداداد عزيزی هم در آن بازی با سرمربی تيم به مشکل خورد و تعويض شد. سرمربی ما هم خوب تعويض نميکرد. مثلا نادر محمدخانی با افشين پيروانی تعويض شد که اصلا کسی انتظار اين تعويض را نداشت. خودمان هم میخنديديم. در آن زمان هم ريش علی کاوه سياه بود، با آن حرکتم يک خط سفيد برايش گذاشتم!
* واقعا در آن جو سخت بازی با استراليا چطور آنقدر با اعتماد به نفس کار میکرديد؟
- شما الان فکر کنيد داربی است و از يک هفته قبل هواداران دارند برای هم کری میخوانند. خب جو خيلی سنگين میشود و بازيکنان استرس میگيرند. حالا تصور کنيد اين شرايط در يک کشور غريب چگونه می شود. حالا يک خاطره ديگر برايتان بگويم. يک بار با هواپيما به قطر می رفتيم. پشت سر من علی دايی، رضا شاهرودی، افشين پيروانی و عليرضا منصوريان نشسته بودند. به خاطر شرايط بد جوی هواپيما فقط ۵ دقيقه در حال تکان خوردن بود و همه ترسيده بودند. من فقط قاه قاه می خنديدم. بعد بچهها با من دعوا میکردند که چرا میخندی؟ من هم گفتم فقط شما نيستيد که اگر اتفاقی بيفتد برای من هم می افتد! همه از عرق خيس شده بودند. يک بار هم داشتيم با امير از آمريکا برمی گشتيم. معمولا تا قطر ۱۵ ساعت راه است. هرچقدر میآمديم نمی رسيديم! من هم خسته شدم و بلند شدم وسط هواپيما برای خودم ورزش کردم. از شنا سوئدی بگيريد تا استرچ و حرکات شکم. مهماندار هم با تعجب به من نگاه میکرد که همه خوابيدهاند اما اين دارد برای خودش ورزش می کند! در اتاق مهمانداران دو ميز بود که آنها را سرهم کردم و روی آن ميز ۵۰۰ بارشنا زدم. بعد ديدم امير در اين مدت کل ۱۵ ساعت راه را خوابيده بود.
* داستان پشتک های معروف شما هم بعد از گرفتن پنالتیهای کره شمالی در فينال بازیهای آسيايی ۱۹۹۰ شروع شد.
- بله ما در مقدماتی همان جام کره شمالی را ۲ بر يک برده بوديم و دوباره در فينال به هم خورديم. يک بازيکن داشتند که خيلی خوب می پريد. اصلا وقتی می پريد انگار چند ثانيه روی هوا می ماند و بعد پايين می آمد. حالا اين را گفتم ياد يک خاطره افتادم. در زمان مربيگری آقای وطنخواه ايشان يک دستيار داشتند که نام کوچکش اصغر بود. به ما میگفت سوت می زنم بپريد بالا و تا سوت نزدهام پايين نيائيد! حالا همان بازيکن کره شمالی دقيقا من را ياد اين حرف میانداخت. دقيقه ۲ بازی همان بازيکن کارت زرد گرفت. چند دقيقه بعد يک خطای ديگر گرفت و سيروس قايقران می خواست به داور بفهماند که بايد کارت زرد دوم را به او بدهد و اخراجش کند. اما فقط داشت با حرکات بدنش تلاش میکرد به داور بفهماند ( بلند می شود و حرکات قايقران را در آن لحظه نشان میدهد) من رفتم جلو گفتم سيروس چی داری به داور میگی؟ گفت دارم انگليسيش و ميگم! گفتم آها فهميدم!
* از آن داربی معروف سال ۱۳۷۳ که نيمه تمام ماند هم صحبت کنيد.
- در آن بازی يک عکاس استقلالی پشت دروازه ما بود و مدام به من تکه میانداخت و من هم به داور گفتم که اين عکاس اذيت می کند. من هم می خواستم بازی را کنترل کنم. ۱۲۰ هزار نفر هم به ورزشگاه آمده بودند و جو واقعا سنگين بود. البته زمانی که در استقلال بودم من يواشکی موهای حسين عبدی را می کندم و میانداختم گوشهای و بعد فرار میکردم. بعد مهدی فنونی زاده گفت همهاش زير سر تو است. بعد از چند دقيقه هم قلعه نويی و محرمی درگير شدند. جو بازی خراب شد و يک آن ديدم که يک تماشاگر وارد زمين شد و می خواست به داور چاقو بزند که دستش را گرفتم و گفتم اين چه کاری است میخواهی انجام دهی؟ بعد هم تماشاگران داخل زمين ريختند، يکی از هواداران پرسپوليس داشت با چوب به سر من میزد گفتم چرا به من میزنی برو آن طرف بزن!
* حالا که اسم دعوا شد از بازیهای هيروشيمای ۹۴ و بازی با ژاپن که چند بازيکن ايران اخراج شدند هم بگوييد.
- بله آن بازی ما فقط به يک تساوی برای صعود نياز داشتيم. يادم میآيد که با استيلی، مديرروستا، رضايی منش و خاکپور هم اتاق بودم. يک بار کيف مديرروستا را باز کردم و ديدم ۱۲ کيلو پسته خريده است. گفتم همه اينها را برای چه میخواهی؟ گفت علی آقا (پروين) که ما را بازی نمی دهد. گفتم اصغر من می خواهم شب زود بخوابم. او هم گفت کاری نداشته باش. يک بار ساعت ۲ به اتاق برگشت و من را بيدار کرد. من هم آنقدر او را زدم که فکر کنم هنوز روی شکمش جای آن باقی مانده است. کاری کردم که اصغر تا آخر عمرش يادش بماند!
* و گل به خودی استاد اسدی؟
- بازی با ژاپن بود. بعد از بازی به من گفت احمد میخواستم ببينم آماده بودی يا نه! در جام جهانی هم استاداسدی نامش بين بازيکنان دعوت شده به تيم ملی قرار گرفت. میرفت برای خودش لب دريا آفتاب می گرفت و کاملا برنزه شده بود! بعد هم میگفت به من که بازی نمیرسد.
* در سال ۸۸ در نظرسنجی ۹۰ تبديل به محبوب ترين بازيکن سه دهه اخير فوتبال ايران شديد.
- البته اين محبت مردم بود. اما من با تمام وجودم برای مردم کار کردم. خدابيامرز آقای حجازی بيشتر حق داشت. آقای پروين همينطور. اينها بايد انتخاب می شدند نه من.
* رابطه تان با پروين چطور است؟
- آقای پروين پيشکسوت بزرگی است. اسطوره باشگاه است. بايد هميشه به او احترام گذاشت. برای تيم ملی و پرسپوليس قهرمانی آورده است. الان هم مدير باشگاه شده آرزو می کنم پرسپوليس بعد از چند سال قهرمان ليگ شود و با حضور در آسيا هواداران را خوشحال کند.
* خيلیها میگويند نيلسون دروازه پرسپوليس را بعد از سال ها ايمن کرده است.
- نيلسون يک دروازهبان باتجربه است. اما برای پرسپوليس کوچک است. نه اينکه دروازه بان خوبی نباشد. الان هم به خاطر اينکه پسرم در پرسپوليس است اين حرف را نمی زنم کمااينکه اگر امير نبود هم همين حرف را میزدم. اما امسال امير میتوانست درون دروازه باشد و پرسپوليس هم ضرر نمی کرد. حتی میدانستم که امير پيش از بازی با فولاد در تمرينها خيلی خوب پنالتی گرفته و هيچ بازيکنی نتوانسته به او گل بزند. به هر حال نظر مربی ملاک است و آدم بايد اگر تصميمش اشتباه بود از آن درس بگيرد.
* امير میتواند در حد بازيکنی مثل پدرش باشد؟
- من آرزو دارم که امير به بهترين موفقيتها برسد و میدانم که الان در سطح بالايی است. بايد در تصميمهايش دقت کند.
* درباره رابطه شما با علی دايی صحبتهای مختلفی مطرح می شود. دوست داريم از زبان خودتان بشنويم. به نظر می رسد حرف و حديثها بعد از اينکه دايی شما را نخواست به وجود آمد.
- همانطور که ابتدای مصاحبه گفتم نظر افراد فرق می کند. من هم اگر سرمربی باشم و قرار باشد دستيار انتخاب کنم او را انتخاب نمیکنم. میگويم شخصيت ايشان به من نمیخورد. من دستيارم را يک فوتبالی می گذارم نه يک بيزينسی. نه کسی که از روابط عمومی و يا راننده تاکسی بودن به فوتبال رسيده.
* بعد از مراسم ختم پدر شما شايعهای بوجود آمد که پدرتان زنده است.
- نمی دانم چرا روزنامهها اين کار را کردند. چرا نمیآئيد از خود عابدزاده بپرسيد. قبل از اينکه چاپ کنيد از من بپرسيد. الان من می توانم از آن روزنامه شکايت کنم. به راحتی هم نويسنده آن خبر را رها نمی کنم.
* بزرگترين حسرت ورزشی زندگی عابدزاده؟
- چيزی در دوران بازيگریام نبود که بخواهم و به آن نرسيده باشم. فقط هميشه برای خودم و مردم سلامتی خواستم.
* چرا در بازی ستارگان ميلان با پيشکسوتان پرسپوليس حضور نداشتيد؟
- برای آن بازی دير به من اعلام کرده بودند و من هم بليت سفر به آمريکا را گرفته بودم. به من گفتند بليتت را کنسل کن. من گفتم حداقل ۱۰۰۰ دلار ضرر می کنم. آن آقا گفت شما بيا ما ضررت را هم پرداخت می کنيم. گفتم نه اول پرداخت کنيد بعد من می آيم. من که نمی توانم دوباره دنبال شما بگردم و جواب تلفنم را هم ندهيد.
* مهدی رحمتی دروازهبانی بود که بعد از شما تقريبا توانست دروازه ايران را ايمن کند و يک جانشين خوب برای عابدزاده باشد.
- زمانی که در تيم ملی اميد يک ماه با مهدی کار کردم، به او گفتم بايد خيلی بيشتر کار کنی تا بتوانی به آنجايی که خودت میخواهی برسی. در همان دوره يک بار با تيم ملی اميد يمن بازی داشتيم و محمد پنجعلی، حسينی را به عنوان کاپيتان انتخاب کرد. من ديدم رحمتی ناراحت است. گفتم اصلا به خاطر اين مساله ناراحت نباش و کار خودت را بکن. روی کار خودت تمرکز کن و يک روز میبينی که به اين مرحله میرسی و همينطور هم شد. او آنقدر روی خودش کار کرده که با سپاهان و استقلال قهرمان ليگ میشود و آنقدر مهره مهمی شده که قلعهنويی در ابتدای فصل قبل از هر بازيکنی میگويد من رحمتی را میخواهم، بعد مدافعان را. چرا که دفاع متعلق به گلر است. الان واقعا دروازهبان ۷۰ درصد يک تيم است. من میبينم که امروز در رسانهها از عابدزاده صحبت میشود و فردا در اينترنت و فيسبوک از رحمتی. حرفهای خيلی بدی هم میزنند اما مهدی اصلا نبايد کاری به اين مسائل داشته باشد. از نظر من رحمتی به آن جايی که میخواست رسيده اما شما در روزنامهها میبينيد که فشار روی او زياد است. يک روز میگويند چرا شيرجه زد، يک روز میگويند چرا گل خورد. اما چرا همه شما پشتش را نمیگيريد که محکمتر از هميشه بشود؟ چرا وقتی آقای حجازی خدا بيامرز رفت تازه يادش افتاديم و حسرت خورديم؟ حالا من خودم را نمیگويم، مهدی را میگويم. چرا امروز رحمتی را درنمیيابيد؟ کمکش کنيد برسد به آن چيزی که فوتبال ما به آن نياز دارد.
* ۵ ماه به جام جهانی باقی مانده و شايد هنوز فرصتی برای تغيير تصميمهای قبلی باشد. به نظر شما جای رحمتی در تيم ملی خالی نيست؟
- مهدی که تا الان بارها صحبت کرده است. شما بگوئيد ديگر چطور بايد منظورش را برساند؟ اصلا رحمتی چه ايرادی دارد؟ درست است که ما يک دروازهبان ايرانی را آوردهايم اما در خارج زندگی کرده و مثل رحمتی نمیتواند با مدافعان هماهنگ شود و بگويد کدام مدافع چه کاری را انجام دهد. شما کجا عملکرد اين دروازهبان را ديدهايد؟ مردم و رسانهها ديده بودند؟ حرف زدنش با خط دفاع چطور است؟ در کرنرها، ضربات ايستگاهی، شوتهای پشت محوطه چطور با دفاعها صحبت میکند؟ من واقعا دليل اينکه رحمتی درون دروازه تيم ملی نيست را متوجه نمیشوم. او متعلق به اين مملکت است. حتی اگر به او بازی ندهند و روی نيمکت باشد بازهم میتواند به تيم کمک کند. حالا که اين موضوع را گفتم، ياد يک بازی افتادم. ما در زمان مربيگری دهداری يک ديدار در قطر داشتيم. در گرمای وحشتناکی بازی میکرديم و آن زمان همه بازيکنان در آن شرايط سخت به هم کمک میکردند. حالا من از شما میپرسم. آيا الان کسی میآيد بعد از بازی يک حوله دست بازيکنان بدهد يا برايشان آب بياورد؟ الان ديگر همه بازيکنان پولدار شدهاند و خودخواه. در زمان ما بازيکنان قربان صدقه هم میرفتند. بين دو نيمه يا بعد از بازی هوای همديگر را داشتيم. اما همين امروز از ۲۲ بازيکنی که به زمين میآيند دروازهبانها و هافبکها و کلا بازيکنان همپست يکديگر چشم ديدن هم را ندارند. شما چطور توقع داريد که موفق شويد و نتيجه بگيريد؟ اگر بازيکنان میبينند کسی بعد از بازی به آنها خسته نباشيد نمیگويد خودشان اين موضوع را پيش هم درست کنند و قربان صدقه يکديگر بروند. اگر من عابدزاده کتفم را در بازی با ژاپن دادم، به خاطر مملکتم دادم. حالا مهدی رحمتی هم سرمايه اين مملکت است. کیروش يک فرصت ديگر به او بدهد، نبايد رحمتی را به راحتی از دست بدهيم، بر روی او سرمايه گذاری کردهايم، کیروش از فوتبال ما میرود، مسوولان فدراسيون بايد به فکر سرمايه های خودمان از جمله رحمتی باشند. به نظر من سيستم فوتبال ما از اول غلط است. به قول يک مربی خارجی که به ايران آمده بود، هر وقت رانندگیتان درست شد فوتبالتان هم درست میشود.
* درباره اين کلمه ها هرچه به ذهنتان می رسد بگوئيد.
- ورزشگاه ملبورن: مردم
امير عابدزاده: آينده
علی پروين: اسطوره
پرسپوليس: شادی مردم
تيم ملی: قهرمان
ناصر حجازی: يادگار
ايران: دل