یکشنبه 13 بهمن 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

با خاطرات اولين دروازه‌بان تيم ملی فوتبال

ايسنا ـ قربانعلی تاری ۸۸ ساله را می توان در صف اول پيشکسوتان فوتبال ديد. طوری که او، مقياسی برای پيشکسوت بودن يا نبودن بقيه باشد. خودش می گويد، کسی که مرا نشناسد، اصلا پيشکسوت نيست!

يکی از دو بازمانده از اولين تيم ملی رسمی فوتبال با اين حال تازه می خواهد برسد به ۹۰؛ به عادل فردوسی پور! او می گويد هر طور شده دو سال ديگر دوام می آورد تا نود سالگی اش را جشن بگيرد.

به گزارش ايسنا، شايد اگر اطلاعات فوتبالی‌مان در بالاترين حد هم باشد از بازيکنان قديمی شناخت چندانی نداشته باشيم. در صورتی که نام اين بازيکنان هم تاکنون در رسانه ها مطرح نشده باشد، بعيد است آن ها را بشناسيم. اطلاعات زيادی در رابطه با اولين تيم ملی وجود ندارد و روايت های ضد و نقيض مختلفی هم در باره اين تيم مطرح شده است. اما اگر به دنبال راوی آن هم بگرديد به آدرسی می رسيد که نشان گر قطعه، رديف و شماره قبر اوست! ولی در اين ميان تنها راوی که تاکنون هم به ندرت در رسانه ها به بيان آنچه بر اولين تيم ملی فوتبال ايران گذشته، پرداخته است، اين روزها در عين نزديک شدن به نود سالگی، شادترين روزهای زندگی اش را سپری می‌کند! اين شخص کسی نيست جز قربانعلی تاری که شما را با يک جستجو به عنوان "اولين دروازه بان تيم ملی" می رساند. اما هيچ اطلاعات ديگری از او به جز همين عنوان در جستجوهای طولانی بدست نمی آيد.

از همين رو تصميم گرفتيم در راستای عيادت از پيشکسوتان قديمی ورزش و به خصوص فوتبال، به ديدن تنها بازمانده از اولين تيم ملی رسمی فوتبال ايران برويم و تاريخ فوتبال ايران را به مدت دو ساعت با او ورق بزنيم. با تاری ابتدا از روزهای ابتدايی تشکيل تيم ملی صحبت کرديم و در اين ميان خاطرات تعريف نشده بسياری را هم شنيديم.

اما به راستی چرا چنين سوژه ای که می توانست ساليان سال خوراک خوبی برای رسانه ها باشد و مدام در مراسم های تقدير و تجليل ديده شود، اين چنين مورد غفلت واقع شده است؟ راوی داستان اولين تيم ملی پاسخ اين سوال را چيزی جز غيبت و حضور نداشتن در کشور نمی داند. غيبتی که تا همين چهارسال پيش ادامه داشت. با اين حال چهارسال هم زمان کمی برای شناساندن يک چهره قديمی فوتبال به مردم نيست. ولی اتفاق های عجيبی برای قربانعلی تاری در مسير زندگی اش افتاده که باعث شد او همچنان ناشناخته بماند.

تاری ۸۸ ساله که در کنار محمود شکيبی ۹۱ ساله يکی از دو بازمانده اولين تيم ملی فوتبال ايران محسوب می شود، چهار سال پيش و بعد از بازگشت به ايران که با فوت همسرش همزمان شده بود، به افسردگی شديد دچار شد. وی خودش در اين باره می گويد: "کارم شده بود خوردن قرص های خواب آور و خوابيدن از صبح تا شب و شب تا صبح. محاسنم به قدری بلند شده بود که به سينه ام می رسيد و ديگر غذا هم نمی خوردم!"

هر کسی با شنيدن چنين شرحی از زندگی شخصی که دهه هشتاد زندگی خود را پشت سر می گذارد، پيش خود می گويد، لابد پيرمرد ديگر دوام نياورده و چشم از جهان فرو بسته است. اما يک تماس از شماره ای ناشناس، زندگی تاری را نه تنها به حالت اوليه برگردانده، بلکه باعث شده او ديگر دلش برای خانواده خود هم تنگ نشود! اين تماس از جانب کسی بود که سال ها با همسر تاری به آموزش کامپيوتر می پرداخت و رابطه نزديکی هم با او داشت. اما اين مربی کامپيوتر به يک باره در حالی که تاری به افسردگی مزمن دچار شده بود، آفتابی می شود و با برقراری ارتباط و نزديک کردنش به خانواده خود، تاری را به زندگی بازمی‌گرداند.

در يکی از روزهای سرد زمستان به خانه گرم و بهاری قربانعلی تاری پيشکسوت فوتبال، سر زديم تا حال و احوال او را در آستانه نود سالگی جويا شويم و از روزهای حضورش در اولين تيم ملی فوتبال بپرسيم. متن کامل اين گفت و گو را در ادامه می‌خوانيد:

* ابتد از خودتان بگوييد... چه شد در روزهايی که فوتبال هنوز در ايران رواج پيدا نکرده بود، به اين رشته وارد شديد؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


- من در سال ۱۳۰۴ در تهران به دنيا آمدم و تمام تحصيلاتم نيز در اين شهر بوده است. زمان ما دبستان و دبيرستان به وسعت الان نبود. من به دارالفنون و دارايی رفتم. از ۹ سالگی به ورزش علاقه داشتم و با کاج و توپ‌های کوچک بازی می‌کردم. به دبيرستان که رفتم گفتند بسکتبال بازی کن و من در اين رشته تا تيم تهران هم رفتم، اما شاهينی‌ها تشويقم کردند و گفتند پنجه‌هايت قوی است و می توانی دروازه‌بانی کنی. سال ۱۳۲۵ بود که به فوتبال روی آوردم. آن موقع افرادی مثل امير عراقی، جعفر کاشانی و همايون بهزادی بچه بودند. دکتر امير عباس اکرامی شش، هفت تيم فوتبال با عنوان‌های "شهباز" ، "پرستو" ، "چلچله" و "شاهين" تشکيل داده بود و همه آنها در زمين امجديه بازی می‌کردند. من از همان ابتدا به تيم شاهين رفتم.

* از چه زمانی وارد تيم ملی شديد؟
- آن موقع تيم ملی وجود نداشت. سال ۱۳۲۹ تيمی از پاکستان آمد و من که دو سال بود در تيم دارايی بازی می کردم را برای دروازه‌بانی به تيم ملی دعوت کردند. اين بازی در امجديه برگزار شد و من آنقدر خوب بازی کردم که در تيم ملی تثبيت شدم. البته بازی ما مقابل پاکستان با عنوان تيم ملی نبود و ما با بازيکنان تهرانی به مصاف آنها رفتيم، چون هنوز تيم ملی تشکيل نشده بود.

* پس اولين تيم ملی از چه زمانی تشکيل شد؟
- سال ۱۳۲۹ هواپيمايی از ترکيه به ايران آمد و بازيکنان ايرانی را با خود به استانبول برد. تيمی که از تهران به استانبول رفت، واقعا تيم ملی بود. ما ابتدا يک بازی در استانبول انجام داديم و آبروريزی هم شد و باختيم. به هر حال در روز ملی ترکيه به آنجا رفته بوديم و آنها تصميم گرفتند که ديگر در استانبول بازی نکنيم، به همين دليل بازی دوم در آنکارا برگزار شد. در آنکارا هم با نتيجه‌ پر گلی باختيم، چون تيم بسيار ضعيف بود. با اين حال با اطمينان می‌توان گفت تيمی که در ترکيه بازی کرد اولين تيم ملی ايران بود. ما بعد از اين بازی در اولين دوره مسابقات آسيايی در هند حاضر شديم. برای اين بازی‌ها نيز "کارلوس" اسپانيايی را به همراه "آقا حسينی" برای دروازه‌بانی انتخاب کرده بودند، اما بعد ديدند که کارلوس تابعيت ايرانی ندارد و به سراغ من آمدند. بنابراين مسابقات هند دومين فرصتی بود که تيم ملی فوتبال ايران برای بازی پيدا کرد. در اين بازی‌ها شش تيم حضور داشتند و ما سه بازی انجام داديم که من يک بار درون دروازه‌ تيم ملی ايستادم. ما در اين بازی دوم شديم و هند هم اول شد.

* در جست‌وجوهايم ديدم که اولين بازی تيم ملی مقابل افغانستان بود. پس چه تيمی با افغان‌ها بازی کرده بود؟
- تيمی که با افغانستان بازی کرد، تيم تهران بود. بازيکنی مثل عباسی، چلنگر، غريب و رهبری در تيم تهران بازی می‌کردند که همه از تهران بودند، اما تيم ملی، يعنی تيمی که از کل کشور تشکيل شود. اين تيم همان طور که گفتم برای بازی با ترکيه تشکيل شد و افرادی مثل برومند، نوری فرزانه، منصور حاجيان و ... از شهرستان‌ها آمدند. همه اين‌ها فوت‌ کرده‌اند. دکتر مسعود برومند نيز آخرين کسی بود که از دنيا رفت. او يکی از ستاره‌های فوتبال ايران بود که سال‌ها کاپيتانی تيم ملی را بر عهده داشت.

* با کسی از قديمی‌های تيم ملی در ارتباط هستيد؟
- کسی نمانده که بخواهم با آنها در ارتباط باشم! از اولين تيم ملی تنها من مانده‌ام. از نسل دوم تيم ملی نيز افرادی مثل کاشانی، بهزادی، کلانی و ذوالفقارنسب مانده‌اند. بنابراين از قديمی‌ها افراد زيادی زنده نيستند. من زنده‌ام و فوتبال هم بازی می‌کنم!

* فوتبال هم بازی می‌کنيد؟ چطور ممکن است؟!
- بله. با اينکه ۸۸ سالم است هنوز هم صبح‌ها ورزش می‌کنم. حتی هفته‌ای يک روز به فوتبال می‌روم. دو تيم وجود دارد که همه از دکتران و مهندسان هستند و زير نظر مهندس امير درويش اداره می‌شود. اگر مشابه من کس ديگری را پيدا کرديد که در اين سن فوتبال بازی ‌کند، به شما جايزه می‌دهم! البته فوتبال را هم مثل سابق بازی نمی‌کنم. ديگر پير شده‌ام. هفته‌ای يک شب به همراه مهندس درويش که از دوستان نزديکم است، در کنار علاقه‌مندان به فوتبال که عاشق استقلال هستند، به زمينی می‌رويم و فرصت خوبی برای سرگرمی‌ام است. برويد و بپرسيد آيا کسی از پيشکسوتان حتی ۷۰ ساله هم که باشد فوتبال بازی می‌کند يا نه؟ اين را هم بپرسيد تنها بازمانده از اولين تيم ملی را به برنامه‌هايتان راه می‌دهيد؟ من که ديگر علاقه‌ای ندارم و عاشق برنامه‌هايشان نيستم اما اين بی‌برنامگی و بی‌بندوباری زشت است. به هر حال از ما که گذشت و مسئله برايمان تمام شده است.

* تا چه زمانی فوتبال حرفه ای را دنبال کرديد؟
- من چهار سال در تيم ملی بودم و مهم‌ترين بازی که داشتيم با ترکيه بود. سپس با پاکستان بازی کرديم. در افغانستان و شوروی هم چند بازی داشتيم. برخی تيم‌ها هم که تيم ملی نبودند، به تهران می‌آمدند و با عناوين مختلف با ما بازی می‌کردند. اما در سال ۱۳۳۴ با تيم تاج به عراق سفر کرديم و من در يکی از بازی‌ها زانويم شکست. می خواستم پايم را از زانو ببرند، اما اجازه ندادم، سپس من را به بيمارستان آبادان بردند. در آبادان هم زير بار عمل نرفتم. حسين مبشر، رييس فدراسيون فوتبال بود. او مرا به تهران آورد و اين جا به معالجه پرداختم. يادم می‌آيد روزنامه‌ها نوشتند تاری می‌تواند دوباره به فوتبال بازگردد، اما هنگامی که دوباره برای اولين بار به زمين رفتم احساس کردم جسارت قبلی را ندارم و همان جا محترمانه کنار کشيدم.

* از سال‌های حضورتان در تاج بگوييد.
- من سه سال در استقلال يا همان تاج سابق بودم. بين خودمان بماند يک سال هم به پرسپوليس رفتم (با خنده). بعد از آن چهار سال دبير فدراسيون فوتبال شدم و چهار سال هم نايب رييس بودم. ضمن اين که من را به عنوان اولين مفسر ورزشی تلويزيون می‌شناسند. اولين بار که تلويزيون ملی در سال ۱۳۳۴ افتتاح شد من را به عنوان مفسر ورزشی انتخاب کردند. کادر تلويزيون که امروز هزاران نفر کارمند دارد، آن موقع با سه، چهار نفر اداره می‌شد. من نيز بايد تمام ورزش‌ها را تفسير می‌کردم، حتی کشتی. قهرمان کشتی را می‌آوردم و کنارم فنون را می‌گفت و من هم تاييد می‌کردم (با خنده) اما بعضی از مسابقات مثل تنيس را اصلا نمی توانستم گزارش کنم. يک بار حرفی نداشتم بگويم و زمانی که بازی متوقف شده بود گفتم بله؛ اين درخت ها چقدر زيباست! بعد عذرم را خواستند و پرسيدند اين کار تعمدانه بود يا نه. يک مسابقه بسکتبال هم در دانشگاه تهران با يکی از تيم‌های آمريکايی را گزارش کردم. حسين صدقيانی که فوتبال را به ايران آورده بود نيز در اين بازی در کنارم گزارش می‌کرد. اين را هم در پرانتز بگويم چند نفر رشته‌های مختلف را به ايران آوردند. محمودپور به کشتی پر و بال داد. فريدون شريف زاده برای بسکتبال زحمت کشيد و سرابی هم در امجديه برای شنا تلاش می‌کرد، بگذريم. حسين صدقيانی که گفتم فوتبال را به ايران آورده بود، در روز برگزاری بازی بسکتبال روی آنتن گفت که "حضور مهمانان عزيز خيرمُقََدم عرض می‌کنم!" اين نيز يکی از خاطره‌های من در تلويزيون بود که برايم ماند.

* در بازی‌های دو تيم تاج و پرسپوليس هم حضور داشته‌ايد؟
بله. اما من بيشتر در تاج بودم. چهار بار مقابل پرسپوليس بازی کردم و يک بار هم مقابل تاج. آن زمان بازی‌ها بيشتر سياسی بود. يادم می‌آيد يک بار که در تاج بودم بر سر همين موضوع‌ها قهر کردم. يادش بخير. محمد و محمود بياتی، حاتمی و کوزه‌چی در تاج بازی می‌کردند. آن موقع ۱۰ هزار نفر در امجديه جمعيت می‌آمد.

* شما فرد تحصيل کرده‌ای هستيد. آيا تحصيلات را در مکتب شاهينی‌ها سپری کرديد؟
بله، من رشته حقوق را در دانشگاه تهران خواندم و خانواده‌ام هم، همه تحصيل کرده‌اند. دو فرزندم دکترای حقوق و مهندسی دارند. چهار سال پيش همسرم را در اروپا از دست دادم و به ايران آمدم. الان هم تنها زندگی می‌کنم. تنهايی واقعا دشوار است. من عاشق همسرم بودم. بعد از فوتش با وجود فشار فرزندانم، او را به ايران آوردم و در بهشت زهرا دفن کردم. هفته‌ای يک بار هم صبح زود گل و گلاب می‌خرم و به سر مزارش می‌روم. تا دلتان بخواهد هم حال می‌کنم. اينجا هم در زعفرانيه خانه‌ی بکری دارم و خودم و خدا. زندگی تنهايی سخت است اما دوستان زيادی دارم. قبل از انقلاب اسلامی، مديرکل ماليات‌های تهران بودم و بعد از انقلاب به اروپا رفتم. سپس بعد از اينکه همسرم فوت کرد، درست چهار سال پيش به ايران آمدم. همسرم پرنده دوست داشت. چون او علاقه زيادی به پرنده داشت، ياکريم‌ها به حياط‌مان می‌آمدند و برای خودشان می‌چرخيدند. من هم بعد از فوت همسرم، رهايشان نکردم. برايشان ارزن خريدم و هر بار که می‌آيند، ساعاتی با آن‌ها مشغولم. الان ديگر با هم رفيق شده‌ايم. هر روز ساعت ۹ صبح که بيدار می‌شوم به ديدنم می‌آيند. حتی با من شوخی هم می‌کنند. برايشان ارزن می‌ريزم و هر وقت سير شدند می‌روند. اگر ببينم نيستند، در را باز می‌کنم و می‌گويم بياييد. آن‌ها هم می‌آيند و از دستم ارزن‌ها را می‌خورند.

* باشگاه شاهين در تحصيلات شما چقدر نقش داشت؟
- زمان ما تنها باشگاه شاهين در کنار "دارايی"، "ارامنه"، "دانشکده افسری" و "تهران جوان" فعاليت می‌کرد. اما در بين آن‌ها تنها باشگاه شاهين بود که به تحصيلات اهميت می‌داد و باشگاه ديگر تنها چيزی که برايشان مهم نبود، تحصيلات بود. اما شاهين نه تنها توجه داشت بلکه مدام وضعيت بازيکنان را چک می‌کرد و می‌گفتند کسی که درسش عالی نباشد، در شاهين جايی ندارد. حقيقتش من در دبيرستان درس‌خوان نبودم اما در باشگاه شاهين دو نفر به اسم مهندس حاتمی و مهندس قاضی‌زاده که از همکاران مهندس اکرامی بودند، مامور چک کردن وضعيت بازيکنان شده بودند. در اين باشگاه دگرگونی در من به وجود آمد و من دانشجوی عالی حقوق دانشگاه تهران شدم.

* رسيدگی باشگاه شاهين از لحاظ مالی چگونه بود؟
- فقط باشگاه شاهين مقداری به عنوان ماهيانه از بازيکنان رده‌ پايه‌اش پول می‌گرفت که مبلغ زيادی هم نبود. يعنی شما انتظار داريد سال ۱۳۲۰ به فوتباليست ها پول دهند؟! اما اين را بگويم که آن موقع باشگاه شاهين تيم‌های پايه‌اش را تشکيل داده بود، در حالی که الان هم می‌بينيد باشگاه‌های حرفه‌ای ما تيم پايه ندارند. ما در امجديه تمرين می‌کرديم و حتی پول حمام هم نداشتيم. يادم می‌آيد روزی کاپيتان‌مان آمد و اعلام کرد حمام برای ملی‌پوشان آزاد است و ما کلی شاد شديم!

* گفتيد دوستان زيادی داريد. دوستان فوتبالی هم به ديدن‌تان می‌آيند؟
- بسياری از دوستان فوتبالی ام زنده نيستند اما سه چهار نفر مثل عارف قلی‌زاده هستند که آن‌ها هم پير شده‌اند و حتی نمی‌توانند راه بروند. اما من رانندگی هم می‌کنم. همين چند ماه پيش تصادف کردم. زمانی که افسر آمد، به من گفت از هفت سال پيش تاکنون بدون گواهينامه رانندگی می‌کنی؟! چون رانندگی بعد از ۸۰ سالگی قدغن است. ولی دست‌شان درد نکند موجباتی را فراهم کردند که بتوانم تا ۹۰ سالگی رانندگی کنم. حتی اگر بخواهيد مسابقه هم می‌دهم (با خنده).

* بعد از ۹۰ سالگی هم گواهينامه‌تان را تمديد می‌کنيد؟!
- چرا که نه. اين چه حرفی است می‌زنيد (با خنده). نه اما شوخی کردم. ديگر بس است. بيماری‌های زيادی دارم اما همه‌اش می‌گويم ولش کن. مرگ هميشه دنبالم است اما فوتبالم را می‌روم. می‌گويند پايت را عمل کن اما اينجا کسی را ندارم که به اتاق عمل بروم. چند وقت پيش نزد دکتری رفتم که گفت اين دو سال را هم تحمل کن. به او گفتم اين چه حرفی است می‌زنی يعنی من دو سال زنده‌ام. تازه دو سال ديگر به ۹۰ و فردوسی‌پور می‌رسم! شما کجای کاريد، من شنا هم می‌روم. اکثر اوقات فراغتم را به پياده‌روی می‌گذرانم. تنهايی برای خودم غذا می‌پزم و خريد می‌کنم. البته خريدهايم قلابی است اما هرچه باشد می‌خرم و پخش هم می‌کنم. هيچ کس را در ايران ندارم و رابطه‌ام با خانواده، تنها تلفنی است.

* از مسئولان ورزش و فدراسيون فوتبال تا به حال سراغ‌تان آمده‌اند؟
- من هيچ گاه با افراد فدراسيون تماس نداشته‌ام و هيچ پيشنهادی هم به من نداده‌اند. تنها يک بار ناصر نوآموز را در خيابان ديدم. او به من گفت بيا به عنوان کانديدای رياست فدراسيون نام‌نويسی کن. اما من که آدمی نبودم برای اين کارها خودم را جلو بيندازم. آن‌ها برای خودشان کميته پيشکسوتان دارند که هيچ کدام‌شان من را نمی‌شناسند. اصلا پيشکسوتی که من را نشناسد پيشکسوت نيست! يک بار فقط روزنامه استقلال پيشنهاد داد تا در تحريريه‌اش کار کنم اما ديدم پيشنهادشان جنبه تعارف دارد. چند جلسه هم برای پيشکسوتان برگزار کردند اما من دعوت نشدم. به رويم هم نياوردند. ۲۰۰ نفر دعوت می‌کنند اما کدام‌شان پيشکسوتند؟ يکی گفته من اولين مدافعم. ديگری می‌گويد من اولين دروازه‌بانم. اگر کسی ادعايی دارد، من با اين عکس‌ها جوابش را می‌دهم. اولين تيم ملی از بازی با ترکيه تشکيل شد و هيچ کدام از اعضای آن زنده نيستند.

* شما با اين حساب عضو کميته پيشکسوتان فدراسيون فوتبال هم نيستيد؟
- من که نمی‌توانم بروم التماس کنم و بگويم من را هم به جمع‌تان راه دهيد. يک بار با باشگاه استقلال صحبت کردم و گفتم می‌خواهم بازيکنانش را ببينم اما جوابی نگرفتم. به هر حال من سال‌ها به عنوان دبير و نايب رييس در فدراسيون فوتبال سابقه کسب کرده‌ام و بالای پنجاه سفر خارجی به کشورهای زيادی مثل برزيل، شوروی، ژاپن و کشورهای اروپايی‌ رفته‌ام. تجاربی را به دست آورده‌ام که کسی در ايران از آن‌ها خبر ندارد. من بعد از انقلاب از ايران رفتم و ۴ سال پيش بعد از فوت همسرم بازگشتم. در اين مدت يک بار فقط با فرامرز ظلی آن هم تلفنی صحبت کردم. البته او ۲۰ سال از من کوچکتر است ولی کسی از زمان ما نمانده که بخواهم با او صحبت کنم.

* شايد به دليل اينکه در ايران نبوده‌ايد، کسی از حضورتان خبر ندارد.
- دقيقا همين طور است که می‌گوييد. همين چند وقت پيش يکی از دوستانم هم می‌گفت نمی‌دانستم به ايران بازگشته‌ايد. ولی من با بهزادی و کاشانی با هم به سفرهای زيادی رفته‌ايم. اگر معرفت داشتند به سراغم می‌آمدند. اما نمی‌دانند من زنده‌ام. اين را هم نمی‌دانند که قبراقم و راه می‌روم. اگر به جلسه آن‌ها بروم جرات صحبت کردن ندارند (با خنده). ديگر به من که نمی‌توانند دروغ بگويند! تمام تاريخ فوتبال دهه اول تا پنجم فوتبال ايران را از حفظم. اما واقعيت اين است که علی‌رغم تمام ناملايمتی‌ها و گرفتاری‌ها می‌دانم رفتنی‌ام و ديگر چشمداشتی به لطف و محبت دوستان ندارم.

* فوتبال امروز را دنبال می کنيد؟
- راستش را بخواهيد چيزی در فوتبال ايران نمی‌بينم. به همين دليل فقط ليگ‌های خارجی را نگاه می‌کنم. الان بيشتر از همه اسپانيا و برزيل را دوست دارم. من حتی با اوزه بيو، اسطوره فوتبال پرتغال، ديدار داشته‌ام و با هم عکس يادگاری داريم. الان هم به فوتبال اروپا علاقه دارم چون می‌خواهم فوتبال خوب ببينم. مسی را واقعا دوست دارم! او کم کم از اوج فاصله گرفته است ولی رونالدو وضع بهتری دارد. با اين حال من مسی را بيشتر از همه دوست دارم. او کارهايی که رونالدو می‌کند را انجام نمی‌دهد. رونالدو جوگير است اما مسی کارش را می‌کند. او خيلی آقاست!

* از بين ايرانی ها چطور؟
با اينکه فوتبال ايران را دوست ندارم اما با همه اين ها علی کريمی را به دلايل عديده‌ای دوست دارم! پروين هم يکی از بهترين‌ها و ستاره‌های فوتبال ايران است. ضمنا او فرد بسيار متدينی بوده و به ياد دارم در برزيل که به عنوان سرپرست با تيم ملی بودم، تنها کسی بود که نمازش را می‌خواند. بعد از آن، تماسم با پروين کم شده و نمی‌دانم چه کار می‌کند. اميدوارم شيطنت‌هايش کم شده باشد.

* شما سفرهای بسياری به کشورهای مطرح در فوتبال داشتيد و با ساختار قديم فوتبال آن ها آشناييد. اما بسياری از کارشناسان معتقدند فوتبال امروز ما حتی به ساختار ۵۰ سال پيش کشورهای اروپايی هم نرسيده است.
- من هم نظر اين کارشناسان را تائيد می کنم. ما در فوتبال امروز باشگاه نداريم. هشتاد سال پيش باشگاه‌هايی مثل شاهين و ارامنه يا باشگاه حسين فکری وجود داشت. باشگاه تاج هم خوب بود که آن را به قيمت ۳۰ ميليون فروختند. امروزه کيفيت در باشگاه‌ها به هيچ عنوان وجود ندارد و همه‌اش زد و بند است. راستش را بگوييم؛ در انتخابات کميته‌ها و فدراسيون‌ها، زد و بند همه چيز را تعيين می‌کند. همه می‌دانند تيم ملی فوتبال ما هم شايستگی حضور در جام جهانی را نداشت. معتقدم بايد دگرگونی در فوتبال ايران به وجود آيد. البته الان گرفتاری‌ها زياد شده و دولت درگير گرانی، تورم و... است و نبايد يقه فوتبال را گرفت. به اعتقادم فوتبال تحت‌الشعاع بسياری از مسائل است.

* از بين بازيکنان فعلی سبک بازی کدام شان را بيشتر می پسنديد؟
- از ايرانی‌ها نکونام و مهدی رحمتی بهترند. البته رحمتی از لحاظ اخلاقی تخطی کرد و بيخودی دعوا راه انداخت. او می‌خواست خودش را بالاتر از اين که هست نشان دهد. نتيجه‌اش هم خط خوردن از تيم ملی بود. اتفاقا با او تماس گرفتم و گفتم که آقا باش. درختی که بارش بيشتر است، سر به زيرتر است. گفتم اين کارها را نکن و او هم گفت اطاعت می‌کنم. البته من خودم را زياد معرفی نکردم. ولی رحمتی پسر خوبی است و استعداد دارد. او مثل فرهاد مجيدی نيست. من مجيدی را از لحاظ اخلاقی تاييد نمی‌کنم. بدتر از همه اين‌ها علی دايی است. علی دايی که گلزن برتر جهان است، چه معنی دارد در استاديوم با داور و مربی دعوا کرده و اهانت کند. آقای دايی چرا اين کارها را می‌کنی؟ دروغ نگويم،‌ بازی ايرانی‌ها را دوست ندارم چون از تماشای‌شان لذت نمی‌برم. در کل بد بازی می‌کنند. ما فوتبالی نداريم که به جام جهانی برويم. آن موقع که ما بازی می‌کرديم کره جنوبی، ژاپن و کره شمالی رقيب ما بودند. يادم می‌آيد که سال ۱۹۵۶ به عنوان خبرنگار به لندن رفتم که در آنجا کره شمالی با لقب طوفان زرد، تيم سوم شد اما الان در آسيا تيم‌های عربی هم از ما جلو افتاده‌اند!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016