فعال خستگى ناپذير فرهنگى كشور ما، سركار خانم شكوه ميرزادگى، مطلبى نوشته اند با عنوان «حکومت قتل عام، یادداشتی در حاشیه «انتخابات»»، كه در روزهاى حاضر كه بازار موافقت و مخالفت با راى دادن در انتخابات رياست جمهورى داغ است، مانند آبى ست كه شايد آتش بر افروخته شده در جبهه ى مخالفان حكومت را خاموش كند يا از تندى آن بكاهد.
نوشتن چنين مطالبى از نويسندگان سياسى و اجتماعى و فرهنگى با سابقه انتظار مى رود. لقب «حكومت قتل عام» كه خانم ميرزادگى گرامى براى جمهورى خبيث اسلامى پيشنهاد كرده اند، لقبى ست گويا و پر محتوا، كه ماهيت اين نظام ستمگر را نشان مى دهد.
آن چه ما مى نويسيم، گاه به طور دقيق و كامل شنيده و فهميده نمى شود. حساسيت مخالفان حكومت آن قدر بالاست كه بيان هر نظرى كه اندك ظنّى به آن از نظر نزديك شدن نويسنده به تفكرات حكومت برود، موجب خشم و خروش خواننده مى شود. يك تيتر، يك جمله در داخل متن، و حتى يك كلمه ى ساده، صدها فكر غريب در ذهن خواننده ى خشمگين ايجاد مى كند كه آن را به طرق مختلف در صفحات مجازى بازتاب مى دهد.
مخالفت با هر نظرى حق هر انسانى ست. بيان اين مخالفت نيز به همچنين. حتى تندى و پرخاش تا جايى كه به حد تهمت و توهين نرسد جايز است و بخصوص در عرصه ى مجازى مانعى براى آن وجود ندارد. بنابراين در اصل مخالفت و انتقاد مطلقا ترديدى نيست. در جهان آزاد مجازى، هر كس مى تواند نظر خود را بيان كند و ديگران را به شنيدن و قبول آن دعوت كند.
من، در چند روز گذشته، و بعد از نوشتن مطلبى در باره ى راى دادن، به خاطر انتخاب نشدن سيد ابراهيم رييسى، نظرهاى مخالف بسيارى دريافت كردم، كه تقريبا همه ى آن ها از بدخوانى نظردهندگان نشات مى گرفت. در جايى كه من مطلقا مطلقا مطلقا كسى را به راى دادن تشويق نكرده ام و نمى كنم و اصولا چنين تشويق كردنى را در حد خودم نمى دانم و تاثيرى بر پيكره ى عظيم جامعه ى ايران در آن نمى بينم، به تشويق براى راى دادن متهم شده ام. بيان اين جمله را لازم نمى دانم ولى بدخوانى ها آن قدر زياد است كه جز بيان آن چاره ندارم و اين جمله اين است كه:
من، به عنوان نويسنده اى كاملا منفرد و جدا از هر تشكل سياسى و عقيدتى، نزديك به ٣٧ سال است كه با حكومت اسلامى مخالف بوده ام و به نسبت شدت گرفتن سركوب مردم و محدود كردن آزادى ها، با اين حكومت با عمل و قلم مبارزه كرده ام. براى اين مبارزه دنبال تشويقى نبوده و نيستم چون پيش از هر چيز و هر كس، اين مبارزه را به خاطر خواست شخصى خودم انجام مى دهم. اكنون هم كه، كل عمل در اين مبارزه، شده است حركت دادن قلم و نوشتن، و نه هيچ چيز ديگر. در طول اين سال ها، تنها چيزى كه خواسته ام و مى خواهم به زباله دان تاريخ سپرده شدن اين حكومت ظالم و عقب مانده است.
ولى خوانندگان حتما قبول دارند كه در هر مطلبى كه مى نويسم و نظرى كه منتشر مى كنم، نمى توانم اين موضوع را تكرار كنم و دائم توضيح دهم كه من با كليت اين نظام شوم، مخالف ام و خواستار تغيير كامل آن هستم.
اكنون، در اين چهارچوب، يا خواننده مى پذيرد كه هر مطلبى كه نگارنده مى نويسد، با آرزوى تحقق نهايي اين خواست است يا نمى پذيرد و همچنان با هر نوشته اى و هر جمله از نوشته اى و هر كلمه از نوشته اى، دليلى براى آب به آسياب ريختن نظام پيدا مى كند و اغلب با يكى دو جمله، طلبكارانه، از ما اعتراف و اقرار مى طلبد كه ثابت كنيم مخالف نظام اسلامى هستيم.
من وقت براى چنين مخالفت هاى بى پايه اى تلف نمى كنم و حداكثرْ سعى مى كنم، با ارجاع دادن به نوشته هاى ساليان قبل نشان دهم كه نظر خواننده و برداشت او غلط اندر غلط است.
البته در ميان اين خوانندگان و منتقدان، سربازان ارتش سايبرى هم حضور دارند كه حتى به اسم مخالف آتشين نظام، مى خواهند به قول خانم ميرزادگى گرامى از آب گل آلود ماهى بگيرند و تمركز مبارزه با نظام را، به هم بزنند و افكار و عمل مخالفان را متشتت كنند. با آگاهى از اين واقعيت، تن به بازى هاى تفرقه افكن نمى دهم و از نويسندگان و صاحب نظرانى هم كه «واقعا» برايشان سوال وجود دارد مى خواهم كه به اين بازى هاى زيركانه، كه متخصصان جنگ روانى جمهورى اسلامى، برنامه ريزان آن هستند تن ندهند.
اما چه مى شود كرد كه وضعيت همين است كه مى بينيم و با همين وضعيت هم بايد سر كنيم و با آن بسازيم. ايجاد تغيير در افكار، كار آسانى نيست و گاه اصلا ممكن نيست.
شايد بد نباشد دوباره بر اين موضوع تاكيد كنم كه كل انتخابات و «دمكراسىْ بازى هاى حكومت» را سخيف و كثيف مى دانم و اين موضوع نه مربوط به امروز كه به دوران اولين انتخابات در جمهورى اسلامى بر مى گردد كه يكى از ناظران راى گيرى، با خشم و عصبانيت، از استاندارى تبريز بيرون آمد و خطاب به حاضران در آن محل كه يكى از آن ها من بودم، با صراحت و قاطعيت گفت كه اين ها دارند علنا تقلب مى كنند و من حاضر نيستم در چنين راى گيرى و انتخاباتى نقش ناظر داشته باشم.
من گفته ام و بر اين گفته ام پايدارم كه در جايى كه «آيت الله قتل عام» حضور دارد و مى خواهد به عنوان «رييسِ [دروغينِ] ملت» انتخاب شود، حاضرم رايم را به ملك الموت هم بدهم.
اين نظر شخصى من است و مطلقا مطلقا مطلقا به درست و غلط بودن آن اطمينان ندارم ولى عقل من در آستانه ى شصت سالگى و سال ها مبارزه ى عملى و قلمى با اين حكومت چنين مى گويد و من به خاطر زخم هايى كه اين موجود، يعنى رييسى به من و امثال من زده است، هر طور بتوانم در مقابل او مى ايستم حتى با راي دادن به دكترِ دروغينى به نام حسن روحانى.
به گمان من، اين امكان وجود دارد كه جامعه، در «بازى» انتخابات، به حركت در آيد. تنها امكان موجود براى نشان دادن مخالفت با حكومت در سطح گسترده همين انتخابات است. در حال حاضر به هيچ وجه نمى توان جمعيت عظيمى را به حركت در آورد مگر در طول همين «بازى»ها. هزاران نوشته و هزاران برنامه ى تلويزيونى و هزاران نظر كارشناسانه و روشنگر، نمى تواند حتى صد نفر را در خارج از كشور كه خطرى كسى را تهديد نمى كند به خيابان بكشد، چه برسد به ايرانِ اسير دست آقايان.
عرض من به همين سادگى ست. آيت الله قتل عام، و حكومت قتل عام، و تمام حقه بازان و دروغگويان و بازىْ گردانان اين حكومت بايد جارو شوند و نظامى معتدل و آزاديخواه بر سر كار بيايد. اگر كسى تصور مى كند خواست ما بر خلاف اين است، سخت در اشتباه است.