اقتصاد، دولت با تفنگ، بالا گرفتن جنگ
حسن روحانی، همچون دیگر راستهای میانه در ایران، از دهه ۱۳۷۰ به دنبال اجرای سیاستهای بازار در اقتصاد و بهبود موقعیت ایران و پذیرش آن در روابط بین الملل بوده است. همین چشمانداز کلان است که امروز جایگاه او را در ساختار قدرت در جمهوری اسلامی به موقعیتی تنشزا بدل کردهاند.
آقای روحانی و یاران اقتصادیاش نمیتوانند سیاستهای بازار موردنظرشان را بدون ادغام ایران در بازارهای جهانی اجرا کنند و این روند ادغام بدون تنشزدایی با قدرتهای جهانی ممکن نیست.
اسم سیاسی این بسته اقتصادی-دیپلماتیک در انتخابات ۱۳۹۲ اعتدال بود، راهبردی که در سال ۱۳۹۴ در نام "برجام" متعین شد.
اما برجام و اعتدال نمیتوانستند در انتخابات ۱۳۹۶ کارکرد قبلی را داشته باشند، چرا که توافق هستهای و برخورد عملگرایانه حسن روحانی روندهای بحرانی را در اقتصاد، سیاست داخلی و موقعیت دیپلماتیک ایران کُند یا متوقف کرد، اما هیچ یک را فیصله نداد.
تورم تک رقمی شد، اما رکود اقتصادی و بیکاری تشدید شد. جلب سرمایهگذاری خارجی آغاز شد، اما اندک، و با اما و اگرهای بسیار.
اصلاحطلبان دهها نماینده را به مجلس فرستادند، اما وضعیت حصر میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد تغییری نکرد و محدودیتها برای فعالان سیاسی اصلاحطلب و یا مستقل ادامه یافت.
با توافق هستهای، ائتلاف قدرتهای جهانی که باراک اوباما برای تحریم ایران شکل داده بود از میان رفت. اما با تنشهای منطقهای ائتلاف دیگری علیه ایران شکل گرفت تا آن جا که کنفرانس سازمان همکاری اسلامی علیه ایران بیانیه صادر کرد.
استراتژی اعتدال در عمل به "کج دار و مریز" و "استخوان لای زخم" تبدیل شد.
بر همین مبنا بود که حسن روحانی با نزدیک شدن به انتخابات ۱۳۹۶ به طور فزاینده بر شعارهای اصلاحطلبانه خود افزود و نشانههایی از آن داد که میخواهد نظم سیاسی حاکم بر ایران را به چالش بکشد و به دنبال محدود کردن قدرت نهادهای غیرانتخابی و پاسخگو کردن آنها باشد.
البته آقای روحانی در چهارچوب حقوقی جمهوری اسلامی ابزاری ندارد که بتواند قدرت رهبر و نهادهای وابسته به او را برخلاف میلشان محدود کند.
جناح محافظهکار چنان در تمرکز انحصاری و تعمیق قدرت خود در عرصههای مختلف موفق بوده که از چند شعار اعتدالی یا اصلاحطلبانه احساس خطر نمیکند، آنچه در سیاست حسن روحانی این جناح را به طور استراتژیک دچار بحران میکند بسته اقتصادی-دیپلماتیکی است که با آن شعارهای سیاسی میآید.
جناح محافظهکار در عین تسلط بر نهادهای قدرت هنوز نتوانسته است خود را به نیرویی سیاسی بدل کند که بدون استفاده مکرر و مستقیم از زور قادر به حل و فصل مشکلات و پیشبرد سیاستهایش باشد.
سیاستورزی اصولگرایان در دو دهه اخیر چرخه شعار اتحاد و چنددستگی در عمل بوده است. چنددستگی آنها تا جایی پیش رفته که علی لاریجانی نه با لیست ائتلاف اصولگرایان، که با لیست امید به مجلس رفت.
عقبنشینی ناگزیر در برنامه هستهای که روزی "حق مسلم" بود، در کنار حمایت قاطع از محمود احمدینژاد و سپس طرد مطلق او هم ضربه بزرگی به اعتبار اصولگرایان زده است.
با رسواییهای متعدد فساد مالی، شعار اصولگرایان برای عدالت اجتماعی یا دفاع از محرومان کمتر پذیرفته میشود و تلاش برای استفاده تبلیغاتی از خوانندهای مثل تتلو نشان میدهد که آنها دیگر دفاع از اخلاقیات سنتی خود را هم برای تقویت پایگاه اجتماعیشان موثر نمیدانند.
به این ترتیب اصولگرایان با بحران سازماندهی درونی و مشروعیت بیرونی مواجهند.
در این میان یکی از معدود موضوعهایی که همچنان میتواند آنها را در عمل متحد کند "سیاست مقاومت در منطقه" است.
ظهور گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) هم این فرصت را به اصولگرایان داده است که گفتمان "امنیت ملی" را تبلیغ و بخشی از اعتبار خود در افکار عمومی را بازسازی کنند.
نظامیگری در سیاست خارجی هم به سازماندهی و هماهنگی درونی اصولگرایان، دست کم در حد گفتمانی، کمک کرده، و هم جزو معدود راهبردهای موفق آنان در تقویت پایگاه اجتماعیشان بوده است.
حسن روحانی در مهار کردن فعالیتهای "دولت با تفنگ" (اصطلاحی طعنه آمیز که او در اشاره تلویحی به سپاه بکار برد) توان محدودی دارد.
سپاه میتواند با آزمایش موشکی و بیانیه متعاقب آن نه تنها برای رقیبان منطقهای قدرتنمایی کند، که قدرت خود را به رخ بازیگران داخلی هم بکشد.
سپاه به عنوان قهرمان استقلال ملی و مبارزه با دشمنان خارجی آخرین خاکریزی که اصولگرایان میتوانند پشت آن کنار هم بایستند و به کمکش توجیهی برای نقش خود در سیاست ایران داشته باشند.
اما منطق دیپلماسی و بازار، که حسن روحانی مروج آن است، چنان قدرتمند است که روایت اصولگرایان از نقش سپاه را سست میکند.
سپاه میتواند علیرغم مخالفتها همچنان فعالیتهای اقتصادی، رسانهای، سیاسی و امنیتیاش را گسترش و به مداخلههای نظامی خارجیاش ادامه دهد. اما وقتی به عنوان "دولت با تفنگ" به تصویر کشیده میشود، نمیتواند اعتبار مورد نظر اصولگرایان را از این مداخلهها بگیرد.
اصولگرایان میخواهند سپاه را به عنوان نیرویی انقلابی تعریف کنند، اما حسن روحانی با منطق دیپلماسی و بازار سپاه را نیرویی نظامی معرفی میکند که از محدوده وظایف خود فرا رفته و در اقتصاد و سیاست خارجی اخلال میکند.
فساد به یکی از موضوعات کانونی سیاست ایران تبدیل شده و حسن روحانی توضیح سرراستی از دلیل فساد دارد که نقش فزاینده و چندجانبه سپاه را زیر سوال میبرد: "اگر اطلاعات، تفنگ، پول، روزنامه، خبرگزاری و دیگر مظاهر قدرت در یک نهاد جمع شود، ابوذر و سلمان هم باشد، فاسد میشود." (۹۲/۹/۱۷)
آیتالله خامنهای در اولین مراسم تنفید حکم ریاست جمهوری حسن روحانی توصیه کرده بود که "هرچه میتوانیم، باید به استحکام ساخت داخلی قدرت بپردازیم"، اما تبلیغ گفتمان بازار آزاد و تنشزدایی مورد نظر آقای روحانی، که بخشهایی از محافظهکاران را هم با خود همراه کرده، روایت اصولگرایانه از این استحکام را دچار بحران میکند.
بالا گرفتن جنگ لفظی میان حسن روحانی و اصولگرایان مدافع سپاه تا حدی به همین بحران برمیگردد.
عوامل بیرونی، چون تغییر سیاست آمریکا و عربستان سعودی هم این بحران را تشدید و تداوم سیاست خارجی دوگانه را دشوارتر کردهاند.
دوره اول ریاست جمهوری حسن روحانی با مسئله محوری مذاکرات هستهای آغاز شد و او با برجام جواب مشخصی برای اقتصاد و دیپلماسی ایران داشت. حال در آستانه دوره دوم آقای روحانی با مساله "مقاومت"، نظامیگری در سیاست خارجی و به ویژه نقش ایران در بحران سوریه روبرو است، مسئلهای که به نظر میرسد به آینده مواجهه او با اصولگرایان و سپاه شکل خواهد داد.
پرسش کانونی سالهای پیش رو این است که آیا آقای روحانی در مقابل فشارهای داخلی و خارجی عقبنشینی میکند، یا آن که همچنان به دنبال راهی برای اجرا کردن دیدگاههایش در اقتصاد و دیپلماسی خواهد بود؟
اگر او نخواهد از سیاست اقتصاد بازار و تنشزدایی در سیاست خارجی دست بکشد، باید دید که تقابل مستقیم با نهادهای قدرتمند به او بیشتر کمک میکند، یا آن که مانند دوره قبل در پی جدا کردن برخی از اصولگرایان و جلب حمایتشان خواهد بود؟