شکست پروژه "خاورمیانه نوین"، محور اسرائیل-عربستان بر علیه ایران، و نقش "دولت پنهان" در تقویت جو ضدّ ایران
مقدمه
جنگ سوریه آهسته به پایان خود نزدیک میشود. ارتش سوریه و نیروهای حامیآن شهر دیر الزور در شرق آن کشور را تصرف کردند. هدف بعدی آنها شهر ابو کمال [یا البو کمال] بود که دارای اهمیت استراتژیک است، چرا که در صورت تصرف آن نیروهای ارتش سوریه کنترل بخش مهمیاز مرزهای آن کشور با عراق را در دست میگرفتند و به نیروهای عراق در طرف مقابل مرز میپیوستند که ناحیه مرزی آن کشور را از نیروهای داعش پاک نموده اند. با تصرف ابوکمال راه زمینیتهران-بغداد-دمشق-لبنان تکمیل میشود. اسرائیل سخت نگران تکمیل چنین شاهراهی است و به آمریکا فشار شدیدی آورد تا مانع از تصرف ابوکمال توسط ارتش سوریه و متحدان شود. به همین دلیل ارتش آمریکا مایل بود با کمک کردهای سوریه البو کمال را تصرف کند. مسابقه برای تصرف ابوکمال به "سود" ارتش سوریه خاتمه یافت که آن شهر را تصرف نمودند.
نتایج راهبردی پایان جنگ در سوریه برای منطقه، و بخصوص ایران چیست؟ موضوع این مقالهٔ بحث درباره نتایج راهبردی احتمالیپایان جنگ در سوریه میباشد.
پروژه "خاورمیانه نوین"
در ۱۹۹۶ تحلیل مفصلی به بنیامین نتانیاهو، که در آن زمان نیز نخست وزیر اسرائیل بود، تسلیم شد که هدف آن "حل مسائل امنیت ملیاسرائیل" بود. تحلیل و پیشنهادات آن سند، که نام آن "جدأیی کامل: راهبرد جدید برای امن نمودن منطقه [برای اسرائیل]" بود، توسط گروهی به رهبری آقای ریچارد پرل یکیاز مهمترین چهرههای نئوکان آمریکا تهیه شده بود، و چندین پیشنهاد برای تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه داشت. یکیاز آنها هجوم به عراق برای سرنگونی رژیم صدام حسین و جایگزینی آن با یک رژیم پادشاهی به رهبری خاندان "هاشمی" که در اردن در قدرت است بود. ادعای این سند این بود که خاندان "هاشمی" مستقیماً به پیامبر گرامیاسلام متصل است و حکومت آن در عراق، که قبل از کودتای ۱۹۵۸ ژنرال عبدالکریم قاسم در عراق نیز در آن کشور حکومت میکرد، باعث خواهد شد که شیعیان در عراق، لبنان و ایران از این مرجع حمایت کنند، نهروحانیون شیعه. در نتیجه مساله اسرائیل با دستکم عراق و لبنان حل خواهد شد. پیشنهاد دوم ایجاد جنگ نیابتی در سوریه به منظور تضعیف خاندان حافظ اسد و حکومت علویان و در نتیجه کنترل آن کشور بود.
در دنباله آن سند، در ژانویه ۱۹۹۸ نامهای با امضای ۱۸ نفر از مهمترین شخصیتهای سیاسی نئوکان آمریکا، از جمله الیوت آبرامز، فرانسیس فوکویاما، جان بولتون، ویلیام کریستول، ریچارد پرل، دانالد رامسفلد، و پاول ولفوویتز برای آقای بیل کلینتن رئیس جمهور وقت آمریکا فرستاده شد که در آن پیشنهاد شد سرنگونی رژیم صدام حسین در عراق سیاست رسمیدولت آمریکا شود. نامه بطور رسمیاز طرف "اندیشکده پروژه قرن جدید آمریکا" به رهبری ویلیام [بیل] کریستول فرستاده شده بود که مهمترین نقش را در هجوم به عراق در سال ۲۰۰۳ ایفا نمود. در ماه اکتبر ۱۹۹۸ "قانون آزادی عراق" که اعلام کرد سرنگونی رژیم صدام حسین سیاست رسمیآمریکا است توسط کنگره و سنای آمریکا تصویب شد، و به امضای آقای کلینتن رسید. پروژه "خاورمیانه نوین،" که هدف آن تغییر جغرافیای خاورمیانه بسود آمریکا و اسرائیل بود، رسما آغاز به کار نمود. نگارنده تمامی جزئیات این موضوع را در یک مقالهٔ انگلیسیبسیار مفصل در ماه مهسال ۲۰۰۷ منتشر نمود، و بنا بر این نیازی به تکرار آن نیست.
حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بهانه لازم برای اجرای پروژه "خاورمیانه نوین" را در اختیار دولت جدید آقای جورج بوش پسر قرار داد، که تصمیم گرفت به هفت کشور اسلامی منطقه، ایران، عراق، سوریه، لیبی، سودان، سومالی، و لبنان، حمله کند. عراق و لیبیمستقیماً مورد حمله قرار گرفتند. سومالی سالهاست که تحت حملات شدید نیروهای ویژه آمریکا قرار دارد. جنگ در لبنان در تابستان ۲۰۰۶ آغاز شد و ۳۳ روز طول کشید. خانم کاندولیزا رایس وزیر خارجه وقت آمریکا وجود پروژه "خاورمیانه نوین" را با عیناً همین کلمات اعلام کرد و قول داد که با شکست حزب الله در لبنان آن منطقه وارد مرحله جدیدی شود. تا زمانیکه آمریکا تصور میکرد اسرائیل قادر خواهد بود حزب الله را شکست دهد، از تصویب قطعنامه آتش بس در شورای امنیت سازمان ملل جلوگیری نمود، و فقط زمانیبه تصویب قطعنامه ۱۷۰۱ رضایت داد که روشن شد ارتش اسرائیل شکست خورده بود. به جای حمله مستقیم به سودان، آمریکا و غرب از تجزیه طلبان آن کشور در جنوب سودان حمایت کرده و آن کشور را در سال ۲۰۱۱ تجزیه نمودند. ولیهمان جنگ تجزیه طلبان باعث قحطی و نسل کشی عظیم در دارفور در غرب سودان شد، و همچنین پس از استقلال گروههای مختلف در سودان جنوبی به جان هم افتادند که این جنگها و کشمکشها هنوز ادامه دارند.
نگارنده در یک مقالهٔ مفصل در همین وبسایت به مرور جنگ در سوریه پرداخت و علل آنرا تحلیل نمود، و بنا بر این نیازی به تکرار آن نیست. از زمان انتشار آن مقالهٔ، که هدف حملات و انتقادهای بیاساس غرب-شیفتگان قرار گرفت، صحت تمامی تحلیلها و پیش بینیهای آن ثابت شده است. آقای جو بایدن در اکتبر ۲۰۱۴ در دانشگاه هاروارد تصدیق نمودند که تقریبا تمامی جنگ در سوریه توسط گروههای تروریستی انجام میشود، و عربستان، قطر، امارات متحده و ترکیه از آن تروریستها حمایت مالی، تسلیحاتی، و آموزش نظامی میکنند. خانم هیلری کلینتن در ایمیل محرمانه خود در سال ۲۰۱۵ به دستیار خود آقای جان پودستا اعتراف کرد که عربستان و قطر از داعش "و دیگر گروههای تروریستی" حمایت میکنند. در ملاقات خود با رهبران اپوزیسیون سوریه آقای جان کری اعتراف کرد که آمریکا قادر بود داعش را در همان آغاز رشد خود کنترل و نابود کند، ولیبه آن اجازه رشد داد تا بتواند بر دولت آقای بشار اسد فشار آورد. آقای کری همچنین اعتراف کرد که روسیه فقط زمانیبطور مستقیم در سوریه دخالت کرد که دمشق در آستانهسقوط و تصرف توسط داعش بود. آقای جاسم بن جبر الثانی نخست وزیر سابق قطر اعتراف نمود که،
وقتیحوادث سوریه آغاز شد، من به دستور امیر قطر، پدرم، به عربستان رفتم و با سلطان عبدالله [پادشاه عربستان] ملاقات کردم. او به من گفت ما [عربستان] پشتیبان شما هستیم. شما برنامه [دادن اسلحه به تروریست هارا] را پیش ببر و ما همه چیز هارا هماهنگ میکنیم، ولیشما [قطر] باید اینرا رهبری کنید. مایل نیستم تمامی جزییات را بازگو کنم، ولیما تمامی اسناد [برای این همکاری] را داریم، و اسلحهای که فرستاده میشد از طریق ترکیه و با هماهنگی کامل با نیروهای آمریکا بود، و همه چیز توسط ترکیه و نیروهای آمریکا [در سوریه] توزیع میشدند. همه ما [کشورهای عرب خلیج فارس] و دیگران [آمریکا] در آن شرکت داشتند، [از جمله نیروهای] نظامی. اشتباه هم مرتکب شدیم و اسلحه را به کسانی دادیم که نباید میدادیم، و ارتباط با [جبهه] نصره [شاخه القاعده در سوریه] نیز وجود داشت.... ولیبشار هنوز آنجا [سوریه] است. شما [آمریکا و عربستان] در سنگر با ما بودید. من مخالفتی ندارم با اینکه کسیموضع خودرا تغییر دهد اگر متوجه اشتباه شده باشد، ولی[اگر این چنین است] دستکم به شرکای خود [قطر] اطلاع دهید.... بعنوان مثال، [بگویید] بشار اسد را رها کن، و کار دیگری انجام بده، ولیاین وضعیت [در سوریه] بوجود آمده، و هیچگونه پیشرفتی [در حل مساله] بدست نخواهد آمد اگر ما همچنان در شورای همکاری کشورهای عرب خلیج فارس به دعوا با یکدیگر ادامه دهیم.
در میان اسناد محرمانه "آژانس امنیت ملی" آمریکا، National Security Agency, که آقای ادوارد اسنودن شجاع فاش نمود، سندی وجود دارد که نشان میدهد فرمان حمله به دمشق در ۱۸ ماه مارس ۲۰۱۳ را شاهزاده سلمان بن سلطان عربستان مستقیماً صادر کرده بود، که سیاست مداخله در سوریه را رهبری میکرد و معاون وزیر دفاع بود. سلمان ۱۲۰ تن مواد منفجره و سلاحهای دیگر برای آن عملیات در اختیار ارتش به اصطلاح آزاد سوریه قرار داده بود، و دستور داده بود که دمشق را [با انفجارات] "نورانی کنند،" و فرودگاه دمشق را "با خاک یکسان سازند." حالا اینکه چند نفر انسان غیر نظامی بیگناه ممکن بود در این حملات کشته شوند اصلا اهمیتی نداشت. حتی ویدیو این حملات نیز منتشر شد.
عربستان و امارات از یک شرکت هواپیمأیی مسافربری جمهوری آذربایجان، شرکت "جاده ابریشم،" استفاده کردند تا با همکاری سازمان سیا و توسط ۳۵۰ پرواز هزاران تن اسلحه مدرن را به شورشیان و تروریستهای سوریه تحویل دهند، و این در حالیاست که برخیدر کنگره آمریکا تلاش میکنند که از فروش هواپیماهای مسافری شرکت بویینگ به ایران جلوگیری کنند، با این بهانه که جمهوری اسلامی آنها را برای تحویل اسلحه به سوریه و حزب الله مورد استفاده قرار خواهد داد.
نزدیک شدن پایان جنگ سوریه و شکست پروژه "خاورمیانه نوین"
با همه حمایتی که آمریکا، فرانسه، بریتانیا، عربستان، اسرائیل، قطر، امارات متحده، و ترکیه از شورشیان و تروریستهای سوریه بعمل آوردند، به دلیل مداخله روسیه، جمهوری اسلامی، و حزب آلله لبنان، دولت بشار اسد شکست نخورد و مشغول تصرف دوباره بیشتر خاک کشور خود میباشد، و جنگ در سوریه به پایان خود نزدیک میشود. این جنگ بجز ویرانی، کشتار، و جنایات جنگی توسط دولت بشار اسد و تروریستها نتیجه دیگری نداشته است. با پایان جنگ، اسرائیل، آمریکا، ترکیه، قطر، امارات متحده، و عربستان در سوریه شکست خوردند. حال، اینها در کجا ایستاده اند؟ امارات متحده دنباله رو عربستان است، و قطر راه خود را از عربستان جدا نموده است.
عربستان
در حال حاضر حاکم واقعیعربستان محمد بن سلمان ولیعهد آن کشور است که از حمایت آقای دانالد ترامپ، داماد او آقای جرد کوشنر، و همچنین لابیگر مقتدر در آمریکا، یوسف العتيبة سفیر امارات متحده در واشنگتن برخوردار است که برای او هم در میان مقامات آمریکا و هم در رسانهها لابی میکند. بعد از اینکه این حقیقت که ایدئولوژی عقب افتاده و خشونت بار وهابیسم الهام بخش تروریسم به اصطلاح اسلامی در جهان است، ناگهان بن سلمان اعلام کرد که عربستان به طرف "اسلام معتدل" میرود، که اولین نشانه آن اجازه دادن به زنان سعودی برای رانندگیاز سال آینده است. این موضوع خشم آخوندهای وهابی را بر انگیخت. همچنین بسیاری از شاهزادههای عربستان از "اصلاحات" اعلام شده ناراضی هستند، و مخالف بن سلمان که در ۳۰ سالگی حاکم عربستان شد. به همین دلایل پایههای حکومت بن سلمان لرزان است، که او را مجبور کرد تعداد زیادی از شاهزادهها و سرمایه داران را به نام مبارزه با "فساد" دستگیر کند ، که چون در روز شنبه ۴ نوامبر اتفاق افتاد، به "کشتار شنبه شب" معروف شده است، که در حقیقت تقلید از "کشتار شنبه شب" واقعه واترگیت است. البته این رهبر "ضدّ فساد" همان کسیاست که وقتی یک قایق بزرگ تفریحی را در جنوب فرانسه دید و از آن خوشش آمد، ۵۵۰ میلیون دلار برای خرید آن هزینه نمود.
با این همه حکومت بن سلمان همچنان لرزان است، چون اقتصاد عربستان بیمار است. صنعت نفت عربستان در دو دهه گذشته به شدت توسعه یافت، ولیآن زمانیبود که بهای نفت در حدود ۱۱۰ دلار در هر بشکهبود. سقوط بهای نفت به ۳۰ دلار [حال بین ۵۰ تا ۶۰ دلار است] باعث کم شدن تولید و در نتیجه از دست رفتن فرصتهای شغلیشد. علاوه بر نیروی کار داخلی، سالی۳۵،۰۰۰ جوان عربستان با تحصیلات غربی به کشور خود بازمیگردند، و شغلهای خوب میخواهند، ولیاقتصاد عربستان قادر نیست آنرا تأمین کند.
در حوزه سیاست خارجینیز عربستان، بخصوص سلمان، به شدت شکست خورده است. بعد از نزدیک به سهسال کشتار در یمن و هزینه نمودن روزی دستکم ۱۷۵ میلیون دلار و احتمالا تا روزی ۲۰۰ میلیون دلار، ارتش عربستان هنوز جرات هجوم به آن کشور کوچک، فقیر، و کاملا محاصره شده را ندارد. عربستان دهها میلیارد دلار به حکومت کودتأیی مصر کمک نمود، ولیمصر طرفدار سرنگونی حکومت بشار اسد نیست. هزینه نگهداری نیروهای عربستان در بحرین سرسام آور است. قطر دربرابر عربستان و دستور آن برای قطع رابطه با ایران مقاومت نمود، و سیاست عربستان در سوریه در حمایت از داعش و شاخه سوریه القاعده -- جبههنصره -- کاملا شکست خورده است. ترکیه که در چند سال اول جنگ در سوریه متحد عربستان بود و با ایران اختلافات شدیدی داشت، به دلیل احساس خطر خود از ناحیه تجزیه طلبان کرد به ایران و روسیه نزدیک شده است، و در حمایت از قطر یک نیروی ۳۰۰۰ نفری به آن کشور فرستاده است. هزینه سرسام آور ماجراجوییهای خارجیعربستان نیز باعث کاهش شدید ذخأیر پولیآن شده است، بطوریکه ذخأیر آن از ۷۳۷ میلیارد دلار در ماه اوت ۲۰۱۴ به ۴۸۷ میلیارد دلار در ماه جولای۲۰۱۷ رسید.
در سوریه عربستان یا باید شکست را قبول کند، و یا تلاش کند جنگ را با حمایت از تروریستها در اطراف ادلب ادامه دهد. برای اینکار نیاز به همکاری با ترکیه دارد، ولی ترکیه دیگر مایل به ادامه همکاری با عربستان نیست چون درگیر مساله تجزیه طلبان کرد، بخصوص قدرت گرفتن کردهای سوریه که در حقیقت شاخه سوریه پ ک ک است، میباشد. محمد بن سلمان شکست را به دو دلیل قبول نمیکند : اول، همانطور که گفته شد اوضاع داخلیعربستان لرزان است، و سیاست خارجیآن، بخصوص مداخلههای آن در خاورمیانه شکست خورده است. بنا بر این حاکمیت عربستان مانند تمامی نظامهای جهان به دنبال موضوع مهمیاست که افکار عمومیدر کشور خودرا منحرف کند. دوم، عربستان، مانند همیشه، جمهوری اسلامی را منبع گرفتاریهای خود و دیگر کشورهای عرب ناحیه میداند و از آنچه که "هلال شیعه" نام دارد وحشت دارد، و به همین دلیل به دنبال حذف نفوذ ایران از قسمت عربیخاورمیانه است. به این موضوع باز خواهیم گشت.
اسرائیل
همانطور که قبلا گفته شد، اسرائیل و لابی آن در آمریکا خواهان تضعیف دولت سوریه و در نهایت کنترل آن بودند. به همین دلیل اسرائیل که همیشه خودرا قربانی تروریسم معرفیمیکند، به جبههنصره کمک کرده است، و از عملیات عربستان در سوریه نیز حمایت کرده است. ولینتیجه نهایی جنگ سوریه به سود اسرائیل نبوده است، چون روسیه و ایران، به همراه حزب الله لبنان اجازه سقوط دولت بشار اسد را ندادند [مستقل از اینکه راجع به دخالت جمهوری اسلامی در سوریه چه موضعی داریم]. اسرائیل به لحاظ استراتژیک نیز ضعیف شده است، چون هنوز حاضر نیست قبول کند که پروژه ۲۰ ساله آن برای تجزیه خاورمیانه شکست خورده است، و خاورمیانه در شرایط جدیدی است.
بعد از نزدیک به هفت سال جنگ در سوریه، دستاوردهای آن برای اسرائیل چه بوده است؟ نهتنها دولت بشار اسد سقوط نکرد، بلکه حزب الله تجارب جنگی بسیاری بدست آورد؛ نیروهای سپاه و میلیشیاهای شیعه که توسط سپاه آموزش داده شده اند در سوریه حضور دارند، و روسیه، بجای آمریکا، حرف اول را در سوریه میزند. علاوه بر این راه زمینیتهران به سوریه و لبنان درحال تأسیس است. البته، اسرائیل و آمریکا به سادگیاجازه نخواهند داد که این راه باز شود، و یا سپاه در سوریه باقیبماند. دقیقا به همین دلیل است که احتمال جنگ در لبنان، و وارد شدن جمهوری اسلامی در آن وجود دارد.
ترکیه
همانطور که آقای جو بایدن در صحبتهای خود در دانشگاه هاروارد گفتند، از آغاز جنگ در سوریه، ترکیه به همراه قطر، امارات متحده و عربستان از شورشیان و تروریستها حمایت نمود. نگارنده جزئیات مداخله ترکیه به سود تروریستها را در مقالهٔ خود درباره سوریه که در بالا بدان اشاره شد، بطور مفصل توضیح داد، و بنا بر این نیازی به تکرار آن نیست. ولی ترکیه تصور نمیکرد که آمریکا از نیروهای کرد در سوریه، شاخه سوریه ای پ ک ک ، حمایت کند. آمریکا سلاحهای پیشرفته را در اختیار کردهای سوریه قرار داده است تا آنها تحت عنوان "نیروهای دمکراتیک سوریه" با داعش بجنگند. همین نیروها بودند که رقه، "پایتخت" داعش در سوریه را تصرف نمودند. در عین حال، کردهای سوریه نواحی بسیار وسیعی را در آن کشور که بطور تاریخی کرد نشین نبوده اند را نیز به تصرف خود درآورده اند.
در نتیجه ترکیه به طرف روسیه رفته است، و حتی سیستم دفاع هوایی S-400 را از روسیه خریده است که با تهدید ژنرال پتر پاول، فرمانده امریکایی پیمان ناتو درباره "عواقب آن " مواجه شد. در عین حال، ایران، ترکیه، و روسیه مذاکرات صلح در آستانه، پایتخت قزاقستان، را رهبری میکنند که باعث بوجود آمدن مناطق غیر جنگی در سوریه شده است. به نظر میرسد که یک جبههمشترک بین ایران، عراق، و ترکیه در حال شکل گرفتن است، که روسیه نیز به آن توجه دارد. ولیموضع واقعیروسیه درباره این تحولات هنوز روشن نیست، هر چند که با توجه به جایگاه نیرومند آن در سوریه، بسیار مهم است.
آمریکا
آمریکا نیز که به همراه عربستان، قطر، امارات و ترکیه از اپوزیسیون و تروریستها در سوریه حمایت میکرد، و پرزیدنت اوباما در سال ۲۰۱۳ اعلام کرد که "اسد باید برود،" در طرح خود برای تضعیف سوریه و احیاناً تجزیه آن شکست خورد.
با انتخاب آقای دانالد ترامپ به ریاست جمهوری و قدرت گرفتن نظامیان و همچنین جناح ماورای راست آمریکا، سیاست آن کشور به طرف برخورد با ایران در حال حرکت است. دو عامل مهم دیگر را نیز باید در نظر داشت: اول، نفوذ جرد کوشنر داماد و مشاور ارشد آقای ترامپ که یک کلیمی متعصب و حامیجناح راست افراطی اسرائیل است. کوشنر همچنین دارای متحدان میلیاردری است که به انتخاب آقای ترامپ بسیار کمک کردند، و حامیسرسخت اسرائیل هستند. این متحدان شامل شلدن ادلسون، همان کسیکه پیشنهاد نمود ایران مورد حمله هستهای آمریکا قرار گیرد؛ برنارد مارکوس صاحب فروشگاهای زنجیرهای "هوم دیپو" و کسیکه درباره برجام گفت "زمانیکه با شیطان معامله میکنید سخت در دردسر هستید و ایران شیطان است،" و پاول سینگر، میلیاردر وال استریت که پولهای هنگفتی به گروههای مختلف لابی اسرائیل میدهد، میباشد. مارکوس همچنین ۳.۵ میلیون دلار در اختیار لابی قدرتمند اسرائیل، "بنیاد دفاع از دموکراسی ها،" قرار داده است که نیروی اصلیدر پس لحن تند آقای ترامپ درباره ایران است، و در آن چند ایرانیخائن به کشور مشغول نوکری لابی اسرائیل هستند. عامل دوم عدم محبوبیت آقای ترامپ در آمریکا و عدم توانائی خیره کننده ایشان در اداره کشور، و همچنین زیر ذره بین بودن روابط ایشان و تیمایشان با روسیه در طول انتخابات سال گذشته است، که شرایط را برای ادامه ریاست جمهوری ایشان روز بروز مشکل تر میکند. در تحت چنین شرایطی، یک بحران خارجیبا ایران، هر چقدر که مصنوعی باشد، راه فرار آقای ترامپ از دردسرهای داخلیو راضینمودن هواداران میلیاردر طرفدار اسرائیل خود میباشد.
سوال مهم این است: آیا دولت ترامپ میخواهد در شمال شرق سوریه، در مناطق کرد نشین باقیبماند -- آنطور که فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکا که مسول خاورمیانه میباشد، میخواهد -- و یا سوریه را ترک خواهد کرد؟ عدم خروج آمریکا از سوریه به معنیآن خواهد بود که این کشور در پیبرخورد نظامی با ایران در خاورمیانه است.
ظهور محور اسرائیل-عربستان-امارات-آمریکا بر علیه ایران
بعد از شکست عربستان و متحدان در سرنگونی دولت بشار اسد، و برای جبران آن، محور جدیدی شکل میگیرد: محور آمریکا-عربستان-اسرائیل-امارات بر ضدّ ایران، و همینطور ترکیه. اسرائیل سال هاست که به دنبال حمله به ایران است، و در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ سهبار نزدیک بود که به ایران حمله کند. اسرائیل نگران جا پای محکم نظامی ایران در سوریه است، و خواهان بیرون راندن ایران از سوریه و لبنان، و نابودی و یا دستکم تضعیف شدید حزب الله است که در صورت حمله به ایران قادر نباشد بعنوان "عمق استراتژیک" دفاعی ایران عمل کند. عربستان نیز میخواهد "هلال شیعه" را در سوریه و لبنان قطع کند، و حوثیهای یمن را نیز بعنوان "حزب الله دوم" منطقه ارزیابی میکند. آقای ترامپ هم اختیارات وسیعی به فرماندهی مرکزی آمریکا، مسول نیروهای آن کشور در خاورمیانه داده است، و هم آقای جیمز متیس وزیر دفاع آمریکا و ژنرال چهار ستاره بازنشسته، هم سپهبد اچار مکمستر مشاور امنیت ملیآقای ترامپ که در عراق در زمان آقای بوش پسر خدمت نمود و با ایران کاملا آشنا است، و هم آقای مایک پومپئو رئیس سازمان سیا، به شدت ضدّ ایران هستند. انتشار اسناد بدست آمده از اسامه بن لادن، که در آن گزارش قدیمیوجود پسر بن لادن در ایران مطرح شده بود، برای فضا سازی بر ضدّ ایران است.
برای توجیه افکار عمومیدر غرب برای برخورد احتمالیبا ایران، ابتدا باید اقداماتی انجام شود. به همین دلیل عربستان، بزرگترین حامیتروریسم در جهان، ناگهان میخواهد به "اسلام معتدل" روی آورد، و بن سلمان توسط لابی عربستان و متحدان آن بعنوان یک "اصلاح طلب" معرفیمیشود، بدون آنکه به جنایات او در یمن، سوریه، و بحرین اشارهای شود. هدف طولانیکردن عمر رژیم عربستان و کم کردن نفوذ ایران و ترکیه در منطقه است. برای زدودن اتهام حمایت از تروریسم، عربستان همدست قطر در حمایت از تروریستها در سوریه ناگهان همان شریک خودرا متهم به حمایت از تروریسم میکند. فقط کافیاست سخنان نخست وزیر سابق قطر درباره هماهنگی با عربستان درباره فرستادن اسلحه به تروریستها در سوریه، که در بالا ذکر شدند، را بخاطر داشت.
"استعفای" سعد حریری نخست وزیر لبنان، و مقصر شناختن ایران توسط رژیم عربستان برای پرتاب موشک از طرف حوثیهای یمن به طرف ریاض جوانب دیگر تلاش عربستان، اسرائیل و آمریکا برای ایجاد زمینه مناسب در افکار عمومیآمریکا و همچنین منطقه است که اگر محور ضدّ ایران به برخورد نظامی با نیروهای جمهوری اسلامی در منطقه بپردازد، مردم آنها آمادگی پذیرش آنرا داشته باشند.
گویی مردم یمن حق دفاع از خودرا ندارند. گویی حوثیها ۴۰ درصد جمعیت یمن را تشکیل نمیدهند. علیرغم اینکه کارشناسان واقعیخاورمیانه میگویند حوثیها نوکر و سرسپرده جمهوری اسلامی نیستند، و نیروی مستقلی هستند، هنوز حق دفاع از خودرا ندارند، چون شاخهای از تشیع هستند. بر طبق گزارش سازمان ملل، دستکم نزدیک به ۵،۲۰۰ نفر به دلیل حملات عربستان در یمن کشته شده اند، و دستکم ۸،۸۰۰ مجروح. دستکم ۱،۱۰۰ کودک کشته و ۳۰۰۰ کودک مجروح شده اند. عفو بینالمللی و دیدبان حقوق بشر هردو عملیات عربستان در یمن را "جنایات جنگی" اعلام کرده اند. یمن، کشوری که قبل از جنگ ۹۰ درصد محصولات غذایی مورد نیاز خودرا وارد میکرد، تحت محاصره کامل زمینی، هوایی و دریایی عربستان، امارات متحده و آمریکا میباشد، و بر طبق هشدار سازمان ملل قحطی و وبا در آن کشور بیداد میکند. با این وجود، عربستان و طرفداران ایرانیو امریکایی آن معتقدند که این مردم حق دفاع از خودرا ندارند.
برخیاز فعالان سیاسی خارج از کشور که ناگهان یا بدلیل دشمنی عربستان با جمهوری اسلامی طرفدار آن شده اند، و یا مستقیم و یا غیر مستقیم بوی خوش دلارهای عربستان را استشمام میکنند، جمهوری اسلامی را مقصر جنگ یمن میدانند. صرف نظر از صحت و یا سقم این ادعا -- در دنباله این مقالهٔ این موضوع بحث خواهد شد -- این عاشقان عربستان، نظیر انواع و اقسام "تحلیلگران" مقیم اروپا که مقالات آنهارا "العربیه" بلندگوی رژیم عربستان منتشر میکند، آنقدر دانش ندارند که بدانند عربستان از اوائل دهه ۱۹۶۰ مشغول جنگ در یمن بوده است. در آن زمان، یمن جنوبی که چپگرا بود مورد حمایت زنده یاد جمال عبدلناصر رهبر فقید مصر بود، و یمن شمالیمورد حمایت عربستان و محمد رضا شاه، و به همین دلیل مطبوعات آن زمان ایران حتی اجازه نداشتند عکس آقای ناصر را منتشر کنند.
به تدریج روشن شده است که "استعفای" اجباری حریری و تحت فشار و تهدید عربستان بوده است، و حتی گفته میشود که متن استعفای او را عربستان برای حریری نوشته بود. اکنون روشن شده است که عربستان از حریری خواسته بود تنها، حتی بدون رئیس دفتر خود و یکیاز اعضای کابینه خود به عربستان رود. چرا؟ حتی شخصیتهای مهم حزب سیاسی خود حریری، "جنبش آینده،" اعلام کردند که هیچ اطلاعی درباره استعفای او نداشتند. حریری اعلام کرده بود که احتمال ترور او وجود دارد، ولیارتش، سازمان امنیت و حتی پلیس لبنان که به حریری نزدیک است اعلام کردند که هیچ اطلاعی درباره این موضوع ندارند و نداشتند.
پس از "استعفای" ناگهانی او از نخست وزیری لبنان در یک کنفرانس مطبوعاتی در عربستان، و نهتسلیم استعفا نامه به پارلمان و رئیس جمهور لبنان، که اکثریت عظیم کارشناسان و تحلیلگران را متعجب و حتی مبهوت کرد، حال گزارش داده شده است که آقای حریری در بازداشت خانگی در عربستان است و قادر نیست آن کشور را ترک کند. در کنفرانس مطبوعاتی خود حریری ادعا نمود که توطئهای برای قتل او وجود دارد، و حال روشن شده است که آن ادعا را یک روزنامه عربستان برای اولین بار مطرح کرده بود. آقای میشل عون رئیس جمهور لبنان هم متوجه نقشه عربستان-اسرائیل شد، و از حریری دعوت کرد که به لبنان بازگردد و به نخست وزیری ادامه دهد، و یا استعفای خودرا رسما تسلیم کند.
از ماه فوریه عربستان به آقای عبدربه منصور هادی رئیس جمهور سابق یمن نیز اجازه خروج از عربستان را نداده است. بخاطر داشته باشید که دوره ریاست جمهوری آغار منصور هادی مدتها پیش خاتمه یافت، ولیعربستان تصمیم گرفت که ایشان هنوز رئیس جمهور "قانونی" یمن است و ظاهراً برای حمایت از ایشان در ۲۹ مارس ۲۰۱۵ به یمن حمله کرد. گزارشها حاکی از آن هستند که آقای منصور هادی حتی چندبار به فرودگاه نیز رفته اند، ولیماموران امنیتی عربستان اجازه خروج به او نمیدهند. ظاهراً ایشان هم در حصر هستند.
به نظر میرسد که امید عربستان این بود که بعد از اعلام "استعفای" حریری، سنّیهای لبنان که بر طبق سنت سیاسی لبنان نخست وزیر باید از میان آنها باشد، به خیابانها ریخته و به تظاهرات میپردازند، و در مقابل شیعیان به رهبری شیخ حسن نصر الله واکنش نشان داده، و در نتیجه برخورد بین دو گروه آغاز میشود. حتی رسانههای عربستان به نظر میرسید مشتاق چنین برخوردی باشند. ولی این چنین نشد. در عوض، بعد از سخنرانی متین نصر الله که در آن از حریری بارها بعنوان "نخست وزیر ما" یاد نمود و از او دعوت کرد که به کشورش بازگردد، حزب حریری او را ستایش نمود و از او بعنوان یک "شخصیت مسول" که "منافع کشور را مقدم بر هر موضوع دیگری قرار داد" یاد کرد. این اولین بار در طول دستکم ۱۰ سال گذشته بود که یک حزب سنّی نصر الله را ستایش نمود.
نقش "دولت پنهان" در تقویت جوّ ضدّ ایران
سیاست ایران در سوریه و عراق را "دولت پنهان،" که هسته اصلیقدرت در کشور است، رهبری میکند. شکی نیست که جمهوری اسلامی یک بازیگر تأثیر گذار -- چه به گمان برخیتأثیر مثبت و چه به نظر گروهی دیگر تأثیر منفی-- در خاورمیانه است. ولی، در بحران کنونی خاورمیانه جمهوری اسلامی فقط یکیاز بازیگران است، و در حد وزن خود مسئولیت دارد، نهبیشتر و نهکمتر، و انتقاد از سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه باید بر اساس این واقعیت باشد. هجوم به افغانستان، عراق، و لیبیرا دیکتاتوری ولایت فقیه آغاز ننمود، و جمهوری اسلامی، بر طبق گفته آقای جو بایدن، اولین کشوری نبود که در سوریه دخالت کرد. به گمان نگارنده هیچ کشوری نباید در سوریه مداخله مینمود. به همین دلیل، به گمان نگارنده محکومیت مداخله جمهوری اسلامی در سوریه فقط وقتیواقعیو دارای معنیاست که به همراه آن تمامی مداخله کنندگان محکوم شوند.
اخیرا، برخیاز فعالان سیاسی خارج از کشور، هر زمان که بحث مداخله در سوریه مطرح میشود، فقط مداخله جمهوری اسلامی را محکوم میکنند، و زمانیکه از آنها درباره مداخله بقیه کشور پرسیده میشود پاسخ میدهند، "ما باید فقط به فکر منافع ملیخود باشیم، و مداخله دیگران مساله ما نیست." این ادعا اگر بخاطر عدم صداقت و از روی غرض ورزی نباشد، نهایت ساده لوحی و بیدانشی ادعا کننده را نشان میدهد. این درست است که ایرانیان باید به دفاع از منافع ملیکشور بپردازند، ولیمگر منافع ملییک کشور در دنیای امروز قابل جدا شدن از آنچه که در منطقه آن کشور میگذرد میباشد؟ گویی ایران یک جزیرهاست که توسط یک اقیانوس عظیم و عمیق از بقیه خاورمیانه جدا میباشد. گویی اگر داعش مورد حمایت عربستان و متحدان بغداد را تصرف میکرد، هیچگونه عواقبی برای کشور ما نداشت.
یک "کارشناس سیاست خارجی" در یکیاز وبسایتهاییکه در آن فعالانی که خودرا ملی-مذهبیمعرفیمیکنند مقالات خودرا منتشر میکنند ادعا نمود که حمله اوباشان به سفارت عربستان در تهران ریشه دشمنی رژیم آن کشور با ایران است. گویی باید چشم خودرا بر حمایت ۲۰ میلیارد دلاری عربستان از صدام حسین در زمان جنگ ایران و عراق، غرق نمودن چندباره بازار بینالمللی در نفت ارزان [در میانه دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، و در سالهای اخیر] برای ضربه زدن به اقتصاد کشور؛ اتهام بیاساس به کشور درباره حمله به خوبار در عربستان درحالیکه خود بن لادن و خالد شیخ محمد، "مغز متفکر" حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، آن حمله را طراحینموده بودند؛ تقاضای ملک عبدالله سلطان سابق عربستان از پرزیدنت بوش پسر برای حمله به ایران؛ کمک به تروریستهای بلوچی و عرب خوزستان، و انتشار نقشه که در آن ایران به پنج کشور تقسیم شده، ببندیم. این "کارشناس سیاست خارجی" اگر تاریخ معاصر ایران را بطور سطحی هم بیاد میآورد، نهتنها موارد بالای دشمنی عربستان با ایران را میدانست، بلکه آگاه بود که این دشمنی حتی در زمان قبل از انقلاب نیز وجود داشت، و بعنوان مثال عربستان در سال ۱۹۷۶ تولید نفت خودرا به شدت افزایش داد تا قیمت نفت به شدت کاهش یابد و رژیم محمد رضا شاه در فشار باشد. از اینگونه ادعا ها که هیچ اساس و بنیانی ندارند در فضای اینترنتی فارسیبسیار زیاد است، و اتفاقاً، العربیه، بلندگوی رژیم عربستان اینگونه مقالات را دوباره منتشر میکند.
به گمان نگارنده مداخله جمهوری اسلامی در سوریه را باید از کمک آن به دولت عراق برای جنگیدن با داعش جدا نمود. نگارنده با مداخله جمهوری اسلامی در سوریه مخالف بود و هست، ولیبرخلاف برخیاز فعالان سیاسی خارج از کشور نگارنده مداخله غرب و متحدان آن در منطقه در سوریه را نیز محکوم میکند، و اصولا همانطور که نگارنده در مقالهٔ گذشته خود درباره سوریه ذکر نمود، جنگ در سوریه را غرب و متحدان آن در منطقه بر مردم سوریه تحمیل نمودند. عربستان، قطر، امارات، و ترکیه با مداخله جمهوری اسلامی در سوریه مخالف هستند، و این در حالیاست که خود آنها، بر طبق گفته آقای بایدن، تروریست هارا در سوریه حمایت میکردند.
ولینهکمک ایران به دولت عراق در جنگ با داعش با مداخله سپاه در سوریه یکیمیباشد، و نه واکنش آمریکا به شرکت جمهوری اسلامی در جنگ با داعش همانند مخالفت آن با مداخله آن در سوریه بوده است. آمریکا از سال ۲۰۱۴ که جمهوری اسلامی به دولت عراق برای جنگیدن با داعش و جلوگیری از سقوط بغداد کمک نمود، به آن اعتراضی ننمود، و حتی آقای جان کری آنرا مثبت خواند. در دوران کارزار انتخاباتی خود، آقای ترامپ به جنگ ایران با داعش اشاره نمود و آنرا مورد حمایت قرار داد. ولیاز زمان آغاز ریاست جمهوری خود، آقای ترامپ و دولت او دائماً درباره نقش جمهوری اسلامی در "بیثبات" نمودن منطقه سخن میگویند. سخنان اخیر آقای رکس تیلرسون وزیر خارجه آمریکا منظور واقعیاز "بیثبات نمودن" را آشکار نمود. آقای تیلرسون اعلام نمود که حال که داعش شکست خورده است، میلیشیاهای شیعه باید عراق [و سوریه] را ترک کنند. به عبارت دیگر، حال که این نیروها داعش را شکست داده اند، باید جای خود را به آمریکا دهند.
در حال حاضر شعارهای توخالی "دولت پنهان" و آقای خامنهای نقش مهمیدر بالا بردن جّو ضدّ ایران در منطقه دارند. بلوف زدن و گنده گوییهایینظیر، "ما در چند پایتخت عربیحضور داریم؛" یا "عراق روز به روز بیشتر شبیه ایران میشود؛" یا "پرتاب موشک به ریاض؛ هدف بعدی دوبی،" و یا نوشتن شعارهای "مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل" بر بدنه موشکهای ایران، و آزمایشهای موشکی در حساسترین دوران به جنگ طلبان آمریکا، اسرائیل و عربستان برای توجیه افکار عمومیدر غرب و منطقه برای شدت عمل دربرابر کشور کمکهای بزرگینموده است.
همانطور که در بالا بدان اشاره شد، کارشناسان و تحلیلگران واقع گرای خاورمیانه، و حتی روزنامه بسیار مهمینظیر نیویورک تایمز که همیشه حامیسخت گیری بر ضدّ ایران بوده است، معتقدند که نقش جمهوری اسلامی در تحولات داخلییمن و کمک به حوثیها کوچک است. ولیواقعیت این است که یمن دارای هیچگونه اهمیت راهبردی برای کشور نیست، و بنا بر این هرگونه درگیری در آنجا، حتی در سطح شعار، به سود کشور نیست و باید متوقف شود.
نگارنده بارها تأکید نموده است که رادیکالهای ایران، آمریکا، و اسرائیل مانع از صلح در منطقه هستند. منتقد واقعیو واقع گرا کسیاست که در عین حال که در برابر رادیکالهای تهران که همان "دولت پنهان" هستند مقاومت میکند، و درباره عملیات و شعارهای نابخردانه آنها افشا گری و روشنگری میکند، به سیاستهای امپریالیستی غرب و متحدان در منطقه نیز اعتراض داشته، و بر علیه اهداف آنها برای کشور روشنگری مینماید.
کلام پایانی
به گمان نگارنده خطر برخورد نظامی با عربستان و اسرائیل، که از حمایت دولت ترامپ برخوردار هستند، در سوریه و لبنان کاملا جدی است. اگر چنین جنگی در لبنان و یا سوریه آغاز شود، هیچ چیزی تضمین نمیکند که منجر به حمله به ایران نشود. ولیدو دسته از هموطنان خطر را جدی نمیگیرند. دسته اول آنهایی هستند که میگویند "آمریکا جرات ندارد،" و یا "این حرفها سال هاست وجود دارند،" و غیره. دسته دوم که به تئوری توطئه معتقدند ادعا میکند که "جمهوری اسلامی اینرا بزرگ کرده تا مردم را بترساند،" و یا "آمریکا در پشت پرده با جمهوری اسلامی خواهد ساخت،" و غیره. دسته سومینیز وجود دارد که از حمله نظامی به استقبال خواهد کرد. فرقه خائن مجاهدین، بخشی از سلطنت طلبان، امثال کسانیکه برای لابیهای اسرائیل و عربستان و بلند گوهای آنها در اروپا کار میکنند، و امثال کسانیکه از تحریم و تهدید نظامی کشور استقبال نمودند، و یا اعلام کردند که "اگر نتوان جمهوری اسلامی را تجزیه نمود، باید ایران را تجزیه کرد،" در این گروه قرار دارند.
به گمان نگارنده دو دسته اول اشتباه میکنند. بجز دوران ۲۰۱۶-۲۰۱۳ که آمریکا و ایران مشغول مذاکره برای برجام و پس از آن مشغول اجرای آن بودند، و دو سال پایانی ریاست جمهوری آقای بیل کلینتن که مصادف با دوران اول ریاست جمهوری آقای سید محمد خاتمی بود، از بحران تسخیر سفارت آمریکا در تهران و گروگان گیری در نوامبر ۱۹۷۹ رابطه ایران با آمریکا "نهجنگ، نهصلح" بوده، ولیچنین رابطه ای، آنهم بین مهمترین کشور جهان و مهمترین کشور خاورمیانه، نمیتواند برای همیشه ادامه یابد. در تحت چنین شرایطی، ایراندوستان واقعیچه باید کنند؟ به گمان نگارنده باید روشن شود که
اول، مردم ما مدافع یکپارچگی ایران، امنیت ملیکشور، و مخالف هرگونه تهدید، تحریم، و یا حمله نظامی هستند.
دوم، این مناقشه فقط بین حاکمیت آمریکا و متحدان آن در منطقه، و "دولت پنهان" ایران نیست. طرف سومیهم وجود دارد که آن مردم ایران هستند، که دستکم ۸۰ درصد آن مخالف نظام ولایت فقیه هستند، ولیدر دفاع از کشور و مخالفت با تهدید، تحریم و حمله اتحاد دارند. ایراندوستان واقعیهم مخالف سیاستهاییهستند که به زیان منافع و مصالح ملیکشور، و از همه مهمتر امنیت ملیآن در حال حاضر، میباشند، و هم مخالف جنگ طلبی رژیمهای عربستان و اسرائیل با حمایت آمریکا میباشند.
سوم، سیاست محور ضدّ ایران متشکل از آمریکا، عربستان، اسرائیل، و امارات بر اساس شعارهای توخالی ولیتحریک کننده "دولت پنهان" ایران، آیتالله خامنهای، و حامیان ایشان تنظیم نمیشود، چرا که این اتحاد ضدّ ایران بعنوان یک کشور مستقل با سیاست خارجی مستقل است، و اگر ایران دمکراتیکترین کشور جهان نیز شود و سیاست انزوا را نیز در پیش گیرد، ولیسیاست ملیو خارجیمستقل خودرا داشته باشد، این اتحاد همچنان ضدّ کشور ما خواهد بود. کافیاست که دولت ملیو دمکراتیک زنده یاد دکتر محمد مصدق را بیاد آوریم که نهدر کشورهای دیگر مداخله میکرد، و نهبرای احدی شاخ و شانهمیکشید، ولیچون سیاست مستقل خودرا دنبال میکرد، سرنگون شد.
ولیواقعیت این است که اینگونه شعار ها، و احیاناً مداخله در مناطقی نظیر یمن که هیچگونه اهمیت راهبردی برای امنیت ملیکشور ندارند، به ایجاد جوّ ضدّ ایران و "توجیه" جنایات رژیمی نظیر عربستان کمک شایانی میکنند.
صفحه فیسبوک نگارنده