مقدمه
کار جامعه شناسی سیاسی، بخصوص جنبشهای اجتماعی از سطح به عمق گذر کردن است. در عین حال که امواج و تلاطمها و کف ها دریای خشمگین را ملاحظه می کند، ولی می داند که نیاز دارد برای درک بهتر دینامیسمهایی که این تلاطمها را سبب شده، به زیر سطح آب رفته و جریانهای زیر آبی این دریای طوفانی را مطالعه کند، تا از این طریق به تفسیری دست بزند و پیش بینی هایی بکند که درجه صحت آنها در حد ممکن بالا باشد. شاید آنالوژی مطالعه روانکاوانه ضمیر آگاه و ضمیر نیمه آگاه و ضمیر نا خود آگاه، در اینجا بکار بیاید، تا روش کار روشنتر قابل رویت شود.
البته این کار از دو جهت سخت می شود:
- یکی گرایشها و باورهای سیاسی خود پژوهشگر که پژوهشگر را در وضعیتی قرار می دهد تا هر چه بیشتر آروزی خود را جانشین دیدن واقعیت، آنگونه که در حال واقع شدن است، بکند و این تله ای که بسیاری در آن می افتند و پژوهشگر نیز می تواند یکی از آنها باشد. چگونه می شود از افتادن این تله خوداری کرد؟ نحوه جلوگیری نسبی در تله نیافتادن، آگاه بودن نسبت به این خطر است که از طریق خود را وامدار حقیقت دانستن و آن را به بحث گذاشتن، تا حد زیادی می تواند حاصل شود.
- طوفان پروپاگانداهایی فراگیر و چند لایه ای که مخالفان در پی قدرت رژیم و بنا براین از جنس رژیم، برای مصادره جنبش به نام خود، بدان دست می زنند و در نتیجه سونامی تلیغاتی راه انداختن و بزرگنمایی هایی که با هدف گل الود کردن آب تا از آن طریق ماهی دلخواه خود را از آب بگیرند. برای نمونه کار کرد این سونامی را در رسانه هایی مانند بی بی سی و صدای آمریکا و من و تو و..و دیدیم که کوشش در مصادره اعتراضات و جنبش را نه حرکتی رو به جلو که به عقب که در پی باز سازی دیکتاتوری سلطنتی است نمایش دادند. در حالی که همانگونه که در تحقیق ارزنده دکتر کورش عرفانی دیدیم، از 131 شعاری که داده شد، تنها 3 شعار در رابطه با ستایش از دیکتاتوری پهلوی ها بود و مابقی شعارهایی بودند که نشانگر تداوم جنبش تاریخی ایرانیان برای استقلال و آزادی و مردم سالاری و عدالت اجتماعی و رشد، از انقلاب مشروطه ببعد می باشند.
- جهت سومی نیز وجود دارد و آن تبلیغات و پروپاگاندای استبداد حاکم است. البته اگر رابطه درستی با این جهت بر قرار شود نه تنها کار تبار شناسی را سخت نمی کند، بلکه به کمک هم می آید. علت آن است که جنگ داخلی مزمنی که رژیم را به ان گرفتار کرده است و ناتوانی آقای خامنه ای در مهار آن، سکان کشتی را از دست ناخدا بدر برده و اینگونه است که قبایل مافیایی در حال نبرد با یکدیگر که متوجه وضعیت در حال غرق شدن کشتی نیستند، بگونه ای آگاهانه و نا آگاهانه اطلاعاتی را بر علیه دیگر بروز می دهند، که به یاری پژوهش می آید. هشدار آنهایی هم که می دانند که اگر کشتی خیانت، جنایت و فساد نظام غرق شود، ناچار به پاسخگویی به مردم هستند و پی در پی هشدار می دهند، مانند اواخر دوران پهلوی دوم، اثر چندانی ندارد.
در هر حال، این پژوهش کوششی است تا به نخبگان بین المللی و کنجکاو در مورد مسائل ایران تفسیر و بیانی ورای تفاسیر کلاسیک و معمول به انها پیشنهاد کرده و مهمتر، برای بحث و نقد و در اختیار ایرانیان بگذارد. از اولین اثرات این تحقیق را در پیام خصوصی یکی از معتبرترین روشنفکران آمریکایی به نویسنده می شود دید که اعتراضات مردمی را:"پرتوخوش باش امید" توصیف کرد.
ترجمه مقاله:
با دقت در شعارهای معترضین دی ماه 1396 در ایران به روشنی میتوان دید که بر خلاف "جنبش سیز"، بخش بزرگی از جامعه ایران از امید به اصلاحات دست شسته و مستقیما ساختار سیاسی رژیم را هدف گرفته اند و نه تنها مصمم به سرنگونی دولت استبداد دینی هستند بلکه خواستار " استقلال و آزادی" در الگوی نوئی از "جمهوری مدرن" ایرانی بدون "اسلام گرائی" میباشند.
از این گذشته قانون اساسی های جدیدی که توسط نیروهای مخالف سکولار و مسلمان تهیه و به مردم ارائه میشوند نیز بر جدائی "دین از دولت" تکیه دارند و دیگر مذهب رسمی را نمی پذیرند. همانگونه که ابوالجسن بنی صدر مکرر میگوید دینی که توسط دولت غصب شده است بایستی به محل واقعی خود، به قلب باورمندان به آن، بازگردد.
نمامی نشانه ها به ما میگویند که حتی اگر این اعتراضات در کوتاه مدت فروکش کنند ایران بزودی شاهد زایش یک دمکراسی سکولار و بومی خواهد بود. یکی از اصلی ترین شعارهای انقلاب 57 شعار "استقلال، ازادی، جمهوری اسلامی" بود.
آیت الله خمینی، در دوران انقلاب در پاریس، در مصاحبه های بیشماری ، که بصورت گسترده در ایران نیز توزیع میشدند، گفته بود که با جمهوری اسلامی در ایران یک دمکراسی برقرار خواهد شد که مشروعیت خود را از رای مردم و رعایت حقوق بشر کسب خواهد کرد. او به تکرار ابراز کرده بود که در جمهوری اسلامی آزادی بیان در گفتمانی آزاد و تکثرگرا تضمین میشود و جمهوری در ایران مشابه کشوری جون فرانسه خواهد شد. خمینی آنچنان بر دمکراسی و آزادی تاکید میکرد که نشریه چپگرای فرانسوی، نوول آبزرواتور، با چاپ تصویری از او در روی جلد، وی را "ایت الله لیبرته/آزادیخواه: خواند. "آیت الله آزادیخواه" نه، "آیت الله آزاده". (1)
از اینرو بود که ایرانیان بر این باور شدند که در جمهوری اسلامی به استقلال، آزادی و دمکراسی دست خواهند یافت. اما اندک زمانی پس از بازگشت خمینی به ایران روحانیون نزدیک به او دست بکار محدود کردن آزادی های بیسابقه ای شدند که به دنبال سرنگونی استبداد سلطنتی در ایران ظهور کرده بود (و بهار آزادی نام گرفته بود). کشمکشی که میان جناح های خواستار دمکراسی و طرفداران استبداد در رهبری جامعه پیش آمد بیش از دو سال طول کشید و واپسین میخ ها بر تابوت دمکراسی با کودتای خرداد 1360 بر عایه رئیس جمهور منتخب مردم ، که حاضر به سکوت در برابر سرکوب آزادی ها نمیشد، کوبیده شد.
بسیاری از آنان که به جمهوری اسلامی باور میداشتند، بر مبنای تجربه روزانه، به این واقعیت پی بردند که دولت، به عنوان یک نظام و ابزار قدرت، دین را به عنوان وسیله ای برای توجیه سرکوب مستمر و گسترده به خدمت گرفته و آن را از بیان معنویت انسانی به بیان جزمی و ددمنشانه ای برای اعمال سیاست های خشونت آمیز تبدیل کرده است.
در انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 بسیاری از ایرانیان بر آن شدند با انتخاب محمد خاتمی فرصتی دوباره به رژیم بدهند تا شاید بتواند ضمن حفظ "دولت دینی" به دامن آزادی ها باز گردند. اما نه تنها خاتمی در اجرای وعده های انتخاباتی خود ناموفق بود بلکه حتی به ابزاری برای استقرار قدرت فرا قانونی ولی فقیه تبدیل شد. علیرغم آنکه او خود را به عنوان "تدارکچی رهبر" خواند اما ظاهرا طعم قدرت مانع از آن شد که او استعفاء دهد. نتیجه امر محدودیت هر چه بیشتر اندک آزادیهای باقیمانده و با حمایت خاتمی؛ سرکوب وحشیانه اعتراضات دانشجوئی در سال 1377 شد.
بدین ترتیب نه تنها "پروژه اصلاحات" به پایان رسید بلکه برای ولایت فقیه این فرصت را نیز فراهم آورد تا با مهندسی انتخابات، محمود احمدی نژاد عوامگرا را بر کرسی ریاست جمهوری بنشاند و خاتمی نیز تسلیم طلبانه براین انتخابات تقلبی مهر تائید زد. اما یکی دیگر از دستاوردهای این دوره از طریق "اصلاح طلبان" الغاء این همانی "انقلاب" با "خشونت" در جامعه بود که منجر به نوعی بیزاری نسبت به هرگونه امکان انقلابی دیگر در میان مردم گشت. از اینرو در اعتراض به دومین دوره انتخابات مهندسی شده احمدی نژاد در سال 1388 معترضین عمدتا در محدوده شعار "رای من کو؟" ماندند، اما این اعتراضات نیز ددمنشانه سرکوب شد.
اما جنبش اصلاحات که در حقیقت دیگر مرده بود هم چون جسدی متحرک بر گفتمان مخالف در درون ایران تسلط داست و این بار از ریاست جمهوری حسن روحانی "اعتدالگر" حمایت کرد. بخش عظیمی از جامعه نیز تصمیم گرفتند شانس دیگری به رژیم بدهند. اما روحانی در برآورن وعده های خود به مردم شکست خورد. قرارداد هسته ای ایران و امریکا، برجام، نتوانست آن غاز تخم طلا وعده داده شده را به ایران بیاورد. بد تر از آن، برخلاف همه وعده هائی که داده بود ، و همزمان با جنگ شدید جناح های درون حاکمیت و ناتوانی ولی فقیه در پایان بخشیدن به این نزاع ها، در حالی که اکثریت مردم از بیکاری و فقر مزمن و عدم امنیت شغلی در رنج بودند، بودجه های دولت روحانی تقدم را به روحانیون، نهادهای مذهبی و سپاه پاسداران میداد.
نهایتا، محروم ترین اقشار جامعه به این نتیجه رسیدند که مشکل، نه این یا آن جناح رژیم، بلکه خود رژیم است. فرصت اعتراض بر علیه کلیت رژیم زمانی فرا رسید که یکی از رهبران شناخته شده سلطنت طلبان در خارج از کشور، جواد خادم، کوشید تظاهراتی در اعتراض به شرایط سخت اقتصادی در مشهد سازمان دهد. سپاه پاسداران نیز برآن شد که از این ترفند در جهت مقاصد خود بهره برداری کند و بدنبال دستگیری و بازداشت چهار تن از سازماندهان این تظاهرات و با نفوذ در آن و سر دادن شعارهائی به نفع سلطنت ، کوشید چنین بنمایاند که سیاست های اقتصادی روحانی مردم را بسوی سلطنت طلبان سوق داده است. اما بلافاصله پس از آغاز تظاهرات هزاران تن از مردم، خودجوشانه، به آن پیوستند و شعارهائی بر علیه کل رژیم سر دادند.
از آنجا که رژیم غافلگیر شده بود و قادر به کنترل رسانه های مجازی نشد، اخبار تظاهرات در تمامی سطح کشور بویژه شهرهای کوچک، که مورد بیشترین صدمه ها از سیاست های اقتصادی دولت هستند، پخش شد.
شعارهائی که در اعتراضات بیش از هفتاد شهر کوچک و متوسط و بزرگ سرداده شدند نشانه هانی از طبیعت و هدف آنها به میدهند. بطور کلی شاهد دودسته شعار بودیم: شعارهائی برعلیه شرایط سخت اقتصادی و فساد در رژیم و شعارهای سیاسی راهبردی که گویای خواست سیاسی مردم میباشند.
در شهر قم، مرکز اصلی آموزش مذهبی و یکی از مذهبی ترین و سنتی ترین شهرهای کشور، مردم فریاد سر میدادند که جمهوری اسلامی را نمیخواهند. در شهرهای دیگر فریاد میزدند که " آنها خدائی میکنند مردم گدائی میکنند" و یا " آخوند برو گمشو". تغییر هدف از نارضایتی از بخشی از رژیم به طرد خود رژیم ، در برخی از شعارهائی که در شهرهای مختلف شنیده می شدند ، قابل مشاهده است. "آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی"، " مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر خامنه ای".
و بالاخره اینکه شعار "الله اکبر" در این اعتراضات شنیده نشدند. شعاری که در انقلاب 1357 شعار عمومی مردم، و بیانگر طبیعت معنوی و غیرخشونت آمیز آن انقلاب بود. از آن زمان تا امروز این شعار از سوی خود رژیم و سازمان های تروریستی ، که تحت لوای این شعار، ددمنشانه ترین اعمال را مرتکب میشوند، مصادره شده است. و بدین ترتیب این شعار را از صحنه سیاسی ایران پاک کردند. سکولاریزه ساختن انقلاب نیازمند رهانیدن این بیان ها از خشونت و بازگرداندن زبان معنوی و ارتباط با هستی هوشمند و مطلق دارد. بازگشت به "معنویت سیاسی" که میشل فوکو، اندیشمند فرانسوی، انقلاب 1357 را چنین توصیف کرد:
" مردمی که در این سرزمین زندگی میکنند حتی به بهای جان خود، در جستجوی چیزی هستند که ما اامکان دستیابی به آنرا از دوران رنسانس و بحران بزرگ مسیحیت فراموش کرده ایم: معنویت سیاسی. من صدای خنده فرانسویان را میشنوم اما میدانم که آنها در اشتباهند" .
آمیزش دین و دولت شکست دچار شکست فلاکت باری شد زیرا قدرت دولت، دین را برای توجیه سهمناکترین اقدامات مصادره نمود و در این فرایند موجب ازخودبیگانگی دین از بیان معنوی و ناتوانی در عرضه جایگزینی در مقابل خشونت، نفرت و ترس شد. آنچه که در ایران امروز، در زندان ها، در هزاران هسته های گفتگو در منازل، و در کمپ های دانشجوئی در کوه و دشت و جنگل، قابل مشاهده است ظهور گفتمان تازه ایست که سنت را همراه با اندیشه های نو برای استقرار یک مردمسالاری بومی به خدمت گرفته است. سخن گفتن از پیامدهای منطقه ای و جهانی این جنبش گزاف نخواهد بود.
(1) First published in Le Nouvel Observateur,October 16-22, 1978.
(2) Michel Foucault, 'What are the Iranians dreaming about?' in Janet Afary and Kevin Anderson, Foucault and the Iranian Revolution: Gender and the Seductions of Islam (Chicago: University of Chicago Press, 2005), p. 208.