حاملان این خشم به طبقه و گروه اجتماعی خاصی تعلق ندارند. از جوانانی که به خاطر ظاهر خود هدف برخوردهای رسمی یا غیررسمی قرار میگیرند تا کارگرانی که حقوقشان پرداخت نمیشود، و از اقلیت هایی که خود را شهروندان درجه دو میبینند تا شهروندانی که کمبود آب امانشان را بریده، همه و همه خود را در معرض فشار و تحقیری احساس میکنند که مسئولیت آن را متوجه حکومت میدانند.
حاملان این خشم، به گرایش و تفکر سیاسی واحدی هم وابسته نیستند. در میان آنها، افراد "برانداز"، افرادی که با براندازی مشکلی ندارند اما خود را برانداز نمیدانند، کسانی که حکومت را اصلاحناپذیر میدانند و در عین حال نگران پس از براندازی هستند، افراد مطلقا غیرسیاسی، و حتی مدافعان کلی -اما منتقد شدید- حکومت هم وجود دارند.
بسیاری از این شهروندان خشمگین، کسانی هستند که در گذشته به اصلاح طلبان یا اصولگرایان رای داده اند. با وجود این، حتی آنها را هم نمی توان حامیان جریان های سیاسی مشخص تلقی کرد.
مطابق نتایج یک نظرسنجی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ انجام شد، حدود ۴۰ درصد از رایدهندگان به ابراهیم رئیسی و ۳۶ درصد از رایدهندگان به حسن روحانی حتی نمیتوانستند بگویند که باید آنها را عضو کدام یک از سه طبقه بندی "اصلاح طلب" "اصولگرا" یا "میانهرو/اعتدالگرا" تلقی کنند. به علاوه، تنها ۵۲ درصد از رایدهندگان به حسن روحانی او را "اصلاح طلب" یا "اعتدالگرا/میانهرو" معرفی کرده و تنها ۳۳ درصد از رایدهندگان به ابراهیم رئیسی او را "اصولگرا" دانسته بودند.
می توان تصور کرد بسیاری از کسانی که در انتخابات گذشته به کاندیداهای مورد حمایت اصلاح طلبان رای داده اند، برای ایجاد تغییراتی بوده که از تحقق آنها ناامید شده اند، یا به امید مهار جریانی بوده که به رهبر جمهوری اسلامی نزدیک تر است و فارغ از نتایج هر انتخابات، همچنان اهرم های اصلی قدرت را در اختیار دارد. تعجبی ندارد اگر بخشی قابل توجه چنین رای دهندگانی، به مخالفان کل حکومت تبدیل شده باشند.
حتی بسیاری از کسانی که در گذشته به کاندیداهای اصولگرا رای داده اند هم، ممکن است به دلایلی متفاوت یا مشابه تغییر جهت داده باشند. نمونه مشخص آنها، طیفی از طرفداران محمود احمدی نژاد هستند که قابل انکار نیست به منتقدان رهبر و مخالفان مجموعه حکومت تبدیل شده اند.
نتیجه وضعیت حاضر، ایجاد ملغمه ای پیچیده از شهروندان سرخورده و ناراضی است که، علیرغم تفاوت های خود با یکدیگر، به دلایل مختلف از حکومت خشمگین هستند و آستانه تحملشان در مقابل وضعیت موجود و هرآنچه تلاش برای توجیه این وضعیت تلقی کنند، به پایین ترین حد رسیده.
این شهروندان برخلاف گذشته هایی نه چندان دور، به رسانه هایی دسترسی یافته اند که می توانند از طریق آنها، به هر صورت که بخواهند، علیه هر که بخواهند، به هر شیوه که بخواهند واکنش نشان دهند؛ و در فضای جدید، تحمل "تعیین تکلیف" برای نحوه استفاده خود از رسانه های مجازی را نیز ندارند.
به نظر میرسد در چنین شرایطی، فارغ از سهم فعالیت های سازمان یافته در شبکه های اجتماعی، بخش مهمی از فضای تندی که در این شبکه ها وجود دارد را نمی توان جز در قالب "فوران خشم علیه وضع موجود" تحلیل کرد.
واقعیتی که در صورت به رسمیت شناختن آن، فضای کلامی شبکه های اجتماعی، "نوک کوه یخی" خواهد بود که از لایه های عمیق تر جامعه ایران بیرون زده است.