توماس اردبرینک در نیویورک تایمز نوشت: کمتر از یک سال پیش، او صاحب مغازه فروش قطعات کامپیوتری در حال رشدی بود، خودروی جدیدی خریداری کرده بود و در یک آپارتمان جادار دوخوابه در مرکز تهران زندگی میکرد. اما ماه پیش، کاوه تیموری خود را روی یک موتورسیکلت فرسوده در حال طی کردن یک مسیر یک ساعته تا آپارتمان اجارهای کوچکی در بدترین محله تهران و مجاور گورستان این شهر میدید. یکی از شبهای اخیر که ساعت ده و نیم شب از محل کار جدیدش در یک مرکز بازیهای رایانهای به خانه رسیده بود، در خانه چیزی برای خوردن پیدا نکرد و مجبور شد ته مانده ساندویچی که برای ناهار خریده بود را بخورد. با این حال همسرش ریحانه که شریک تجاری قبلی او نیز بود، معتقد است که فعلا وضعیت روحی شوهرش کمی بهتر شده است. او میگوید: «دستکم دیگر شبها با فریاد از خواب نمی پرد».
به گزارش «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: خانواده تیموری پیش از این، نمونه کلاسیکی از خانواده طبقه متوسط ایرانی قلمداد میشدند؛ زوج تحصیلکرده شاغل و در حال پیشرفتی که موفق شده بودند پیشپرداخت خرید خانه خودشان را پسانداز کنند. اما حالا آنها نمونهای از یک جامعه متفاوت هستند: یکی از میلیونها خانواده طبقه متوسط ایرانی که به علت شرایط اقتصادی خارج از کنترل خود، یک شبه همه چیزشان را از دست دادهاند.
اقتصاد ایران تحت فشار سالها سوءتدبیر مدیریتی و احیای تحریمهای هستهای قرار دارد. بیش از ده سال است که دولت برای پوشش کسری بودجه، سالانه ۳۰ درصد به حجم نقدینگی کشور میافزاید. در مقام مقایسه میتوان به آمریکا اشاره کرد که طبق آمار وزارت خزانهداری، حجم افزوده شده نقدینگی سالانه طی دهه اخیر، تنها ۶.۴ درصد بوده است.
جواد صالحی اصفهانی، استاد دانشگاه ویرجینیا میگوید در نتیجه افزایش سریع حجم نقدینگی در ایران، شاهد افزایش تورم از کمتر از ده درصد در سال گذشته به ۳۵ درصد در زمان حاضر هستیم. او ادامه میدهد که خروج ترامپ از توافق هستهای و احیای تحریمهای شدید اقتصادی، فاجعه دیگری نیز در اقتصاد ایران به دنبال آورده است: سقوط ارزش ریال. ریال تا قبل از تقویت ناچیز در هفتههای اخیر، ۷۰ درصد از ارزش خود را در برابر دلار از دست داد و نوسان این نرخ نیز ادامه دارد. او میافزاید: «خروج ترامپ از توافق، به هدف شکوفایی اقتصادی و افزایش فروش نفت و صادرات پایان داد. جریان معکوس اقتصادی موجب شد مردم ریال خود را به دلار و طلا تبدیل کنند». با افزایش بهای کالاهای وارداتی، سقوط ارزش ریال به انفجار تورمی دامن زد و موجب ورشکستگی مشاغلی مانند شغل آقای تیموری شد که به واردات کالاهای خارجی متکی بودند. تیموری میگوید درآمدش از ماهانه پنج میلیون تومان به یک میلیون تومان کاهش پیدا کرده است. تیموری گفت: «اکر کسی روزی به من میگفت که زندگی ام مانند وضع امروزم میشود، به او میخندیدم» و بعد سکوت کرد. در نهایت همسرش به حرف آمد: «من آنقدرها هم ناراحت نیستم چون این اوضاع فقط مختص ما نیست و بسیاری از مردم شرایط مشابهی دارند».
تیموری تقصیر این اوضاع آشفته را به گردن دلالان ارز و دولت میاندازد اما سایرین ترامپ را مقصر میدانند. نسیم مرعشی، نویسنده ۲۹ ساله کتاب پرفروش «پاییز فصل آخر است» میگوید: «مقصر اصلی ترامپ است، او برجام را ترک کرد نه ما». کتاب او درباره سه زن از طبقه متوسط ایران است که در طول چهار سال گذشته، ۳۵ بار تجدید چاپ شده است. ایران با جمعیت ۸۰ میلیونی خود، همواره دارای طبقه متوسط وسیعی متشکل از مشاغلی مانند رانندگان اتوبوس گرفته تا پزشکان و وکلا بوده که به طور متوسط درآمدی معادل ۷۰۰ دلار در ماه داشتند. این درآمد معمولا با مشاغل جانبی در بازار سیاه بزرگ کشور و یارانههای وسیع دولتی برای غذا، سوخت و خدمات دولتی تقویت میشده است.
از لحاظ سیاسی نیز طبقه متوسط تاثیرگذار ایران، عموما از کاندیداهای نزدیک به اصلاح طلبان مانند رییس جمهوری فعلی، حسن روحانی حمایت میکند. اما به ندرت پیش آمده که این طبقه مانند امروز زیر فشار اقتصادی قرار بگیرد. اخیرا دو نفر به جرم دخالت در نوسانات بازار، به دار آویخته شدند. بودجه دولت که نشاندهنده نگاه جدیتر آن به مشکلات طبقه متوسط است، شامل افزایش حمایت از کارمندان دولت و یارانههای دولتی برای کالاهای اساسی است.
البته همه هم مانند تیموری که شغلش نسبت به نوسانات ارزی آسیب پذیر بود، دچار ورشکستگی نشدهاند. اما ترکان، یکی از مشاوران رییسجمهوری اخیرا اظهار کرد که حجم طبقه متوسط ایران، کاهشی ۵۰ درصدی داشته است. اوضاع فعلی اقتصادی حتی برای افراد پردرآمد نیز به معنای تغییر سبک زندگی بوده است. درآمدی که از فروش کتاب نصیب خانم مرعشی میشد، از ماهانه دوازده میلیون تومان به دو میلیون تومان کاهش پیدا کرده است. او میگوید: «کتاب یک کالای ضروری نیست».
با این حال هنوز تهران ویژگیهای متروپلیسی خود را حفظ کرده است. رستورانهای لاکچری در حال افتتاح هستند و نمایش نسخه ایرانی تئاتر بینوایان، هر شب ۳۵۰۰ بیننده را با بلیتی ۱۶ دلاری برای هر نفر به خود جذب میکند. اما شکافها در حال نمایان شدن هستند. در سوپرمارکتها که مثلاً بهای ردبول چهار برابر شده، مردم به دقت قیمتها را بررسی میکنند. برخی خوردنیهای وارداتی مانند غذای حیواناتی خانگی پورینا دیگر اصلا پیدا نمیشود. در منطقه غنی نشین جردن در تهران، فروشگاههای کالاهای خارجی در حال تعطیل شدن هستند. افزایش اجارهبها مردم را به ترک محلههای قبلی خود وادار کرده و بلیت پرواز به اروپا معادل دو ماه حقوق شده است.
فائزه فروزان، استاد اقتصاد میگوید: «رنجی که مردم احساس میکنند، ممکن است تنها یک آغاز باشد. در کوتاهمدت افراد سطح بالاتر از طبقه متوسط میتوانند با تغییر سبک زندگی و حذف خرجهای لاکچری و غیرضروری، با شرایط کنار بیایند. اما در بلندمدت به علت عدم سرمایهگذاری در بخش اشتغالزایی، همه دچار گرفتاری خواهند شد». برای خانواده تیموری، احساس رنج اقتصادی فوری بود. آنها پنج سال پیش در محل کار با هم آشنا شدند و به این نتیجه رسیدند که با راه انداختن کسبوکار فروش قطعات برای خودشان، درآمد بیشتری کسب خواهند کرد. آنها در مغازهای که در مرکز شهر خریده بودند، از عمدهفروشان اقدام به خرید کیبرد، کابل و قطعات کامپیوتر میکردند. آقای تیموری مغازه را میگرداند و خانم تیموری در شهرستانها برای فروش قطعات بازاریابی میکرد. آنها صاحب فرزند پسری شده بودند و درست چند هفته پیش از به هم ریختن اوضاع، نوید به دنیا آمدن فرزند دوم خود را نیز به والدینشان دادند.
در ماه ژانویه ریال ارزش خود را از دست داد و کالاهایی که خانواده تیموری میفروختند، به دلیلی قیمتگذاری با دلار دیگر برای مردم قابل خرید نبودند. فروش آنها کمکم به صفر رسید. خانم تیموری میگوید بهای یک هارددیسک وسترن دیجیتال، هنوز نود دلار است اما معادل ریالی آن از هجده میلیون ریال به سی میلیون ریال رسیده است. «در حالی که این مبلغ معادل نصف درآمد مشتریان ماست، معلوم میشود که چرا دیگر فروشی نداریم». تلفن آقای تیموری دیگر شاهد تماسهای مشتریان نیست اما از طرف دیگر با تماسهای مکرر عمدهفروشان برای تقاضای پرداخت مبلغ کالاهای خریداری شده مواجه است. او میگوید: «آنها پولشان را میخواهند اما خریداران ما در شهرستانها بدهی خود را نمیپردازند و ما نیز نمیتوانیم چیزی بفروشیم».
خانم تیموری میگوید شوهرم یک شب به خانه آمد، خود را روی کاناپه انداخت و گفت همه چیز تمام شده است. در کشوری که هنوز بدهکاران مالی را به زندان میاندازند، خانواده تیموری چارهای جز پرداخت بدهی ندارند. آنها خودرو، فرش و لوازم خانگی که برای ازدواج هدیه گرفته بودند را فروختند. آقای تیموری مغازهاش را به یک صاحب گیم نت فروخت با این شرط که خودش در آنجا استخدام شود. سپس به آپارتمان جدید و محقر خود نقل مکان کردند. او با اشاره به گورستان بزرگی که در مجاورت آنهاست میگوید: «ما اینجا را دوست نداریم. قصد داشتیم به محلههای بالای شهر برویم نه نزدیک گورستان». آقای تیموری دختر کوچکشان را از اتاق خواب کوچکش بیرون آورد و همسرش شروع به گریه کردن کرد. خانم تیموری گفت: «وقتی همه چیز در زندگی ما داشت خراب میشد، من تازه باردار شده بودم. حتی به فکر سقط جنین افتادم اما حالا خوشحالم که این کار را نکردم».
حتی ایرانیهایی که در سطوح بالاتر طبقه متوسط هستند، مانند خانم مرعشی رنج اقتصادی را احساس میکنند. گربه سفید آنها به نام ململ در حیات پشتی بازی میکرد و همسرش که یک فیلمساز است، در یخچال به دنبال چیزی میگشت. خانم مرعشی میگوید: «خوش شانس بودیم که این خانه را پارسال خریدیم. اگر امروز بود، هرگز نمیتوانستیم این را بخریم». در کتاب او، سه زن قهرمان داستان در سال ۲۰۰۹ دچار مشکلاتی میشوند. یکی که خبرنگار است، اخراج میشود. دیگری از شرایط جامعه دچار افسردگی میشود و سومی نیز قصد مهاجرت به خارج دارد اما نمیتواند ویرایشی تهیه کند. خانم مرعشی میگوید: «اگر کتاب را امروز مینوشتم، اشاره ای به ویزا نمیکردم چراکه هزینه آن بسیار بالا رفته است. احتمال اخراج شدن به عنوان یک روزنامهنگار، امروز بیشتر شده است که البته دلیلش افزایش بهای کاغذ و تعطیلی مطبوعات و انتشاراتی هاست». این زوج به دنبال کسب جایزه از طرف یک جشنواره در ایتالیا، قصد داشتند به یک تور اروپایی بروند اما به خاطر افزایش بهای بلیت به بیشتر از دو ماه درآمد آنها، این سفر را کنسل کردند. با این حال خانم مرعشی با اشاره به شرایط زندگی مردم در دهه هشتاد میلادی و دوران جنگ با عراق، معتقد است شرایط ممکن است بدتر هم بشود. او میگوید: «ما شرایط سختتر از این هم تجربه کردهایم».