معصومه رشیدیان، خبرنگار انصاف نیوز
آقازادهها و نزدیکان مسوولان امروز بخش قابل توجهی از اخبار در رسانههای رسمی و غیر رسمی، داخلی و خارجی را به خود اختصاص دادهاند. از سبک و محل زندگیشان تا نحوهی پوشش و سطح منابع مالی، همگی مواردی است که مورد دقت رسانهها و مورد سوال مردم قرار میگیرد و این سوژهها را تا آنجا پیش میبرد که حضورشان را در عرصهی مجازی کمرنگ و مراقبت شدهتر میکنند.
از ساشا سبحانی، فرزند سفیر ایران گرفته تا زهرا تخشید، نوهی آیت الله یزدی و سلوی کینژاد، دختر عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی؛ به همگی آنها از وجوه مختلف و با دیدگاههای متفاتی در رسانهها پرداخته میشود و جزو پربازدیدترین اخبار قرار میگیرند. یکی نوع پوشش و سبک زندگیاش مورد انتقاد و سوال قرار میگیرد و دیگری وضعیت و مکنت مالیاش.
اما علت پررنگ شدن این مسایل و شرط اخلاقی برای ورود رسانههای حرفهای به چنین مواردی چیست؟ آیا این کنکاشها و افشاگریهای مدام به کم شدن رانت و فساد کمک میکند و یا تنها آن بخش سوءاستفادهگر از موقعیتهای شغلی و اجتماعی را به لایههایی دور از چشم مردم میکشاند و رفتارهای پرتزویر را بیشتر میکند؟
محمد مهاجری با مردود و خطا دانستن این توقع که فرزندان باید کاملا شبیه به والدینشان باشند و زندگی کنند، رها کردن حساسیت و تاکیدهای اضافی بر این موضوعها را راهی برای کم کردن تزویر و ریا در جامعه میداند و معتقد است که رسانهها تنها آنجا به لحاظ اخلاقی اجازهی وارد شدن به این حیطه و افشاگری را دارند که خطا، جرم و سوء استفادهی کاملا روشن و قابل اثباتی در میان باشد.
متن کامل گفتوگو با محمد مهاجری، روزنامه نگار و فعال رسانهای اصولگرا را در ادامه بخوانید:
انصاف نیوز: علتالعلل مطرح شدن و رسانهای شدن زندگی آقازادهها را چه میدانید؟
محمد مهاجری: به نظرم دو نکته دلیل پررنگ شدن این قضیه است؛ یکی اینکه عادتی در ما ایرانیها وجود دارد -اوایل انقلاب وجود داشت و در سالهای اخیر هم برجسته شده است- که در مسایل خصوصی و زندگی شخصی آدمها خیلی دخالت و به اصطلاح فضولی میکنیم؛ اینکه پسر فلانی چه میپوشد و چه سوار میشود و با چه کسی دوست است و از این قبیل.
دومین دلیل که مهمتر هم هست، این است که ما انتظار داریم همهی مردم یکجور زندگی کنند؛ فرزندان همهی مسوولین مثل پدرها و مادرهاشان زندگی کنند، که به نظرم توقع نابجایی است. مثلا اگر شما سبک زندگیتان با پدرو مادرتان متفاوت است من باید شما یا پدر و مادرتان را تحقیر کنم؟! این بنظرم حرف درستی نیست. بهخاطر اینکه این کار را توجیه کنیم میگوییم که این آدمها دارند از رانتی به نام آقازادگی استفاده میکنند.
من یک روزنامهنگارم و چند نفر هم من را میشناسند، مثلا فرض کنید اگر پسر من در دانشکده بگوید که پدرم فلانی است، این رانت بزرگی محسوب میشود؟ آیا صرف اینکه من پدرش هستم جرم آن فرزند محسوب میشود؟
اینها به نظرم قابل مطالعه است.
البته گاهی ممکن است فرزند من از رانت حکومتی استفاده کند که من به عنوان پدر در اختیارش گذاشتم. اگر واقعا در این قسمت اخیر چیزی پررنگ و قابل اثبات باشد، در آنصورت به نظرم قابل افشاگری است. اما آنچه من در حال حاضر در رسانهها میبینم، بخش قابل توجهی از آن واقعا مشمول همان قسمت نخست صحبتهایم است.
ممکن است پسری مثل پدرش فکر نکند یا دختری مثل مادرش لباس نپوشد و سبک زندگیهاشان با والدینشان متفاوت باشد. فرض کنید که پدری از یک عقبهی مذهبی سنتی قوی برخوردار است اما فرزندان اینگونه نیستند و همین باعث شده که ما توقع داشته باشیم که اینها هم مثل پدران و مادرانشان باشند؛ در حالی که در دنیا خیلی از آدمها هستند که فزند آدمهای برگاند اما واقعا کسی تا این اندازه به حیطهی خصوصیشان نور نمیتاباند.
شاید دلیلش این است که پدران و مادران بعضی از این افراد تلاش میکنند سبک زندگی خود یا آن چارچوبی که مورد نظر خودشان هست را بر زندگی مردم اعمال کنند و وقتی که مردم با چنین مصادیقی مواجه میشوند که بر خلاف آن چیزی است که در این سو تبلیغ میشود، این سوال برایشان پیش میآید که شما که امکان و توان نگاه داشتن فرزند خود در این چارچوب را ندارید، چگونه تلاش میکنید که جامعهای را در چارچوب فکری خود بگنجانید؟
شرط نخستمان در مصاحبه این بود که مصداق نیاوریم ولی مجبورم از شما بخواهم نمونهای بیاورید که مثلا پدری تلاش میکند سبک زندگی خاصی را به جامعه دیکته کند ولی فرزندش آنگونه نیست...
مثلا آقای کینژاد، شورایعالی انقلاب فرهنگی، یکی از انتقادات به ایشان پس از انتشار تصاویر دخترشان همین موضوع بود.
آقای کینژاد آنطور که شنیدم تکذیب کرده و گفتهاند فوتوشاپ است یا هرچیز دیگری؛ ولی اگر منِ نوعی حتی در یک پستی قرار گرفتم که وظیفهی سازمانیام یک چیزی است، لزوما نباید انتظار داشته باشید که فرزندم هم مثل خودم باشد. من باید تلاش کنم که فرزندم هنجارهای اجتماعی و مذهبی را و حداقل واجبات دینی را رعایت کند، اما اگر پسر من مثل من فکر نکرد باید چه کنم؟
حضرت نوح پیامبر معصوم است، پسر ایشان مثل پدرش زندگی نمیکند. در میان ائمهی خودمان هم نمونههایی وجود دارد؛ فرزند امام هادی (ع) فردی به نام جعفر کذاب است، ما میتوانیم بگوییم چرا امام معصوم ما که میخواهد زندگی مردم را مرشدانه هدایت کند، پسرش دروغگو بود؟! فکر میکنم اینها تاکیدات اضافی است که بر این مسایل میشود و اگر رهایشان کنیم کمی از ریاکاریها هم نجات پیدا میکنیم؛ چه بسا من اگر در فضای عمومی جامعه همانی باشم که هستم، تظاهر نکنم، ریش نگذارم بدون اینکه اعتقاد به ریش داشته باشم، صف اول نماز جمعه ننشینم درحالیکه اعتقادی به نماز جمعه ندارم، در اینصورت جامعه هم کمکم نگاهش به من اصلاح میشود. توقعی که از من دارد و توقعی که از خانواده و نزدیکان من دارد هم تصحیح خواهد شد.
فکر میکنید که این موضوع فقط حاصل پرداختن رسانههایی است که امروز گستردهتر شدهاند و یا اینکه بخاطر این هم هست که مسوولین سبک زندگی متفاوتی دارند؟ آیا مسوولین همان مسوولین اوایل انقلاباند؟ آیا سبک زندگیشان به سبک زندگی که مردم دارند نزدیک است؟
در هر انقلابی بعد از ۱۰-۲۰ سال و بهخصوص در انقلاب ما که ۴۰ ساله شده است، تفاوتهایی در نگرش آدمها بهوجود میآید که حتی همان اول انقلاب هم به شدت سادهزیست و متعهد بودند؛ یعنی زمانه آدمها را عوض میکند، فرد چند کتاب میخواند و اصلا مدل زیست او متفاوت میشود، شما با دنیا که تعامل میکنید دچار تغییراتی میشوید. ببینید که یک تلویزیون چقدر توانسته در سبک زندگی مردم تغییر ایجاد کند. الان در کانالهای تلگرامی میتوانید دنبال کنید که سبک زندگی مردم حتی در کوچه پسکوچههای دورترین کشورها و شهرها چگونه است. اینکه انتظار داشته باشیم یک آدمی مثل ۴۰ سال پیشاش باشد گرچه انتظار درستی است اما قابل تحقق نیست.
از سوی دیگر باید توجه کرد که قطعا پدر شما مثل شما فکر نمیکند. من یقین دارم که بسیاری از پدرها و مادرها سبک زندگی فرزندانشان را نمیپسندند. میماند نحوهی برخورد ما والدین با دختران و پسرانمان، اگر ما به آنها تحکم زیادی کنیم فرزندان پس خواهند زد و میگویند « شما به ما دیکته میکنید، اشتباه میکنید و متعلق به چند نسل قبل هستید و دکانتان را جمع کنید!»
اگر هم به زندگی متفاوتشان رضایت دهیم، بعدا در رسانهها پررنگ میشود که نگاه کنید فرزندش مثل خودش نیست!
گرچه که مسایل اخلاقی باید در جامعه تسری داشته باشد، اما تنها و تنها جایی که منحصرا معتقدم که قابل پرسش و بررسی است جایی است که فرزندان از رانت پدرانشان استفاده کنند، از نظر من فقط و فقط این قابل تقبیح است؛ که البته در این موضوع خیلی مصادیق زیادی ندیدم. مصادیق بخش نخستی که اشاره کردم را دیدهام، کسانی که مثل والدینشان رفتار نمیکنند و مشی دیگری دارند و فراوان هم هستند. بعضی از پدرها و مادرها هم یا نمیتوانند، یا نمیخواهندو اعتقاد ندارند که با سبکهای زندگی فرزندانشان مقابله کنند.
شکاف و بیاعتمادی میان مردم و مسوولین را چقدر حاصل این مسایل میدانید؟
من و شمای رسانهای مسوول این موضوع هستیم. ما بخاطر اینکه انتظارات مردم را بالا میبریم باعث این بیاعتمادی میشویم. مثلا وقتی میآییم و میگوییم که اگر کسی آیت الله است و آقاست حتما باید پسرش هم مثل خودش باشد و انتظارات را در جامعه بالا میبریم، نتیجهاش این میشود که مردم هم فکر میکنند باید اینگونه باشد.
در اروپا و آمریکا مگر اینگونه است؟ بیشتر فرزندان مسوولان مانند پدرانشان نیستند، هیچ اتفاقی هم نمیافتد؛ به نظرم در اینجا هم باید یک کار فرهنگی و رسانهای انجام شود که هیچ انتظاری نیست که فرزندی لزوما مانند پدرش باشد، انحراف ممکن است که در آنها هم بهوجود بیاید؛ البته منِ پدر باید برای سلامت اخلاقی، اقتصادی و اجتماعی پسر و دخترم تلاش کنم، اما اگر موفق نشدم لزوما به این معنی نیست که خودم هم آدم بدی هستم؛
این حرف شاید اصلا غلط نباشد، بسیاری از نسل اولیها یا دومیهای انقلاب که در جنگ و جهاد و کارهای اجرایی بودند ممکن است نتوانسته باشند به بچههایشان برسند، نتوانستند مثل پدر و مادری که هرروز لااقل ۷-۸ ساعت سایهشان بالای سر فرزندشان است عمل کنند.
البته شاید کوتاهی هم نکرده باشند، اما بعد از آن باید جبران میکردند، نکردند یا بلد نبودند که بکنند و حجم کارشان زیاد بوده و نتیجه این شده است.
واقعا بسیاری از آنها که فرزندانشان شیوهای متفاوت از خودشان دارند، آدمهای بدی نیستند. من زیاد میشناسم آدمهایی را که بسیار مخلص هستند اما فرزندانشان مثل خودشان کار و فکر نمیکنند. البته بسیاری از آنها هم فرزندانشان از رانتشان استفاده نمیکنند، بالاخره آن بچه هم استعدادهایی دارد و بهدنبال کار و کسب خودش رفته و در زندگی خودش است.
به اعتقاد من ما رسانهها هم باید این فرهنگ را بین مردم جا بیندازیم تا بعد از ۴-۵ سال تلقی جامعه از این موضوع کمکم تغییر کند.
البته نکتهای که باید اینجا اضافه کنم، نگاه رسانههای داخل و رسانههای بیرون است. بعضی از رسانههای داخلی برخی افشاگریها را از باب دلسوزی برای کشور انجام میدهند که «چرا باید فلان مسوول این شکل باشد و فرزندش شکل دیگری.»؛ بعضیها هم با یک مسوولی مشکل دارند و میخواهند برای عقدهگشایی تصفیه حساب سیاسی بکنند. این گونهی دوم هم با اینکه بد است اما کاملا با آنچه در رسانههای خارج از کشور اتفاق میافتد مرزبندی مشخصی دارد.
او که در رسانهی اپوزیسیون و خارج از کشور نشسته مشخصا قصد دارد تا این موارد را مصداق فروپاشی نظام جمهوری اسلامی بداند و به این خاطر آنها را پررنگ میکند؛ او که دلش نسوخته که چرا فلانی از بیت المال استفاده کرده! او که حتی اختلاف سیاسی جناحی با کسی ندارد، بلکه با کل حاکمیت و نظام مشکل دارد.
بنابراین باید فرق گذاشت بین اینکه یک جریان سیاسی داخلی با هر نیتی دارد این کار را انجام میدهد و یا اینکه یک جریان خارجی این افشاگریها را میکند.
ما اصلا در رسانهها مورد بالعکس و مثبتی نمیبینیم، چه رسانههای رسمی و چه مجازی، آیا اصلا نمونهی مثبتی در بین مسوولان نیست که زندگی ساده و معمولی داشته باشند یا فرزندانش مانند مردم عادی زندگی میکنند؟
این تنبلی ما است، حاضر نیستیم که چنین مسایلی را سرچ کنیم. حداقل همین الان من در ذهنم ۲۰- ۳۰ نفر مسوول میشناسم که فرزندانشان هیچ رانتی استفاده نمیکنند و حتی مستاجرند. اگر هم به جایی رسیدهاند نتیجهی تلاش خودشان بوده است؛ مثلا بچهای بوده که خوب درس خوانده و الان هم رفته در دانشگاه یا موسسهی خصوصی و یا غیرخصوصی کار میکند. اینها مشکلات ما رسانهایها است.
اتفاقا پیدا کردن این موارد خیلی خوب است. برویم و مسوولان اینچنینی را پیدا کنیم و آنها را تشویق کنیم. چطور ما میرویم به فلان سفیر فحش میدهیم که بچهات اینجور بوده یا به فلان وزیر فحش میدهیم که بچهات شکل دیگری بوده، خب در مقابل برویم چنین مسوولانی را هم پیدا کنیم.
چند وقت پیش دیدم که آقای محمدی گلپایگانی در مورد فرزندان رهبر انقلاب گفته بودند که آنها هم ساده زیست هستند، خب این موضوع قطعا منحصر به ایشان نیست. ما در افراد دیگر هم ممکن است چنین مواردی پیدا کنیم.
حتی ممکن است در یک خانه یک بچهای کمی ناسازگار باشد و بقیه سازگار، لااقل برویم و در مورد آن فرزندان سازگار مسوولان حرف بزنیم. واقعا اینگونه نیست که موضوع اپیدمی باشد، منتها چون در رسانه آن موارد گلدرشت منعکس میشود بنابراین وقتی صد نفر را هم از بین صدها هزار آدم انقلابی و متعهد پیدا کنید، به طور طبیعی فقط آن صدنفر پررنگ شده و دیده میشوند. رسانه هم در این میان فرایندی را طی میکند که شما آن صدتا را به اندازهی یک جامعهی خیلی بزرگی، بزرگش میکنید و اینطور به نظر میآید که همهی مسوولین اینگونهاند.
آیا برای یافتن اینکه رانتی در زندگی مسوولی و یا فرزندانش هست، اجازهی کنکاش وجود دارد؟ آیا این کنکاشها به لحاظ اخلاقی مشروع است؟
به لحاظ اخلاق عمومی و اخلاق شخصی قطعا این کار مشروع نیست. اینکه من بیایم در زندگی شخصی شما کنکاش کنم که یک وقت جرمی مرتکب نشوید مشروع نیست و اصل بر برائت است.
اما اگر روالی قضایی و پیشگیرانه به وجود بیاید امری مشروع و منطقی است. الان وزرا و رییس جمهور موظف هستند که اموال خودر ا پیش از تصدی سمت خود و پس از آن اعلام کنند، رییس قوه قضاییه هم باید بررسی کند که مثلا شما پیش از آنکه وزیر شوید فلان قدر زندگیات میارزید و الان هم که دارید میروید زندگیتان همان اندازه بهعلاوهی دو ریال شده است، یعنی رشدی منطقی داشته. بنابراین اگر سیستم قضایی مملکت بررسی کند و در صورت برخورد با یک مورد تخلف مشهود آن را اعلام کند، اینکه کار بدی نیست.
نکتهی بعدی اینکه فرض کنید اصلا آن آدم هیچ مسوولیتی نداشت؛ او یک خانهای دارد، یک زندگی دارد، یک امکاناتی دارد و سوال اینجاست که آیا حالا که دارد مسوول میشود باید اینها را دور بریزد؟ باید چه کند؟
مثلا آقای قاضیزاده هاشمی، زمانیکه میخواست از مجلس قبلی برای وزارت بهداشت رای اعتماد بگیرد، با پورشه به مجلس رفت؛ یعنی من از الان میخواهم به شما بگویم که من پورشه دارم و یک وقتی فکر نکنید دارم تظاهر یا ریا میکنم.
پس اینها باید در جامعه تبیین شود که مسوولی که توانایی مالی دارد آیا باید پس از قرار گرفتن در سمتی این امکانات را دور بیندازد؟ یادم است که خیلی سال پیش، مصاحبهای با یکی از مسوولین میگرفتم و به او میگفتم که «نظر شما راجع به سادهزیستی چیست؟» گفت: « من الان در خانهام فرش دستبافت زیر پایم است، اگر منظورتان از سادهزیستی این است که من این فرش را بفروشم و فرش ماشینی استفاده کنم، من این کار را نمیکنم. بهخاطر اینکه بالاخره آن پول که سرجایش هست.»
بعضی از آدمها حتی اگر مسوولیتی نداشته باشند، زندگی متمولی دارند، حالا اگر طرف میآید در کشور مسوول میشود، اگر قانونی وجود داشته باشد بگویند که «طبق آن قانون کسی که سرمایهاش از حدی بالاتر برود حق وزیر شدن ندارد!» اما ما چنین قانونی نداریم، این کار نه شرعی است، نه منطقی و عقلانی. بنابراین چرا باید به مسالهای سختگیری کنیم که جرم محسوب نمیشود و مردم دارند در منطقهی شرعی و قانونی عمل میکنند.
اخیرا شاهد حذف نردهها در نماز جمعه بودیم؛ به نظر میرسد که این کنش در راستای کم کردن فاصله میان مردم و مسوولان بوده است. اما چقدر چنین نتیجهای دارد؟ آیا واقعا جز نزدیکی فیزیکی که در نماز جمعه رخ میدهد میتواند بر افکار عمومی هم چنین تاثیری بگذارد؟
اگر یک حرکت نمادین باشد و مقدمهای برای برداشتن نردههایی که بین دل مردم ایجاد شده، به نظرم مثبت است. اما فقط باید توجه کرد که این موضوع تنها یک شروع نمادین است و باید در باقی مناسبات و شئون زندگی مسوولان ما هم اتفاق بیفتد. حضرت علی در زمانی که حاکم حکومت اسلامی است، شب کیسهی نان و خرما به دوش میاندازد و به مردم رسیدگی میکند. من نمیگویم که احیانا اگر مسوولان چنین کارهایی هم انجام میدهند بروند و به مردم بگویند و رسانهایاش بکنند.
چند وقت پیش دختر یکی از مسوولان کشور ازدواج کرد. یک مراسم بسیار سادهای برگزار کرد که حتی شام هم نداشت! یک مراسم عصرانهای بود و اقوام نزدیک حضور داشتند. این موضوع به گوش بعضی از افراد رسیده بود و از او پرسیده بودند که شما چرا این موضوع را رسانهای نمیکنید؟ بگویید که مردم هم بدانند. آن مسوول پاسخ داده بود که حتی اگر بگویم هم کسی در جامعه باور نمیکند.
ما با خودمان چه کردیم که مردم باور نمیکنند؟! بخش عمدهای از این موضوع قصور رسانههاست. ما اگر نردهها را به عنوان یک حرکت نمادین در شروع کار برداریم خیلی خوب است، اما آیا واقعا اشکالی دارد که وزیر مسکن هفتهای یکبار برود پایین شهر و یا فلان شهرستان و با مردم حرف بزند؟ این دوربین را هم لطفا نبرند و با صدا و سیما نروند! تصور من این است که برکت این کار باعث میشود موضوع به اندازهی کافی خودش پخش شود. ولی وقتی شما با تلویزیون بروید در آن ریا وجود دارد، تواضع وجود دارد و...
اتفاقا از بس که مسوولان نرفتهاند، یک کشاورز که مقابل وزیر کشاورزی حرفی میزند اینطور برخورد میشود که ببینید کشاورز به وزیر جهاد چه گفته؟! مگر چه گفته بود؟! این مسوولان ما هم جزو مردم و آدمها هستند. من یقین دام که بسیاری از آنها تمایل ندارند که این فاصله میان آنها و مردم وجود داشته باشد ولی کمکم کثرت مشاغلشان سبب این موضوع میشود؛ البته نفس آدم هم گاهی اذیت میکند، وقتی شما مسوولیتی بگیرید و قدرتی به دست آورید خود بهخود به نوعی از بدنهی جامعه فاصله میگیرید.
انشاالله که برداشتن نردهها در همهجا اتفاق بیفتد، نه فقط در نماز جمعه. نمیدانم که آیا این شئونی که برخی مسوولین برای خود قائل هستند واقعا لازم است یا نه اما اگر بین مردم بروند، حتی باوجود چند خطر امنیتی محدود، فایده هزینه که بکنیم احتمالا فوایدش بیشتر از هزینههایش خواهد بود.