*وقوع دو رویدادِ عُمدتاً سکولار (یعنی انقلاب مشروطیّت وجنبش ملّی شدن صنعت نفت) وتضعیف پایگاه مذهب و روحانیّت درزمان رضاشاه ومحمدرضاشاه، تلقّیِ رویدادهای ۵۷ به عنوانِ «انقلاب اسلامی» را دچار تردید میکند. مرتضی مطهّری ودکترعلی شریعتی در دههء ۱۳۵۰ از «حالت نیمه مرده ونیمه زندهء اسلام ووضعیّت خطرناک آن» سخن میگفتند.
* ادعای دکترعبّاس میلانی مبنی بروجودِ «تعداد ۷۵ هزارمسجد وحوزه در زمان شاه» بسیاراغراق آمیزاست. طبق منابع رسمی جمهوری اسلامی: «ِایران درسال۵۷ نزدیک به ۲۷ هزارمسجد داشته است».
*اگر «قبل ازرضاشاه دموکراسی ومشروطهای وجودداشت ورضاشاه آنراپایمال کرد»، پس چراعموم رهبران سیاسی وروشنفکران برجستهء آن عصر، درجستجوی «مردی مقتدر»، «مشتی آهنین» و یک «دیکتاتورِترقیخواه» (رضاشاه) بودند؟
* چندسال قبل ازظهورآیت الله خمینی، هنری کیسینجردرشورای امنیّت آمریکا گفت: «دراینجا[آمریکا] برخی براین عقیده اندکه یابایدشاه دست ازسیاستهای نفتی خود بردارد و یامابایداورا عوض کنیم».
***
مسئلهء عقب ماندگیِ جامعهء ایران همواره موردتوجهء متفکران عصرمشروطه بوده وهریک کوشیدندتا برای این مسئلهء تاریخی راهی بیابند.اگربپذیریم که روشنفکران هرجامعه ای بازتاب وبالیدهء زمانِ خویش اند،آنگاه لازم است که دربررسی آرا و عقایداین متفکران به ممکنات ومحدودیت های تاریخی آنان توجه کنیم.بنابراین،نادرست است که ازروشنفکران عصرمشروطتیّت آزادی و دموکراسی به معنای امروزی را توقّع داشته باشیم چراکه بخاطر ساختاراجتماعی وبافتارفرهنگی آن زمان تولیدوتولّدمفاهیم فلسفهء سیاسی غرب-خصوصاًآزادی ودموکراسی -اساساً-محال وغیرممکن بود.
دکترماشالله آجودانی درتحقیقات خویش کوشیده تا به این موضوعات مهم بپردازد، کتاب«مشروطهء ایرانی»، تلاشی دراین باره بود.گفتگوی اخیرِ وی با آقای علی لیمونادی تجلّی تازه ای ازچهارچوب نظری آجودانی است.این گفتگودر سایت گویا نیزبازتاب یافته و باابراز نظرهای موافقان ومخالفان روبروشده است.مقالهء حاضر ضمن اشاراتی به جنبش مشروطیّت می کوشدکه به برخی ازضعف ها وظرافت های این«چهارچوب نظری» نگاهی گذرا داشته باشدتا مقدّمه ای برای بحث «انقلاب اسلامی» به شمارآید.این مقاله -درعین حال-ادای دینی است به دکترفریدون آدمیّت ودکترهماناطق که ازسوی دکترآجودانی مورد«بی مهری»قرار گرفته اند.
ملکم خانِ ارمنی،نظریه پردازِ«ولایت فقیه»!
آجودانی درانتقادازعقایدمیرزاملکم خان وتجدیدچاپ روزنامهء قانون توسط دکترهماناطق درسال ۱۳۵۵،می گوید:«به جرأت می توان گفت که فریدون آدمیّت وهماناطق روزنامهء قانون را نخوانده بودندوهمینحوری این روزنامه را چاپ کرده بودند».
باتوجه به وسواس،دقّت وامانتِ علمیِ آدمیّت(که درزیربه آن اشاره می شود)،بنظرمی رسد که ادعای دکترآجودانی نوعی«نیّت خوانی»باشد،آنهم در شرایطی که هم فریدون آدمیّت و هم هماناطق،رخ درنقاب خاک کشیده وامکانی برای دفاع ازخود ندارند!
فریدون آدمیّت- وبعد،هماناطق-پژوهشگرانی بودندکه درشبانه های خاموشی وفراموشی، چراغِ مشروطه شناسی را فروزان ساخته بودند.بی اغراق-از قول فرزانه ای- می توان گفت که آدمیّت«صدراعظمِ مملکت تاریخ»بود.درجائی گفته ام:«گاهی نامِ افراد تبلورِ شخصیّتِ آنان است،یعنی اسم با مُسمّا همخوان وُ همآهنگ است،مانند:محمّدعلی فروغی(ذُکاالمُلک)،فریدون آدمیّت و...».کمترپژوهشگری را می توان شناخت که مانندفریدون آدمیّت پُرکار،پُربار،بی ادّعا ،صبورو مُنزوی به تحقیقاتِ سترگ مشغول بوده باشد،ازاین نظرنیزاوازتبارمحمدعلی فروغی(ذُوکاالمُلک) بود.به همّت فریدون آدمیّت بودکه تفکرعقلی دربررسی تاریخ واردِذهن وزبان پژوهشگران ایران شد. آدمیّت درمقدّمهء چاپ سوم کتاب درخشانِ«امیرکبیروایران»(1348)دربارهء روش تحقیقاتی خویش نوشت:
-«روشِ من تحلیلی وانتقادی است.در واقعه یابی نهایت تقیّد رادارم که هرقضیّهء تاریخی را تا اندازه ای که مقدوربوده است،همه جانبه عرضه بدارم.حقیقتی راپوشیده نداشتم ازآنکه کتمان حقیقتِ تاریخ،عین تحریف تاریخ است و موّرخی که حقیقتی را دانسته باشدونگوید یا ناتمام بگوید،راست گفتارنیست.مسئولیّت او چندان کمترازآن نیست که دروغزنی پیشه کرده باشد».
باگذشت 72سال ازنخستین چاپ وانتشار«امیرکبیروایران»(1325)می توان-وباید-برکمبودها وکاستی های آن ودیگرآثارفریدون آدمیّت نگریست ودرارتقای مطالعات مشروطه شناسی کوشید،ازجمله دربارهء«میرزاملکم خان»که موردنزاع یاانتقاددکترآجودانی است.
دکترآجودانی معتقداست که «بخشی از بدفهمیهایی که در تاریخ معاصر ایجاد شد،مستقیماً به کارنامهء عملِ فریدون آدمیت و خانم ناطق برمیگردد».دراین باره،آجودانی-خصوصاً-به موردِ«میرزاملکم خان»اشاره می کند و اورا«نظریّه پردازِ ولایت فقیه»می داند،درحالیکه پژوهشگران دیگر ملکم خان را«نظريه پردازِ نوسازی در صدر مشروطه»دانسته اند.دکترمحمّدمصدّق -که گویامحضرِمیرزا ملکم خان را درک کرده بود -معتقدبود:«اگر ناصرالدینشاه آدم عاقلی بود میبایستی تمام اختیاراتش را به مَلکم واگذار کند».
دکترهماناطق نیزکه ابتداء«با دفاع سرسختانۀ از ملکم موافق نبود»،بعدها درمقالهء«استادم،فریدون آدمیّت»دربارهء میرزاملکم خان نوشت:
-«من با ناپختگی- يک سره- همهء گفتار وکردار او[ملکم] را طرد می کردم.جملهء خدماتش را ناديده می گرفتم، امروز برآنم که ملکم خان با رَويّهء سياسی اش، نه تنها انديشهء قانون خواهی را در ايران پيش بُرد بلکه به سال هايی که ترکيه در کار کشتارعيسويان بود،با روشنگری ها و پادرميانی هايش،ازسرايتِ ارمنی آزاری در ايران جلوگيری نمود».
مشروطه،یک انقلاب بورژوا-دموکراتیک؟
آجودانی معتقداست که شکست مجلس ومجلسیان در تدوین یک قانون اساسیِ عرفی ودرنتیجه، نظارت 5تن ازعلمایامجتهدین باعث شدتا ما با«رو دربایستی وکج دار وُ مریز»بااین مسائل برخوردکنیم.«این امرنشان دادکه سنگ بنای قانون خواهی ودموکراسی(درمعنای محدودش)کج گذاشته شده بود،باتعارف وُ رودربایستی...».
دراینجاماباپُرسشی کلیدی در روش شناسی یامتدُلوژیِ بحث روبروهستیم:
می دانیم که جامعهء ایران درانقلاب مشروطیّت جامعه ای بودکه 90%مردم آن بیسواد بودندوساختاراقتصادی-اجتماعیِ آن -عمیقاً-روستائی وعشیره ای بودولذا انقلاب مشروطیّت -اساساً- نمی توانست حامل آزادی ودموکراسی باشد. بنابراین:سئوآل اینست که دکتر آجودانی درتدوین قانون اساسی مشروطیّت،چراخواهان«دموکراسی»است؟کدام ساختارسیاسی یا بافتارفرهنگی-اجتماعی ایران درآن زمان عامل یاحامل دموکراسی بود؟ آیا-مانندبرخی پژوهشگران- دکترآجودانی نیز معتقداست که انقلاب مشروطیّت یک«انقلاب بورژوا-دموکراتیک»بوده؟وبراین اساس، آزادی ودموکراسی به سبک اروپائی را ازآن استخراج می کند؟
همین«دموکراسی خواهی»درفرازِ دیگری ازگفتگو نیز تکرار می شود.به نظرآجودانی:«رضاشاه قوهء قضائیّه وآموزش وپرورش را ازچنگ روحانیون بدرآورد وکوشیدتاباچنگ ودندان جامعه را به پیش ببرد ومتحوّل کند امّابه زور،نه به شیوهء دموکراتیک،درواقع، مشکل اساسی،همین جابود.این کارها با زور و قلدری انجام گرفت وازپائین به مشارکت مردم توجّهی نکردند»... پرسش اینست که منظوراز«شیوهء دموکراتیک»چیست؟ درجامعه ای که هیچ بُنیه وبنیانی ازمشارکت مردمی ودموکراسی نداشت،آیا رضاشاه می توانست اصلاحات اجتماعیِ خودرا به«شیوهء دموکراتیک» به پیش بَرَد؟
باور به «وجوددمکراسی درانقلاب مشروطیّت» درنظرات دکترهمایون کاتوزیان نیز به چشم می خورَد.وی باآنکه نسخه برداری ازمفاهیم جوامع غربی وتحمیل آن بر تحوّلات سیاسی-اجتماعی ایران را نادرست می داند،بااینحال معتقداست:«رضاشاه دموکراسی و مشروطه را بر انداخت»!.
سئوآل این است که قبل ازرضاشاه اگردموکراسی ومشروطه ای وجودداشت، پس چراعموم رهبران سیاسی وروشنفکران برجستهء آن عصر،درجستجوی«مردی مقتدر»، «مشتی آهنین»و یک«دیکتاتورِترقیخواه»(رضاشاه)بودند؟
روشنفکران ایران ومسئلهء دموکراسی!
مسئلهء آزادی ودموکراسی حتّی بعدازمشروطه ورضاشاه نیز در میان روشنفکران ورهبران سیاسیِ ایران جائی نداشت بطوری که معروف ترین روشنفکر وتأثیرگذارترین نویسندهء زمان،جلال آل احمد، دربارهء استقرارآزادی ودموکراسی معتقدبود:
-« ما نمی توانيم از دموکراسی غربی سرمشق بگيريم... احزاب و سازمان های سياسی در کشورهای غربی، منبرهائی هستند برای تظاهرات ماليخولياآميزِ ِ آدم های نامتعادل و بيمارگونه... لذا تظاهر به دموکراسی غربی، يکی از نشانه های بيماری غرب زدگی است».
دکترعلی شریعتی دموکراسی غربی را دموکراسی غیر واقعی خواندو درتوهینی کنایه آمیز،دموکراسی غربی را«دموکراسی رأس ها و نه دموکراسی رأی ها»می نامید.به نظرشریعتی:
-«دموکراسی نظام ضعیفی است و حتّی خطرناک و ضد انقلابی... انحطاطی که در کشورهای لیبرالیسم و دموکراسی غربی پیش می آید نشانه ضعف این نظام در هدایت جامعه است».
شریعتی تأکید می کند:
-«اصل دموکراسی، مخالف اصل تحول انقلابی و پیشرفت است ... رهبری انقلاب با دموکراسی سازگار نیست...آزادی،دموکراسی ولیبرالیسم غربی چونان حجاب عصمت به چهرهء فاحشه است».
حقوقدان ومدافع معروف حقوق بشر،دکترناصرزرافشان نیزدرهنگامهء رویدادهای 57 معتقدبود:
-« حقوق بشر و دموکراسی غربی، فریب است. نمیتوان در شعارِحقوق بشر غرب صداقتی سراغ کرد.خطابههای پرطمطراق مُبلّغین حقوق بشر وقتی از آزادیهای دموکراتیک و حق بیان عقاید و نظرات فرد صحبت میکنند، طنین ریاکارانهای پیدا میکند».
دکترعلی اصغرحاج سیدجوادی،نویسنده ورئیس «کمیتهء ایرانی دفاع ازآزادی وحقوق بشر» نیز،چهارروزپس ازپیروزی انقلاب درمقاله ای بنام« اگر شکوفهء سیب به میوه رسد»،ضمن اشارهء شاعرانه به آیت الله خمینی-درزیرِ«درخت سیب»-رعایت حقوق بشرنسبت به«عوامل ضدانقلاب»ومحاکمهء آنان را-اساساً- نالازم وغیرضروری می دانست.
باچنان درکی از آزادی،دموکراسی وحقوق بشربودکه درغوغای «انقلاب اسلامی»،کانون وکلای ایران ازپذیرفتنِ وکالت ودفاع ازیکی ازبرجسته ترین وشریف ترین حقوقدانان ایران-دکترپرویز اوصیا- به اتهام «همکاری بارژیم طاغوت» پرهیزکرده بود!
ازقوانین شرعی به قوانین عُرفی
دموکراسی های غربی در یک رَوَندِتاریخی ودرازمدّت وبربسترتوسعهء اجتماعی-اقتصادی ورشدنهادهای مدنی ظهورکردند که مفهوم«شهروند»ازمظاهرِآن بود.درانقلاب مشروطیّت-امّا-مفهوم«شهروند» شناخته نبودوبه همین جهت دراصلِ هشتم متمّم قانون اساسی مشروطیّت،بجای«شهروند»ازمردم ایران به عنوان«اهالی مملکتِ ایران»یادشده بودکه«درمقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهد بود».
بنظرآجودانی: منظورقانون اساسی از«قانون دولتی»اینست که مردم دربرابر«قانون شرعی»یا«ملّتی»متساوی الحقوق نیستند».
تدوین کنندگان قانون اساسی مشروطیّت باهوشیاری و درایت بر«متساوی الحقوق بودنِ اهالی ایران دربرابرِ«قانون دولتی»تآکیدکردندتا«قوانین شرعی»را(که آجودانی آنرا«قانون ملّتی یا شریعتی»می نامد!)درحاشیه قراردهندیا انرا به سکوت برگزارکنند.به عبارت دیگر،دراینجا برای اولین بار،«دولت»به عنوان متصدّی ومتولّی اجرای قوانین شناخته می شودنه شرع ومحاکم شرعی.همین تعبیروتفسیر ازقانون اساسیِ مشروطیّت بودکه درزمان پهلوی ها زمینهء وضع واجرای قوانین مدنی گردید.
آجودانی -به درستی-از«قدرت هیولائی روحانیّت درآن دوره»یاد می کند،امّا این نکتهء مهم را کمرنگ می نمایدکه قانون اساسی مشروطیّت ازدرون همین «قدرت هیولائی»زاده شد ولذا،محدودیّت ها،«محذوریّت» هاو«رو در بایستی»های خودرا داشت.محمدعلی فروغی دربارهء مخاطرات ومشکلات تدوین قوانین غیرشرعی درآن زمان وایجاد دادگستری مدرن می گفت:
-«...تصوّر نکنید این کارها به آسانی انجام گرفت... لطائف الحیل به کار بردیم، با مشکلات و دسیسهها تصادف کردیم... مِنجمله این که مقدّسین، یعنی مزدورهای (آنان)، چماق شریعت را نسبت به قوانین بلند کردند و در ابطال و مخالفت آنها با شرع شریف حرفها زدند و رسالهها نوشتند که از جمله به خاطر دارم که یکی از آن رسالهها، اول اعتراض و دلیلش بر کفری بودن آن قوانین این بود که در موقع چاپ کردن آنها فراموش شده بود که ابتدا با بسم الله الرحمن الرحیم[اشاره] بشود... خلاصه با مرارت و خون دل فوق العاده و با رعایت بسیار ، اول قانونی که از کمیسیون گذشت قانون تشکیلات عدلیه بود که بر طبق آن عدلیهء ایران دارای محاکم صلح و محاکم استیناف و دیوان تمیز و متفرّعات آنها گردید و دوم قانونی که گذشت،قانون اصول محاکمات حقوقی بود که تهیه آن را مرحوم مشیرالدوله دیده و زحمتِ گذراندنش را از کمیسیون کشیده بود».
انقلاب اسلامی و ضعفِ نیروهای مذهبی!
دریک مقایسهء تطبیقی می توان گفت که دراساسی ترین مسائل مربوط به عقب ماندگی های جامعهء ایران،روشنفکرانِ عصرِ مشروطیّت از روشنفکران انقلاب اسلامی جلوتربودند،هم ازاین روست که فقیه ضدمشروطه و برجسته ای مانندشیخ فضل الله نوری،بدست مشروطه طلبان بدارآویخته شد،ولی چهرهء خَلفِ همین شیخ فضل الله(یعنی آیت الله خمینی)در رویدادهای سال 57توسط بسیاری ازرهبران سیاسی،شاعران و روشنفکران ایران در«ماه»دیده شد!.بیانیه ها واعلامیّه های سیاسی این دوران-درواقع-سقوط اندیشهء سیاسی درمردابِ خرافه پرستی وجهالت بود.توجیه این سقوط وجهالت با«انسدادِسیاسی»یا«دیکتاتوری شاه»نوعی فرافکنی و فرارازپذیرفتن مسئولیّت های رهبران سیاسی و روشنفکران است چراکه دربسیاری ازکشورها(مانندشیلی، اسپانیا،آرژانتین،کُرهء جنوبی و...)باوجود دیکتاتوری وانسدادِسیاسیِ شدیدتر،انقلابی صورت نگرفته بود!
برخی پژوهشگران درتوجیه وقوع انقلاب اسلامی،از«اسلام پناهی محمدرضاشاه»وعلاقهء جوانان به باورهای اسلامی یادمی کنند،چنانکه عباس عبدی(اصلاح طلب معروف)به گسترش مساجدو«رشد باورهای مذهبی»و«استقبال جوانان از فرهنگ اسلامی درسال های دههء 1350»اشاره می کند.
دکترعبّاس میلانی نیز معتقداست که«درسال1977(1356)چیزی نزدیک به 75 هزارمسجد وحوزه درایران مشغولِ کاربود».به نظرمیلانی:«یکی ازمهم ترین نمادهای این تغییرودگرگونی[درگسترش مساجد]،تصمیم محمدرضاشاه درتاسیس مسجدی دردانشگاهِ تهران بود.».
اینکه دکترمیلانی خواستِ«انجمن معارف اسلامی دانشجویان»درسال1327 برای تاسیس مسجدی دردانشگاهِ تهران وافتتاح آن-با18سال تأخیر(درسال1345) را به حساب وخواستِ شاه واریزکرده ویا -بدترازآن-این«نمونه»رابه کُلِ سیاست های سکولارِشاه درعرصه های اجتماعی، فرهنگی،هنری وآموزشی تعمیم داده، بسیارحیرت انگیزاست.ازاین گذشته،سخنان وارقام میلانی دربارهء تعدادمساجددرزمان شاه،عمیقاًنادرست وباواقعیّت فاصلهء بسیاردارند،چراکه به قول حجت الاسلام مجتبی صداقت( معاون فرهنگی و اجتماعی مرکز رسیدگی به امور مساجد درجمهوری اسلامی):«ایران درسال1357 نزدیک به27 هزارمسجدداشته است».
رقمِ« نزدیک به 27هزارمسجد»وقتی درست تر می نمایدکه بدانیم میلانی- درتناقضی آشکار-مجموعۀ روحانیون، طلبه ها، امامان جماعت، وعاظ ومعمّمین کل کشور تا سال1355 را رقمی در حدود 23500 نفر می داند!،رقمی که باتعدادمساجدِ دکترمیلانی( 75 هزارمسجد)نمی خواند.ازطرف دیگر،در دههء 1350 ایدئولوگ های برجستهء اسلام سیاسی-مانندآیت الله مطهری ودکترعلی شریعتی-از«حالت نیمه مرده ونیمه زندهء اسلام ووضعیّت خطرناک آن»سخن می گفتند.
بعدازاصلاحات ارضی-اجتماعی شاه ساختار دهات وروستاهای ایران چنان تغییریافته بودکه عموم روستائیان ایران عنایتی به سخنان روحانیون نداشتندوبهمین جهت،این طبقهء اجتماعی در«انقلاب اسلامی»شرکت نداشت،گوئی که برای روستائیان ایران ،آیت الله خمینی،بازگشتِ اربابان به دهات وروستاها بود.جالب اینکه، روحانیون نیزاز تغییرات ذهنی واجتماعیِ روستاها بی خبربودند.دکترابراهیم یزدی ضمن ارائهء آماری،دربارهء موقعیّتِ روحانیون درشهرهاوروستاهای ایران،تأکیدمی کند:
-« اکثریت قریب به اتفاق روحانیان ایران، باوضعیت و مقتضیات سیاسی، اجتماعی و گرایشات ذهنی مردم بیگانه بوده اند. این بی اطلاعی نقطهء ضعفی در جنبش روحانیان بود».
درعرصهء نیروهای دانشجوئی وروشنفکری،حجت الاسـلام سـید محمّد خاتمی(رئیس جمهوراسبق) تأکید می کند:
-« دانشـگاه های ما، مرعوب هیاهوی تبلیغی الحاد بودند و بچه های مسـلمان در دانشـگاه های ایران قاچاقی زندگی می کردند.».
مجتهدنواندیش،سیدمصطفی محقّق داماد نیز ضمن ابرازشگفتی ازتوسعهء گرایش های غیراسلامی درایران تأکیدمی کند:
-«عالمان بزرگ،عمّامه های کبیره و ریش های مهیب،همه چپ شده بودند».
این شواهد نشان می دهند که برخلاف نظرعباس عبدی ودکترعبّاس میلانی، مذهب و اسلام-به عنوان یک آرمان حکومتی- نه تنها پایگاهی درذهن وضمیر ایرانیان نداشت،بلکه عموم علمای برجسته(مانندآیت الله بروجردی و آیت الله شریعتمداری)نیزازموافقان شاه بودند.
نویسندگان وهنرمندان،تبلورِ«روحِ یک جامعه»!
ازطرف دیگر،گفته اندکه«نویسندگان وهنرمندان،روحِ جامعهء خویش اند».بااین تعریف،درنگاهی به ترکیبِ شاعران، نویسندگان ،سینماگران ودیگرِهنرمندان ایران درسال های 1350،به روشنی در می یابیم که95%شاعران،نویسندگان،سینماگران ودیگرهنرمندان ایران درآن دوران،سکولار،لائیک،چپ وغیراسلامی بودند.«غفلت ساواک» (بزعم دکترمیلانی)درتعقیب وشناسائیِ محافل مذهبی ناشی ازاین بودکه ازنظرِ مسئولانِ ساواک این محافل کوچک- اصلاً- خطری برای رژیم شاه بشمارنمی آمدند.اینکه نخستین اعتراضات علنی علیه شاه ازطرف نیروهای سکولار(ده شبِ شعر کانون نویسندگان وشعرخوانی سعیدسلطان پوردردانشگاهِ آریامهر)برگزارشد،تأئیدکنندهء نظرات بالا است.بنابراین،تلقّی رویدادهای سال 57 به عنوان «انقلاب اسلامی»-عمیقاً-چالش برانگیزوتردیدآمیزاست،وقوع دو رویدادِ عُمدتاً سکولار(عُرفی وغیراسلامیِ)یعنی انقلاب مشروطیّت(1906) وجنبش ملّی شدن صنعت نفت(1329)نیزاین تردیدوچالش را تقویت می نماید ،ضمن اینکه درسال های 1354-1355 آیت الله خمینی نه تنها سودای رهبری ورسیدن به قدرت سیاسی نداشت بلکه بخاطرپیری و کهولتِ سن،خواستارِ بازگشت آبرومندانه به قُم بود.
روشنفکران،امتناعِ تفکر و سرنگونی شاه!
آن «روحِ جامعه»وترکیبِ عُمدتاً سکولارِجامعهء ایران باظهورآیت الله خمینی و وقوع انقلاب اسلامی متنا قض می نماید.این تناقض را چگونه می توان توضیح داد؟
واقعیّت اینست که بعداز28مرداد32 وسقوط دولت مصدّق،تحت تأثیرتبلیغات حزب توده،فاصلهء بین ملّت و دولت(رژیم) چنان شدکه سرنگونی شاه ذهنیّت بخشی از رهبران سیاسی روشنفکران ایران را اِشغال کرد.این دسته، ضمن چشم بستن براصلاحات عظیمِ اجتماعی،آموزشی،صنعتی واقتصادیِ شاه،دریک«امتناع تفکّر»معتقدشدند«تاشاه کفن نشود/این وطن،وطن نشود».سردستهء این گروه ازروشنفکران،جلال آل احمدبودکه پس ازبُریدن ازحزب توده، چونانِ«خسی درمیقات»به شخصیّت آیت الله خمینی دل بسته بود آنچنانکه درسفربه مکّه(به سال1343) طی نامه ای به وی نوشت:
-«... طرح دیگری در دست داشتم دربارهء نقش روشنفکران میان روحانیّت و سلطنت و توضیح این که چرا این حضرات[روشنفکران] همیشه درآخرین دقایق، طرفِ سلطنت را گرفته اند و نمی بایست... همچنان که آن بار در خدمتتان به عرض رساندم، فقیر، گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید... مکّه - روز شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۴۳ / ۸ ذی حج 1383 والسلام - جلال آل احمد ».
باتوجه به زخمِ دیرپای حزب توده ونیروهای جبههء ملّی در رویدادِ28مرداد32، روشنفکران غیرتوده ای -به رهبری آل احمد -نیز معتقدشدندکه «تنها راهِ رهائی ملّی،سرنگونی شاه است».آنان -بی آنکه بدانند درپُشت دروازه های تهران منتظرکدام «سلطان عادل» هستند-درنهیلیسمی ویرانساز ضمن مخالفت باتوسعهء ملّی وتجدّداجتماعی زمان شاه،گوری برای ملتِ ما کَندندکه همهء ما درآن خُفتیم:
نادری پیدا نخواهدشد«امید»
کاشکی اسکندری پیداشود
دولتمردانِ آمریکا وسودای سرنگونی شاه!
چنان اعتقادی،مخرجِ مشترکِ مبارزات نیروهای سکولار با روحانیّون شیعه شدکه ازاصلاحات اجتماعی رضاشاه ومحمدرضاشاه آسیبِ فراوان دیده بودند.بااینحال،درماه های مردادوشهریور1357 ارزیابی مسئولان سازمان سیاوسازمان دفاعی آمریکا دربارهء رویدادهای ایران چنین بود:
-«ایران در موقعیّتِ انقلاب و یا حتّی ما قبلِ انقلاب قرار ندارد».
بنابراین،می توان گفت آنچه که رژیم شاه را سرنگون کرد-اساساً-تلاش کمپانی های نفتی بودکه از بلندپروازی های شاه و پافشاری وی در افزایش هرچه بیشترقیمت نفت هراسان بودند.من درمقالاتی به این مسئلهء کلیدی پرداخته ام وتأکیدکرده ام که تحولات سیاسی درایرانِ معاصر(ازسقوط رضاشاه،تاتضعیف وسقوط دولت مصدّق وسرنگونی محمدرضاشاه)رانمی توان فهمیدمگراینکه -ابتداء- نقشِ استراتژیک نفت وکمپانی های نفتی درعرصهء سیاست ایران فهم ودرک گردد.درهمین راستا،چندسال قبل ازظهورآیت الله خمینی،هنری کیسینجر(به سال 1974/1353) درشورای امنیّت آمریکا گفت:
-«...دراینجا[آمریکا]برخی براین عقیده اندکه یابایدشاه دست ازسیاست های نفتی خود بردارد و یامابایداورا عوض کنیم».
پافشاری شاه درافزایش هرچه بیشترقیمت نفت وروی کارآمدنِ دموکرات ها درآمریکا به رهبری جیمی کارتر،فرصتی شدتا سقوطِ«شاهِ جمهوریخواه و دوست صمیمی ریچاردنیکسون»در دستورِروزِکمپانی های نفتی قرارگیرد.
اینک که 40 سال از«انقلاب اسلامی»می گذرد،می توان به آخرین سخنان شاه توجهء بیشتری کرد.اودر«پاسخ به تاریخ»ضمن اینکه تاریخ امپراطوری عظیم نفتی را«تاریخ غیرانسانی»می نامد،تأکیدمی کند:
-« مبارزهء من،بازمان بودکه شایداکنون همه متوجهء مفهوم وهدف آن بشوندودریابندکه چراانقلاب درسال 57 وقوع یافت وهمه چیزرامتوقف کرد...می خواستم پیش ازپایان ذخایرنفتیِ کشور،کارسازندگی ایران رابه سرمنزل مقصودبرسانم.البته دراین رهگذرمخالفانِ بسیارداشتم که کوشیدندمراازپای درآورند،درشمارِاین مخالفان بایدبیش ازهمه از دار و دستهء شرکت های بزرگ نفتی نام برد... به محض اینکه ایران حاکمیّت مطلقِ ثروت های زمینی خودرابدست آورد،بعضی ازوسایل ارتباط جمعیِ دنیا مبارزه ای وسیع علیه کشورما آغازکردند ومراپادشاهی مُستبدخواندند... بیش ازپیش،معتقدم که آمریکا،حقیقتاً،نقش بسیار بزرگی درسقوط من ایفاء کرده است».
***
تاریخ معاصرایران،حکایتِ پایان ناپذیری است که گذشتگان دربارهء آن نوشته اندو آیندگان نیز ازآن خواهندنوشت.درسال های اخیر،خوشبختانه،پژوهش های تاریخی از اعتدال وانصاف بیشتری برخوردارشده اند،بااینحال،دربارهء این شخصیّت سیاسی یاآن رویدادتاریخی هنوزنقدوُنظرها فراوان است ولذا،برعهدهء پژوهشگران مااست که بابلندنظری،نسبیّت گرائی وشجاعت اخلاقی به شفّافیّت وغنای حافظهء تاریخی جامعه کمک و یاری کنند.
چنین باد!
چرا کیهان نامه رشیدی مطلق را چاپ نکرد؟ هوشنگ اسدی
مشروعیت دیدار با دول خارجی؟ احمد فعال