زمان گذشت بیصدا ز فصل با تو بودنم
غزل شکست در گلو و مویه شد سرودنم
*
نه گاهِ سررسیدنت خبر شدم ز چند و چون
نه این زمان که میرسد خبر ز بیتو بودنم
*
تو رفتهای شنیده ام به ناکجا، به ماورا !
نه باورم نمی شود! دریغ زین شنودنم
*
تهی است چشم تشنهام ز دیدن زلال تو
و من هنوز مست از آن کمال دل ربودنم
*
گشوده شعر گر کنون مسیر خویش تا جنون
به گـَرد تو نمیرسد تمام ره گشودنم
*
چه کودکانه جاودان سرشتمت و ناگهان
زمان گذشت بیصدا ز فصل با تو بودنم
*
ویدا فرهودی