ایران اینترنشنال - تصاویر فرار معترضان به تقلب در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ از دست نیروهای امنیتی، دلهره یک پیرزن از شنود مکالماتش با پسر فرنگرفتهاش و جمع کردن نوار کاستهای موسیقی داریوش اقبالی و بغلی مشروب همسر درگذشته منیر خانم، به میان کشیدن تصفیه چپها به دست انقلابیون مذهبی و چندین و چند اشاره دیگر، از فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» تصویر یک فیلم انتقادی و مخالف رفتارهای جمهوری اسلامی ایران به دست میدهد. اما نگاهی دقیقتر، واقعیت تصویری را که محسن امیریوسفی بر پرده سینما آورده است، بیش از پیش روشن میکند.
وقتی اعلام شد که فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» بعد از شش سال توقیف بالاخره مجوز اکران گرفته، بسیاری از علاقهمندان سینما کنجکاو شدند که ببینند این فیلم چه ویژگیهایی داشته که چندین سال توقیف شده است، به خصوص که گفته میشد فیلم درباره حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ ایران است.
«آشغالهای دوستداشتنی» در آغاز اشارههای واضحی به شرایط بحرانی سال ۱۳۸۸ دارد. منیر خانم، پیرزنی است که با دختر خاله میانسالش، سیما (با بازی هدیه تهرانی) زندگی میکند. در یکی از روزهای پس از انتخابات، معترضان به تقلب در انتخابات که از دست نیروهای امنیتی فرار میکنند و همراه سیما وارد خانه منیر خانم میشوند. همه آنها مچبند سبز به دست خود دارند. بعد از خروج معترضانی که به خانه منیر خانم پناه آوردهاند، او متوجه علامت ضربدر روی در خانه خود میشود. علامتی که «گفته میشود» نیروهای امنیتی روی در خانه کشیدهاند تا چند روز بعد که برمیگردند خانهای را که پناهگاه معترضان بوده شناسایی و تفتیش کنند. در نتیجه، منیر خانم شب تا صبح وقت دارد که تمام چیزهایی را که ممکن است بعد از تفتیش خانه برایش دردسرساز شود، از خانه خارج کند.
این چیزها که در پایان فیلم به صورت استعاری راهی سطل زباله میشود و آشغال خطاب میشوند خصوصیترین چیزها و خاطرات دو پسر و همسر منیر خانم و برادر او را در بر میگیرد، افرادی که قاب عکسشان روی طاقچه قرار دارد و منیر خانم موقع تلاش دلهرهآور برای پاکسازی خانه، در خیال خود با آنها گفتوگو میکند؛ با شوهرش که سالها پیش از حامیان نهضت ملی شدن صنعت نفت و دکتر محمد مصدق، نخست وزیر ایران در آن دوره بود، با پسر کوچکترش، رامین که برای تحصیل به فرنگ رفته، همین طور با پسر کوچکش، امیر که در جنگ ایران و عراق شهید شده. و با برادرش منصور، یک چریک مخالف جمهوری اسلامی که به طور ضمنی گفته شده که همان زمان به دست ماموران رژیم کشته شد.
محسن امیریوسفی با این مجموعه میخواهد نشان دهد که فیلمش صداهای مختلف جامعه ایران را نمایندگی میکند: قربانیان خشونت، از دست رفتگان در جنگ، افرادی با نقطه نظرات مختلف فکری و عقیدتی. اما فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» در انتخاب نمایندگان جامعه ایران، هوشمندانه دست به تحریف واقعیت جامعه ایران میزند، همچنان که در قبال اعتراضات مدنی به حوادث سال ۱۳۸۸ نیز نگاه جهتداری دارد. بدیهی است که کسی انتظار ندارد سه چهار شخصیت اصلی فیلم همه مردم یک جامعه را نمایندگی کنند. اما مهم است که وقتی محسن امیریوسفی میخواهد فردی را به عنوان نماینده مخالفان فکری جمهوری اسلامی انتخاب میکند، انتخاب او چه کسی است.
تحریف ماهیت وجودی قربانیان سرکوب
بیشک قصد نداریم درباره هیچ یک از مخالفان جمهوری اسلامی که قربانی ایدئولوژی توتالیتر ساختار سیاسی قدرت در ایران شدند، قضاوت کنیم و بر تخطئه هیچ یک از مخالفان مهر تایید بزنیم. اما به نظر تصادفی نیست که کارگردان فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» کسی را به عنوان مخالف عقیدتی نظام جمهوری اسلامی انتخاب کرده که در هر حال اسلحه به دست گرفته و در مقام یک چریک کشته شده است.
شاید چهل سال پیش، فعالیت چریکی از نظر بسیاری از مردم -بسته به هدفی که فرد برایش میجنگد- قابل احترام و واجد ارزش بود، اما در آخرین سالهای دومین دهه از قرن بیست و یکم، کسانی که اسلحه به دست میگیرند کمتر همدلی جامعه را برمیانگیزند. نمونهاش در خود بریتانیا، جداییطلبان ایرلند شمالی زمانی که دست به اسلحه میبرند، موجه جلوه نمیکنند.
به این ترتیب میتوان پرسید که محسن امیریوسفی که خواسته نشان دهد مجموعهای متنوع از آدمهایی با عقاید مختلف و متضاد را کنار هم نشانده، چرا یک زندانی عقیدتی یا مخالفان فکری قربانی جمهوری اسلامی را به جای شخصیت منصور انتخاب نکرده است؟ کسانی که در راه عقیده خود و فقط به خاطر اینکه مثل حکومت نمیاندیشند، سالها زندان و شکنجه را تجربه کردند و یا جان خود را پای چوبههای دار از دست دادند.
مثلا مجمدجعفر پویندهها و محمد مختاریها و نسرین ستودهها و بسیاری از زندانیان و قربانیان کمتر شناخته شدهای که تنها اسلحه قلم را به دست گرفتند یا سلاحشان چیزی فراتر از اندیشه نبود، نمیتوانستند نماینده موجهتری برای قربانیان تنگنظری و استبداد نظام جمهور اسلامی شوند؟ امیرمحسن یوسفی نه تنها اسلحه را به دست منصور میدهد، بلکه به بهانه پیشبرد داستان فیلم، اسلحه را همچنان در دست مخالفان جمهوری اسلامی نشان میدهد. منصور اگرچه کشته شده، اما اسلحه او باز هم دردسرساز است، هر چند شلیک نمیکند.
فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» به همین بسنده نمیکند بلکه با ارائه تصویری کاریکاتورگونه از معتقدان به اندیشه چپ در قالب دیالوگهای سبک و فاقد منطق، شخصیتی سطحی از یک مبارز چپ سرکوبشده ازسوی جمهوری اسلامی میسازد.
از طرف دیگر، در فیلم به سازمان یا گروه و دستهای که شخصیت منصور به آن تعلق ندارد، اشاره مستقیمی نمیشود و این دست فیلمساز را باز میگذارد که در چند دیالوگ با کارگذاری کلماتی و عباراتی مثل «سازمان» و «تغییر فکر سازمانی» در ذهن بخشی از مخاطبان عامتر خود، منصور را با سازمان مجاهدین خلق همراه کند.
شهاب حسینی در نقش منصور، یکی از بدترین بازیهایش را ارائه میکند، آن هم در نقشی که بازی کردنش خیلی سخت نیست. نقش مبارز چپ و چریک از آن دست نقشهایی است که برای بازی کردنش نیاز به استعداد بازیگری خارقالعادهای نیست. شهاب حسینی، بازیگر خوبی است اما در نقش منصور بد بازی میکند چون نقش منصور بد نوشته شده، چون تحریف و دستکاری شده و نسبتی با واقعیت ندارد. تحریف شده تا بیشتر در خدمت هدف اصلی فیلم گرفته شود.
رامین با بازی حبیب رضایی هم از دست درازی ایدئولوژیک محسن امیریوسفی در امان نمانده است. او که تنها شخصیت صلحجو و آرامشطلب فیلم است، یک پسر لوس، ضعیف و فاقد افق فکری قابل احترام به تصویر کشیده میشود. صلحجویی، عافیتطلبی تعبیر میشود و دفاع از آزادیهای فردی، حرفهای بیمایهای که لقلقه زبان آدمهایی است که کاملا ظاهری، مفتون پوسته اندیشه غرب شدهاند. محسن امیریوسفی با رامین، این نوع شخصیت را بازآفرینی میکند.
نمایش «خلوص» آدمهای «عصر طلایی حضرت امام»
امیر که سالها قبل شهید شده، در فیلم نماینده قشری انقلابی اما پاکدل نشان داده میشود؛ آدمهایی که در سالهای اخیر در بازآفرینیشان بسیار بر حسن نیت و خلوصشان تاکید شده، آدمهایی که به قول طیفی از طرفداران حاکمیت، آدمهای «عصر طلایی حضرت امام» بودند که به اصطلاح خلوصشان، به قیمت جان هزاران نفر تمام شد و حالا مخاطبان فیلم «آشغالهای دوست داشتنی» باید دلشان برای آن دوره و آن خلوص مرگآور تنگ شود.
ای کاش محسن امیریوسفی همان آدمها را با همان کلههای انقلابی و پر از خشونتشان نمایش میداد. او در اینجا هم دست به تحریف واقعیت میزند و تصویری از یک بسیجی همدلیبرانگیز را از امیر ارائه میکند. تصویر همسر منیر خانم نیز که در نیمه اول فیلم، فردی با گرایش به جنبش ملی نفت و محمد مصدق نشان داده میشود، در ادامه به یک پیرمرد لمپن تغییر میکند.
یک تصویر مخدوش از اعتراضات ۱۳۸۸
شاید یکی از مهمترین جذابیتهای ظاهری فیلم «آشغالهای دوست داشتنی» مطرح کردن موضوع اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ و جنبش سبز بوده باشد اما امیرمحسن یوسفی بسیار رندانه ادعاهای حاکمیت درباره ماهیت اعتراضات را تایید کرده است.
درست است که در این فیلم برخلاف فیلمی مثل «قلادههای طلا» قرائت محبوب حاکمیت از اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۸۸ ارائه نشده، اما فیلمساز با زیرکی همان ادعاها را تکرار کرده است. برای مثال، سیما که یکی از رهبران اعتراضات معرفی میشود، دارای سوابق سیاسی مخالف با جمهوری اسلامی است. سیما، همسر منصور است، یک چریک چپ که در راه مخالفت با جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی کشته شده و به طرز ناشیانهای در اواخر فیلم پیگیر فعالیتهای همفکرانش در خارج از کشور از چارچوب قاب عکس است. تنها دقایقی بعد، سیما به خانه میآید و او آرام میگیرد. سیما، منصور، خارج از کشور، الگوی محبوب حاکمیت جمهوری اسلامی برای توضیح اعتراضات سال ۸۸ است: مخالفان نظام که گوش به فرمان «ضد انقلاب» مقیم خارج هستند و مردم را به شورش دعوت میکنند.
در صحنه پایانی فیلم، همان ضربدری که بر در خانه منیر خانم نقش بسته بود، در تصویری فراواقعی روی تمام درها حک و سپس محو میشود تا ترسهای واقعی یک جامعه در روزهای پرتنش و التهاب و سرکوب آن سال نیز به سخره کشیده شود.
ماجرای نیمروز ۳
چند سالی است که سیاستگذاران جمهوری اسلامی ایران، ناامید از تاثیر فیلمهایی که بهطور مستقیم و ناشیانه سیاستهای حاکمیت را توجیه و ترویج میکنند، به سرمایهگذاری روی فیلمهایی روی آوردهاند که ظاهر واقعگرایانهتری دارند.
ماجرای نیمروز که به مواجهه سازمان مجاهدین خلق و جمهوری اسلامی چند ماه پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ میپردازد، شاخصترین نمونه از این دست آثار است. فیلمی که ارزشهای بصری بالایی دارد، اما همچنان واقعیتهای تاریخی را تحریف میکند. امسال در جشنواره فجر، فیلم «رد خون» یا ماجرای نیمروز ۲ هم به نمایش درآمد که فیلمی درباره عملیات مرصاد است و هنوز به اکران عمومی درنیامده است.
فیلم «آشغالهای دوست داشتنی» فراتر از ماجراهای نیمروز، فیلمی ریاکارانه است که تاریخ را با چاشنی هیجانهای سبز و پیچیده در زرورق تحریف میکند.