سایت تحلیلی نقطه - وقتی که محمد جواد ظریف پیدایش شد، از خوشحالی در پوست نمیگنجیدند؛ که بله ما هم آدم تحصیلکرده که انگلیسی را مثل آب خوردن حرف میزند پیدا کردیم و آبروی سیاست خارجیمان بر میگردد. حق داشتند طفلکیها، پس از صالحی و متکی و خرازی و ولایتی، آدمی پیدا شده بود که «توانست» با آمریکاییها حرف بزند، قدم بزند، راه برود و مذاکره کند و برای اروپاییها تشر بیاید که: «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید!».
داستان سیاست، دولتمردی، دیپلماسی و کشورداری در ایران ِ پس از انقلاب، آنچنان داستان پاورقی و بی اسلوبی است که هر جور به آن نزدیک شویم و از هر سویی آنرا بگشاییم و با زبان چسان فسان بخواهیم آنرا وسمه نماییم، باز همچنان، بدترکیبی سردرگم است. این قطار صفات شاید بتواند گوشهای از چندش و انزجار از سیاستهای جمهوری اسلامی، بویژه خارجیاش را، تقریر نماید.
باری، برای آنهاییکه ظریف را «ستون فقرات دیپلماسی دولت روحانی» و دولت روحانی را دولتی دیپلمات، در اندازههای جهان امروز، میدانند و باور دارند که دیپلماسی خارجی ایران در دستهای کسانی چون ظریف است، مینگاریم:
ظریف، بدرفتار و بدگفتار شده است
ظریف از زمان مذاکرات برجام، که مرغ چاق و چلهی معاملات، از سفرهی مردم مرحوم ما، برای چین و روسیه و اروپا سر بریده شد، از این «دیپلماسی» اروپاییها، نهایت استفاده را برد و خیلی بیمورد و بی پرنسیپ باد به غبغب انداخت و برای همین اروپاییها و نه چینیها و روسها و آمریکاییها، قیافه گرفت. جماعت ایرانی غربستیز و متوهم هم گفتند که او قهرمان عزت ایرانیان، «امیر کبیر دوم است»!! تصور کنید؛ مشتی لات و گردنکلفت گرسنه را پای سفرهی پر نعمتی بنشانید و برایشان رجز بخوانید و آنها هم سری بالا کنند و بگویند آری حق با توست!
اشتباه بزرگ ظریف در چند سال اخیر، این بود که به ادب و «دیپلماسی» اروپاییها خو کرده بود. غافل از اینکه کشور «ینکی» ها پر است از آدمهایی که بسیار هم جسور و تندخو هستند: مثلا جان بولتون! ظریف با همان لحن و موضع بالا وارد کلکلهای سیاسی با کسی چون ترامپ شد. غافل از اینکه، ترامپ رییس جمهور ایالات متحدهی آمریکا و ظریف وزیر امور خارجهی ولی فقیه در جمهوری اسلامی ایران است. بسیار قابل پیشبینی بود که با مشاجرات مجازی پمپئو و ظریف، این دو دیگر در مقابل هم نمیتوانند بنشینند.
چرا مذاکرات، بدون ظریف امکان ندارد؟
این نگاه، ابدا دارای عمق و ابعاد وسیع نیست. همه میدانیم که هم در زمان برجام و هم امروز، حرف اول و آخر را خود علی خامنهای زده است و میزند. منتهی چون خامنهای از جنگ مستقیم و همهگیر با آمریکا میترسد و واهمه دارد، آنهم بخاطر نظاماش، و نه بخاطر مردم ایران، سیاستهای موذیانهاش را ادامه میدهد. خامنهای از امثال ظریف و دیگر وزرای خارجهی کت و شواری، برای کاهش تنش و فشار از سوی آمریکا و غرب از یکسو و از سویی برای پیشبرد سیاستهای نیابتی جمهوری اسلامی در خاورمیانه و میان شیعیان افراطی، نهایت استفاده را نموده و مینماید. ما ایرانیها -مفسرها - که در اینطرف این پردهی دود گرفتاریم و دچار خفگی شدهایم، با اینکه شرایط را به وضوح میبینیم و میشناسیم و از نیات و اهداف خامنهای خبر داریم، اما میخواهیم که ترامپ و پمپئو هم چشمشان را چون اوباما و کری ببندند و «دیپلماتوار» به رنگ خامنهای برقصند. خامنهای هم به ترامپ بگوید: تو درشان ما نیستی و بهتر است با ظریف حرف بزنی!
اتفاقا، مذاکرات بدون ظریف، مذاکرات خوب و به نفع مردم ایران است. اگر «کیهان شریعتمداری»، و آتش بهاختیارهای رهبر معظم در صدد برکناری و یا نمایش آتشبازی برکناری روحانی هستند تا مردم نگران شوند، چرا ترامپ به این آتش، هیزم نیافزاید؟ حالا که رهبر و اصولگراها سرزنش و متلکهایشان نثار دولتِ «دیپلماسی» روحانی است، بد نیست که ترامپ نیز همصدای آنها شود تا با هم سر یک میز بنشینند.
چه خواهد شد؟
۱ - ترامپ مرد مذاکره و معامله بود و هست. گویی، اما اینبار جمهوری اسلامی فقط زبان زور را میفهمد.
۱ - اولین تفسیرها از این اقدام آمریکاییها این بود که دونالد ترامپ و دولتاش در مذاکره را با اینکار بستند زیرا مذاکره نمیخواهند. یک «فرض» را اینجا باز کنیم: اگر «ترامپیها» نخواهند مذاکره کنند آیا کسی میتواند ایرادی به آنها بگیرد؟ مگر زمانیکه اوباما همهی درهای مذاکره را باز گذاشت چه شد؟ چه کسی برنده شد؟ ظریف (خامنهای)؟ ملت ایران؟ آمریکا؟ اروپا؟ آیا این دیپلماسی نیست که آمریکاییها ملایان را - که سالها آمریکا و اروپا را بازی دادهاند - امروز بازی بدهند؟ آیا حق آمریکاییها نیست که در باطن به فکر «رژیم چنج» باشند و در ظاهر حرف از مذاکره بزنند؟ آیا جمهوری اسلامی، و طرفداران کت و شلواریاش در غرب، در طول ۲۰ سال اخیر کسی را «بازی» ندادهاند؟
۲ - آمریکا در مذاکره را نبست. آمریکا در ِ بازی موش و گربهی جمهوری اسلامی را بست. آمریکا این بازی را که ظریف «تکنوکرات» بیاید و ادای تمدن و آزادیخواهی و مظلومنمایی را داشته باشد، بست. آمریکا دارد مستقیم به خامنهای میگوید که:ای «رهبر معنوی مقدس»، دیگر حنایت رنگی ندارد! نمایندهی شخص خودت را بفرست پای میز مذاکره، تا سند را امضا کند.
۳ - ترامپ، اگر جمهوری اسلامی برای مذاکره قدم بر میداشت، در باغ سبز را نشان میداد. حالا که مرد است و حرفش: «نه مذاکره و نه جنگ»، پس آن یکی هم سر حرفاش میایستد که آیتالله باشی یا نباشی، رهبر جهان مسلمانان هستی یا نیستی، دوران بازی با دنیا سر آمده است.
۴ ـ آمریکا اگر هم بخواهد ایران را به سمت جنگ ببرد، هنوز راه طولانی تا جنگ باقی است. هموطنان گرامی ما هول نشوند و در تفسیر، عجول نمانند! (جالب است که بعضیها دهها سال است تفسیر میکنند و یکیاش هم درست در نیامده است اما این اشتیاق بادش نمیخوابد.)
ذکرمصیبتی از ته دلمان
این چند خط پایانی را بنویسیم، که هموطنان وطندوست بدانند چه خبر است! اصلاحطلبان و بویژه دیپلماتهای جمهوری اسلامی، از بس ملت ما در طول سالهای پس از انقلاب از نبود دیپلمات و سیاستمدار درست و حسابی رنج بردند، وقتی که محمد جواد ظریف پیدایش شد، از خوشحالی در پوست نمیگنجیدند؛ که بله ما هم آدم تحصیلکرده که انگلیسی را مثل آب خوردن حرف میزند پیدا کردیم و آبروی سیاست خارجیمان بر میگردد. حق داشتند طفلکیها، پس از صالحی و متکی و خرازی و ولایتی، آدمی پیدا شده بود که «توانست» با آمریکاییها حرف بزند، قدم بزند، راه برود و مذاکره کند و برای اروپاییها تشر بیاید که: «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید!».
یقین داشتیم، که ساعاتی پس از خبر تحریم شدن ظریف از سوی آمریکاییها، با مقالاتی و تفسیرهایی روبرو خواهیم شد تا افسوس و دریغ از این اشتباه (یا عمد) آمریکاییها را تصویر نمایند. حرف آخر هم اینکه: حالا دیگر بسوی جنگ میرویم! تقریبا این نگاه که بدون ظریف مذاکراتی وجود ندارد، همسوی همان نگاه است که ظریف خود را تنها صدای مردم ایران در خارج از کشور میداند. این هموطنانی که ظریف را «ستون فقرات دیپلماسی» دولت روحانی میدانند آیا قادر هستند بگویند آیا ظریف، ستون فقرات دیپلماسی، برای منافع مردم ایران هم بوده هست؟ جز اینکه بگوییم جلوی جنگ را «میتوانست» بگیرد، دیگر دلمان به چی خوش است؟
دستاورد دولت روحانی (ظریف)، تنها و تنها برجام بوده است. اگر منصفانه به دستآوردهای دیپلماسی «ظریف» برای ایرانیان بنگریم، بدست آمدهها و برآمدههای این دیپلماسی برای مردم، نقیض «منافع مردم» بودهاند:
- امید را با برجام در دل مردم کاشتند، اما نشانی از بهبود شرایط سیاسی و اجتماعی که هیچ حتی اقتصادی هم دیده نشد.
- لااُبالیگری و بیتدبیری را با موشک، جنگ نیابتی و تهدید تا جایی پیش بردند که ترامپی از راه رسید.
- شرکتهای اروپایی را با رنگ و لعاب «دیپلماسی اروپایی» برای معاملههای چاق و چله به ایران آوردند.
- مدام از «تنلرزه» های مخالفان برجام و از لفاظیهای رهبر شنیدیم تا ملت در پشیمانی بسر برد.
- در خارج از کشور با زبان انگلیسی و تحصیلات غربی گفتند که در کشور حقوق بشر اجرا میشود.
- رسا، با صدای بلند و چشمهای از حدقه در آمده گفتند که «آزادی بیان، در ایران هست!»
اینک، ملت ما چنین آدم مهمی را برای دیپلماسی خارج از دست داد.