Monday, Oct 21, 2019

صفحه نخست » فرضیه ای در مورد تحول جهان، منطقه و ایران در قرن بیست و یکم، کورش عرفانی

article4.jpgبررسی سه سطح جهانی، منطقه ای و ملی برای تعیین وضعیت و آینده ی کشورها در خاورمیانه مطرح است. این سه به شکل دو طرفه بر هم تاثیر دارند و درک آنها برای داشتن تصویری روشن از آن چه در انتظار یک کشور است لازم می باشد. به همین خاطر، در این نوشتار با طرح یک فرضیه به صورت فهرست وار برخی پارامترهای مطرح در این سه سطح را آورده ایم تا بهتر بدانیم که قرار است ایران در چه مسیر احتمالی قرار گیرد.

  1. سطح جهانی

در این سطح رقابت سختی میان چهار قطب قدرت مطرح است: آمریکا، چین، روسیه و اتحادیه ی اروپا. باقی قدرت های مطرح سیاسی، اقتصادی و نظامی جهان تابع گرایش خود به یکی از این چهار قطب، جای خود را تعیین می کنند. البته گرایش گریز از مرکز نیز بسیار قوی است. به هر روی جهان در حال زاییدن یک نظام چند قطبی است و ابرقدرت آمریکا در این نظام جدید موقعیت برتر را ندارد. چین جایگاهی قدرتمند را داراست، روسیه به بازیگری هوشمند و فعال تبدیل شده و اتحادیه ی اروپا با یا بدون بریتانیا شرایطی بسیار متفاوت خواهد داشت.

به نظر می رسد افول قدرت آمریکا از یک سو وظهور دو قدرت چین و روسیه از سوی دیگر وضعیت اتحادیه ی اروپا را به سمت و سویی جدید بکشد. احتمال ظهور آلمان به عنوان یک قدرت جدید که به دنبال تبدیل شدن به یک قطب باشد هست، اما به نه به این زودی و نه به این آسانی. خروج یا عدم خروج بریتانیا از اتحادیه ی اروپا (Brexit) تعیین کننده ی آینده ی اروپاست که آیا خود یک قطب جهانی بشود و یا تبدیل به تابع یکی از سه قدرت جهانی دیگر.

از کشمکش میان این چهارابرقدرت در دهه ی سوم قرن بیست و یکم میلادی جهان نویی متولد خواهد شد که باید برای حل چالش های بین المللی نظم جدیدی را بنا کند. نظم جهانی آمریکا، که با موشک و دلار تامین و تضمین می شد، دیگر پاسخگو نیست و به همین دلیل، منطق تازه ای بر تحول جهان حاکم خواهد شد که در آن نخست تقسیم قدرت، بعد تقسیم مسئولیت و دورتر، تقسیم ثروت زاده خواهد شد. این به نوعی تاریخ قرن بیست و یکم بشریت خواهد بود اگر جنگی در نگیرد و نیز چالش های زیست محیطی مجال دهد.

در فاز نخست قدرت عظیم انباشته شده ی آمریکا با سه قطب دیگر پخش می شود و جهان بعد از آن زیر سیطره ی نظامی و اقتصادی واشنگتن نخواهد زیست. این به نوعی پایان امپراتوری آمریکاست که توسط برخی متفکران و آینده پژوهان پیش بینی شده بود اما زمانی برای آن تعیین نشده بود. زمان آن از دهه ی سوم قرن بیست و یکم خواهد بود و این مسیر حتی از حالا کلید خورده است. ریاست جمهوری ترامپ آغاز پایان تک قطب سالاری آمریکاست.

در فاز دوم قدرت های بزرگ باید مسئولیت چالش های بزرگ جهانی را بر عهده گیرند. دوره ی مسئولیت گریزی و فرار از زیربار تعهدات که سال ها متداول بود با فرا رسیدن دوره ی فاجعه های اقلیمی و شدت یافتن آنها به پایان خواهد رسید و این قدرت های بزرگ مجبور خواهند بود، هر یک، میلیاردها دلار و میلیون ها نیروی انسانی را به جبران و بازسازی کره ی زمین ویران شده اختصاص دهند. این عملیات نجات البته دست کم دو تا سه دهه به طول خواهد انجامید تا شرایط اقلیمی باردیگر به ثباتی برسد و آشوب های شدید جمعیتی، زیست محیطی، اقتصادی و سیاسی را خاتمه دهد. هر گونه تاخیری در این فاز مسئولیت پذیری قدرت های بزرگ و به ویژه از جانب قطب های صنعتی جهان، فاجعه ی جهانی اقلیمی را به همراه خواهد داشت و تا مرز محو بخش عمده ای از تمدن بشری پیش خواهد رفت. این فاز بیشتر از آن چه حاصل انتخاب باشد یک اجبار وجودی است.

در فاز سوم، که از نیمه ی دوم قرن بیست و یکم کلید خواهد خورد، قدرت های بزرگ با درک ناممکن بودن مدیریت فقر در جهان به توزیع اجباری ثروت روی خواهند آورد و از دل آن یک جهان متعادل تر بیرون خواهد آمد. این امر نیازمند انقلابی فرهنگی و اجتماعی در کشورهای پیشرفته است تا اسطوره ی رشد مداوم و رفاه خودمدارانه را فراموش کنند و به یک الگوی اقتصادی عقلانی تر روی آورند تا فقرا را به صورت میلیونی به سوی ممالک آنها نکشاند. در این فاز که خود می تواند چند دهه طول بکشد جهان آرامش و اعتدال بیشتری را تجربه خواهد کرد.

ورود به این فازها و طی آن به طور مشخص مشروط به عدم بهره بردن از ابزارهای خشونت آفرین برای حل بحران هاست. اگر این عقلانیت در حتی یکی از این قدرت های چهارگانه موجود نباشد روند پیش بینی شده ی بالا با اشکال جدی مواجه خواهد شد و زمینه برای بروز حوادث هولناک و حتی جنگ های جهانی فراهم خواهد شد. هر گونه جنگ جهانی در قرن بیست و یکم می تواند آخرین جنگ بشریت محسوب شود. شاید تنها به دلیل همین هولناک بودن نتایج این گونه جنگی است که امکان پرهیز از آن فراهم شود.

اما این مسیر سه مرحله ای با خود نتایج بسیار جدی، چشمگیر و مرتبط در هر قاره و منطقه ی خواهد داشت. در این نوشتار تنها به منطقه ی خاورمیانه اشاره می کنیم.

  1. سطح منطقه ای

خاورمیانه منطقه ی دست اندازی قدرت های بزرگ بوده و همچنان ادامه دارد. علاوه بر حضور استعمار در این منطقه، استقرار اسرائیل، به عنوان پایگاه نفوذ غرب در دل جهان عرب، بیش از هفتاد سال است که شانس دمکراسی و صلح را از کشورهای خاورمیانه گرفته است. گرداب جنگ، کودتا، شورش، استبداد و جنگ داخلی تمامی کشورهای این حوزه را در قالب منطق واکنش به تجاوزگری های صهیونیسم در منطقه در خود فروبرده است. برون رفت از این موقعیت تا زمانی که قدرت های بزرگ تعیین کننده ی مسیر تحولات در کشورهای خاورمیانه هستند ادامه خواهد یافت. هر گونه تحول جدی در این منطقه نیازمند دو شرط قطع حمایت بی چون چرای آمریکا از اسرائیل از یک سو و عدم دخالت مستقیم قدرت های بزرگ درتعیین برآیند قیام های مردمی و دمکراسی خواه ملت های منطقه از سوی دیگر است. بهار عربی و نتایج تلخ در این مورد درس های بسیار داشت.

در حالی که تا به حال هیچ یک از این دو شرط تامین نشده است می توان پیش بینی کرد که در صورت حرکت جهان به سوی فازهای سه گانه ی فوق، در مقاطع مختلف، فرصت هایی برای بروز این دو امر پدید آید. این احتمال هست که در فاز تقسیم قدرت در سطح جهانی، حمایت آمریکا از اسرائیل کاهش یابد و فشار سایر قدرت ها ترمزی بر تجاوزگری و توسعه طلبی صهیونیست ها بشود. این امر سبب مهار توسعه طلبی سیستماتیک و برنامه ریزی شده ی قدرت حاکمه در تل آویو خواهد شد. کشیدن افسار اسرائیل به معنای فضاسازی برای بروز آرامش و پیشرفت در سایر کشورهای عربی منطقه است و در قلب آن، حل عادلانه ی معضل تشکیل کشور مستقل فلسطینی است.

این قابل پیش بینی است که با تعدیل قدرت در سطح جهانی، اسرائیل که دیگر از حمایت بی قید و شرط آمریکا برخوردار نخواهد بود، شروع به رام شدن کند و در یک مرحله ای، حیات متعارف در این منطقه را بر نقشه های مخربی مثل تحقق اسرائیل بزرگ ترجیح دهد. این امر می تواند روند عادی سازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی را تقویت کند و در یک مرحله ای پتانسیل رشد اقتصادی قابل توجهی را هم برای اسرائیل و هم برای اعراب فراهم کند. احتمال این سناریو البته قوی نیست اما از هیچ بیشتر است. به ویژه به این خاطر که ناکامی دست راستی ها در اسرائیل می تواند زمینه ای برای رشد سیاسی و موفقیت انتخاباتی نیروهای میانه رو، مترقی و حتی چپ این کشور باشد. همین اتفاق در کشورهای عربی رخ خواهد داد و دولت های سرکوبگر و نظامی مانند اسد در سوریه و عبدالله در اردن مشروعیت خود را در چالش جدی خواهند دید. ظهور لایه های پیشرو در بدنه ی سیاسی این کشورها یک ضرورت است که قشرهای فرهیخته باید آن را تامین کنند.

در فاز تقسیم قدرت در سطح جهانی، کشورهای خاورمیانه می توانند بعد از تقلاهایی که برای حساب هر یک از این چهار قدرت می کنند به یک ثبات نسبی برسند و به سوی آرامش و همزیستی توام با توسعه پیش روند. بدیهی است که اگر این روند در فاز نخست به این شکل در خاورمیانه جا بیافتد در فازهای دوم و سوم به مراتب تقویت شده و شرایط را برای یک دوره ی شکوفایی اقتصادی و سیاسی در منطقه فراهم خواهد کرد. امری که می تواند زمینه های فراوانی برای تبدیل خاورمیانه به فعال ترین قطب اقتصادی جهان را در کنار آسیای جنوب شرقی مهیا کند.

در یک چنین روندی تمامی دولت های خودکامه، کلنگی و یا ایدیولوژیک یکی بعد از دیگری رنگ باخته و به تدریج جای خود را به دولت های تکنوکرات، دمکراتیک و پیشرو خواهند داد. امری که به دلیل تعادل قدرت میان قطب های جهانی شدنی است اگر با حضور هوشمندانه ی لایه های فرهیخته ی کشورهای خاورمیانه در عرصه ی سیاسی همراه باشد. تروریسم و کهنه گرایی مذهبی رنگ خواهند بافت و مدل های لائیک در این منطقه شانس بالایی برای موفقیت پیدا خواهند کرد. به ویژه در فازهای دوم و سوم مراحل سه گانه ی برشمرده شده در بالا، یعنی در فاز قبول مسئولیت در مقابل فجایع بشری که تروریسم و تمامیت گرایی بخشی از آن بوده و هست و نیز در فاز تقسیم عادلانه تر ثروت که در کشورهای خاورمیانه امری فراموش شده است.

در این میان دست و پازدن های آنکارا برای مطرح کردن به عنوان یک قدرت منطقه ای، با حرکت هایی مثل تجاوز به سوریه و قتل عام کردها، به زودی سست بودن خود را نشان خواهد داد. هیچ قدرت نظامی بدون پشتوانه ی قوی اقتصادی و مشروعیت اجتماعی قادر به تحمیل اراده ی خود نیست. این را هم تهران تجربه خواهد کرد هم آنکارا. چرا که هر دو دارای پاشنه ی آشیل اقتصادی غیر تولیدی و وابسته به بیگانه هستند و هر دو از مشروعیت اجتماعی دمکراتیک محروم.

  1. سطح محلی

سرنوشت ایران در این فرایند به دو بخش سرنوشت رژیم ایران و سرنوشت کشور ایران تقسیم می شود. رژیم ایران در این میان تلاش خواهد کرد با جا دادن خود در زیر چتر حمایتی چین و روسیه در جهانی که در حال شکل گرفتن است جای امنی را بیابد. بی خبر از آن که این مصونیت بدون در نظر گرفتن شرایط کل منطقه حاصل نمی شود. همچنان که در همین یک ماه اخیر قیام های اجتماعی قابل توجه در مصر، عراق و لبنان نشان داد، مردم منطقه اجازه نخواهند دولت های ناکارآمد، دست نشانده و یا تحت نفوذ مستقیم بیگانه بر کشورشان بر راس کار باشد. بساطی که رژیم ایران در خاورمیانه چیده است، به عنوان قرینه ی قدرت توسعه طلب اسرائیل، از قبل محکوم به شکست است. پایان توسعه طلبی صهیونسیم در خاورمیانه پایان توسعه ی طلبی رژیم اسلامی ایران هم خواهد بود. اگر منطقه یکی را نمی پذیرد دیگری را هم نخواهد پذیرفت و در این میان می بینیم که مردم شروع به نقش آفرینی کرده اند. دوره ی اعتماد به ابرقدرت ها و دولت های وابسته به آنها برای حل و فصل مشکلات به اتمام رسیده است و بدون تردید این شامل تمام کشورهایی می شود که در آن رژیم تهران برای خود جای پا درست کرده بود: لبنان، سوریه، عراق و یمن.

اختاپوس نظام اسلامی در منطقه به تدریج دست بریده می شود و در یک فازی، در مقابل قدرت های بزرگ، هیچ برگ برنده ای در اختیار نخواهد داشت. این امر او را به واگذاری های بزرگ ضد ملی کشانده و مردم را علیه خود برخواهد انگیخت. بن بست حکومت ایران از این حیث مطلق است که برای فرار از داخل باید به بیرون بگریزد و وقتی از بیرون رانده شد جایی در میان مردم ندارد. به همین دلیل، قابل پیش بینی است که رژیم تهران یک حکومت فروپاشیدنی است که حتی بدون سرنگون سازی می رود. رژیمی است که در آینده منطقه نه در مقوله ی حکومت های منتخب مردم می گنجد نه قدرتی که کشورهای دیگر مجبور به تحمل آن باشند. حکومت ایران می رود که به دردسر قطب های جدید جهانی برای ساختن خاورمیانه ای مطلوب برای شکل بندی جدید تقسیم قدرت در آن جا تبدیل شود و در این صورت، حذف آن برای استقرار شکل بندی جدید در خاورمیانه محل توافق این قدرت ها خواهد بود. در این میان حضور یا عدم حضور قدرت مردمی در صحنه در اضطرار تصمیم گیری آنها نقشی مهم خواهد داشت.

دراین میان اما جامعه ی ایران بر عکس رژیم از زمان عقب مانده ی اسلامی، حاضر و آماده است تا با چرخ تحولات جهانی همراه شود و دمکراسی و شکوفایی اقتصادی را تجربه کند. امری که میسر است اگر روشنفکران و اقشار آگاه کشورمان به نقش مهم خود در شکل دهی به این روند واقف شوند و مسئولیت تاریخی خود را در این مقطع بپذیرند. کاری که روشنفکران ایران حتی در دوره ی پایانی قاجار بر عهده گرفتند و از دل آن پایان استبداد قجری و انقلاب پرشکوه مشروطیت را بیرون کشیدند. امروز نیز درک مشترک لایه های آموزش دیده ی ایرانی در داخل و خارج از کشور و مادیت بخشیدن سیاسی به این درک خود می تواند کلید گشودن گره ی تاریخی دور تسلسل جهل-استبداد-فقر شود و زمینه ی جایگزینی آن با مثلث آگاهی، آزادی و آبادی شود.

نتیجه گیری:

بر اساس فرضیه ای که مطرح شد می بینیم که جهان به سوی چند قطبی شدن و حرکت در یک فاز طولانی سه گانه می رود که تمامی قرن بیست و یکم را در برخواهد گرفت. در سه مرحله نخست، قدرت، بعد مسئولیت در مقابل چالش های جهانی و سپس، ثروت مورد تقسیم قرار خواهد گرفت. این در صورتی است که دو امر جنگ جهانی و شرایط اقلیمی بشریت را با نابودی مواجه نسازد. در این شرایط فرضی قابل پیش بینی است که خاورمیانه نیز از این شکل سرگردانی میان جنگ بیرونی و جنگ داخلی بیرون آید و در یک حرکت طولانی اما هدفمند بتواند از صلح، دمکراسی و توسعه ی اقتصادی پایدار برخوردار شود. این نیز مشروط به شکستن شاخ صهیونیسم توسعه گر تل آویو از یک سو و بریدن دست و پای اختاپوس آشوبگری اسلامی تهران از سوی دیگر است.

با بروز چنین شرایطی در خاورمیانه، رژیم تهران به یک شیر بی یال و دم و اِشکَم تبدیل می شود که ضرورت حذف آن هم برای آینده ی مطلوب مورد نظر قدرت های جهانی برای منطقه مطرح خواهد بود و هم برای ملت ایران در همسویی با پیشرفت موجود در سایر کشورهای خاورمیانه. قدرت های منطقه ای مانند ترکیه و عربستان، همانند تهران، در این آینده ی متفاوت منطقه نقشی نخواهند داشت مگر آن که به دولت های متعارف و دمکراتیک تبدیل شوند.

فرضیه ی فوق البته در حد یک نظریه پردازی خام است. نگارنده با پیشنهاد آن امیدوار است که فرصت برای تدقیق و راستی آزمایی در سایه ی کارهای مطالعاتی میسر شود. اما در این میان آن چه مهم است گریز از جبری دیدن یا مکانیکی نگریستن بر روند تحول تاریخ بشر و باور جدی وعلمی به نقش اراده ی فردی و جمعی انسان هاست. اراده ای که با تکیه بر دو عنصر آگاهی و سازماندهی هر یک از ما را در مقام کنشگر وارد صحنه می کند تا سیر جریان ها را به سوی سعادت بشری هدایت کنیم. خوشبختی بشر در گرو عمل سازمان یافته ای است که بر نظریه ی صحیح استوار باشد. به نظر می رسد ترکیبی از انسان مداری و عقلانیت اخلاق گرا بتواند به ما یاری رساند که هم بساط ایدئولوژی گرایی افراطی و مذهب زدگی تحجرآفرین را جمع کنیم و هم از شر خصلت های مخرب و جنون وار سود طلبی نئولیبرالیسم کور و ضد انسان و ضد طبیعت در امان باشیم.#

برای اطلاع از تحلیل های کورش عرفانی به برنامه های وی در تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید. www.didgah.tv

آدرس ایمیل برای تماس با نویسنده: [email protected]



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy