پس از پایان جنگ جهانی دوم که به شکست متحدین و از جمله نازیسم آلمانی منتهی شد، نیک اندیشان تیز بین متوجه یک نکته بودند. این که فروپاشی از لحاظ نظامی و تسلیم آلمان به معنای پایان گرفتن حضور فرهنگی و سیاسی جریان نژادپرست و دگر اندیش ستیز نیست.
از جملۀ آن نیک اندیشان، تئودور و. آدورنو بوده که پس از ترک امریکا و بازگشت به زادگاهش (فرانکفورت) بحث "کندوکاو در گذشته به چه معنایی باید باشد" را در سال ۱۹۵۹مطرح ساخته است. با این هدف که تامل بر علل پیدایش آن فاجعه ضد انسانی پیگیری شود.
هشت سال پس از بحث "کند و کاو... "، آدورنو دعوت دانشجویان در وین را میپذیرد و در آنجا سخنرانی با نام "جنبه هایی از راست گرایی افراطی" ارائه میدهد.
چندی است همزمان با پنجاهمین سالگرد وداعش این سخنرانی در آلمان مکتوب شده و انتشار یافته است. نکات مطرح شده در آن چنان فعلیت داشته که ژورنالیسم معاصر را به تکاپو انداخته تا با در نظر گرفتن توفیق حزب "آلترناتیو برای آلمان" در انتخابات ایالتی در مورد حرفهای آدورنو بحث نماید.
برنهاد اساسی آدورنو در مورد مطرح شدن راست گرایی افراطی در این نکته است که میگوید علل وجودی تداوم فاشیسم در جامعه از بین نرفته است. نخستین علت را وی در این میان گرایش به انباشت سرمایه میداند و متذکر میشود که شعبده بازیهای آماری در رسانه برای لاپوشانی آن گرایش حل مسئله نیست.
تمرکزیابی و انباشت سرمایه وضعیت اقشار اجتماعی را متزلزل ساخته و شهروندان را در معرض ترس و وحشت مداوم از اُفت جایگاه اجتماعی و از کف دادن امتیازات خود قرار میدهد. در ضمن وی به وجود جماعتی در جامعه اشاره میکند که خود را در تقابل یکسره با سوسیالیسم یا آنچه از آن میفهمند میبینند. بر این منوال ایشان تنفر را نسبت به "دشمن" خود (یعنی آنچه شکلی پنداشته از سوسیالیسم است) بال و پر می-دهند. ولی کاری با سیستم حاکمه خودی ندارند که در واقع علت پیدایش تهدید برای آنان است. از اینرو بزعم آدورنو نه فقط سوسیالیستها که حتا حزب سوسیال دمکراسی نیز که خود را با لیبرالیسم کینزی همراه و همنوا ساخته، با رواج چنین تنفری دست و پنجه نرم میکند.
در واقع از دیدگاه آدورنو بایستی به روند فقیر گشتن اکثریت جامعه اشاره داد که بصورت خزنده در حال پیشروی است و علتش در پیاده کرده سیستم کینزی در اقتصاد و بازار است. سیستمی که باعث رکود است ولی مدام از توسعه حرف میزند. همچنین باید از شبح بیکاری گفت. شبحی که بخاطر رشد تکنیک و اتوماتیکی شده فرایند تولید تقویت شده و بر سر مردمان می-چرخد. در واقع ترس عمومی از امر بیکاری که با توسعه تکنولوژیک امکان بروزش افزایش یافته است در روحیه مردمان باعث حس بیفایدگی و زیادی بودن میشود.
در این شرایط البته ناسیونالیسم میتواند بعنوان بدیل مطرح گردد. زیرا که بخاطر شکل گرفتن ابر قدرتهای جهانی، تشکیل بلوک بندیهای منطقهای و شکل گرفتن پیمانهای نظامی، ناسیونالیسم در راس مسایل سیاسی نبوده و به حاشیۀ رانده شده است.
با چنین اوضاعی در جهان، ناسیونالیسم در محدوده و شرایط خاص کشورها بصورت دستگاه ارجاعی منافع مشترک بیکباره رُخنمایی کرده و به حیات خود ادامه داده است. حتا اگر دوران اوجش به قرنهای سابق تعلق داشته باشد.
راست افراطی اغلب از این واقعیت سوء استفاده میکند. این که ملل کوچکتر و وابسته به اردوگاهها و سیستمهای فراگیر را مورد خطاب قرار دهد. آنها را بنفع اهداف خود بسیج کند. حس بی اهمیت شدن در جهان وقتی به روحیه عمومی مردمان بدل گردد، زمین حاصلخیزی میشود که راست افراطی از آن محصول برداشت میکند. چون احساس ضعف و زبونی میتواند باعث رفتار افراطی گردد. وقتی میخواهیم با قهر و خشم جبران مافات کنیم.
آدورنو در سخنرانی یادشده و نیز در سایر نوشتههای مربوط به راست گرایی و فاشیسم، بر عمق یابی دمکراسی تاکید دارد. چون فاشیسم را آن دمل چرکی بر تن جامعه مدعی دمکراسی می-خواند که در چارچوبهای صوری گرفتار مانده است. رژیم سیاسی نه تنها به مشارکت عمومی برای رتق و فتق امور فضا نداده بلکه همچنین با تقویت گرایش تمرکز و انباشت سرمایه در دست اقلیت محدودی، باعث گسترش فقر و ترس در اکثریت افراد جامعه گشته است.
سوای پژوهش در مورد مناسبات قدرت و رابطه اقشار اجتماعی و توجه به حرکت سرمایه، آدورنو همچنین به روانکاوی جمعی و نخبگان هم اشاره دارد. این که در میان نخبگان عارضه خودشیفتگی خود را گاهی بصورت تمنای فاجعه آفرینی ظاهر ساخته و از میان مردم وحشتزده یارگیری کرده است. در این روند، یعنی با تولید گروهبندی و جماعتهایی که فقط به اعضا و خودیها حس ایمنی میبخشند، راست افراطی میخواهد یارگیری خود را وسعت بخشد.
در جامعهای که با شخصیت اقتدار گرا و مطیع پُر شده و نیز از کمبود فردیت مستقل رنج برده، سازماندهی افراد بی چهره نقش اساسی در تقویت فاشیسم ایفا میکند. این روند را باید در کنار عملکرد تبلیغی فاشیسم علیه دمکراسی دید. تبلیغاتی که ائتلاف احزاب سیاسی و شکل دادن به مدیریت پلورالیستی در اداره امور را انگ هرج و مرج آشوب میزند. آن را زد و بند افراد فاسد میخواند. در حالی که رهبر فاشیست خودش سودای چوپانی دارد و میخواهد جماعت مردم را همچون گلهای اداره کند.
بنابراین با پلورالیسم و نیز با وفاق مبتنی بر تفاوتها دشمنی میورزد. بر وحدت کلمهای تاکید دارد که چیزی جز فرمان رهبر فرهمند و جاذب نیست. در حالی که کسی از خود شیفتگیاش پرده بر نگرفته است.
در واقع فاشیسم مجموعهای از ابزار عقلانی را برای اهداف غیر عقلانی خود بخدمت میگیرد. چیره دستانه از تکنیک تبلیغات در جهت مغز شویی استفاده میکند. آدورنو در پایان سخنرانی در مورد جنبههایی از راست گرایی افراطی، سرانجام به اثر فلسفی خود با نام "لغو گویی در مورد اصل و اساس" (Jargon der Eigentlichkeit) اشاره داده که به نقد جریان هستی شناسی هیدگری بر آمده و رویکرد عقل ستیزانه آن را افشا ساخته است.
این نقد بخشی مهم در ارائه نظریهای است که از" راه سوم" افسون زدایی میکند زیرا با هیولا سازی از بلشویسم و امریکانیسم بر اساطیر ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیستی تکیه دارد.
سوای نکته بالا که بعدا به آن خواهیم پرداخت، ماحصل سخن آدورنو در مورد رهبر خودشیفته اشاره به دو نکته است. یکی این که خودشیفتگی رهبر فرهمند بطور مستقیم و غیر مستقیم از وجود شخصیت اقتدار طلب و مطیع در جامعه سود میبرد و دوم این که علیه جنبش روشنفکری و روانکاوی فردی و جمعی فعالیت دارد.
میبینید در دو محدوده مختلف کشوری و قارهای در گشت و گذار هستیم. وانگهی برای شناخت موقعیت انسانی نیاز به فاصله از کل سیاره داریم. فاصله پیش شرط است. در هر کجایی که بخواهیم مشاهده اوضاع انسان بر سیاره را بازگو کنیم، بایستی پیشاپیش به ایجاد فاصله رسیده باشیم.
برای ایدهای که میخواهیم در اینجا توضیح دهیم هیچ وسیلهای بهتر از فیلمبرداری با امکانات امروزی نیست. چنان که، با به حرکت درآوردن یک سری عکس، تصوری ذهنی را آشکار میسازیم. شما هم حتما نظیرش را دیدهاید. در فیلمهای مستند جهان شناسی.
اول کار گویی دوربین بیرون کره زمین روی مداری ایستاده و بعد حرکت میکند تا نمایی از چرخش سیارۀ آبی و گردشش در منظومه خورشیدی را نشان دهد.
سپس دوربین بطرف زمین حرکت میکند. حرکتی سریع. انگار سفیهای در حال فرود است. می-توانیم در اینجا دُچار دلهره سقوط شویم. اما فضاپیمای ما مطمئن است. گرچه با سرعتی سرسام-آور جوّ و اتمسفر و ابرها را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارد تا ناگهان بر بام سیاره یا بالای سر زمین ظاهر شود.
لحظهای نمیگذرد که، مثل موقع فرود هواپیما، اجزای آب و خشکی زیر پا مشخصتر از پیش گردد. کره زمینی که سپس در یک کشور، در یک شهر و در یک چهار راه و تقاطع خیابانی معلوم میگردد.
انگار اینگونه داریم به لمس واقعیّت نزدیک میشویم. و واقعیّت مورد نظر در اینجا از انسانی تشکیل میشود که در زیر چراغی ایستاده و کتابی مهم برای سخن ما را در دست دارد.
دوربین سراغ کتاب که میرود، میتوانیم نام نویسنده و اسم کتاب را بخوانیم و سپس به فارسی ترجمهاش کنیم:
Theodor w. Adorno: Jargon der Eigentlichkeit، zur deutschen Ideologie
تئودور و. آدورنو: لغوگویی در مورد اصل و اساس، در مسیر ایدئولوژی آلمانی.