نسترن فرخه، انصاف نیوز
بوی آتش به خاکستر نشسته در بیشتر این کوچه و خیابانها قابل استشمام است، در هر قدم ساختمانهای دودی رنگ را میبینم که گویی در خشم مردم گداخته شده است، همان معترضان معیشتی که حالا در بین مغازههای لوکس فروشی، اسباب بازی فروشی و حتی رستورانهای این خیابان جولان میدهند، اما گاه با تعجبی مملو از تاسف به در و دیوار بانکهای سیاه رنگ، خیره میشوند و در آخر به راه خود ادامه میدهند. روی خرده شیشههای بانکها و مغازههای دود گرفته و به قهقرا رفته قدم میگذارند و کم و بیش با نیم نگاهی به باقی ماندهی این اماکن، مقصد خود را از سر میگیرند.
اینجا فردیس کرج یکی از مناطقی است که در روزهای گذشته بعد از اعلام افزایش قیمت بنزین افراد زیادی به دلیل مسایل معیشتی در کوچه و خیابانهایش شروع به اعتراض کردند، اعتراضی که با خسارت به بانکهای خصوصی، دولتی و حتی اماکن دولتی همچون آتش زدن کانکسهای پلیس پایان گرفت. این روزها هر ناآشنا با این محله در بدو ورود به دلیل تخریب تابلوهای کوچه و خیابان شاید کمی گمراه شود، اینجا هیچ چیز سر جای خود نیست، دیوارهایی که با اعتراضهای معیشتی سوخته و دیگر قابل استفاده نیست به محل نصب تبلیغات محلی و بومی تبدیل شده است.
خشمی به قامت تخریب
راننده با سرعت جادهی ملارد را طی میکند، بین راه و نرسیده به فردیس کرج، دست چروکیده و لرزان خود را به سمت ساختمانی میبرد که تمام شیشههایش با سنگ شکسته شده و بخش دیگرش را با گونی بزرگ سفید رنگ کامل پوشاندهاند و میگوید «این فرمانداری بود که مردم تخریبش کردن». سرم را میگردانم تا دوباره این ساختمان را برانداز کنم اما سرعت ماشین از حرکت سر من پیشی میگیرد و دیگر ساختمان را ندیدم.
چند دقیقه بعد ساختمانی کامل تخریب شده را نشان میدهد که تنها زمینی سوخته و سیاه رنگ از آن باقی مانده و میگوید «اینجا بانک بود، فکر کنم بانک مهر بود که مردم اینجا رو هم آتیش زدن.»
به فلکهی دوم فردیس میرسم، اولین بانکی که جلوی چشمان من ظاهر میشود، «بانک صادرات ایران» است که با صفحههای قطور آهن ایمن و ضد ضربه شده و همچنان مشغول خدمت رسانی است، اما در بین این معدود بانکهای مشغول به کار تقریبا هیچ عابر بانک قابل استفادهای پیدا نمیشود و حتی فروشندهی جوان در مغازهی شلوار فروشی در جواب من در مورد نزدیکترین عابربانک این خیابان، لبخندی میزند و میگوید «منصرف شو چون همه عابر بانکا از بین رفته.»
پیاده رو را مستقیم جلو میروم و «بانک رفاه کارگران» هم همچون بانک قبلی با نصب آهن به در و پنچره ضد ضربه شده است و همچنان باز است اما روی کاغذی ذکر کرده که برای خدمات خودپرداز به آدرسهای دیگر مراجعه شود.
به فاصلهی چند قدمی از بانک رفاه کارگران و قدم زدن روی شیشه خردهها به بانکهای تجارت و توسعهی تعاون میرسم که به دلیل خسارت وارد شده بسته شدند و روی هر کدام مطلبی مربوط به ارجاع مشتریان به آدرسی دیگر و یا پیامی در مورد تعطیلی تا اطلاع ثانوی نصب شده است.
آهسته کوچهها را پشت سر میگذارم و به «بانک شهر» سوختهای میرسم که تنها بخشی از تابلو، هویت بانک را نشان میدهد، آنچه مشخص است دو مغازهی کوچک کنار بانک هم قربانی این اعتراضات شدند و به صورت کامل از بین رفتهاند.
فروشندهی لباس آن طرف خیابان که در همسایگی این مغازهها بوده در مورد روند سوختگی این مغازهها میگوید «کنار بانک ساندویج فروشی کار میکرد که آتیش گرفت، یعنی مردم نمیخواستن اون مغازه آتیش بگیره اما حرارت بانک باعث سوختن این مغازه شد، بانکای فلکه اول و دوم فردیس بیشتر است پس بنابراین اینجا بانک بیشتری آتیش گرفت اما هیچ جای شخصی نبود که مردم به عمد تخریبی به وجود بیارن.»
کمی جلوتر آتشسوزی بانک سرمایه باعث سوختگی دو مغازه و بخشی از یک خانه شده است، فروشندهی سوپرمارکت در کوچهی کناری در مورد این حادثه میگوید: «دو تا مغازه کنار بانک بود که هردوتا از بین رفته، یکی گوشی فروش بود و یکی دیگه لباس فروش بود، تا جایی که میدونم صاحب مغازهها از شهرداری و استانداری پیگیری کردن اما خب به هیچ جا نرسیده، بنظرم چهار یا پنچ سال طول میکشه تا به پولشون برسن.»
از کنار این اماکن تخریب شده عبور میکنم و به بانک بعدی میرسم که تنها چند قدم جلوتر است، «بانک سینا» هم مطابق دیگر بانکها به دلیل تخریب بالا غیر قابل استفاده است و روی در آهنی، آدرس دیگری برای مراجعه نوشته است.
چند کوچه جلوتر به سازهی تخریب شدهی «بانک نور» میرسم که هر رهگذری موقع رسیدن به آن، چند لحظهای بیاختیار به سوختگی و ریزش ستون، سقف و دیوارها خیره میماند و دو مغازه در سمت راست و دو مغازه در سمت چپ همه به صورت کامل بسته است، ماموران شرکت گاز با دقت در حال بررسی چیزی هستند و از بین صحبتهایشان اینطور مشخص است که لولههای گاز در ابن بانک باعث نشت گاز شده است. جوان سبزی فروش در مورد سوختن این بانک میگوید « کنار این بانک دوتا مغازهی گل فروشی و تعمیر لوازم خانه بود که هر دوتا مغازه سوخت، همهی لوازم تعمیرکار، امانت مردم بود. تا جایی که من میدونم به استانداری و شهرداری شکایت کردن اما بعید میدونم شکایتشون به جایی برسه.»
کمی جلوتر به ترتیب بانکهای ملت و کشاورزی تخریب و غیر قابل استفاده است اما بانک کشاورزی به دلیل آنکه در طبقه بالای خود مسکونی بوده، مورد آتش سوزی قرار نگرفته و با اسپری بزرگ روی آن نوشته شده « طبقهی بالا مسکونی است.» و فقط با ضربه به در و پنچره آن را تخریب کردند.
بعد از فلکه دوم بانک سپه به طور کامل در هر دو طبقه دچار سوختگی شده و به همین دلیل بسته شده است، تک و توک از کنار این سازه عبور میکنند و سری تکان میدهند و یا زیر لب جملهای را برای خود زمزمه میکنند و میروند.
چندین کوچه را پشت سر میگذارم، در این میان هیچ چیزی جا مانده از اعتراضات چند روز پیش نمایان نیست و تخریبی دیده نمیشود، اما بعد از چند کوچه به اداره پست، یکی از ادارات دولتی کشور میرسم که به دلیل آتش سوزی تخلیه شده و از این ساختمان بزرگ تنها دیوارهای دوده گرفته و شیشه خردههای پخش شده روی زمین به جا مانده است.
قدم به قدم که پیش میروم حجم خسارتها در حال افزایش است و فقط محدودهی کوچکی عاری از تخریب بوده و گویی قدرت خشم مردم در روزهای قبل خود را در هیبت آتش گرفتن بانکی نمایان کرده که حالا بوی در و دیوار سوختهی آن همهی فضا را پر کرده، وارد مغازهی دختر جوانی میشوم که فروشندهی لباس کودک است و دیوار به دیوار بانک فرو ریختهی «مهر اقتصاد» است، در مورد امنیت مغازه میپرسم و با خنده میگوید «دیوارای مغازه خیلی سست شده، به اندازهای که به کارگرا گفتیم موقع خاک برداری خیلی مراقب باشن، ولی اوضاع خوب نیست، تابلو مغازه ما همون روز آتیش گرفت، به مسوولای بانک گفتیم خسارت بدن، گفتن از اغتشاشگرا بگیرید، مغازهی اون طرف بانک هم یه کت و شلوار فروشی بود که آتیش گرفت.»
تخریبها در تمام نقاط فردیس به وجود آمده است
کمی جلوتر و نرسیده به فلکهی سوم «بانک ایران زمین» و «موسسه ملل» از بین رفته است. دور فلکه سوم اداره پست و بانکهای ملت و تجارت به هم چسبیده و حرارت آتش هر سه بنا را به طور کامل تخریب کرده، به طوری که این حجم از تخریب توجه هر کسی را به خود جلب میکند، در همهی بانکهای این منطقه حادثهای مشابه اتفاق افتاده و جلوتر بانک انصار و ملی هم همین وضع را دارند، زن میانسالی در کنار من میایستد و با اندوه و اضطراب میگوید «وقت قسطم رسیده و باید پرداخت کنم، اما بانک ملی آتیش گرفته، یه کار بانکی دیگهام داشتم، الان نمیدونم باید چیکار کنم.»
تجربههای یک معترض
در آخرین لحظه با مردی همکلام میشوم که یکی از معترضان چند روز گذشته بوده است و در این مدت بسیاری از وقایع را از نزدیک مشاهد کرده است، بدون تمرکز و تامل میگوید «این چند روز خیلی عجیب بود، حتی جلوی در مغازه ما هم تیراندازی شد، البته باید بگم که مردم اصلا به اموال شخصی آسیب نمیزدن، فقط بانک و ادارههای دولتی رو آتیش زدن». با خنده ادامه میدهد «هیچ بانکی نمونده چون همه رو آتیش زدن، برای کارای بانکی یا باید به تهران بریم و یا اندیشه، حتی قلعه حسن خوان و شهریارم دیگه بانک نداره.»
این مرد نسبتا جوان در مورد اعتراضها ادامه میدهد: «روز اول یه دونه سربازم نبود اما از روز دوم مامور و سرباز زیاد شد، بین معترضا بچههای ۱۷ یا حتی ۱۶ ساله هم میدیدم، سن خیلیاشون کم بود.
چیز عجیب دیگه مردمی بودن که فروشگاههای دولتی رو خالی میکردن، من خودم دیدم طرف شش تا روغن پنچ کیلویی یا چهار گونی برنج روی کولش گذاشته و از فروشگاه بیرون میبره، یکی هم با چرخ «فروشگاه هفت» با کلی جنس بیرون آمد و مردم همه براش دست تکون میدادن و تشویقش میکردن ولی با این حال مثلا میخواستن بانک شهر رو آتیش بزنن من گفتم بالاش مسکونیه و برای همین فقط شیشههاشو شکوندن، با ماژیک روی درش نوشتم «بالای این مکان مسکونی است.»
یک سری میگن این اتفاقا کار تخریبگر و آشوبگر بوده، اصلا اینطوری نیست چون چیزی که ما دیدیم، خود مردم بودن چون مگه ضد انقلاب این همه نیرو داره؟»
فروشنده بریده بریده به حرفهایش ادامه میدهد «مردم گرسنن، اینقدر شرایط بد بود که ما پنچ روز کارو تعطیل کرده بودیم، همون موقع یه دختر خانمی تیر خورد به زانوش و کنار من رو زمین افتاد، مردم سریع بلندش کردن و بردنش. البته اینم بهتون بگم مردمی که من دیدم با نیروی رسمی انتظامی کاری نداشتن.»
این فروشنده در پایان به کندن صندوق صدقاتهای سطح خیابان اشاره کرد که برخی از مردم به نشان اعتراض آنها را از جا در میآوردند و بدون آنکه مبلغی از آن را بردارند در گوشه و کنار خیابان رها میکردند.