به مناسبت سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر
انسان از توحش تا مدنیت
چه انسان را زاده ی آدم و حوایی بشناسیم که از فرمان خدایان سرپیچیدند و تبعیدی زمین شدند، و چه او را ثمره ی آن انفجار بزرگی بدانیم که هستی ما را رقم زد؛ می دانیم که او از آغاز زندگی خویش به دنبال پیدا کردن راه هایی بوده که زندگی را برای او مطبوع کند؛ مطبوع به معنای آسان تر و کم خطرتر بودن، جای گرم و نرم خوابیدن، غذای خوب و کافی خوردن، یار و همراه مناسب داشتن.
انسان حتی تا قرن های بیشماری پس از روی دو پا ایستادن و زندگی انسانی اش را شروع کردن و به مدنیت رسیدن تفاوت زیادی، از این نظر، با حیوانات نداشت. کدام سگ و گربه و اسب و شیری به دنبال غذای خوب و کافی نیست؟ کدام یک از این حیوانات وقت سرما و گرما به دنبال سرپناهی نمی گردند؟ و کدام شان از داشتن جفت و همراهی لذت نمی برند؟
اما می دانیم آن چه که انسان را در این مورد از حیوان جدا کرد شناخت نیروهای متفاوت خویش و در پی آن «اجتماعی شدن آگاهانه»ی او بود؛ چرا که حتی دیگر آن نوع زندگی اجتماعی گله گله و دسته دسته در کنار هم، در کوه و دشت زندگی کردن و یا با هم چریدن و خوردن و خوابیدن راضی اش نمی کرد. لذت آموختن چیزهای تازه را درک کرده بود: کشف کردن، ابزارهای تازه ساختن، موهبت های طبیعی را قدر دانستن، و تبادل تجربه و اندیشه با دیگران را که به زندگی اش معنایی متفاوت می داد.
تابش آفتاب «اعلامیه جهانی حقوق بشر»
با این حال، تا قرن بیستم، او هنوز نتوانسته بود که یک نسخه ی موثر و قطعی برای رسیدن به آن زندگی ایده آلی که قرن های قرن به دنبالش بود را پیدا کند. با همه ی کشفیات شگرف، و با همه ی ابزارهای مفید و کارآیی که ساخته بود، و با همه ی دانشی که از علوم مختلف انباشته داشت، باز می دید که کم دارد. می دید حتی اگر خودش برخی از آن چه هایی را که می خواهد داشته باشد، باز در همسایگی اش، و یا در سرزمین های دیگر، میلیون ها انسان هستند که در حسرت داشته های او آه می کشند، و این وجدان او را آزار می داد و خوابش را آشفته می کرد.
در دهه های میانی قرن بیستم، انسان به کشف راز دست یابی به بهشتی رسید که می توانست همه ی انسان ها را در خود جای دهد، بهشتی که قرن های قرن تنها در ذهن فلاسفه، مصلحان جهان، و اهل اندیشه و خرد چون تصویری آرزویی می گشت اما فقط می توانست برای تعداد کمی از انسان ها به واقعیتی گذرا تبدیل شود. ـ فرضا رهبری، امپراتوری، مصلحی پیدا می شد و با فرمانی آن را به مردمان سرزمین خود یا پیروانش هدیه می کرد ـ اما کجا بود آن بهشتی که «کلیه ی اعضای بشر» را در خود جای دهد و «حقوق یکسان و انتقال ناپذیر» آن ها را پذیرا باشد؟. و سه موهبت جادویی و معجزه آسای «آزادی، عدالت، و صلح» را به آن ها هدیه کند.
حقوق بشر و نقش اروپا
اندیشه نگارش اعلامیه جهانی حقوق بشر که در سال 1948 به امضای بیشترین کشورهای جهان رسید، با استفاده از تجربیات صدها قرن اما فقط در جریان 31 سال (1914 تا 1945) به بار نشست. سی و یک سالی که دو جنگ خانمان برانداز جهانی در آن اتفاق افتاد و چشمان انسان های بزرگی را به روی یک واقعیت غیرقابل انکار گشود که هر آن زشتی و بدی و تلخی و جنگ و فقر بر سر انسان آمده همه از «تبعیض» است و از «نادیده گرفتن حقوق برابر» انسان منتشر در سیاره ی زمین(1)
اگرچه اعلامیه ی جهانی حقوق بشر در آمریکا و به همت خانم «النور روزولت» و گروهی از باورمندان به حقوق برابر بشر نوشته شد، اما تردیدی نیست که آبشخور ریشه ی این گیاه شکوهمند، بزرگان انساندوست و خردمند کشورهای اروپایی بودند. (بدون این که بخواهم در این جا از اثرات فرهنگ شرق نیز بر اندیشه ی آن بزرگان بگویم کافی ست) اشاره ای کنم به سخن سعدی خودمان، که در میانه ی قرن بیستم، از محدوده ی یک سرزمین بیرون رفت و بر سر در سازمان مللی، که این اعلامیه در آنجا جهانی شد، درخشید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگرعضوها را نباشد قرار
عقب گرد کشورهای اروپایی از پاسداری حقوق بشر
کشورهای ارروپایی که هر کدام شان قرن ها با به زنجیر کشیدن مردمان در مستعمره های کوچک و بزرگ شان خوب خورده و خوش خوابیده بودند، اولین کسانی بودند که حتی بیش از آمریکا به استقبال اندیشه ی حقوق بشر شتافتند، صدها سازمان ریز و درشت به نام «حقوق بشر» گشودند و روز و شبی نبود که نام «حقوق بشر» از زبان رهبران و بزرگان سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی شان شنیده نشود.
به نظر می آمد کشورهای اروپایی قصد کرده بودند، که به جبران قرن ها استعمار و ضایع کردن حقوق میلیون ها انسان، و به فقر و بدبختی کشاندنشان، می خواهند از این نسخه ی شریف و انسانی بهره ببرند و راه برون شدی برای آن مردمان پیدا کنند. به به! چه زیبا و چه انسانی!
یادم می آید در دهه های شصت و هفتاد کشورهای اروپای غربی تبدیل شده بودند به سمبل های «حقوق بشر». ما جوان های آن دوره در کشورهای خاورمیانه آن ها را تحسین می کردیم، و آرزو داشتیم که مثل آن ها باشیم، برای رسیدن به آزادی هایی که آن ها داشتند، به آن ها متوسل می شدیم.
آن ها برای ما و با ما شعار آزادی سر می دادند، سفرای حقوق بشری شان را به کشورهای ما می فرستادند تا آمار کمبودهای ما را جمع کنند و به خود ما نشان دهند و ما را علیه ناقضان حقوق بشر برانگیزانند. و ما بدون آن که به توانایی های خودمان برای تغییر و بهتر شدن جوامع مان فکر کنیم به آن ها می چسبیدیم، آن چنان که سرنوشت خود را دربست به دست آن ها سپردیم. و آن ها به بهانه ی نجات ما از «دیکتاتوری» رهبرانی برایمان تدارک دیدند که بیشتر شبیه به گماشته گانشان در کشورهای استعمار زده بودند.
اروپای کنونی و حقوق بشر
ما در ایران، که خیلی چیزها داشتیم جز آزادی سیاسی، در چشم بر هم زدنی آن چیز های دیگر را هم از دست دادیم. و در تمام این سال هایی که ما در حال از دست دادن همه ی دست آوردهای حقوق بشری خودمان بودیم، و هر روز از «آزادی، عدالت، و صلح» یک قدم دور تر می شدیم، سران اروپا با شکنجه گران ما، با زندانبان ما، با ویرانگران ما، و با قاتلین ما سازش و معامله می کردند، آن سان که شک ندارم بهره ای که از این معاملات برده اند، کمتر از بهره ای نیست که اگر مستعمره ای در قرن نوزدهم بودیم. و این بلایی نیست که تنها سر ما آمده باشد، بسیاری از کشورهای خاورمیانه و کشورهای دیگر نیز چون ما درگیر بی خیالی و سودجویی های کشورهای اروپایی شده اند.(2)
سازمان های حقوق بشری در این کشورها نیز، بسیار ساکت تر از سال های قبل از انقلاب هستند. و حتی هیچ واکنش اساسی در مقابل جنایت های اخیری که در ایران انجام شده نداشته اند.
آن ها اگرچه «اول آمریکا» گفتن ترامپ را به درستی نکوهش می کنند (زیرا چنین گفته ای با اصل اعلامیه ی حقوق بشر در تضاد است)، خودشان در عمل به «فقط فرانسه»، «فقط انگلیس»، «فقط آلمان»، «فقط سوئد» و ... و... می اندیشند و سیاست ها و برنامه هایشان را تنها بر آن اساس پیش می برند. در واقع اعلامیه حقوق بشر تنها در کشورهای خودشان و در ارتباط با حقوق مردمان خودشان کار می کند نه در ارتباط با کل بشریت.
و چنین است که می بینیم پس از هفتاد و یک سال که از تصویب اعلامیه حقوق بشر می گذرد این فقط مردمان رنج دیده و از همه چیز محروم شده ی ایران، عراق، افغانستان و .. و.. و کشورهای همچون آن هاست که خفتگان را با اعتراض هایشان بیدار می کنند،کتک می خورند، زخمی می شوند، به زندان می افتند، جان می بازند و نام و یاد «حقوق بشر» را زنده نگاه می دارند؛ تا شاید کشورهای بوجود آورنده ی اعلامیه حقوق بشر یادشان بیاید که:
« ناديده گرفتن و تحقير حقوق بشر به اقدامات وحشيانه ای انجاميده که وجدان بشر را بر آشفته اند و پيدايش جهانی که در آن افراد بشر در بيان و عقيده آزاد ، و از ترس و فقر فارغ باشند ، عالی ترين آرزوی بشر اعلام شده است؛ از آن جا که ضروری است که از حقوق بشر با حاکميت قانون حمايت شود تا انسان به عنوان آخرين چاره به طغيان بر ضد بيداد و ستم مجبور نگردد»(3)
هشتم دسامبر 2019
------------------------------
1- ماده ی یک اعلامیه حقوق بشرـ تمام افراد بشر آزاد زاده می شوند و از لحاظ حيثيت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و بايد با يکديگر با روحيه ای برادرانه رفتار کنند.
ماده ی دو اعلامیه حقوق بشرـ هر کس می تواند بی هيچ گونه تمايزی ، به ويژه از حيث نژاد ، رنگ ، جنس ، زبان ، دين ، عقيده ی سياسی يا هر عقيده ی ديگر ، و همچنين منشاء ملی يا اجتماعی ، ثروت ، ولادت يا هر وضعيت ديگر ، از تمام حقوق و همه ی آزادی های ذکر شده در اين اعلاميه بهره مند گردد. به علاوه نبايد هيچ تبعيضی به عمل آيد که مبتنی بر وضع سياسی ، قضايی يا بين المللی کشور يا سرزمينی باشد که شخص به آن تعلق دارد ، خواه اين کشور يا سرزمين مستقل ، تحت قيموميت يا غير خودمختار باشد ، يا حاکميت آن به شکلی محدود شده باشد.
2ـ من در این نوشته فقط از اروپا گفته ام چون هم اکنون نیز که مردمان ایران در بدترین وضعیت ممکن قرار دارند همچنان با حکومت اسلامی مسلط بر سرزمین مان سازش می کنند و سعی در حفظ و ماندگاری آن ها را دارند. از چین و روسیه و کشورهایی چون آن ها نیز نگفته ام چون آن ها نه مدعی «حقوق بشر» بوده اند و نه حتی مردمان خودشان از «حقوق بشر»ی شان بهره ای می برند.
3ـ پیشانی نوشت اعلامیه جهانی حقوق بشر
استبداد ولایت فقیه مثل برف آب می شود، جهانگیر گلزار
مردم هشیارند، کوروش گلنام