درِ دروازهء حوزه «سیاسی»ما مانند سایر حوزه های جامعه تا آنجایی گشوده است که هر بی سر و ته و شیرین عقلی به راحتی می تواند در آن داخل شود بی آنکه شرم آن کند که الفبای سیاست را نمی داند. جای تعجب نیست اگر تقی زاده ها و فروغی ها از اینهمه بی آزرمی در صحنه سیاسی ایران در گور خود بلرزند. در این وضع پر هیاهوی «سیاسی»، بسیار دشوار شده تا آدمی بخواهد یا بتواند در اینباره سخنی متباین از آنچه که رایج روزمرگی ست بر زبان آورد. کدام سخن راست می تواند در چنین محیطی از ناراستی سیاسی و انحطاط اجتماعی و اخلاقی که به دروغ آن را «نیمه دمکراتیک» می خوانند و نیز مشغول «دموکراتیک» کردن نیمی دیگر آن هستند، تاب آورد؟ به راستی بایست برای این حوزهء در گنداب نشستهءایرانی، گریست. کم بضاعتی، جهل و دروغ اصلی ترین مشخصهء حوزه سیاست گذاری امروز ماست. با همین میزان نیرو و فهم سیاسی در نزد ماست که حکومت به سردمداری علی خامنه ای می زند و می کُشد و روحانی و خاتمی که مقید «حفظ نظام» و ارزشهایش هستند از آن پشتیبانی و تشکر می کنند: «دولت باید بسیار سپاسگزار رهبری باشد که با موضعگیری خود امواج مخرب سازمان دادهشده علیه دولت و ملت را به محاق بردند.»
متجاوزان حکومتگر اسلامی روی عصر جاهلیت را هم سفید کرده و با چنگ انداختن به همه سطوح و رشته های جامعه از هر چه ارزش انسانی بود سربه نیستش کردند. چهل سال است که احکام شرع اسلام جایگزین نظام قانون و نظام حقوق شده، و از این بابت چه می توانست در هر سه بُعد خانواده، اجتماع و جامعه رخ دهد جز بی بند و باری، انحطاط اخلاق و رواج دروغ در میان مردم و «نخبگان» و «روشنفکران»ش؟ مسئله ای که امروز به وجهی از رفتار و خِلق و خوی مردم در آمده تا از آن بستری بسازند برای تأمین نیازمندی های اولیه مادی و غیرمادی زیستی خود. از چنین مردمان و «نخبگان»ش چه جای انتظار برای رهیدن از این منجلاب آنگاه که خود به جزیی از آن درآمده اند؛ آیا رواج سیستماتیک دروغ به مدت چهل سال می توانست ما را از صدر تا ذیل که چیزی در چنته ما نبوده تا با توسل بدان نیرو بگیریم و ایستادگی کنیم، به دست انداز چنین منجلابی نیافکند؟ خصوصاً وقتی محتاج نان شب خود هستیم و بایست بستری برای رفع آن مهیا کنیم؟ و این بستر جه می توانست باشد جز، از سر زبونی و بی قدرتی، به همان شکل و شمایل درآمدن یعنی پناه آوردن به دروغ و بی اخلاقی رایج که به مدت چهل سال تشیع به ما و جامعه ارزانی داد؟
آنچه در جریان اعتراضات همگانی آبان ۹۸ معلوم شد، سیمای کریه حکومت قتل عام دینی بود که با ریختن خون جوانان و کودکان سنگفرش خیابانهای ایران را رنگین کرد و کشور را به عزا فرو بُرد. از جای جای این کشور و مردم غم می بارد غمی افزوده بر غم شان. تحریم گسترده و قابل ملموسِ «انتخابات» ضد دموکراتیک حاکمان شیعی، می تواند بر این غم جانکاه بکاهد و امید به افروختن چراغ بر قلب تیرگی های این نظام واپسگرا را نوید دهد. باری، نسبت میان استبداد دینی حاکم و آزادی خواهی نسبتی ست در مرز میان شرکت در انتخابات کذایی ضد دموکراتیک و تحریم آن. این دو نیرو یعنی نیروی ضد دموکراتیک و تحریم، نه جذب کننده یکدیگر که دفع کننده همند. نیروی سوم میان این دو، شبه است و هر چیز شبه، بی اصالت است. موسوی بهتر از هر کسی می داند که این سیستم پوسیده است و کار نمی کند و هر کس در آن قرار گیرد در نهایت منفعل خواهد شد مانند خاتمی که حتا طرح مطبوعات را که به مجلس ششم برای بررسی ارائه کرده بود با «حکم حکومتی» آن را پس گرفت و تا جایی پیش رفت که امروز از سرکوبی خونبار جوانان کشور در آبانماه از سوی رهبر نظام، حمایت می کند. انسان وقتی به باورهایش خو بگیرد بدانها باورمند می شود. تا وقتی باورمندی و اعتقاد به هر دین و مسلک در همان گرداگرد شخصی آدمی باقی بماند هیچ ایرادی بر آن نیست اما وقتی از آن فراتر رود معنایش این خواهد بود قصدی در کار است و این قصد چیزی نیست جز تبلیغ و ترویج باورهای شخصی دینی مسلکی در ملاء عام؛ خواه به منظور تأمین و اثرگذاری آن بر نظام سیاسی باشد و خواه نظام اجتماعی. خاتمی در تلاش برای ترویج نوع باورهای دینی شیعی خود و مهیا نمودن شرایط تأمین آن در پروسه حیات آدمی ایرانی، در جامعه و نظام سیاسی آن است آنگاه به مردم و جامعهء تزریق می کند که «سیاست بایست به خدمت اخلاق و دین باشد». اینجا موضوع دیگر از امر شخصی خارج می شود و نظر به ترویج نوع نظام سیاسی دینی دارد و میل وافر به تحقق چنین امری. آنچه خاتمی را تا حد تأیید علنی سرکوبی ها نسبت به مردمی که تمام راه های خروجی برایشان بسته شده کشانده، از همین باورمندی اش به نظام دینی و تداوم آن سرچشمه می گیرد.
موسوی در قبال قتل عام بیرحمانه مردم گرفتار آمده در جور احکام جاری تشیع در جامعه، موضع گرفت. هدفم بررسیدن این موضع و تناقضات درونی آن نیست بلکه هدفم این است تا بگویم اگر موسوی خاتمی نیست و «سیاست را به خدمت اخلاق و دین» نمی خواهد - که راز تأمین شدهء این سخن خاتمی در رفتار عملی و رسمی چهل ساله حکومت شیعی از طریق سقوط اخلاقی مردم و جامعه فاش شده و عیان است - گام نخست را در اطمینان و اعتماد به مردمی که جمهوری اسلامی و چنین نظام سیاسی که بایست به خدمت اخلاق و دین باشد نمی خواهند و این در شعارهایشان منعکس است، بردارد و با صدور فراخوان تحریم به انتخابات کذایی پیش رو، با مردم همراهی کند.
نیکروز اعظمی
Niki_olad_hotmail.com
روح صدام در خامنهای حلول کرد، علی اکبر امیدمهر
جامعه شناسی دین و دانشگاه حوزوی، جلال ایجادی