مقدمه
با پایان یافتن تظاهرات مشروع مردم، که با بهانه گران شدن قیمت بنزین آغاز شد، تمامی گروههای اپوزیسیون در تبعید که با دولت آقای دانالد ترامپ متحد بوده و از سیاست او درباره ایران حمایت میکنند، کوشش خودرا در دو جبهه آغاز کردند. اول، مصادره این تظاهرات به نام خود، و دوم بهره برداری سیاسی از آن برای پیش بردن سیاست سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق مداخله خارجی.
مصادره تظاهرات مردم به نام خود ادعای مضحکی بیش نیست، و اگر موضوع اینقدر جدی نبود، میشد سخت به آن خندید. جنوب کالیفرنیا دارای بیشترین تعداد مهاجر ایرانی و بیشترین تعداد سلطنت طلب، هواداران فرقه مجاهدین، و دیگر پشتیبانان سیاست دولت ترامپ درباره ایران، از قبیل صهیونیستهای ایرانی است. اگر هرکدام از گروههایی که ادعا دارند تظاهرات مردم در تهران را آنها رهبری و هدایت کردند توانستند فراخوانی برای تظاهرات در لوس آنجلس در مقابل، بعنوان مثال، ساختمان فدرال، بدهند که در آنها تعداد قابل ملاحظهای از ایرانیان شرکت کنند، آنوقت میتوان این ادعا را جدی گرفت. این البته با تظاهراتی که فرقه مجاهدین برپا میکند که در آن با پرداخت هزینه سفر و پول توجیبی قادر است چند هزار غیر ایرانی را به تظاهرات خود آورد متفاوت است.
هدف مقاله کنونی بحث درباره هدف دوم این گروهها میباشد. در آغاز یادآوری چگونگی ویران شدن لیبی در سال ۲۰۱۱ ضروری است.
چگونه به لیبی حمله شد
با آغاز "بهار عربی" در لیبی در ماه فوریه سال ۲۰۱۱ دروغ و اغراق درباره آنچه که ارتش لیبی بر ضد مردم کشور خود انجام داده بود بسیار زیاد بود. گفته میشد که هزاران نفر از مردم کشته شده بودند؛ سوزان رایس، سفیر وقت آمریکا در سازمان ملل، ادعا کرد که مرحوم معمر قذافی به سربازان ارتش خود قرص وایگرا داده بود و آنها به زنان در همه جا تجاوز میکردند؛ اموال مردم غارت شده بود، و غیره. اتهام تجاوز به زنان بعنوان سیاست مرحوم قذافی انعکاس زیادی در سطح بین المللی داشت، ولی با وجودی که در آن زمان سازمان عفو بین المللی این اتهامات را رد کرد، ولی آنها توسط دستگاه تبلیغاتی غرب که مصمم به سرنگونی رژیم مرحوم معمر قذافی بودند تکرار میشد . هیلری کلینتن وزیر خارجه وقت آمریکا، که بر طبق آنچه آقای اوباما بعدها گفت، به همراه سامانتا پاور سفیر آمریکا در سازمان ملل در دوره دوم ریاست جمهوری آقای اوباما، نقش اصلی را در متقأعد کردن آقای اوباما و پیمان ناتو برای حمله به لیبی را ایفا نمود، یکی از نزدیکترین و مورد اعتمادترین دستیاران خانواده کلینتن، یعنی آقای سیدنی بلومنتال، را مخفیانه به لیبی فرستاد تا درباره آن گزارش تحقیق کند. در ایمیلهای محرمانهای که بلومنتال برای کلینتن فرستاد، که بعدها منتشر شدند، ایشان به کلینتن نوشت که آن گزارشها به مقدار بسیار بزرگی دروغ و اغراق بوده است.
ولی همه اینها مانع از حمله به لیبی نشدند. در ۲۱ فوریه ۲۰۱۱ ابراهیم دباشی، معاون سفیر لیبی در سازمان ملل از شورای امنیت سازمان ملل خواست که شهر تریپولی را منطقه پرواز ممنوع اعلام کند تا ارتش لیبی نتواند به نیروهای خود کمک بفرستد . بعد نیکلاس سرکوزی رئیس جمهوری فرانسه اعلام کرد که "قذافی باید برود." بعد مصطفی عبد الجلیل [که گفته میشد مامور فرانسه است] "شورای ملی انتقال" لیبی را تشکیل داد ، از سازمان ملل خواست تا در لیبی مداخله کند، و با سرکوزی در فرانسه ملاقات کرد. در ۲۶ ماه فوریه ۲۰۱۱ شورای امنیت سازمان ملل در چهارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل قطعنامه ۱۹۷۰ را به اتفاق آرا تصویب نمود، و پرونده سران دولت لیبی را به دادگاه بین المللی کیفری فرستاد. در ۱۷ ماه مارس ۲۰۱۱ شورای امنیت سازمان ملل، بعد از آنکه غرب روسیه و چین را درباره اهداف واقعی خود فریب داد [به همین دلیل این دوکشور تمامی قطعنامههای شورا درباره سوریه را وتو کردند، حتی کلینتن در کتاب خاطراتش نوشته که روسها رسماً به او اعتراض کردند که تو ما را فریب دادی و می گفتی هدف این قطعنامه حمله نظامی به لیبی نیست]، قطعنامه ۱۹۷۳ را در چهارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل "برای دفاع از مردم غیر نظامی لیبی" تصویب نمود. دو روز بعد فرانسه و به دنبال آن پیمان ناتو حمله به لیبی را آغاز کردند. بقیه آنچه که اتفاق افتاد در تاریخ ثبت است. لیبی، پیشرفتهترین کشور آفریقا از لحاظ اقتصادی، ویران شد و تبدیل به محلی برای انواع و اقسام گروههای تروریستی شد؛ این کشور عملا به دو قسمت تجزیه شد، و در حال حاضر دارای دو "دولت" میباشد. یکی را سازمان ملل به رسمیت میشناسد، و دیگری به رهبری ژنرال خلیفه هفتر [که با سازمان سیا در گذشته ارتباط داشته است] کوشش میکند که با حمایت عربستان، مصر، و امارات، و همچنین دولت ترامپ اولی را سرنگون کند و دولتی مشابه دولت ژنرال السیسی در مصر، در لیبی بسازد.
نامه "شورای مدیریت گذار" به شورای امنیت سازمان ملل
هنوز چند هفته از اعلام رسمی وجود خود نگذشته، "شورای مدیریت گذار از جمهوری اسلامی" ماهیت واقعی خود را نشان داد. البته این ماهیت برای فعالان سیاسی امثال نگارنده از آغاز هم روشن بود، چرا که کافی است که به اعضای این شورا نگاهی انداخته و سابقه آنها را بیاد آوریم، که، بعنوان مثال، برخی متحد نئوکانها و مدافع حمله به لیبی و سوریه بودند. محسن سازگارا عضو اصلی این شورا در برنامه صدای آمریکا رسماً گفت که بعنوان شاهد در دادگاهی حضور داشته است که درباره نقش ایران در حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بوده است، و "بشارت داد" که به زودی نقش [خیالی] جمهوری اسلامی در آن حملات افشا خواهد شد، در حالیکه حتی حیوانات بیابان هم میدانند که آن حملات را شهروندانهای عربستان و دیگر کشورهای عرب که عضو القأعده بودند انجام داده بودند، و کمیسیون سنای آمریکا برای تحقیق درباره آن حملات ۲۸ صفحه گزارش را که درباره نقش مقامات عربستان در آن حملات بود را محرمانه اعلام کرد. حزب دموکرات کردستان که عضو شورای مدیریت گذار است نیز در سال ۲۰۱۱ در اعلامیه ای از پیمان ناتو درخواست کرد در کردستان ایران مانند لیبی منطقه پرواز ممنوع برقرار سازد. جمال پورکریم نیز که عضو اصلی آن حزب و فعال سیاسی آن در آمریکا بود، در ۲۹ دسامبر ۲۰۱۸ از آمریکا تقاضا کرد که به ایران حملات موشکی انجام داده و بر فراز مناطق کرد، بلوچ، و عرب نشین ایران منطقه پرواز ممنوع اعلام کند. ظاهرا، این رسوایی بزرگ حتی حزب دموکرات کردستان را نیز شرمنده نمود، چون پورکریم را مجبور نمودند که دو روز بعد از عضویت حزب "استعفا" دهد. ولی اگر برای کسی شکی درباره ماهیت این شورا وجود داشت، دیگر جای شکی نمیتواند وجود داشته باشد.
در نامهای به شورای امنیت سازمان ملل با امضای حسن شریعتمداری، دبیر کل، و کاوه موسوی، دبیر "گروه عدالت" این شورا، از شورای امنیت خواسته شده است که جمهوری اسلامی را وادار کند که "بلافاصله از همه اقداماتی که مصداق جنایت علیه بشریت هستند، اعم از قتل، کشتار و محاکمههای فراقانونی، بدون رویه یا خودسرانه و همچنین ناپدید ساختنهای قهری دست بکشد؛ و از نقض حقوق انسانی معترضان، از جمله حق تجمع و تظاهرات مسالمت آمیز خودداری ورزد."
مستقل از اینکه آیا درست است که در شرایط بحرانی خاورمیانه و لشکر کشی ۱۸ ساله آمریکا به آنجا که باعث مرگ دستکم یک میلیون انسان بی گناه و ویرانی بی نظیر شده است، باید بهانهای به غرب داد تا، همچون لیبی، همان بلا را برسر ایران و مردم آن آورد، در تقاضا برای متوقف شدن نقض حقوق بشر همه، از جمله نگارنده، متحد هستند، ولی جان کلام نامه آنجا است که این نامه همچنین صریحا خواهان مداخله خارجی در ایران شده است: "شوربختانه، ما به این نتیجه رسیدهایم که هیچگونه راه حل داخلی برای جلوگیری از این قساوتها و همچنین محافظت از مردم غیرنظامی در ایران باقی نمانده است. روشن است که شهروندان ایران فوراً به حمایت بشردوستانه بین المللی در مقابل رژیمی احتیاج دارند که طی چندین دهه با مصونیت از مجازات علیه هر کسی که اعتقادات سیاسی یا مذهبی مخالف داشته باشد ، عمل کرده است."
مهم تر از همه، این نامه تقاضایی را مطرح میکند که دقیقا شبیه قدمهای اولیه برای حمله به لیبی بود که در بالا شرح داده شد. "شورا" در این نامه چنین نوشت : "ما از شورای امنیت سازمان ملل میخواهیم كه بر پایه فصل هفتم منشور سازمان ملل، تحقیقات مربوط به این جنایات علیه بشریت را به دادستان دیوان کیفری بین المللی ارجاع دهد." درباره فصل هفتم منشور سازمان ملل توضیح داده خواهد شد.
نامه رضا پهلوی به دبیر کل سازمان ملل
به دنبال نامه "شورای مدیریت گذار" رضا پهلوی نیز نامهای به آقای انتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل فرستاد. در قسمتی از این نامه [که در صفحه فیسبوک خود رضا پهلوی موجود است] این چنین گفته شده است:
"عالیجناب، قساوتها و بیرحمیهایی که در ایران به وقوع پیوسته، مصداق جنایت علیه بشریت است که بازداشتهای سیستماتیک، شکنجه و کشتن بسیاری از ایرانیان به خاطر هویت فرهنگی و آرمانهای ملیشان را شامل میشود. بدیهیست که این رژیم از طریق سرکوب وحشیانه و قتلعام ایرانیان، در واقع در پی نابودی ملت ایران و تاریخ آن است. عالیجناب، آنچه امروز مردم ایران با آن روبرو هستند، عملا یک نسلکشی است.
من از شما میخواهم که برای پایان دادن به این قتلعام، از تمام امکانات و ابزارهای در دسترس از جمله ظرفیت شورای امنیت سازمان ملل متحد استفاده کنید. من در سال ۲۰۱۲ در نامهای به رییس پیشین سازمان ملل متحد، نقش مهمی را که این نهاد باید در ارجاع مدعیات مستند و محکمهپسند ما به دادگاه بینالمللی کیفری، منطبق با ماده ۱۳-ب اساسنامه رُم ایفا کند، برجسته کرده بودم. امروز، از نظر مسوولیت، وجدان و عمل، بارِ چه بسا سنگینتری بر روی دوش شما است. سکوت در سازمان ملل، به معنای چشم پوشیدن از اقدامات جمهوری اسلامی تعبیر خواهد شد. سازمان ملل متحد که پاسداری از حقوق بشر را به عنوان یک وظیفه اصلی خود پذیرفته، دیگر نمیتواند در سکوت به تماشا بنشیند؛ بلکه باید به اقداماتی فوری و ضروری دست بزند تا کشتار مردم ایران از سوی جمهوری اسلامی متوقف شود."
فصل هفتم منشور سازمان ملل درباره صلح و امنیت جهانی است؛ معمولاً برای صدور اجازه برای مداخله نظامی در کشورهایی که در آنها جنگ و کشتار وجود دارد استفاده میشود، و اجرای اصول این چنین قطعنامههایی برای تمامی اعضای سازمان ملل الزامی است. بعنوان مثال، قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل در حمایت از برجام در چهارچوب فصل هفتم منشور صادر شد و بنا بر این اجرای اصول آن برای همه الزامی است، که آمریکا با خروج از برجام تعهدات خودرا نقض کرد.
بند ۱۳(ب) "اساسنامه رم" که نامه رضا پهلوی بدان اشاره میکند مربوط به ارسال یک پرونده به "دادگاه بین المللی کیفری" است. بند ۵ که نامه بدان اشاره میکند به جنایاتی اشاره میکند که در حوزه رسیدگی آن دادگاه میباشند که عبارتند از، نسل کشی؛ جنایت علیه بشریت؛ جنایات جنگی، وجنایات تجاوز [به کشور دیگر[ .
برای جلوگیری از درک غلط و همچنین فحاشی معمول شاه الهی ها، همین جا نگارنده ذکر میکند که همچون همه مردم ایران امیدوار است که تمامی عاملان کشتار مردم بیگناه ما، از بالاترین تا پایینترین مقام جمهوری اسلامی، و هر کس و یا گروه دیگری که در آن سهمی داشته، به اشد مجازات برسند، که نگارنده ایمان دارد اگر عدالتی در این دنیا هست همانطور خواهد شد. همچنین کشته شدن حتی یک انسان بی گناه، آنهم در تظاهراتی مشروع و بر حق، جنایت بزرگی است، چه رسد به کشته شدن متجاوز از ۲۰۰ هموطن (به گزارش عفو بین المللی)، و شاید هم بیشتر. بنا بر این بحث راجع به این موضوع نیست.
نامه رضا پهلوی میکوشد کشتار چند صد هموطن را بعنوان "نسل کشی" معرفی کند. اولا، نسل کشی دارای یک تعریف حقوقی است که خود اساسنامه رم تصریح کرده است که به هیچ عنوان به آنچه که در کشور اتفاق افتاد اطلاق نمیشود. ثانیا، به گمان نگارنده اصولا چنین نامهها و ادعا هایی جو را برای مداخله نظامی در ایران آماده می کند، که اگر خدای ناکرده اتفاق افتد منجر به لیبیایی شدن ایران خواهد شد که نه تنها صد هزار، اگر نه بیشتر، از هموطنان ما را خواهد کشت، بلکه کشور را ویران کرده و در نهایت تجزیه خواهد کرد.
این اولین باری نیست که رضا پهلوی دست به اقدامی میزند، و یا موضعی میگیرد که در صورت عملی شدن به حمله به ایران منتهی خواهد شد. در مصاحبهای با علیرضا میبدی در تلویزیون پارس در ۱۵ فوریه ۲۰۱۱، رضا پهلوی چنین گفت [از دقیقه ۱۵:۱۲ به بعد ببینید: [
"آپارتاید در آفریقای جنوبی با مقابله جهانی از بین رفت... دنیا یک جنگ جهانی راه انداخت تا" جلوی فاشیسم را بگیرد ... دنیا در مقابل شوروی ایستاد... ما یک نظامی داریم مثل شوروی توتالیتر است، مثل نازیها فاشیست است و مثل آفریقای جنوبی تبعیض قائل می شود ... جهان تا کی می خواهد منتظر شود؟... حکومتی که این همه مکافات برای دنیا ایجاد می کند. این چه سیاستی است که شما بسنده می کنید به دو تا پیام و در عمل کار اساسی نکرده اید؟... جامعه برون مرزی یکی از کارهایی که باید بکنند این است که پاشنه در دولتهای مختلف را بکنند."
رضا پهلوی درباره چگونگی سقوط رژیم اپارتاید در افریقای جنوبی یا اشتباه میکند و یا دروغ میگوید، چون غرب به رهبری آمریکا و بریتانیا مخالف هرگونه تحریم اقتصادی موثر آن رژیم بود، و اصولا دلیل پایان یافتن عمر آن رژیم انی نیست که رضا پهلوی ادعا میکند. ولی صرف نظر از این موضوع، نگارنده تفسیر این سخنان رضا پهلوی را به عهده خوانندگان گرامی میگذارد.
حتی زمانی که رضا پهلوی، مانند همیشه نظر خودرا ظاهرا تغییر داده و به نظر میرسد که طرفدار گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی است، صحبتهای خود علیه عدم خشونت را طوری مطرح میکند که جا برای استفاده خشونت باز باشد. در یک مصاحبه [دقیقه ۵۴:۳۵] رضا پهلوی اینچنین گفت، "اگر اسلحه داری، از اسلحه ات در دفاع از خود استفاده کن." در مصاحبه دیگری با تلویزیون علیرضا نوریزاده [دقیقه ۱۳] رضا پهلوی گفت، "اگر جمهوری اسلامی دست به سرکوب شدید بزند، انتظار میرود جهان مثل سوریه عکسالعمل شدید نشان بدهد،" که البته آن واکنش شدید مهمترین نقش را در کشتن متجاوز از چهار صد هزار نفر، ویرانی سوریه، و اوارگی نیمی از جمعیت سوریه داشت. از اینگونه مثالها درباره مواضع رضا پهلوی بسیار زیاد است که نگارنده در مقاله خود درباره کارنامه چهل ساله او به تفصیل راجع به آنها گزارش داد.
در مصاحبه ۱۲ دسامبر ۲۰۱۹ با مجله نیوزویک، وقتی مجله نظر رضا پهلوی را درباره سیاست "فشار حد اکثری" دولت ترامپ درباره ایران پرسید، او به نمایندگی از طرف همه مردم ایران چنین پاسخ داد، "تا جایی که این تحریمها توانایی این رژیم را برای کارهای بی ثبات کننده و دشمنی محدود میکنند، آنها را درک کرده و قدردانی میکنند..." تفسیر این ادعا با خوانندگان گرامی است .او همچنین ادعا کرد که مردم ایران ادعای ترامپ را که برجام یک "مصیبت" بزرگ است قبول دارند، در حالیکه بر طبق گزارشهای رسانههای آمریکا، از نیویورک تایمز تا رسانههای دیگر، طبقه متوسط در ایران علیه خروج غیر قانونی آمریکا از برجام میباشد، و یکی از دلایلی که در تظاهرات شرکت نمیکند دقیقا آگاهی از این حقیقت است. این ادعاهای رضا پهلوی درباره "قدردانی" مردم ایران از تحریمها و قبول ادعای ترامپ درباره برجام چنان نیوزویک را به وجد آورد که آنها را به تیتر اصلی مصاحبه تبدیل نمود.
کلام پایانی
دو نامه "شورای مدیریت گذار" و رضا پهلوی شباهت کامل به اقداماتی دارند که در سال ۲۰۱۱ توسط نیروهای مخالف دولت مرحوم قذافی با پشتیبانی غرب انجام شد، که غرب از آنها در شورای امنیت سازمان ملل استفاده نمود، و جواز برای مداخله به اصطلاح بشردوستانه خود در لیبی را بدست آورد. سرنوشت لیبی را جهان میداند. هشت سال بعد از جنگ از آن کشور از لحاظ اقتصادی بسیار پیشرفته تنها چیزی که باقی مانده پایگاه گروههای تروریستی، تکه پاره شدن لیبی، و ادامه کشته شدن مردم بی گناه آن است.
نگارنده و افرادی که مانند او فکر می کنند نه شاه میخواهند و نه شیخ. نه دیکتاتوری سلطنتی با تاج میخواهند و نه دیکتاتوری با عمامه. نگارنده و افرادی که مانند او فکر می کنند خواهان یک جمهوری دموکراتیک هستند که در آن دین هیچگونه نقشی در حاکمیت نداشته باشد، روحانیون به حوزهها برگردند، و این جمهوری دموکراتیک با جنبش سراسری خود مردم در داخل کشور بدون مداخله خارجی بر پاشود. هرگونه مداخله نظامی غرب در ایران منجر به خونریزی عظیم، ویرانی کشور، و تجزیه ایران خواهد شد.
نگارنده مدافع سوسیال دموکراسی است و معتقد است که دولت ترامپ به دنبال تسلط راست افراطی و نئولیبرالیسم در سراسر جهان است. سوسیال دموکراسی به دنبال برابری و عدالت است، اما نژادپرستان راست افراطی با نئولیبرالیسم در همه جا نابرابری و تبعیض های بسیار بزرگ را به توده های مردم تحمیل می کنند. جریان راست افراطی ایران، چه در داخل کشور و چه در تبعید، ادامه جریان راست افراطی جهانی --ترامپ در آمریکا، بوریس جانسون در بریتانیا، بنیامین نتانیاهو در اسرائیل، رادریگو دترت در فیلیپین، نارندرا مودی در هند، جایر بولسنارو در برزیل، ژنین انیز در بولیوی و ... -- است.
صفحه فیسبوک نگارنده