بنام خداوند بخشنده مهربان
هموطنان گرامی؛
در طول رزومه روزنامه نگاری خود همیشه به مستقل بودن و دوری از جریانهای سیاسی پافشاری کردم تا اصول کاری و استقلال خود را به هیچگونه جریان و تشکیلاتی پیوند نزنم. سال گذشته با توصیه یکی از دوستان که از راه اندازی جریانی با نام جبهه ملی ایران (سامان ششم) اما با ساختار و برنامه هایی نوین خبر میداد، بنده را توجیه و مجاب کرد تا برای کمک به هموطنان خود به این تشکیلات بپیوندم. اما در روزهای اخیر به دلایلی که خدمت شما عرض خواهم کرد، تصمیم به کناره گیری گرفته تا بتوانم فورا مسیر خود را از یک جریان ضد ملی جدا کرده و به مبادی خود بازگردم.
علیرغم خلاف میل باطنی جهت توضیح دلایلی که موجب این استعفا شد، بسیاری از یاران و دوستان گرامی از بنده تقاضا داشتند تا انگیزه این تصمیم را عنوان کنم که به احترام این عزیزان سعی دارم چکیدهای از این دلایل را شرح دهم.
یکم: عدم سواد سیاسی
در اولین روزها پس از ورود به جبهه ملی با دو تن از مسولین آن تشکیلات هم کلام شدم که در بحبحه یکی از بلایای طبیعی غرب ایران بودیم. در عین ناباوری آنها معتقد بودند که ایران بواسطه چهل سال حکومتداری جمهوری اسلامی هیچگونه زیرساختی ندارد. این بدان معناست که بگوییم ایران جاده، فرودگاه و راه آهن ندارد، یعنی سد و نیروگاه برق و نظامی و... ندارد. ابتدا تصورم این بود آنها مزاح میکنند، اما با گذر زمان متوجه شدم که سواد و شناخت سیاسی آنها نسبت به آنچه که از دهه هفتاد تا به امروز در کشور رویداده و همچنین همۀ واقعیتهای سیاسی اکنون و سالهای اخیر ایران بسیار اندک است. برای اینکه حق مطلب را خدمت شما ادا کنم مثال دیگری خدمت شما عرض میکنم: یکی دیگر از مسولین همان جبهه موقعییت تاریخی، استراتژیک، سیاسی، فرهنگی و مذهبی ایران را با کشور ارمنستان قیاس کرده و اصرار داشت که سیاستهای ایران میبایست شبیه به ارمنستان باشد!
دوم: فقدان باور و اندیشۀ منسجم تشکیلاتی
امروزه نیروهایی که خود را با نام دکتر مصدق مزین کردهاند، به طور معمول جریانهایی از قبیل اصلاح طلبان، محافظه کاران، ملی مذهبیها و براندازان را در خود جای دادهاند. در جبهه ملی ششم هم خلاف این نبود. از این رو از نظر عقیده، بالاتفاق خط فکری لیبرالیسم را دنبال میکنند که در نهایت سر منشا تمام مباحث و عملکرد آنها را به پادویی غرب ختم میشود. اما با وجود این وجه تشابه بنیادی عمیق، همیشه بها دادن به مباحث بی اهمیت و صدمن یه غاز دربین آنها، حرف اول را میزند و در جلسات هفتگی اعضا، حواشی بر اصل ارجحیت دارد. بنابراین اگر در میان این نیروها سخنان متناقض فراوان به گوشتان میخورد، تعجب نکنید!
سوم: همسو شدن با جریانهای ضدملی
در جبهه ملی، دیگر نه نشانهای از ملی گرایی یافت میشود، نه آگاهی و نه حتی هدف، ایده و برنامهای جهت بهتر شدن زندگی مردم ایران. تا دلتان بخواهد شعار، وهم، تضاد و از این قبیل صفات دیده میشود. شاید از نظر مالی به نیروهای خارجی وابستگی نداشته باشند اما مسیر همان مسیر مواجب بگیران است. برای مثال سه روز پس از ترور «سردار سلیمانی» توسط آمریکا پیش نویسی آماده شده بود که گویی اگر یک غریبه آن را میخواند، گمان میبرد که "دولت فخیمه انگلیس" آن را نگاشته است. در حالی که بسیاری از دولتهای جهان این ترور را چه از نظر حقوق بین الملل و چه از لحاظ اخلاقی محکوم کرده بودند، این پیشنویس همانند پروپاگاندای فارسی زبان خارج کشور از واژه کشته شدن استفاده کرده بود. و اما قسمت کمدی آن این بود که در بخشی از این بیانیه همانند مواضع وزارت خانههای خارجه دیگر کشورها، دو طرف را به آرامش دعوت کرده بود!
این قضیه در حالی اتفاق افتاد که وقتی به این پیش نویس معترض شدم یکی از اعضا با ادبیاتی مشابه شعبان بیمخها به بنده حمله کرد. البته قبل از این قضیه هم سخنان و مواضع خلاف واقع و فاقد ملی گرایی در خصوص اکثر رویدادها، در دستور کار قرار میگرفت که به همراه چندی از دوستان متعهد به اصول و میهن خواه جلوی آن گرفته شد.
هموطنان عزیز؛
دلایلی که در بالا ذکر شد مشتی از خروار نمونه هایی بود که نه تنها فقط در جبهه ملی، بلکه در اکثریت جریانهای مصدقی از نزدیک دیده و لمس کردهام. اگرچه مدت مدیدی بود که تصمیم به کناره گیری داشتم ولی عدهای از دوستان نوید بهتر شدن اوضاع در آینده را میدادند که نه تنها بهتر نشد، بلکه هرچه گذشت به مفتضح ترین شکل ممکن به کار خود ادامه داد. به هر روی شاید این اتفاق سبب شد تا کمی به خود آیم و از خود بپرسم، در واقع کجا مشغول به فعالیت هستم؟ در یک جریان ملی یا در کنار کودتاچیان زمان!؟
مردم شریف ایران؛
در چند سال تجربه کاری بنده با اینگونه جریانها که تنها نام مرحوم مصدق را یدک میکشند هیچگونه نشانهای از اهداف آن مرحوم نظیر ملی گرایی، استقلال و آزادی وجود ندارد. بدون تردید هدف آنها مقابله با استبداد و مبارزه برای احیای حقوق ملت ایران نبوده و نیست. بلکه طوری سهم خواهی از حاکمیت و یا تسلط بر تمام حاکمیت است که با توجه به ذوب شدگی در فلسفه غرب اگر روزی به این هدف دست پیدا کنند، مطمناً دیگر کشوری به نام ایران وجود نخواهد داشت. قویاً معتقدم که حتی اگر دکتر فاطمی و مصدق امروز حضور داشتند، جریانهای نامبرده همچون مکی و بقایی جزو اولین خائنین به این رهبران ملی میبودند.
از اینرو تصمیم گرفتهام تا رسالتم را یکبار برای همیشه با این جریانها شفاف سازم. با توجه به امکان فراهم شدن سوءبرداشت از کناره گیری اینجانب از جبهه ملی ششم وهمچنین برای جلوگیری از سواستفاده جریانهای موازی، لازم دانسته تا خدمت شما عرض نمایم که اینجانب وحید فرخنده از این تاریخ به بعد نه تنها از جبهه ملی ایران (سامان ششم)، بلکه از تمام تشکیلات، گروهها و جریانهای منتصب به دکترمصدق کناره گیری کرده و دیگر هیچگونه خط فکری با اینگونه جریانها نخواهم داشت.
در انتها از تمام دوستانی که در این مدت بنده حقیر را همیاری کردهاند، تشکر میکنم و توفیق و سربلندی مردم ایران را از خداوند متعال خواستارم.
وحید فرخنده
۲۷/۱۰/۱۳۹۸