اکبر گنجی با توتالیتر بودن جمهوری اسلامی مشکل دارد و ردای عالم علوم سیاسی را بر تن کرده و رژیم را «سلطانی» میخواند. حال سلطانی چیست بعد بدان خواهیم پرداخت ولی در باب اینکه این رژیم چیست، میگوید «نظامی غیر دموکراتیک» * است و میافزاید «منتها بر اساس نظریههای جامعه شناسی سیاسی از مصادیق دیکتاتورهای نظامی و فاشیستی و توتالیتر نیست. شاهد آن جنگ قدرت علنی است.» گنجی جنگ علنی قدرت فیمابین روسای جمهوری با خامنهای به عنوان ولی فقیه را که ناشی از تناقضهای قانون اساسی است، نشانهی توتالیتر نبودن رژیم میداند. مثالی هم که میزند کره شمالی است که آنجا را نگاه کنید کسی در کره شمالی یارای جیک زدن ندارد!
اول ببینیم یک سیستم توتالیتر چه مشخصاتی دارد. حکومت توتالیتر یک سیستم سیاسی ضد لیبرال و ضد دموکراتیک است که کنترل کاملی بر حیات مردم دارد. اجازه نمیدهد که مردم با آن مخالفت کنند و تقریباً کنترل کامل زندگی شهروندان خود را در دست دارد و به مخالفان سیاسی و احزاب مخالف امکان فعالیت نمیدهد. این حکومت به عنوان افراطی ترین و کامل ترین شکل استبداد تلقی میشود. از تبلیغات گستردهی همه جانبه استفاده میکند که توسط رسانههای جمعی تحت کنترل دولت انجام میشود.
رژیمهای توتالیتر اغلب با سرکوب سیاسی گسترده، فقدان کامل دموکراسی، فرقه گرایی و تبلیغات گستردهی کیش شخصیت، کنترل مطلق بر اقتصاد، محدودیت گفتار، نظارت و استفاده گسترده از تروریسم دولتی مشخص میشوند. جنبههای دیگر رژیم تمامیت خواه شامل استفاده از اردوگاههای کار اجباری، پلیس مخفی سرکوبگر، آزار و اذیت مذهبی و نسبت دادن الحاد، اعمال گسترده مجازات اعدام، احیاناً تقلب در انتخابات (در صورت برگزاری) و قتل گستردهی دسته جمعی توسط دولت و حتا نسل کشی است.
کدامیک از این مشخصات را جمهوری اسلامی ندارد؟
انحصارگری آنها هیچ استقلالی را تحمل نمیکند. حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله با این شعار خمینی بر اریکه خلافت نشست. البته اختلافات هم علنی هست و علت آن افزون بر تناقضات دست و پاگیر قانون اساسی، نداشتن یک حزب قوی از نوع لنینی است. حکومتهای فاشیستی یا نازی یا کمونیستی دارای احزاب قوی و آهنین بودند. در سالهای نخستین انقلاب نیز رفسنجانی و بهشتی با تأسیس حزب جمهوری اسلامی چنین نقشهای داشتند که خمینی با آن مخالفت کرد و منحل شد. اکنون در غیاب حزب کمونیست شورای نگهبان با نظارت برانتخابات و حذف کاندیداها در حقیقت بخشی از کار حزب را برای یکدست کردن حکومت توتالیتر را برعهده دارد.
رژیمهای توتالیتر در آلمان، ایتالیا و شوروی نوید یک آیندهی با شکوه را میدادند و جمهوری اسلامی نوید بهشت در آن دنیا میدهد. چند گروه به اسم حزب تشکیل شده که خودی محسوب میشوند و در رژیمهای توتالیتر هم سابقه داشته، مانند جبهه متحد خلق در چین کمونیستی و جبهه دموکراتیک برای اتحاد مجدد کره در کره شمالی است.
در یک کشور استبدادی یا دیکتاتوری و یا به زعم گنجی سلطانی، تمامی قدرت در یک دیکتاتور یا گروه واحد قرار میگیرد و این قدرت تنها سیاسی است اما در رژیمهای توتالیتر، رهبری تقریباً تمام جنبههای دولت را از اقتصادی تا سیاسی گرفته تا اجتماعی و فرهنگی کنترل میکند. رژیمهای توتالیتر، علم، آموزش، هنر و زندگی خصوصی ساکنین را تا حدی از اخلاق صحیح کنترل میکنند. اختیارات دولت بی حد و مرز است. آیا جمهوری اسلامی جز اینست؟
ایا با آغاز جمهوری اسلامی ما به دو دسته انقلابی و ضد انقلابی تقسیم نشدیم؟
همهی انتصابات و انتخابات به ظاهر به رهبر وصل است.
مگر آقای گنجی خود شما در مقالههای مکرر از قالیباف و روحانی و احمدی نژاد و غیره اسم نبردهاید که همه با اشارهی رهبر به مقامی دست یافتند؟ خوب اگر این توتالیتاریسم نیست پس چیست؟
مارکس شرق را محل استبدادی خاص این خطه میشمرد که با نظامهای اروپایی متفاوت بود. ماکس وبر هم برای استبداد شرقی مارکس، اسم سلطانی را انتخاب کرد. خوان لینز سیاست شناس آمریکایی، توتالیتر را بر قامت فرانکو در اسپانیا مناسب نیافت و براساس یک سری جمع بندیها، حکومت «باتیستا» در کوبا، «محمدرضا پهلوی» در ایران و «دو والیه» در هائیتی را ذیل سرفصل سلطانی جاداد و برخی مانند گنجی نیز آن را با حکومت ولایت فقیه منطبق کردند.
اما تا آنجا که میدانم نظام سلطانی فاقد ایدئولوژی منسجم است ولی مستلزم یک حزب نیرومند نیز هست درحالیکه جمهوری اسلامی از اسلام بعنوان یک ایدئولوژی بهره میبرد و فاقد حزب واحد است. نبود ساختار قانونی محکم هم یکی از مشخصات ویژه سلطانی است. شیوهی ادارهی سلطانی فقط تکیه بر نیروهای سرکوب رسمی ندارد بلکه از نیروهای غیرقانونی نیز کمک میگیرد که استفادهی جمهوری اسلامی از لباس شخصیها نمونه بارز آنست.
البته قبول دارم که نظریههای ساختارگرانه را نمیتوان ۱۰۰٪ با جوامع منطبق کرد اما اصرار گنجی بر سلطانی بودن رژیم و این که آن را غیردموکراتیک ارزیابی میکند قاعدتاً از تفکر و تعمق سرچشمه نگرفته است، ناشی از خوشبین بودن او به اصلاح حکومت ولی فقیه است. همین خوشبینی است که ناگهان رفنسجانی ملقب عالیجناب سرخ پوش تبدیل به عالیجناب سبز پوش میشود که باید از او حمایت کرد. حال که رفسنجانی سر به نیست شده و خامنهای همچنان خر خود را میراند و با کشتارخرداد ۸۸ و کشتار آبان ماه ۹۸ عزم راسخ خود را به کشتار مردم اعلام کرده است آیاهمچنان بر اصلاح پذیر بودن ولایت فقیه اصرار میورزد؟
برتر دانستن مصلحتهای گروهی و هول و ولای پیش بردن برنامهی سیاسی خود به هر قیمت، مردم را به این تئوری بافیهای مضحک میاندازد. باید از اینها خواست همان برنامهشان را صریح بگویند و با این کارها آلودگی محیط فکری ایجاد نکنند. خیر کوچکی است و خرجش هم زیاد نیست، دریغ نکنند.
۳۶۵ روز با اکبر گنجی (مجموعه مقالات) چاپ اول ۲۰۱۴ سوئد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [ایران لیبرال] منتشر شده است.
گرگِ پیر، مهران رفیعی