Thursday, Mar 19, 2020

صفحه نخست » صد‌ها آرزو درون یک دیگ، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpgمیدانگاه کوچکی است مشرف بر نهری نسبتا بزرگ، که تمامی سال آبی زلال در آن جاری است. نهری که گاه از میان خانه‌ها می‌گذرد، گاه محله‌ای را در می‌نوردد، بدینسان تمامی شهر تاشکند را می‌پیماید وسر انجام به کانال آبی در منتهی الیه شهر ختم میگردد.

سایه بان بزرگی در گوشه میدان گاهی است، درست شده از چوب با رنگ آبی وسفید. روزهای گرم تابستان، اهالی محله زیر این سایه بان می‌نشینند، می‌گویند، می‌خندند، چائی میخورند واگر مراسمی باشد همین جابرگزار میکنند، در دیگ‌های بزرگ روی اجاق آهنی که وسط میدان می‌نهند، پلوی ازبکی درست می‌کنند گاه ارکستری کوچک برایشان تار می‌نوازند.

چند روزی مانده به عید نوروز ریش سفیدان محله اقدام به جمع آوری پول برای بر گزاری جشن و مراسم سمالاق پزان می‌کنند. "کلمه ازبکی سمنو"هر کس به وسع خود پولی می‌دهد و نذری می‌کند. دیگ بسیار بزرگ چدنی راکه جز اموال کمیته محل است دوروز مانده به عید به وسط میدان گاهی می‌آورند بر روی اجاقی بزرگ می‌نهند با هیمه‌های فراوان چوب بر کناره آن این زیبا ترین مراسمی است که قبل از آمدن نوروز گرفته می‌شود.

خرمنی جوانه گندم درون دیگ قرار می‌گیرد. همراه با تاریک شدن هوا آتش زیر دیگ بر افروخته می‌شود. تمامی شب این دیگ خواهد جوشید و به نوبت اهالی محل با چند پاروی بزرگ آنرا بهم خواهند زد. ترانه خواهند خواند و نذر خواهند نمود.

تعدادی به دور دیگ حلقه زده و تعدادی بر نیمکت‌های زیر سایه بان نشسته‌اند، شبی که تا دمدمه‌های صبح با هم از هر دری سخن خواهند گفت و به نوبت دیگ را بر هم خواهند زد.

کودکان بعد از شادمانه چرخیدن به دنبال هم گذاشتن و گاهی سرکی به دیگ کشیدن نخستین گروهی هستند که میدان را ترک می‌کنند، باشادی سمنوئی گرم که صبح خواهند خورد، سر بر بالین می‌نهند.

دخترکان جوان هر از چند گاهی دری را می‌گشایند و خجولانه بطرف دیگ می‌آیند پاروئی را گرفته و چند دوری می‌چرخانند. زنان میان سال که برخی مادرانشان هستند، خنده‌ای میکنند و مشتاقانه در سیمای آن‌ها خیره میشوند. "دخترکم سمالاق آرزویت را بر آورده کند هم چون جوانه آن سبز شوی و شیرین، دهان‌ها گردی! "

دختران می‌خندند و پارو محکم تر می‌چرخانند. پسران جوان کمتر می‌آیند اما از همان کناربا هیجان جوانی چشم بر رفتار دختران دوخته‌اند.

روی تختی بزرگ وچوبی تعدادی نوازنده، همراه پیر مردان محله نشسته‌اند. به فاصله هائی چند آهنگی ازبکی و عمدتا عاشقانه می‌نوازند و می‌خوانندگاهی هم در وصف سمنو.

حال یک ریتم قدیمی ومشهور ازبکی را می‌نوازند "آلا بوی وای وای وای سیاه چشم بالا بلند وای وای وای " آهنگی که استخوان بر استخوان بند نمی‌شود.

تعدادی وسط میدان آمده و به زیبائی تمام می‌رقصند. " دیگ بزرگ در حال جوشیدن است. رفته رفته جوان‌ها هم میدان را خالی می‌کنند. تعدادی پای ثابت‌اند، که تا صبح دیگ را بهم خواهند زد، سمنوئی جا افتاده وشیرین را تقدیم مقدم بهار خواهند کرد.

نسیم شوخ بهاری در لابلای شاخه‌ها تازه به غنچه نشسته می‌پیچد و دامن لطیف خود بر سطح آب می‌کشد. لرزشی آرام چونان، لرزش عاشقی در معاشغه با معشوق تن نهر کوچک را می‌لرزاند.

افق در حال روشن شدن است. شعله‌های آتش فرو نشسته، پارو زنندگان دست از کار کشیده، بکناری نشسته‌اند. با دیگ سمنوئی آماده! دیگی لبریز از شادی، نذر و نیاز؛ لبریزاز سنتی زیبا و دیرین.

نحستین زن با سینی بزرگی از کاسه‌های سرامیک ازبکی، از انتهای کوچه ظاهر می‌شود. صد‌ها آرزوی نیک نهفته در درون یک کار جمعی وسنت نیاکان لحظاتی بعد در کاسه‌ها تقسیم خواهد شد. بر سر سفره خواهد رفت و یا در کنار سبزه نوروزی جا خوش کرده و خانه را برکت خواهد بخشید.

این جا هنوز شب است اما در ازبکستان ساعت هاست که آفتاب دمیده است. من نیزاز این دورها تمامی شب به همراه همسایه گان چشم بر آتش دوختم، چند پارو زدم و آرزوی خود را زیر لب زمزمه کردم.

آرزوی پایان فراق، آرزوی سالی فارغ از هراس کرونا، فارغ از جنگ، فارغ از شر حکومت گران مستبد. خالی از زشتی، ابتذال و نابرابری.

کودکان بر در‌ها می‌کوبند، دری گشوده می‌شود دستی مشتاق سمنو را می‌گیرد شیرینی یا شکلاتی بر دست کودک می‌نهد. بهار بر آستانه در ایستاده است مقدمت مبارک باد

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy