انفجار اخبار و اطلاعات راست و دروغ در باره ویروس کرونا، به طور جدی وضعیت ما را در برابر ماهیت خبر حساس و مسئولیت برانگیز میکند. انفجار اخبار به جای آنکه به دانش و آگاهی و اطلاعات ما بیافزایند، نوعی عوامزدگی و عوامپروری را در جامعه گسترش میدهد. عوامزدگی بدتر و خطرناکتر از عامی بودن است. عامی به کسی گفته میشود که بیسواد است، بیسوادی نه شایسته مذمت است، و نه شایسته تحسین. هیچ فردی را به موجب بیسوادی نمیتوان مورد شماتت قرار داد.ای بسا بسیاری از افرادی که سواد کلاسیک ندارند، اما فهم و شعور آنها بیش از افراد با سواد دانشگاهی است. اگر عامی بودن متضمن بیسوادی است، اما عوامزده کسی است که خود را به بیسوادی میزند. عوامزدگی بیسوادی نیست، خود را به بیسوادی زدن است. عوامزده کسی است که بیسوادی را کارمایهی زندگی خود میسازد. تسرّی بیسوادی در تمام شئون زندگی است. بسیاری از عوام وجود دارند که عوامزده نیستند، زیرا بیسوادی را کارمایهی کسب و کار خود نساختهاند. پیامبر عامی بود، بیسواد بود، اما عوامزده نبود. متقابلاً بسیاری از اهل علم و دانشگاه و حتی بسیاری از افراد در میان اساتید دانشگاهی وجود دارند، که عوامزده هستند. و یا کسانی که خود را در زمره علما و فضلا میشناسند، اما بشدت عوامزده هستند. در میان عامه مردم، عوامزده کسی است که از خود چیزی ندارد، دنبالهرو است. دنبالهروی یعنی میانتهی بودن، یعنی از خود کنش نداشتن، و تنها در رشتهای از واکنشها خلاصه شدن. بسیاری هستند که گمان میکنند دنبالهرو نیستند، به عکس دیگران را دنبالهرو خود میسازند. این افراد عوامفریب هستند، و با زبان و ادبیات و طرز فکر عوامزدگی سروکار دارند. عوامفریبان کسانی هستند که دیگران را دنبال خود راه میاندازند و در یک رابطه مرید و مرادی، و یا در یک نظام دستبوسی به زیست انگلی معتاد میشوند.
فرهنگ عوام، فرهنگ شفاهی است، فرهنگ کتبی و یا تحقیقی نیست. فرهنگ شفاهی، فرهنگ دهان به دهان و سینه به سینه است. فرهنگ شفاهی، فرهنگ چند و چونی نیست، فرهنگ کی گفت، چی گفت است. فرهنگ شفاهی از تحقیق و پژوهش و جستجو کاملا تهی است. در فرهنگ شفاهی، رابطه انسان با واقعیت غیرمستقیم است. فرهنگ شفاهی توانایی رابطه مستقیم با واقعیت را ندارد. امور واقع خواه در دل تاریخ رخ داده باشند، و خواه در پهنه زندگی اجتماعی رخ دهند، دور از دسترس و توانایی فرهنگ شفاهی است. چون دسترسی به امور واقع مستلزم تحقیق، جستجو و پرسشگری است. مستلزم تجربه مستقیم انسان با واقعیت است. متاسفانه فرهنگ ما ایرانیان اغلب، فرهنگ شفاهی است. درست و نادرست چیزها را از دهان به دهان و سینه به سینه دریافت میکنیم. کمتر و یا اصلاً در کار تحقیق و جستجو هستیم. شاید خیلی نتوانیم خرده بگیرم که چرا فرهنگ عوام، شفاهی است. اما این انتقاد جدی بر جامعه تحصیل کرده ما هست که تقریباً علاقهای به جستجو و تحقیق ندارند. تیراژ انتشار کتاب و نشریات در ایران، و مقایسه آن با کشورهای پیشرفته و حتی با کشوری مانند هندوستان، گویاست که تا چه حد فرهنگ جامعه ما شفاهی است.
در سه مقاله به تفصیل در باره عوامزدگی و روشنگری بحث کردهام. مناسبت دارد عبارتی را از آن مقاله یادآور شوم: «این پرسش مهم به میان میآید که اگر بیسوادی از میان برود، عوامزدگی هم از میان خواهد رفت؟ پاسخ این است که هرگز. عوامزدگی هر چند از دل بیسوادی بیرون میآید، اما عوامزدگی با از بین رفتن بیسوادی از میان نخواهد رفت. اگر بخواهم شاخص جدیدی برای عوامزدگی در زندگی و زمانهای که بیسوادی از بین رفته و یا کم شده است، بدست دهم، عوامزدگی را همچنانکه در تعریف اولیه گفتم، نه با شاخص سواد، بلکه با عبارتی چون "خود را به بیسوادی زدن" یا با واژهای چون "بیسوادانگاری" باید مقایسه کرد. بیسوادانگاری، یعنی داشتن انگارهها، تصورات، برداشتها، و پنداشتهای بیسوادمآبانه. "بیسوادانگار" یا عوامزده کسی است که تصویر و تفسیری از زندگی و جهان ارائه میدهد، که بیسوادها همان تصویر و تفسیر را ارائه میدهند. در میان دانشگاهیان و علما و فضلا، عوامزده کسی است که سواد نقش چندانی در شخصیت او، در کلام او، در ادبیات او، و در سلوک فکری و رفتاری او نداشته باشد. مهمتر از همه اینکه، "عوامزدهی درس خوانده" کسی است که سواد نقشی در پدیداری "جستجو و پرسش" در ذهن او نداشته است. طرز نگاه یک عوامزده به زندگی و به جهان، اگرچه همه مدارج علمی و تحصیلی را پشت سر گذاشته باشد، با طرز نگاه بیسوادی فرق نکرده است. ذهن او، ذهن پرسشگر و جستجوگر نیست. با کتابخوانی بیگانه است و از رابطه مستقیم با واقعیت هراس دارد. مسائلی که ذهن او را به خود مشغول کرده است، همان مسائلی است که عوام در عوامیّت و عوامزدگی خود، مشغول کرده است. ذهن عوامزده، ذهنی پرسشگر و کنشگر نیست، ذهن یک مقلد و دنبالهرو است».
شبکههای اجتماعی نقش دوگانهای دارند، این شبکهها هم میتوانند آگاهی بخش باشند، و هم میتوانند در میان تلّی از اخبار و اطلاعات و کلیپها، نقش تخدیر کننده آگاهی را ایفاء کنند. یکی از پدیدههایی که به این نقش دوگانه دامن میزند، اخبار و اطلاعاتی است که در شبکههای اجتماعی منتشر میشوند. اخبار و اطلاعات هم میتوانند آگاهی بخش باشند، و هم میتوانند تخدیر کننده آگاهی باشند. اخبار و اطلاعات میتواند به ابزاری برای عوامزده کردن و عوامفریبی جامعه مورد استفاده قرار گیرند. چگونه میتوان اخبار راست را از دروغ تشخیص داد؟ متاسفانه یکی از ویژگیهای عوامزدگی بیتفاوتی و بیمسئولیتی آنها در برابر راست و دروغ اخبار است. انسان میتواند هر تحلیل و تفسیر سیاسی را بپسندد یا نپسندد. این حق هر فردی است که به فراخور عقاید خود، تحلیلها و تفاسیری را بپسندد یا نپسندد. اما اخبار و اطلاعات مطابق پسندها و ناپسندهای ما تحقق پیدا نمیکنند. اینجور نیست که اخبار و اطلاعاتی را که میپسندیم انتخاب کنیم و نشر دهیم ولی اخبار و اطلاعاتی را که نمیپسندیم، نسبت به آنها امتناع نشان دهیم. اینجور نیست که هر خبری را که میپسندیم راست، و هر خبری را که نمیپسندیم و احیاناً با عقاید و آراء ما منطبق نبود، دروغ بپنداریم. هر رسانه خبری را که نمیپسندیم، دروغپراکنی بپنداریم، و هر رسانه خبریای را که میپسندیم، وحی منزل بنامیم. نقش تحقیق و جستجو و پرسشگری همین جاست که به ما میگوید، چه نوع اخباری راست است و چه نوع اخباری دروغ است.
اخبار و اطلاعات نقش بسیار با اهمیتی در شکلگیری عقاید ما دارند. عقاید و آرائی که نسبت به اخبار و اطلاعات بیتفاوت هستند، یعنی هیچ خبر راست و دروغی آنها را تکان نمیدهد، در زمره قضایای ابطالناپذیر هستد. به این معنا که نسبت به رویدادهای بیرون از ذهن ما بیتفاوت هستند. چنین آراء و عقایدی اگر هم درست باشند، بکار عمل و زندگی نمیآیند. به عنوان مثال وقتی میگوئیم، "فردا یا باران میآید یا نمیآید"، چه باران بیاید و چه نیاید، قضیه "فردا یا باران میآید یا نمیآید"، همواره درست است، چون نسبت به واقعیتهای خارج از ذهن ما بیتفاوت است. یا این قضیه که اگر بگوئیم، فلان رژیم رفتنی است، در عمل این قضیه حرف بیخاصیتی است. چون قرار نیست رژیمها دو هزار سال عمر کنند. بالاخره یک روزی خواهند رفت، یکی زودتر یکی دیرتر. عقاید ما باید ناظر به حقیقت باشند، نه آنکه حقایق باید ناظر به عقاید ما باشند. به عبارتی، عقاید ما باید با حقایق محک بخورند، نه آنکه حقایق را با عقاید خود بسنجیم. ما هر آئین و عقیدهای را که پذیرفتهایم (به غیر آنچه که به ارث و میراث مربوط میشوند)، با فرض این امر پذیرفتهایم که میگوئیم، حقیقتی در آن هست. پس حقیقت مقدم بر عقاید ما هستند. یکی از معیارهای حقیقت، امور واقع هستند. رویدادها و اخبار و اطلاعات هستند. عقایدی که سفت و سخت، در برابر هر خبر راست و دروغی مقاومت میکنند، و به قول معروف هیچ بادی آنها را تکان نمیدهد، دستکم ارزش عملی ندارند. به عنوان مثال، همین پدیده ویروس کرونا، بسیاری از عقاید خرافی را به باد داد. اما آن عقایدی که یا به دلیل جهل و یا به دلیل منافع، با هیچ بادی تکان نمیخورند، و با انواع توجیهات سعی کردند یا واقیعتها را نادیده بگیرند، یا دروغ بپندارند، و یا آن را دستساخته دشمنان بپندارند، و یا با توجیهات دیگر آن را دستآویز محکم کردن عقاید خود بپندارند، عملاً یا بکار نمیآیند، و یا حداکثر بکار ادامه زیست در یک زندگی انگلیِ "عوامفریبی و عوامزدگی" میآیند. نکته مهم اینجاست که برای ایدئولوگهای عقاید خرافی، درست یا نادرست در آمدن عقایدشان خیلی اهمیت ندارد، آنچه اهمیت دارد این است که پیروان و مؤمنان آن عقاید، ایمان خود را در مورد خرافات از دست ندهند. توضیح این امر خالی از فاید نیست که، حقانیت یک عقیده و یک آئین به این نیست که در برابر هر رویدادی و در برابر هر اخبار و اطلاعاتی قرص و محکم میایستد. اتفاقاً به عکس، یک آئین زمانی میتواند گزارشگر حقیقت باشد که ستون پایههای آن در برابر رویدادها و حوادث به لرزه دربیایند و تکان بخورند. کاری که رنسانس در قرن پانزدهم، و طاعون در قرن هجدهم با مسیحیت کرد، از همین جنس بود. مسیحیت و ایمان مسیحیت از میان نرفت، اما با حوادث پوستاندازی کرد.
شرحی که گذشت، این حقیقت مهم را به ما یادآور میشود که در برابر راست و دروغ بودن کوچکترین خبر مسئولیت اخلاقی داریم. در گذشتههای دور، اخبار و اطلاعات برای عامه مردم جذابیت نداشت. اما با سیاسی شدن و سیاستزدگی در جامعه، و آگاهی از این مسئله که سیاست نقش مهم و اساسیای در زندگی فردی و اجتماعی مردم بازی میکند، اخبار و اطلاعات برای عامه مردم هم جذابیت پیدا کرده است. در این میان شبکههای اجتماعی آماج حملات گسترده و انفجاریِ این اخبار و اطلاعات هستند. میلیونها و شاید میلیاردها اخبار و اطلاعاتی که درباره ویروس کرونا به ما رسیده و دست به دست میشوند، بدون اینکه هیچگونه تحقیقی درباره آنها وجود داشته باشند. خاصه اینکه میدانیم بخش عظیمی از این اخبار و اطلاعات جنبه حرفهای و تخصصی پیدا میکنند، و عملاً مخاطبان شبکههای اجتماعی را سر درگم میکنند. اکنون چگونه میتوانیم با تشخیص راست و دروغ اخبار، به مسئولیت اخلاقی خود عمل کنیم؟ این یادداشت کوشش دارد تا معیارهایی بدست خوانندگان بدهد تا بتواند به کمک آنها تا حدی نسبت به راست و دروغ اخبار و اطلاعات، موضعگیری کند.
اعتبارسنجی یک خبر
۱- یک خبر درست باید از سوی چند منبع خبری معتبر تأیید شود. اما چه معیاری برای تعیین اعتبار یک رسانه وجود دارد؟ این توضیح لازم است که اعتبار رسانهها نسبی است. یعنی هیچ رسانهای امام زاده نیست که بدان اعتبار مطلق بخشید، و بتوان روی آن قسم حضرت عباس خورد. اما چه رسانهای بطور نسبی معتبر است،
۲- رسانهای که نقدپذیر است. رسانهای که سخنان مخالف و موافق را منتشر میکند. رسانهای که به گردش آزاد اطلاعات معتقد است. گردش آزاد اطلاعات، تبادل آزاد دیدگاههای موافق و مخالف است. رسانهای که اگر تحلیل و یا خبر درست و یا غلطی نسبت به مخالف و حتی معارضان خود ارائه داد، حق پاسخگویی مشابه به مخالف و معارض خود قائل باشد. هر رسانهای که بیشتر صدای مخالفان و حتی معارضان خود را منتشر میکند، از اعتبار نسبی بیشتری برخوردار است.
۳- کار رسانه تهمت زدن نیست. هر چند آن رسانه ممکن است با کسانی که مصاحبه میکند، مصاحبه شونده در تحلیلها و گزارشات خود به مخالفان تهمت بزنند، اما خود رسانه نباید مسئولیت این تهمتها را بپذیرد. رسانهای که حرفه آن تهمت زدن به مخالفان و معارضان است، رسانه معتبری نیست.
با این سه معیاری که عرض کردم، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران متأسفانه اصلاً رسانه معتبری نمیتواند باشد. در نتیجه اخبار و اطلاعات آن به هیچ عنوان نمیتواند معتبر باشد. فکر نمیکنم که دروغ پراکنی صدا و سیما نیازی به تحقیق جدیای داشته باشد. به قول دکتر حسن محدثی استاد جامعه شناس دانشگاه آزاد تهران، صدا و سیما بطور سیستماتیک دروغ میگوید. تهمت زدن هم که کار شبانه روزی صدا و سیماست. صدا و سیما ایران نه تعهدی به اخلاق دارد و نه تعهدی در برابر حقیقت. هم و غم سیاست این رسانه حقانیت است، نه حقیقت. این دو با هم فرق دارند. حقانیت، حقیقت را پیشاپیش فرض بیگیرد، خود را بر حق بیشناسد. به همین دلیل است که نه صدا و سیما، و نه حکمرانان هیچ نگران حقیقت نیستند. چیزی به نام کشف حقیقت، یا جستجوی حقیقت در ذات آنها نیست. در شگفت خواهید ماند که ببینید زبان و ادبیات قرآن تکرار مکرر حق است، اما دریغ از یک کلمه حق، حقوق و حقیقت که در زبان و گفتمان ودر خطابههای آنان باشد. از همین جا به یک مقیاس دیگری بیرسیم،
۴- هر رسانهای که به حقانیت معتقد است و خود را بر حق میشناسد و در پی و تلاش اثبات یک جریان سیاسی و یک گرایش سیاسی و فکری است، به میزان این تلاش، از اعتبار برخوردار نیست. از این نظر، رسانه صدا و سیمای جمهوری اسلامی و رسانههای وابسته به مجاهدین خلق ایران، صد در صد بیاعتبار هستند. رسانه ایران اینترنشنال چون تا حدی از رضا پهلوی حمایت میکند، و محتملاً خود را متعهد به نظام سلطنتی میداند، نسبت به BBC از اعتبار کمتری برخوردار است. شبکه تلویزیونی VOA چون جهتگیری روشن و تهمتزنی آشکار علیه جمهوری اسلامی دارد، و حتی پارهای از برنامهها و تفاسیر خود را با هدف مشخص ضدیت با جمهوری اسلامی سامان میدهد، نسبت به BBC و ایران اینترنشنال و حتی نسبت به منو تو، از اعتبار کمتری برخوردار است. این توضیح لازم است که هر مصاحبه شوندهای حق دارد در هر شبکه رسانهای، در اثبات و یا نفی هر کس و هر چیز جهتگیری داشته باشد، اما اگر خود رسانه مستقیماً وارد این معرکه شود، اعتبار او را کم میکند. اما رسانهها با فرصت دادن به مخالفان و معارضان خود و حق پاسخگویی، تا حدی میتوانند از اعتبار نسبی برخوردار باشند. در مجموع تعهد سفت و سخت به اثبات و نفی، اعتبار یک رسانه را سُست میکند. توجه کنید نویسنده سعی دارد واژهها را هم مسئولانه و با دقت استفاده کند. یک دور مرور میکنم، رسانه صدا و سیمای جمهوری اسلامی و رسانههای وابسته با سازمان مجاهدین خلق ایران، تعهد سفت و سخت هم در نفی و هم در اثبات و هم در حقانیت دارند. رسانه VOA تعهد نسبی در نفی جمهوری اسلامی دارد. رسانه منو تو و ایران اینترنشنال تعهد نسبی در اثبات رژیم پهلوی دارند. رسانه BBC را در ردیف تعهدات نامرئی میشمارم. از آنجا که هیچ انسانی و هیچ اجتماعی و در نتیجه، هیچ رسانهای نمیتواند بطور کاملاً فارغ از ایده باشند، تمام رسانهها به ناگزیر دارای نوعی تعهد نامرئی در نفی و اثبات هستند. از این نظر، تعهد نامرئی از اعتبار نسبی رسانه کم نمیکند. به همین دلیل واژه اعتبار نسبی را برای رسانهها انتخاب کردهام.
۵- دروغگویی سیستماتیک صدا و سیما بدین معنا نیست که بخواهیم از آن یک امام زاده شیطان بسازیم. این هم یک نوع واکنش عامیانه است. بدین معنا که با وارونه کردن هر خبری که صدا سیما پخش میکند، راست آن هویدا میشود. نخیر چنین نیست، اگر چنین باشد، به هیچ خبری، گزارشی و حتی یک نمایش ساده که مورد استفاده همه رسانهها قرار میگیرند، نمیتوان استناد کرد. اگر صدا و سیما یک خبری در بدیهای خود بگوید، یا فکر کند که آن بدی چیز خوبی است، میتواند تا حدی معتبر باشد. این همان رشتهی دراز کلیپهایی از مصاحبهها و گفتگوها و خطابههای پخش شده در صدا و سیماست، که معمولاً در نقد آنها، در تمام رسانهها و در تمام شکبههای اجتماعی، مورد بهرهبرداری قرار میگیرند.
۶- گفته میشود، شبکههای BBC -manoto- VOA و شبکه ایران اینترنشنال وابسته به دول خارجی هستند، اخبار و گزارشها و تفاسیر دروغ علیه جمهوری اسلامی منتشر میکنند. جهت اطلاع چند نکته در این باره عرض کنم:
۶-۱- شبکههای فارسی زبان BBC و VOA شبکههای خارجی هستند، که به دول انگلیس و آمریکا وابسته هستند. این که هیچ تردیدی در آن نیست. شبکههای فارسی زبان منو تو و ایران اینترنشنال، ظاهراً مستقل هستند، و علناً تریبون هیچ دولتی نیستند. اما این دو شبکه فارسی زبان هیچگاه بودجه و ساپورتهای مالی خود را شفاف نکردهاند. در فرصت بنا دارم تا یک یادداشتی در این باره بنویسم.
۶-۲- دروغ گفتن و تهمت زدن به دیگران، هم علت میخواهد و هم دلیل. علت آن منافعی است که دروغگو تعقیب میکند. خواه این منافع مادی باشد و خواه اثبات حقانیت. دلیل آن این است که، مثلا من همه کارهایم درست است، حالا اگر کسی بخواهد من را بد کند، باید دروغ بگوید. نه اینکه من همه کارهایم غلط باشند، و کسی بخواهد علیه من دروغ بگوید. اگر من همه کارهایم غلط باشند، یا نود درصد از کارهایم غلط باشند، دیگران چه نیازی دارند برای خراب کردن من دروغ بگویند؟ یک دروغشان هم برملا شود، خودشان خراب میشوند. کافی است که تصویر واقعی من را نمایش دهند، همین تصویر مهمترین نشانه و دلیل بد شدن و بد نشان دادن من هستند.
بنابراین شرح، وقتی فساد به صورت سیستماتیک از در و پیکر سیستم میبارد، وقتی ایران در آمار خودکشی، در آمار اعتیاد، در آمار قتلهای خانوادگی، در آمار مصرفزدگی، در آمار تصادفات جادهای، در آمار عصبیتهای اجتماعی، در آمار فقر، در آمار نابرابریها و تبعیضها، در آمار زندانیان، در آمار اعترافگیری و پنهانکاری، در آمار تخریب محیط زیست، و حتی در آمار دروغگویی حکمرانان، و در آمار پاسخگو نبودن حکمرانان، از همه دنیا سرآمدتر هستند، چه نیازی هست که حتما باید دروغ به آنها نسبت بدهند، تا بد نشان داده شوند؟ همینها را که نمایش بدهند، برای بد شدن یک دنیا کافی است. نشان دادن سیاهی، سیاهنمایی نیست.
۶-۳- به خاطرم میآید در یکی دو سال اول انقلاب وقتی رادیوی عراق را میگرفتم، به خصوص در سال اول جنگ، وقتی میخواستند، انقلاب را و نظام جمهوری اسلامی را بد نشان دهند، هر چرندیاتی که بدستشان میرسید منتشر میکردند. چرندیاتی که مرده غورباغه را هم به خنده میانداخت. خوب دلیل آن روشن بود، چون انقلاب و جمهوری اسلامی در آن مقاطع هنور قابل دفاع بود. مشکلات و بدیها وجود داشتند، اما هنوز در کلیتش قابل دفاع بودند. اما از چند سال بعد، وقتی انواع سانسورها، دروغها، انحصار سیاسی در دست یک گروه، حذف صدها جریان سیاسی که در انقلاب نقش داشتند، بگیرو ببندها، پر شدن زندانیها و اعدامها، انتخابات انحصاری، تبلیغ اطاعت کورکورانه ووو سراسر جامعه و حکمرانان را گرفت، و الحق جز شعار و جنگ طلبی، چیزی برای دفاع نگذاشتند، همان رادیوی عراق و حتی بعدها که تلویویون فارسی زبان عراق جای آن را گرفت، دلیلی نداشت برای بد نشان دادن حکمرانان دروغ بگویند. خاطرم میآید، نه تنها از چرندگویی دست برداشتند، بلکه تحلیلها و گزارشهای دقیق و جذابی را هم پخش میکردند. بنابراین، وقتی دلایل همه بدیها آشکار است، حتی برای دشمنان و بدخواهان هم دلیلی برای دروغگویی وجود ندارد.
۷- گاهی وقتها یک خبر، مثلاً با آدرس یک منبعی که دستکم از دید آن خبر معتبر است (و لو اینکه آن منبع معتبر نباشد)، منتشر میشود. اما در آدرس دستکاری میشود، و مخاطب متوجه دستکاری منبع خبری نمیشود. به عنوان مثال چندی پیش یک خبر از آقای حجت الاسلام نبویان منتشر شد که مثلا ایشان گفتهاند، در اسلام آدمخواری تجویز شده است. آدرسی هم که خبر داده بود فارس نیوز بود. خوب هر آدم عاقلی وقتی میبیند خود فارس نیوز اعتراف کرده است، که در اسلام آدمخواری وجود دارد، تردید نمیکند که محتوای خبر درست است. اما محتوای خبر را که خواندم به قدری دهشناک بود، که هر انسانی را که یک جو عقل و انصاف داشته باشد، به تردید میانداخت. آن را از طریق آدرس چک کردم، دیدم که وارد آدرس نمیشود. متوجه شدم که منتشر کننده خبر یک زیرکی ناجوانمردانهای به خرج داده است. به جای farsnews@ حرفs را به حرف c برگردانده است. یعنی آدرس به صورت@farcnews نوشته شده بود. هر کس این خبر را میدید، بلافاصله مطمئن میشد که خوب خبر از فارس نیوز است، پس حتما درست است. اما آدرس جعلی بود، و حتی پس از آن، عباراتی از خبر را در گوگل سرچ کردم، نه تنها در هیچ آدرسی نیافتم، بلکه خود شخص حجت الاسلام نبویان این خبر را تکذیب کرده است. حالا انگیزه و علت انتشار این خبر جعلی چیست؟ معلوم است، دینستیزی شعبهای از بنیادگرایی است. بسیاری از اندیشمندان و اشخاص هستند که منتقد دین هستند. حق آنهاست که دین را انکار و به نقد آن بپردازند. اما نفرتافکنی و ستیزهجویی، در دوران ما منشاء بنیادگرایی دارند. بنیادگرایی در هر شکل آن خواه دینی و خواه ضددین، انگیزه قوی برای دروغگویی و جعلسازی دارد. مهمترین انگیزه آن دشمنستیزی و نفرتافکنی و اثبات حقانیت خود است. وقتی دستاویزی نه برای نفرت افکنی و نه برای اثبات حقانیت ندارد، دست به دروغ و جعل میزند.
۸- اخیراً یک متن بدستم رسید که تصویر سفاکی از حضرت امام علی بدست میداد، و تصویری قهرمان از قاتل او. حتی اخبار و روایاتی از قول کتابهای عجیب و غریب نقل میشود، که چون مطمن هستند مخاطبشان آنها را نمیخواند و یا دسترسی پیدا نمیکند، دست به جعل میزند. علاوه بر آنکه از نظر من تمام منابع تاریخ اسلام، نمیتوانند صد درصد مطمئن باشند، همانها را هم تحریف میکنند. در همین یادداشتی که عرض کردم، به کتاب طبقات ابن سعد استناد میکند که مثلا در صفحه ۲۶۳۳ چنین تصویری از قاتل و مقتول بدست داده است. اما وقتی کتاب مراجعه میکنید، جلد پنجم کتاب که هم اکنون در آرشیو کتابهایم وجود دارد، بیش از ۴۲۳ صفحه نیست. همچنین نقل قولهایی از کتاب طبری که گویی وقتی یک فکت از او به میان میآید، کتابی است بدون عیب و تردید. در جای دیگر توضیح دادهام، همانطور که کتاب بحارالانوار یک کشکول عباسی و مملو از چرندیات روایی است، راست و غلط. ۱۷ جلد کتاب طبری هم یک کشکول عباسی و مملو از چرندیات تاریخی است. چهرهای که طبری از حضرت علی میدهد، سفاکی است که دو ندارد. در حالی که جرج جرداق که یک مورخ مسیحی است، چهار جلد با عنوان صدای عدالت انسانی در باره علی مینویسد. کتاب نهج البلاغه هم که به قول علامه جعفری از ۹ هزار روایت، ۵ هزار آن جعلی است، با این وجود، کاملاً تصویری متفاوت از طبری ارائه میدهد.
۹- یک فرقه بنیادگرایی دیگری که بشدت دست به جعل خبر و به خصوص جعل اسناد تاریخی میزند، شویونیستها یا همان میهن پرستان افراطی هستند. هم جعل خبرها و هم جعل عباراتی از تاریخ، و هم نسبت دادنِ جعلیِ بعضی از عبارات به این و آن. به عنوان مثال، عباراتی در آزادی، در دموکراسی و در خردگرایی و انسان گرایی، به کوروش نسبت میدهند، که شما از قول ژان ژاک روسو هم نمیشنوید. گاه بدون هیچ استناد تاریخی این اقوال نقل میشوند، و گاه به اسنادی ارجاع میدهند، که یا قابل دسترسی نیست، یا اگر هست شماره صفحه ندارد، و یا اگر شماره صفحه هم داشته باشد، حکایت آن حکایتِ زیاده گفتن در باره دروغی است، که کسی در باره آن تردید نکند. یک راه اثبات راست و دروغ خبر، مراجعه دقیق به همان کتاب است. و راه دوم زیاده گوییهای افراطی است، که هیچ سازگاریای با عقل ندارد. که مثلاً در عهدی که نظام بردگی و بربریت بر اوضاع زندگی اجتماعی حاکم بود، چنان پادشاهی پیدا میشود که در مفاهیم مدرن روی دست ژان ژاک روسو و منتسکیو و ولتر میزند. خوب معلوم است که به سند هم رجوع نکرده با عقل سازگار نیست.
۱۰- متقابلاً همین جعلسازیها را هم بنیادگرایی مذهبی در خصوص ظهور امام زمان، یا در خصوص امامان شیعه و یا در خصوص ولایت فقیه و ظهور همزمان آن با حضرت مهدی، با استناد کردن به یک کتابهای عجیب و غریب تاریخی، مثلا یک نسخه خطی آن در کتابخانه لبنان وجود دارد، و نقل اشعار و روایات عجیب و غریبتر، با آدرسهای آنچنان دقیق که هیچکس، هیچ شک و ریبی در خود راه ندهد، ارائه میدهند. خوب این جور اسناد برای خام کردم عوام و دامن زدن به جریان عوامزدگی کار مؤثری است، اما اهل تحقیق و پرسش، حماقت جعلسازی را درمییاید. خیلی هم نیازی نیست به سند رجوع کنیم، ناسازگاری آن با عقل، و جستجو در انگیزه جعل کننده گان (خواه منافع باشد و خواه اثبات حقانیت)، گزارش روشنی از صحت و سقم خبر را بدست میدهد.
۱۱- یک نمونه دیگر از جعلسازیها، حجم انبوهی از اطلاعات و گزارشها و تحلیلهای پزشکی در باره ویروس کروناست. هزارن و شاید میلیونها ویدئو و گزارشهای صوتی و نوشتاری روی تلگرام متخصصان ارائه میشود. اگر بپذیریم که در برابر انتشار خبر دارای مسئولیت اخلاقی هستیم، تا منبع مطمئنی نیافیتم، حق نداریم آن را به دیگران منتقل کنیم. خاصه آنکه میدانیم، دیگرانی که فرض کنیم نزدیکترین بستگان ما و یا نزدیکترین دوستان ما هستند، خودشان زیر بمباران همین اطلاعات و اخبار هستند. شما اگر نفرستید، حتی اگر خبر حقیقت داشته باشد، کوتاهی هم نکردهاید، چون همین خبر از صدها جای دیگر منتشر میشود. مگر آنکه خبر خیلی شاذی باشد، و منبع آن هم قسم حضرت عباسی، درست باشد. یک نمونه این خبرها مثلاً یک فایل صوتی است که یکی از بستگان ما و دوستان نزدیک ما از توی بیمارستان و یا به عنوان یک متخصص ارسال میکند، و پیشنهاداتی را ارائه میدهد. خوب من خودم اطمنیان دارم که اون فرد وابسته یا دوست، متخصص است و یا تجربه دیده بیمارستان است، به صورت شخصی این فایل را برای من فرستاده است. به نظر من هیچ اشکالی ندارد که برای دوستان و بستگان خود بفرستم. استدلال من هم این است که به دوست خودم میگویم، این فایل را یکی از بستگان مطمئن و متخصص فرستاده است. خوب دوستان اطمینان میکنند و میخوانند. اما تک تک این دوستان و بستگان، حق ندارند آن را برای دوستان و بستگان خود بفرستند. چون خبر دست دوم است، و او نمیتواند بگوید که این را مستقیماً از یک متخصص گرفتهام. این زنجیره باید قطع شود، مگر آنکه فایل و یا خبری که منتشر میکنیم از ناحیه یک منبع کاملا معتبر، مثلا فلان پزشک شناخته شده و یا فلان بیمارستان شناخته شده، و یا فلان رسانه متعبر، تهیه شده باشد. اخبار و اطلاعاتِ زنجیرهای، از نظر شأن حقیقت و تحقیق مخدودش است.
۱۲- درباره همین ویروس کرونا یک رشته اخبار و تحلیلهایی هم هست که پیش از شأنیت خبری بودن آن، از یک نظریه سیاسی و روانشناختی سرچشمه میگیرد، مثلا نظریه توطئه یا نظریههایی که مایل هستند تا آتش ستیزهجویی در میان پیروانشان دائما روشن باشد. این اخبار و تحلیلها، آنقدر آدرس دقیق میدهند و گاه با یک رشته فاکتهای فنی و پزشکی و مهندسی و حتی تحلیلهای اقتصادی همراه میشود، که هیچکس در دروغ بودن و جعل آن تردید نکند. در اوایل که وارد ایران نشده بود، گفتند توطئه و نقشه چینیهاست. عدهای با یک رشته اطلاعات فنی و پیچیده پزشکی گفتند، دست ساخت آمریکاست. اخیراً هم شبکه خبری فاکس نیوز مدعی شده است، ویروس کرونا در لابراتواری در شهر ووهان در چین، نه به عنوان یک سلاح بلکه برای نشان دادن توانایی این کشور در مقابله با بیماری همهگیر در مقایسه با آمریکا تولید شده است. متقابلاً ژنرال مارک میلی رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا در واکنش به این خبرها گفت، منابع اطلاعاتی نشان میدهد که ویروس کرونا احتمالا منشا طبیعی داشته است، اما با اطمینان نمیتوان در اینباره ابراز نظر کرد.
وقتی که ویروس کرونا از چین به ایتالیا و اسپانیا و بعد وارد ایران شد، و این سه کشور بیشترین آمار تلفات را داشتند، یک ابله فریبکار گفت، این ویروس به صورت ژنتیکی و نژادی کدگذاری شده است، که یک نژاد خاص را هدف قرار میدهد. وقتی کرونا رفت دامن آمریکائیها و انگلیسیها را بیش از همه گرفت، این نظریه کنار گذاشته شد. وقتی از توجیهگران تئوری توطئه میپرسید، اگر نقشه و توطئه آمریکاست چرا دامن خود آمریکایی را هم گرفت؟ میگویند، کید و مکر آنها به خود آنها برگشت، والله خیرالماکرین. جعل کننده این آیه قرآن در نیافته است، وقتی قرآن میگوید والله خیر الماکرین، معنی آن این نیست که این مکر هم دامن ما را میگیرد و هم دامن آمریکا و هم دامن میلیاردها انسان بیگناه در جهان را، علی القاعده باید فقط دامن آمریکا را میگرفت. در خاتمه، خواننده محترم در همین متن، به غیر از آنچه که تحلیل است و با عقل خود میسنجد، در باره بعضی از اخباری که بدون منبع اشاره شده است، حق دارد که با دید تردید نگاه کند.
[email protected]
https://t.me/BayaneAzadi