زیتون
آرمان ذاکری
نقد پاسخ معرفتی به بحران اجتماعی
(به بهانه نقد دکتر سروش و مباحث طرح شده پیرامون خرافاتگراییِ عوام در ایام کرونا)
۱- ویروس کرونا به بحث درباره باورهای خرافی مردم دامن زده است. برداشتهای سازگار با علم از دین در برابر برداشتهای علمستیز قرار گرفتهاند. بحث از نسبت علم و دین رونق دوباره یافته است. تا جایی که برخی از اثرات الهیاتی بحران کرونا سخن گفتهاند. جماعت بزرگی از روشنفکران و سیاسیون و دانشگاهیان، این روزها به خرافهگرایی حمله کردهاند. حتی عدهای به دلیل ترویج خرافات بازداشت شدهاند. بحث از ترویج عقاید نادرست و مبارزه با آن این روزها سکه روز است. مصاحبه دکتر سروش با عنوان «خدا به هر دردی نمیخورد» منتشر شده در ۲۹ اسفند ۹۸ و یادداشت «بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند» در تاریخ پنجم اردیبهشت ۹۹، در همین رابطه آخرین جدلهای او، عمدتا با روحانیتاند که در سایت زیتون منتشر شدهاند. آن مصاحبه و این یادداشت بازنمای وجوه مهمی از نزاعیاند که به نظر میرسد اگرچه به وجوه سیاسی، الهیاتی و معرفتی آن تا حد زیادی پرداخته شده، اما به وجه اجتماعی آن توجه کمتری شده است.
۲- نسبت دادن خرافه و اوهام به باورهای مردم پدیده جدیدی نیست. سالیان طولانی است که طیفهای مختلف علما و روشنفکران مردم را متهم به پیروی از خرافات و انحراف از دین و بدعتگذاری میکنند. از قضا در متهم دانستن عوام به پیروی از خرافات و انحرافات و بدعتها، روحانیون و روشنفکران با یکدیگر همسو بودهاند. هر یک از منظر خود هشدار داده است «دین خدا» یا «حیات اجتماعی» قربانی «انحرافات» و «خرافات» و «بدعتهایی» شده است. آنها همگی فکر میکنند چون «معرفت» از جای درستی گرفته نمیشود، خرافات و انحراف سر بر میآورد. از نظر آنها راه اخلاقیشدن جامعه، اصلاح معرفت مردم است.
از نظر فقها «معرفت صحیح» در کتاب و سنت، ثبت شده است. آنها انحصار استخراج این دانش صحیح را از آن خود دانستهاند. با همین مبنا عدم رجوع مردم به حاملان دانش صحیح و ظهور رهزنانی در این میان عامل خرافات و بدعت دانسته شده است. فقها گاه روشنفکران دینی را عوامل ایجاد چنین انحرافی از «معرفت صحیح» دانستهاند، گاه صوفیان و درویشان، گاه بانیان اشکال جدید دینداری، گاه علم جدید و خلاصه هر کسی را که سودای شکستن «انحصار معرفت صحیح» را داشته است، متهم کردهاند.
نحله بزرگی از روشنفکران نیز همین معامله را با خلق کردهاند. از کسروی گرفته تا سروش، فقدان «خرد» و «معرفت» صحیح نزد مردم را عامل ظهور جهل و خرافات دانسته و کسانی را متهم تولید «معرفت غیرصحیح» و به انحرافکشاندن مردم دانستهاند. در برابر، روشنفکران، همه تلاش خود را مصروف آگاهیبخشی به مردم و نجات آنها از حاملان معرفت غیر صحیح و منابع خرافی و هدایتشان به سمت «معرفت» کردهاند.
کوتاه سخن آنکه هر دو نحله مسئله مردم را از جنس «معرفت» دانستهاند و گام در راه تغییر افکار مردم نهادهاند و یکدیگر را متهم به گمراهکردن مردم کردهاند.
۳- مجموعه پژوهشهای اجتماعی کمی و کیفی صورت گرفته در رابطه با تحولات دینداری مردم در چهاردهه گذشته روندی پیچیده و احیانا عجیب را نشان میدهد: تولد قدسی تقدسزدایی شده.
به این معنا که اگرچه تعداد روزها و اماکن و هیئتهای مذهبی در جامعه افزایش یافته است و مردم مناسکی مانند عزاداری و زیارت و نذر را بیش از گذشته انجام میدهند و اکثریتی نیز همچنان ولو با شدت کمتر به مناسکی مانند نماز و روزه وفاداراند اما این مناسک از اخلاقیکردن حیات اجتماعی ناتوان بودهاند. امروز امر قدسی در جامعه ایران و در میان مردم در اشکال متنوعی حاضر است، اما حریم و حرمتی ندارد و بازدارنده نیست. دین هست اما اخلاق نیست. مشخصات این وضعیت به طور خلاصه در دو روند خلاصه میشود:
الف) رجوع به واسطههای مذهبی در جامعه گسترش یافته است. شواهد تجربی نشان میدهد در طول چهار دهه گذشته بر میزان شرکت مردم در مناسکی مانند زیارت و عزاداری افزوده شده است. مردم حدود دو برابر بیش از گذشته نذر میکنند.(اسدی، ۱۳۵۳؛ گودرزی، ۱۳۸۳) روزهای بیشتری در تقویم به عنوان روزهای مذهبی شناخته شده و مردم از آنها استقبال کردهاند، تعداد هیئتهای عزاداری افزایش چشمگیری یافته و مناسک مذهبی جدیدی متولد شدهاند که حتی در گذشته نزدیک نمیتوان از آنها سراغی گرفت. اشکال مختلف معنویتگرایی و دینداریهای جدید نیز گسترش یافته و دینداریهای جدید مناسک و مقدسات خود را ساختهاند.(شریعتی و ذاکری، ۱۳۹۵) جامعهشناسان دین مانند سارا شریعتی سخن از «احیاء دین عامه» گفتهاند(شریعتی، ۱۳۹۶) و محسن حسام مظاهری «فربهی مناسکی» را ویژگی جامعه دینی امروز ایران دانسته است.(مظاهری، ۱۳۹۸) مسئله گستردهشدن مناسک چنان اهمیتی پیدا کرده است که حتی مخالفت مرجع تقلیدی چون آیتالله شبیری زنجانی را نیز به دنبال داشته است. ایشان طی صحبتهایی در ۲۱ اسفندماه ۱۳۹۲ به این نکته اشاره کردند که «همین طور پشت سر هم دهه درست کردن، توسط جامعه قابل پذیرش نیست و به مرور زمان زمینه انکار مجموعه عزاداریها را به وجود میآورد. افراط در عزاداریها به تفریط میانجامد.»
ب) رشد رجوع به واسطههای مذهبی و مناسکگرایی با اخلاقیتر شدن حیات اجتماعی همراه نبوده است. شواهد تجربی نشان میدهد که در عبور از ابتدای دهه ۷۰ به دهه ۹۰، بر تعداد مردمی که فضای اجتماعی پیرامون خود را غیر اخلاقی میدانند، دچار سردرگمی اجتماعیاند و مردم را قابل اعتماد نمیدانند افزوده شده است. از ابتدای دهه ۸۰ بدینسو، همواره اکثریت مردم با احساس مواجهه با «دیگری غیر اخلاقی» روبهرو بودهاند شواهد عینی مانند افزایش پروندههای قضایی، فساد اداری در سطوح مختلف و افزایش میزان طلاق نیز نشان میدهند که مردم در مقایسه با گذشته در ساماندهی مسالمتآمیز روابط اجتماعی خود ناتوانتر شدهاند. «رشد فردگرایی در کنار جستوجوی ارزشهای مادی مثل پول و قدرت رهایی امیال فردی از قید نیروهای کنترلکننده اخلاق و قانون به شکلگیری سوژهای انجامیده که لذت و منفعت فردی را بر هر ارزش دیگری مقدم میدارد. جریانی که به ظهور و رشد «خودگرایی منفعتطلبانه» منجر شده است»(گودرزی، ۱۳۹۷) برخی جامعهشناسان مانند پرویز پیران از ورود جامعه به دوران «آنومی پایدار» سخن گفتهاند.(پیران، ۱۳۹۷) کمتر کسی این روزها تردیدی دارد که جامعه ایران در سالهای اخیر در مسیر غیراخلاقیتر شدن قدم برداشته است.
۴- مردمِ رها شده به مناسک پناه بردهاند. فاصله میان انتظارات مردم و واقعیت اجتماعی و اقتصادی در دو دهه گذشته به سرعت افزایش یافته است. بخش بزرگی از جامعه فقیر شدهاند و پژوهشهای اجتماعی نشان میدهند که اکثریت جامعه فکر میکنند آینده بدتری را در پیش رو دارند. مردم با انبوهی از مسائل و مشکلات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی روبهرویند و با تدابیر عقلانی و محاسبه و برنامهریزی به هیچ روی نمیتوانند بر مشکلات خود غلبه کنند. هیچ چشماندازی برای بهتر شدن وضعیت پیش روی آنها نیست. جنگ همه علیه همه آغاز شده است. مردم، مضطرب و نگران و مستاصلاند. جامعهشناسانی چون محسن گودرزی از «احساس زوال اجتماعی»(گودرزی، ۱۳۹۷) و ظهور «سوژه عاصی»(گودرزی، ۱۳۹۸) سخن گفتهاند. محسن گودرزی در اینباره چنین نوشته است «شهروند عاصی از وضعیت جامعه و شرایط خود به ستوه آمدهاست. در حالی که زندگی سختی را از سر میگذارند، اخبار هر روزهای که دربارهی فسادهای کلان منتشر میشود، او را نسبت به وضعیت خود خشمگینتر و از شرایط اجتماعی سرخوردهتر میکند. او فاصله زندگی خود و زندگی «دیگران» را میبیند. شهروند عاصی میبیند که گروه یا قشر خاصی از بهترین فرصتهای زندگی مثل شغل، درآمد و منزلت اجتماعی برخوردارند. نه فقط در خیابانهای شهر نمایش تفاخرآمیز و پرتبختر ثروت را میبیند بلکه در سایتها این سبک زندگی اشرافی را به رخ کشیده میشود. این نمایش در او خشم و نفرت برمیانگیزد. ارزشهایی که نهادهای رسمی براساس آن سازمان یافتهاند با آرزوها و منافع او فاصله پیدا کردهاند. شهروند عاصی ترکیبی از احساس بیپناهی و استیصال را تجربه میکند. نه نهادها و سازمانهای رسمی را در حل مشکلات کارآمد میبیند و نه خود میتواند گرهی از مشکلات خود بگشاید. نه پناهی در نهادها مییابد و نه توانی برای حل مشکلات دارد. از این رو، فضای ذهنی و احساسی شهروند عاصی را میتوان با ترکیبی از سرخوردگی، به ستوه آمدن و خشم بیان کرد.»(گودرزی، ۱۳۹۸) اعتراض، افسردگی و پناهبردن به اقتدار، واکنشهای اجتماعی متفاوت به چنین وضعیتی است. اقتداری که گاه در مذهب جستوجو میشود، گاه در سیاست و گاه در شخصیتهای موفق. از همینجاست که پدیدههایی چون اعتراض به وضعیت و میل به تغییر آن، پناه بردن به شخصیت اقتدارگرای حامل وعده امنیت و همچنین رشد رجوع به واسطههای مقتدر مذهبی و سلبریتیهای موفق اجتماعی در جامعه به طور همزمان دیده میشود. این پدیدهها، واکنشهای مختلف سوژه عاصی به وضعیتی واحداند.
۵- عوام به خرافات پناه میبرند چون پناه دیگری ندارند. روشنفکران در سالهای اخیر سهم زیادی را به عوامل معرفتی دادهاند. بیتردید توجه آنها به ضرورت تغییر در معرفت عوام، با توجه به مشکلات شدید نظام آموزشی و شرایط فرهنگی کشور، بخشی مهم و موثر از پروژه آگاهیبخشی معرفتی و دینی و نهادینه ساختن خرد و مدارا در جامعه بوده است و نباید تاثیر و اهمیت آن را دست کم گرفت. به هر حال اما آنها تا حدزیادی از توجه به عوامل اجتماعی باز ماندهاند و گفتار روشنفکری دینی اجتماعی در حاشیه باقی مانده است. حال آنکه «احیاء دین عامه»، «فربهی مناسکی» و آنچه «رشد خرافاتگرایی» نامیدهاند، را میتوان بیشتر حاصل بحرانهای اجتماعی دانست تا معرفتی. روشنفکران دینی چون دکتر سروش با تحقیر مدام «دین معیشتاندیش»، همواره «معرفتاندیشان» و «حقیقتاندیشان» را مخاطب خود قرار دادند. آنها نه با عوام معیشتاندیش سخن گفتند و نه مسائل آنها را طرح کردند و نه به آن مسائل پاسخ گفتند. آنها به این سوال نپرداختند که چرا آنچه «خرافهگرایی» مینامند تا این حد در میان عوام پایدار است؟ آنها خود با صرف نظرکردن چنین سوالاتی ناخواسته در محدود کردن امکان مبارزه با «خرافاتگرایی» فعلی نقش داشتهاند. سروش حتی در آخرین مصاحبه و یادداشت خود کوچکترین تلاشی برای فهم منطق دین عوام نمیکند. فهم منطق دین عوام به کنار؛ در این «روشنفکری دینی، شریعتی سمحه و سهله، چست و چابک و آسان ... در این مسلکی که نه تکفیر است و نه تفسیق»(سروش، ۱۳۹۹) هیچ سرِ مدارا با آنچه دین عوام نامیده شده، وجود ندارد. سروش میگوید «آن خدای دین معیشتاندیش که خلاءهای زندگیشان را پر میکرد اکنون غایب است»(سروش، ۱۳۹۸) و در جای دیگری میگوید «والله اگر این مزارات و آستانها و اماکن متبرکه از صفحه خاک پاک شوند، اسلام و ایمان کسی، صورتا و مادتا نقصان نمیپذیرد»(سروش، ۱۳۹۹) خطای سروش همینجاست. آن خدا و این واسطهها به گواه پژوهشهای اجتماعی نه فقط حی و حاضراند بلکه احتمالا در چنین حوادثی بیش از پیش تقویت میشوند. چون جایگاه، قدرت نمادین و کارکردهایشان برای عوام جایگزینناپذیر است. خدا و واسطههایی که سروش به منطق اجتماعی تکوین آنها بیتوجه است. چون او چندان مطالعات بین رشتهای را جدی نگرفته و به ربط «معرفت» و «جامعه» نپرداخته است. تاریخ دکتر سروش، تاریخ غفلت از مسائل اقتصادی و جامعهشناختی است. تنها تجدیدنظر جدی دکتر سروش در مبانی نظری خود و توجه او به مسائل اجتماعی در سخنرانی بسیار مهم «نولیبرالیسم مسلح»(سروش، ۲۰۱۵)، بی قبل و بعد و گسسته از منظومه فکری سروش باقی مانده و میانجیهای لازم برای مرتبط شدن با وضعیت جامعه ایران را نیافته است. گویا سروش توان و اراده پیگیری پروژه عظیم تجدیدنظر در مبانیِ خود را نداشته است. در فقدان چنین تجدید نظری، نصایح اخلاقی و عرفانی و حتی دعوت روشنفکران دینی به عقلانیت، حیات اجتماعی را اخلاقیتر نکرده است. دین معرفتاندیش و حقیقتاندیشِ مطلوبِ دکتر سروش و پیروان او، و زبان مختار این دین، در حقیقت دین و زبانِ دینی طبقات متوسط و بالای جامعه بوده است که مخاطبان آن، در زمان طرح این مباحث هنوز از تدبیرِ عقلانیِ امور خویش ناتوان نشده بودند. بیهوده نیست که آن دین امروز مشتری خود را از دست داده و منادیان آن مجبوراند برای حفظ ارتباط خود با جامعه هر چه بیشتر به «عرفان» پناه برند. عرفانی که چون نه حامل وعده است و نه دارای اقتدار حل مسئله، چندان اقبالی نمییابد و فقط میتواند تسکیندهنده اضطراب مخاطبان پیشین باشد.
۶- پناه بردن به انواع واسطههای مذهبی و شدت گرفتن جنگ همه علیه همه در جامعه دو روی یک سکه است. به میزانی که فاصله انتظارات با واقعیت افزایش مییابد، به میزانی که جامعه فقیرتر و مستاصلتر میشود، به میزانی که فساد گستردهتری در جامعه مشاهده میشود و آینده برای مردم تیره و تارتر میشود، نزاع و خشونت و بیاخلاقی در جامعه بیشتر میشود. مردم مستاصل، برای فرار از فاجعه پیش رو، در زندگی روزمره بیشتر به جان هم میافتند و همه احساس میکنند اخلاق هر روز بیشتر به زوال میرود. بخشهایی از همان مردم مستاصل و خسته از جنگ فرساینده روزانه، برای کسب پناه و آرامش و آمرزش و حتی اندکی فراغت، به واسطههای مذهبی پناه میبرند. در کنار رشد گرایش به واسطههای مذهبی، انواعی از خرافات نیز در جامعه رشد میکند. قدسی تقدسزدایی شده اینگونه در جامعه تکثیر میشود.
۷- عوام نظام دانشی خود را میسازند تا بتوانند از خود دفاع کنند. عوامی که سالهاست با انبوه مشکلات خود رها شدهاند و «همزبان» و «همدرد» نیافتهاند، ناچارند دانشی ضمنی بسازند تا بتوانند با آن دشواری زندگی را تاب آورند. این دانش ضمنی همیشه آنها را به سمت اعتراض و شورش و تغییر رهنمون نمیکند. آنها ناگزیر دست در انبان سنت یا سیاست میکنند و وجدان جمعیشان، در فرار از واقعیت عینی، پناهگاههای ذهنی را برای خود تدارک میکند: واسطه مذهبی یا اقتدارگرای سیاسی دانش ضمنی عوام، به دلیل تداوم شرایط اجتماعی در سالهای طولانی، جزء سختترین لایههای زندگی آنها میشود. همین دانش ضمنی است که بر خلاف دیدگاه معرفتی دکتر سروش، خدایی میسازد که «به هر دردی میخورد». لااقل به درد خودشان میخورد و به هیچ وجه غایب نیست. آنچه روشنفکران و حتی فقها خرافات میدانند بخش لاینفک این دانش ضمنی است. تا زمانی که آن شرایط اجتماعی برپاست این دانش ضمنی نیز وجود خواهد داشت و بیش از روشنفکران و حتی علما پناه عوام خواهد بود. عوام دانش خود را دارند. آنها اشکال دیگر دانش را پس میزنند چون چنین جایگاه و قدرت نمادین و کارکردی برای آنها ندارد. این سرّ فاصله نسبی دین عوام، هم نسبت به دین سنتی حوزه و هم نسبت به روشنفکران است. راه حل تغییر این دانش، حمله به آن نیست. تغییر شرایط اجتماعی تولید آن است. ای بسا حمله مستقیم و ناهمدلانه به آن، به تقویتش منجر شود. حمله به تنها پناه هر بیپناهی او را عصبانی خواهد کرد. چنین حملهای شرط انصاف نیست. با این وصف شاید وقت آن باشد که سوال کنیم: سروشِ معرفت را دیرزمانی است که دیدهایم، سروشِ بیپناهان کجاست؟
منابع
- اسدی، علی(۱۳۵۳) گرایشهای فرهنگی و نگرشهای اجتماعی در ایران، تهران: پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران
- پیران، پرویز(۱۳۹۷) مسئولیتپذیری اجتماعی، تعدیل منافع شخصی با منافع اجتماعی، گفتوگو با تاج محمدکاظمی، روزنامه اطلاعات، ۱۰/۱۰/۱۳۹۷
- سروش، عبدالکریم (۱۳۹۸) خدا به هر دردی نمیخورد، گفتو گو با سایت زیتون، ۲۹/۱۲/۹۸
- سروش، عبدالکریم(۱۳۹۹) بر ما کمان ملامت میکشند، سایت زیتون، ۵/۲/۱۳۹۹
- سروش عبدالکریم، (۲۰۱۵) نولیبرالیسم مسلح، سخنرانی در کینگستون
- شریعتی، سارا (۱۳۹۶) احیای دین عامه، معانی، چرایی، سخنرانی در مجموعه فرهنگی امام صادق میبد یزد
- شریعتی، سارا و آرمان ذاکری(۱۳۹۵) موقعیت دین در جامعه ایران: قدسی تقدسزدایی شده، منتشر شده در: «گزارش وضعیت اجتماعی کشور»(۱۳۹۵) تهران: پژوهشکده مطالعات اجتماعی و فرهنگی
- گودرزی، محسن(۱۳۸۳) گرایشهای فرهنگی و نگرشهای اجتماعی در ایران، تهران : سازمان تبلیغات اسلامی
- گودرزی، محسن(۱۳۹۸) شهروند عاصی و احتمالات آینده، مجله اندیشه پویا، شماره ۶۳
- گودرزی، محسن(۱۳۹۷) روندهای گسیختهساز؛ منتشر شده در موسوی، میرطاهر(۱۳۹۷) «همبستگی اجتماعی و نابرابری: دومین گزارش وضعیت اجتماعی ایران(۱۳۸۸-۱۳۹۶)»، تهران : انتشارات آگاه
- مظاهری، محسن(۱۳۹۸) در خدمت و خیانت مناسک: بحثی درباره مناسک شیعی و پدیده فربهی مناسکی، وبلاگ محسن حسام مظاهری، ۱۸/۴/۱۳۹۸