منشه امیر - رادیو اسراییل
ایران دوستان و مهین پرستان ایرانی تردیدی ندارند که رهبری حوزه خلیج فارس و تامین امنیت آن باید در درجه نخست در دست ایران و متعلق به ایرانیان باشد. ایران طولانی ترین سواحل را در خلیج فارس دارد و تمام بخش شمالی خلیج متعلق به ایران است و سواحل جنوبی آن بین چند امیرنشین عرب و دولت عربستان سعودی تقسیم شده است. بنابراین، طبیعی است که ایران مقام اول را در تامین امنیت خلیج داشته باشد.
ولی منظور ما کدام ایران است؟ از کدام حکومت در ایران سخن می گوییم؟
مشکل در همین نقطه است: ما از حکومتی در ایران سخن نمی گوییم که وطن پرست و میهن دوست باشد و بر حسب منافع ملی تصمیم بگیرد، بلکه با حکومتی روبرو هستیم که می خواهد دیگران را از خلیج بیرون بیاندازد و آقا بالا سر نداشته باشد و امیرنشین های بی سرپرست بمانند که با یک لقمه آن ها را ببلعد و بعد به سراغ عربستان سعودی برود و کلید حرمین شریفین، یعنی اماکن مقدس اسلامی در مکه و مدینه را از دست آل سعود بیرون آورد و خود را آقای جهان اسلام سازد.
مشکل در همین است: آن ها خود را نه فدائیان ایران، بلکه فدائیان اسلام می دانند و نه برای ایران، بلکه به هدف تسلط بر جهان اسلام تلاش می کنند و در این راستا، ملت ایران را به گروگان گرفته اند و ثروت ملت ایران را بی مهابا دارند به باد می دهند و هر ایرانی را که زبان به اعتراض بگشاید، زبانش را می برند و دهانش را می دوزند.
گفتیم که حفاظت از امنیت خلیج فارس و رهبری آن، حق مسلم ملت ایران است.
ولی مشکل در این است که رژیم کنونی در ایران، این تسلط را به آن سبب می جوید که می خواهد بر سراسر منطقه مسلط شود و در چارچوب آن اعلام می دارد که مهمترین هدف راهبردی رژیم، بیرون راندن ارتش آمریکا از کشورهای همسایه ایران است تا زمینه تسلط رژیم بر منطقه فراهم گردد.
به سخنی دیگر، رژیم ایران، زیرپوشش دین مبین اسلام، می خواهد به دوران سیاه استعمار و استثمار بریتانیا باز گردد و نمی داند که آن قدح بشکست و آن پیمانه ریخت و امپراطوری بزرگ بریتانیا که گفته بودند آفتاب هیچگاه در آن غروب نمی کند، به یک کشور کوچک مبدل شده که در سیاست بین المللی نیز نقش حاشیه ای ایفاء می کند.
در مسیر همین امید موهوم تسلط بر جهان اسلامی و مستعمره ساختن کشورهای همسایه است، که رژیم ایران دو پایش را توی یک کفش کرده که باید آمریکا را از منطقه اخراج کند.
حضور آمریکا در همه کشورهای منطقه را سخت احساس می کنیم و همه جا حکومت ایران خود را با آن نیروی قوی روبرو می بیند و احساس می کند تا روزی که آمریکاییان در منطقه حضور دارند، موی دماغ رژیم خواهند بود و بنابراین اخراج آن ها، در رسیدن به آن هدف استعماری رژیم، اهمیت راهبردی دارد.
این جاست که تلاش حکومت ایران برای تسلط بر حوزه خلیج فارس به خطر مضاعف مبدل می شود. خطری که منافع و مصالح ایران را نیز سخت به خطر می اندازد و امنیت و آینده ایرانیان را نیز به گرو می گذارد.
فردای روزی که خبر می رسد ارتش ایالات متحده با طالبان به توافق رسیده و قصد دارد به تدریج نیروهای خود را از افغانستان بیرون برد، فرماندهان سپاه پاسداران غریو شادی سر می دهند که یک خاک دیگر برای تسلط آنان آماده می شود.
تلاش رژیم ایران برای خنثی کردن موقعیت سیاسی و نظامی ایالات متحده در منطقه، از دیروز و پریروز آغاز نشد.
روح الله خمینی از شصت سال پیش، یعنی از همان نخستین روزهایی که مخالفت علنی با شاه فقید ایران را آغاز کرد، ستیز خود با آمریکا را علنی ساخت و در مجموعه سخنانش که به صورت کتابی موسوم به "حکومت اسلامی" انتشار یافت، صریحا نوشت که باید به حضور آمریکا در منطقه پایان داد. از همان نخستین روز به قدرت رسیدنش بود که شعار مرگ بر آمریکا را رواج داد و بعد هم سفارت آمریکا را اشغال کرد و این شعار را رایج ساخت که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و با گذشت چهل و یک سال از آغاز حکومت اسلامی، هنوز همان را فرماندهان سپاه بازگو می کنند.
ظاهرا، مرگ خمینی و به قدرت رسیدن خامنه ای، می توانست برای رهبر جدید فرصتی باشد که از آن بلندپروازی های دینی و ستیزه جویی و ستیزه خویی خمینی دست بردارد و تلاش خود را متوجه بیرون آوردن ایران از مسیر فاجعه باری باشد که حتی در آن زمان، ایران را به سوی پرتگاه کشانده بود.
علی خامنه ای، حتی اگر برای آینده اسلام دلسوزی می کرد، اگر عاقل بود، تجاوز و تعرض نسبت به کشورهای منطقه و دشمنی فاجعه بار با آمریکا را کنار می گذاشت و ایران را گلستان می کرد تا به دولت های اسلامی دیگر نشان دهد که در سایه دین مبین، چگونه می تواند به رفاه و آبادانی و سعادت مردمان رسید و مسلمانان جهان را فرا می خواند که بیایند و راه رژیم ایران را برگزینند.
ولی خامنه ای که نه خود درایت آن را دارد و نه از مشورت افراد سنجیده و کارشناس برخوردار است، سیاست تعرض و تجاوز علیه دیگران را با شدت بیشتری ادامه داد و بر ابعاد فقر ایرانیان افزود و منطقه را در آستانه انفجار قرار داد و آن چه که تا کنون از این سیاست او حاصل شده، افزایش انزجار در بین مسلمانان و دیگر ملت های جهان، نسبت به حکومتی است که به نام اسلام، ایرانیان را سرکوب می کند و زنان آنان را به تن فروشی می کشاند تا همچنان موشک و اتم بسازد و کشورهای دور و نزدیک را به نابودی تهدید کند.
اگر خامنه ای اهل سنجش و پژوهش بود، این راه را نمی رفت و راه دوم را در پیش می گرفت و از احترام و تجلیل همه کشورهای اسلامی و همه مردمان جهان برخوردار می گردید و به احتمال زیاد، خود مردم ایران نیز پشت سر او می ایستادند.
حالا به مرحله ای رسیده ایم که سپاهی حسین سلامی، فرمانده پرگوی سپاه پاسداران، در پیامی که برای خامنه ای می فرستد، از جمله می نویسد: «ما پیشمرگان مردم ایران و پاسدار انقلاب آن مردم بزرگوار و نجیب، حاضریم آن چه را که در توان داریم به کار بریم تا انشاالله آن ها را برای رسیدن به آرزوی بزرگشان که همان فروپاشی نظام سلطه و استقرار عدالت و معنویت است، کمک کند».
یک لحظه توجه کنید که این پیام فرمانده سپاه خطاب به فرمانده کل، یعنی علی خامنه ای، چقدر واژه های مسخ شده، با مفهوم معکوس دارد. ولی مفهوم کلام سلامی آن است که سپاه پاسداران آماده است برای اجرای نیت خامنه ای که همانا فروپاشی نظام سلطه است، همه توان خود را بسیج کند.
به زبان ساده تر، سلامی به خامنه ای می گوید که ما می دانیم که آرزوی تو برانداختن قدرت های جهانی و رسیدن به مقام رهبری دنیاست، و حاضریم که همه توان خود را در اختیار تو بگذاریم، فقط لطف کن و بر بودجه سپاه بیفزا تا بتواند ماهواره های بیشتری به فضا بفرستد و موشک های دور برتری تولید کند که موجب نابودی آمریکا شود. سپاه سایبری سپاه پاسداران نیز پیامی در شبکه های اجتماعی انتشار می دهد و در آن می نویسد که یکی از هدف های فرستادن ماهواره نور به فضا آن است که سپاه پاسداران بتواند از لحظه نابودی اسرائیل فیلم و عکس تهیه کند.
می بینید اینانی که ظاهرا ملت ایران را مظلوم، بزرگوار و نجیب توصیف می کنند، خودشان چه افراد نا نجیب و لات و رجزخوان و اوباش هستند که ملت ایران را می کشند و سرکوب می کنند و با بی شرمی خودشان را به جای مردم جا می زنند و لقب نجیب و بزرگوار به خویش می دهند.
چنین نبود و چنین نیز نخواهد ماند!