چه شباهتی بین کشته شدنِ رومینا به دست پدرش و کشته شدن جرج فلوید به دست پلیس، وجود دارد؟
هر دو فاجعه، نتیجهی فرهنگ سنتی جهل و نادانی هستند که از بخت بدِ مردم، به تأئیدِ مذهب مدار بستهی منحط نیز رسیده اند؛ و به قول معروف شدهاند "نور علی نور! زمانی که این دو پدیده: جهل و نادانیِ متنِ جامعه و موهومات مذهب، با هم در میآمیزند و همراه میشوند، یک معجونِ بسیار خطرناک و تخریبی و حتی کشنده بوجود میآید. "قتل ناموسی" و "نژادپرستی"، دو فقره از این معجونِ اهریمنی هستند؛ که اولی در فرهنگ ما و دومی در فرهنگ آمریکا، جاسازی و پذیرفته شدهاند.
میگویند: "اهریمن، دشمن انسانیت، کاری ترین حربهاش را در نادانی و نا آگاهی مردم پنهان میکند. " پدیدهی جهل و نادانی که به تأئید مذهب رسیده، بمرور زمان، چنان در پندار انسانها نقش میبندد که رفتار و گفتار آنان را تحت شعاع قرار میدهد و طی قرون، تبدیل به یک عامل فرهنگی میگردد. با فرهنگی شدن پدیده، بی شرمانه ترین فجایع، مانند کشتنِ فرزند دختر و یا نابودی یک انسان بیگناه؛ عادی سازی، پذیرفته، و بخشی از زندگی میشوند!؟
فرزند را گوشهی جگر مینامیم، یعنی برای پدر و مادر، بسیار بسیار عزیر است. انسان برای فرزندش آماده است که خودش را فدا کند. پس چگونه است که پدر یا مادر میتوانند با دست خودشان، فرزند دلبندشان را بکشند و نابود کنند؟ هیچ پاسخی جز جهل و نادانیِ مطلق که به تأئید مذهب رسیده، و موردرضایِ خداوند است، وجود ندارد. البته اینجاست که اهریمن با خداوند تفاوتی ندارد، هر دو در یک مسیر حرکت میکنند.
"اصل و ریشهی مذهب در مردسالاری و زن ستیزی است. رژیم ولایت فقیه اوجِ این فلسفه است زیرا نه تنها زن ستیز بلکه انتخاب ستیز، عدالت ستیز، آزادی ستیز و انسان ستیز است. حق و حقوق مردم را نیز یکجا بخود تخصیص داده و خود را قیّم ملت میداند.
با آغاز صدهی ۱۶۰۰ میلادی، سفید پوستان اروپائی گروه گروه به آمریکا مهاجرت میکردند. این مهاجران با دشواریهای بسیار زیاد و سختی دست به گریبان بودند. سرزمینی ناآشنا و وحشی (جنگل و کوه و بیابان)، بدون داشتن وسائل مورد نیاز و امکانات و امنیت؛ در مضیقهی مسکن مناسب و نداشتن دسترسی به مواد خوراکی؛ از گرسنگی بهر چیز روی میآوردند. سال ۱۶۰۹-۱۶۱۰ مشهور شد به دوران گرسنگی. مهاجران جدید، نیاز شدیدی به نیروی کار داشتند.
اولین کشتی در سال ۱۶۱۹، با ۲۰ سیاهپوست وارد جیمزتان در ویرجینیا گردید. اهالی سیاهپوستان را خریداری کردند و کشتی رفت. این آغاز برده داری در آن منطقه بود. برده داری با نیاز به نیروی کار آغاز شد، و با طمع و سرمایه داری رشد و نمو کرد و بخشی از زندگی گردید. اهالی ویرجینیا که از اروپا مهاجرت کرده بودند، سفیدپوست و مسیحی بودند، و برای برده داری نیاز به دلیل و منطق و تأئید کلیسا داشتند. کلیسا و روحانیت با برداشت هائی از اِنجیل، برده داری را تأئید میکردند.
در سال ۱۶۱۰ یک کشیش کاتولیک بنام پدر ساندوال از قارهی آمریکا به مرکز کاتولیکها در اروپا نامه مینویسد و میپرسد: "آیا اسیر کردن، نَقل و انتقال، و برده کردن آفریقائیها از نظر فلسفهی مسیحیت و کلیسا، قانونی است؟ "در ۱۲ مارچ ۱۶۱۰، برادر لوئی راندوان متصدی اداری کلیساها در پاسخ مینویسد: اندک تردید اخلاقی نداشته باشید؛ هیئت امنای کلیسا در لیسبون که شخصیتهای عالم و متدینی هستند اینموضوع را بررسی کرده اند؛ همچنین دیگر علما در... (چند شهر را نام میبرد) همه بر این موضوع صحه گذاشته و اشکال اخلاقی نمیبینند و آنرا تأئید مینمایند".
طی سه قرن نخست، ۱۰ میلیون تا ۱۵ میلیون برده به قاره آمریکا آورده شد. برده داری خیلی سریع تبدیل به یک پدیدهی سازمان داده شدهی "نیروی کار" گردید و با تأئیدِ مذهب، قانونی شد. حضور میلیونها سیاهپوست که از دیدِ سفیدپوستان مسیحی اروپائی، وحشی یا نیمه وحشی بودند، یک احساس برتری نژادی بوجود آورد. برای برخی همراه با تنفر، برای بعضی حقیر شمردن سیاهان، و برای برخی با احساس ترحم ارباب به زیردست همراه بود. سیاهپوستان ۳۵۰ سال با این نژادپرستی زندگی کردند. (تاریخ مردمی ایالات متحده آمریکا)
واژهی تحقیرآمیز "نِگرو" از سال ۱۸۳۸ بکار گرفته شد. در سال ۱۸۹۲ قانون جیم کروو، در شهرها و ایالات مستقر گردید و تا سال ۱۹۶۵ اجرا میشد. تحت قانون جیم کروو، سیاهان حق رأی نداشتند و جدائی و تبعیض نژادی در تمام موارد زندگی برقرار بود؛ مانند رستوران، هتل، وسائل نقلیه، دست شوئی و کلیسا و... پس از جنگ داخلی آمریکا، بمرور سیاهپوستان اجازه داشتند مدرسه داشته باشند ولی جداگانه. در ظاهر قانون جیم کروو میگفت "جدا ولی برابر"، در حقیقت جدا و صد در صد نابرابر بود.
انقلاب اجتماعی دههی ۱۹۶۰ میلادی در آمریکا، و حضور میلیونها شهروند در خیابانها، توانست حکومت را وادار کند که قوانینِ برابری در مقابل قانون را بگذراند: قانون حقوق مدنی ۱۹۶۴ و قانون انتخابات ۱۹۶۵، که توانستند بمرور تغییرات اداری و سازمانیِ بسیار مهمی را رقم بزنند. ولی نژادپرستی که در فرهنگ جاسازی شده، تنها با قانون قابل تغییر نبود و نیست، بل که نیاز شدید به دگرگونی اساسی و هدفمند در آموزش و پرورش دارد.
دشمنی با هر گونه دانش و اراده و آزادی، از صفات ویژهی مذاهب میباشد. روحانیت در ایران، برای کنترل بیشتر و بهتر "گلهی متدینین"، با خردگرائی و دانش در ستیز و مبارزه بود و اساس تلاشش در ترویج آخرت گرائی، قضا و قدر و توهم جبر و مشیّت الهی بوده است. (خداسالاری و درماندگی) کسروی مینویسد "خودخواهی و خودپرستی، در باره چهارپایان و دیگر جانوران راست است. سرچشمه کارها و خواهشهای آنها جز "خودخواهی" نیست... گوسفندی را سر میبرند گوسفندان دیگر پهلوی آن آسوده میچرند و بجای دادن روپوش خود باو، اگر کلاهی بسر او باشد بربایند. " (در پیرامون خرد)
جامعه روحانیت با قوانین مدنی، قانون مداری و پیشرفت مدرنیته مخالف و در ستیز است. با همهی ادعاهائی که میکند، تنها معتقد به سه مورد مخصوص میباشد: "شکم، کیسه و تنبان". وقتی پای این سه چیز به میان باشد، خدا و پیغمبر و امامان را به خرمائی میفروشد. فلسفهی فکریشان در چارچوب سر هم بندی کردن موهومات و خرافات میباشد. روحانیت قانونگذاری (غیر مذهبی) را خلاف شرع و حکومت مردمی را نامشروع میداند.
با در نظر گرفتن دو هفته تظاهرات میلیونی و پیوسته در شهرهای مختلف آمریکا، به نظر میرسد که کشته شدن جرج فلوید، بی ثمر نخواهد بود. میدانیم که در ایران، کشته شدن رومینا، احساسات بخش بزرگی از جامعه را برانگیخته و داغِ زنان را در مورد تمامِ بی عدالتیهای چهار دههی گذشته تازه کرده است. وظیقهی نُخبگان و تمام شهروندانِ آگاهِ میهنمان است که این احساسات را به عمل تبدیل کنند و با برنامههای مرتب و هدفمند، مبارزهی مدنی را گسترش بدهند.
تغییرات قانونی و دگرگونیِ فرهنگی از طریق آموزش و پرورش هدفمند که ما در ایران به آن نیازِ بی چون و چرا داریم، بخودی خود به وجود نمیآیند. باید آنهائی که میدانند و میتوانند، دست بکار شوند و "با قلمی یا قدمی یا درمی" گام بردارند. برای دستیابی به چنین هدفِ ورجاوند (مقدس)، نخست باید مدعیان دروغین امامت و نمایندگان ساختگی پیامبر را حذف کنیم. سپس با برپائی یک "دولت مردمسالار ایرانی"، نه تنها با آموزش و پرورش خردگرا و هدفمند، مردمان را بیدار و آگاه و شهروند کنیم، بل که با بکار گرفتن تمام اهرمهای ثروت و قدرت و شبکههای موجود، جامعهی مدنی مورد نیازمان را بوجود بیآوریم.
رهائی خودمان و نجات میهنمان در گروی حرکتِ آگاهانه و پیوسته میباشد.
امیرحسین لادن
[email protected]
فکر مدارا مکن...، ویدا فرهودی