تعاریف فرهنگ مردسالار از بدن زن، اصلی ترین دلیل موانع، محدودیتها، تبعیضها، نابرابریهای جنسیتی، خشونت و سرکوب زنان است. تعاریفی کلیشهای و مردسالار که زن را منشا گناه، و وجود و حضورش را تحریک کننده میداند. یا تعاریفی خوش رنگ و لعاب تر که زن را به صدف درون مروارید تشبیه میکند تا «قفس تحمیلی اش» را با آغوش باز پذیرا باشد.
محدودیتها و تعاریف مردسالار از زن پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی به شدت نهادینه شد. در تلویزیون، جامعه و نظام آموزشی کشور این تعریفهای مردسالارانه و محدودیتها به صورت هدفمند؛ تبلیغ و تدریس شد. محدودیتهایی که در برخی موارد حتی پشتوانه قانونی نیز ندارند. اما به صورت سلیقهای و مِیلی اعمال میشوند.
بحث دوچرخه سواری زنان، یکی از آن دسته «موانع مِیلی» در حکومت اسلامی است که علیرغم نبود منع قانونی، برای زنان ایرانی؛ ممنوع شناخته شده است. در واقع، هنگامی که هیچ منع قانونی برای ممنوع و محدود کردن دوچرخه سواری بانوان وجود ندارد؛ این ممنوع کردن دوچرخه سواری زنان در ایران است که «غیرقانونی» به شمار میرود.
البته «محدودیتها و ممنوعیتهای مِیلی» برای زنان ایرانی تنها محدود به دوچرخه سواری نمیشود. موتور سواری و گرفتن گواهینامه موتور سیکلت نیز برای زنان ایرانی ممنوع است در حالیکه در قانون چنین ممنوعیتی ذکر نشده است. حضور زنان و ورود آنها به استادیومهای ورزشی ممنوع است، در حالیکه چنین ممنوعیتی در قانون نیامده است. و...
اعمال محدودیتها و محدودیتهای مِیلی و «دل بخواهی» برای زنان با تحقیر، تهدید، بازداشت و خشونت همراه است. توهین، تحقیر و خشونت علیه زنان در ایران به صورت هدفمند و «در پوشش قانون» از سوی حکومت اعمال میشود.
مشکل ایمان و مذهبی که با رکاب زدن یک زن بر روی دوچرخه به باد فنا برود، جای دیگریست. و تلاشها برای جلوگیری از رکاب زدن و دوچرخه سواری زنها، موتورسواری زنان، حجاب اجباری برای زنان، نپوشیدن مانتوهای نازک و خنک در تابستان، نپوشیدن چکمه و... در زمستان توسط زنها به منظور محفاظت از ایمانِ مردان؛ مصداق این ضرب المثل فارسی است که میگوید خانه از پای بست ویرانست، خواجه در بند نقش ایوان است. مرد در نگرشِ اینان به تعدادی آلت جنسی سرگردان در خیابان گفته میشود که با دیدن زن و هر حرکتی از سوی زنها، تحریک میشود. از آنجا که در این باور و نگرش غلط، ایمان و آلت جنسی مردانه رابطه مستقیمی با یکدیگر دارند؛ برای حفاظت از ایمانشان تلاش میکنند تا زنها را محدود کنند.
دوچرخه سواری علاوه بر ورزش، یکی از وسایل حمل و نقل فردی و یکی از راههای پیشگیری و کاهش آلودگی هواست. همچنین سبب کاهش ترافیک در سطح شهرها و کلان شهرها میشود. منافع زیست محیطی دوچرخه سواری و فواید آن برای سلامتی انسان سبب شده است تا بسیاری از کشورها برای استفاده از دوچرخه و تشویق مردم به دوچرخه سواری فرهنگسازی و تبلیغات بسیاری نیز انجام دهند. به طور مثال در کشوری مانند هلند بنابر آمار رسمی، تعداد دوچرخهها از تعداد شهروندان این کشور نیز بیشتر است. چرا که به دلیل فرهنگ سازی و تشویقهای مالیاتی -که دوچرخه را شامل پرداخت مالیات نمیداند- بیشتر مردم برای ترددهای شهری و گاهی برای مسافتهای کوتاه برون شهری نیز از دوچرخه به عنوان وسیله حمل و نقل استفاده میکنند. بسیاری از شهروندان علاوه بر دوچرخههای شهری، دوچرخههای ورزشی و باری نیز دارند. حتی کودکان نیز به استفاده از دوچرخه برای رفتن به مدرسه تشویق میشوند و برخی از سرویسهای مدارس در هلند سرویسهای دوچرخهای هستند.
فواید دوچرخه سواری برای سلامتی بدن انسان و ایجاد نشاط، هیجان و سرزندگی روحی و فواید محیط زیستیاش آنقدر زیاد است که بسیاری از کشورها را به برنامه ریزیهای پایدار و درازمدت برای این وسیله ورزشی و نقلیه سالم و ارزان قیمت کشانده است. دوچرخه سواری علاوه بر مزایای فردی، مزایای جمعی بسیاری نیز دارد. در شهر آلوده و پر ترافیکی مانند تهران، دوچرخه سواری میتواند جانی تازه به این شهر شلوغ و آلوده بدهد.
اما از آنجا که تصمیم گیرندگان حکومتی در تهران، تقریبا تمام مسایل و مشکلات کشور - و حتی ایمان- را در محدوده «جنسیت» و «آلت جنسی» تعریف و خلاصه میکنند، فراتر از آن را نمیبینند.
تحجر و تحجرگرایی حس نشاط، شادابی، سرزندگی، آزادی، رهایی، تفریحات ساده، شادیهای کودکانه، شیطنتهای نوجوانی و لذتهای ساده وسالم جوانی، و حتی محیط زیست و هوای سالم را نیز از مردم ایران گرفت.
دوچرخه سواری زنان به چنان مساله مهم و پیچیدهای تبدیل شد که حتی رهبر جمهوری اسلامی نیز به آن واکنش نشان داد. و در حکمی که در سایتش منتشر کرده بود، دوچرخه سواری زنان در مجامع عمومی را «حرام» اعلام کرد. آقای خامنهای در این حکم گفته بودند: «دوچرخه سواری بانوان در مجامع عمومی و در منظر نامحرم، غالبا موجب جلب نظر مردان و فتنه و به فساد کشیده شدن اجتماع و منافی با عفت بانوان است. و لازم است ترک شود و در صورتی که در منظر نامحرم نباشد اشکال ندارد.»
فتوای آقای خامنهای دستاویزی شد برای تحمیل خفقان هر چه بیشتر بر زنانی که نه تنها از حق دوچرخه سواری محرومند، که از بسیاری حقوق اولیه شهروندی دیگر خود نیز محروم هستند.
چنانکه پیشتر نیز گفته شد، در هیچ کجای قانون اساسی ایران به طور صریح، دوچرخه سواری زنان منع نشده است. که حتی اگر هم منع شده بود، اکنون قانونگذاران و بویژه قانونگذاران زن باید تمام تلاششان را برای اصلاح این قانون واپسگرا و غلط انجام میدادند.
اساسا چرا باید دوچرخه سواری زنان، ورزش، سلامتی و شادابی آنها؛ با منافع و مصالح اسلام و سلامت جامعه منافات داشته باشد؟ آیا بهتر نیست به جای صرف وقت، هزینه و اینهمه دغدغه برای مسایلی کوچک و شخصی همانند مانتو، حجاب و دوچرخه سواری زنان، به رفع مشکلات، تامین «امنیت جانی برای زنان» و ایجاد برابری و «عدالت جنسیتی» در جامعه پرداخت؟ چرا مزایای دوچرخه سواری، و بسیاری موارد تبعیض آمیز دیگر، باید تنها شامل حال مردان شود؟ اگر دوچرخه سواری به سوزاندن کالری و چربی بدن کمک میکند، سلامتی قلب و ریه را بهبود میبخشد، خطر ابتلا به بیماریهای قلبی کرونری را کاهش میدهد و در کل یک ورزش شاد و مفرح است؛ چرا باید زنان از این ورزش شاد، مفید، روحیه ساز و هوازی محروم بمانند؟!
با تشویق جامعه به استفاده از دوچرخه علاوه بر ایجاد روحیه شاد و سلامتی برای زنان و مردان میتوانیم به بهبود شرایط محیط زیستی نیز کمک کنیم. یعنی از هر سوی که به آن بنگریم مفید و سودمند است.
تنها مشکلی که ذهن مخالفان دوچرخه سواری زنان را اشغال کرده است، مساله تحریک شدن عدهای از مردان، البته نه تمامی مردان، است. مسئولین و قانونگذاران محترم باید به فکر درمان «بیماری جنسی» آن عده از «نرهای دائم التحریک»ی باشند که با دیدن زنان بر روی دوچرخه، با دیدن زن با چکمه، با دیدن زن با مانتوی رنگی، با دیدن زن با مانتوی کوتاه، با دیدن زن با آرایش، با دیدن موی زن، و حتی دیدن زن با چادر نیز تحریک میشوند و «دائم التحریک» هستند.
دستاورد این نگرش، تبعیض، محرومیت، ایجاد محدودیت و خشونت برای زنان؛ و البته بزرگترین توهین به مردان است که آنها را فقط «آلت جنسی» ببینند. موجودی فاقد درک، شعور، انتخاب و اراده که کنترل عقل و حتی ایمانش در شُرت اوست نه در سر او.
یقینا آیندگان به این قوانین خواهند خندید. همانطور که ما به مردمی که دوش گرفتن را حرام میدانستند، میخندیم. به مردم و آیت الله هایی که گرفتن شناسنامه برای زنها را حرام، نشانه بی غیرتی مردان و حتی خلاف شرع اسلام میدانستند، میخندیم. به آنهایی که رانندگی برای زنها را جایز نمیدانستند، میخندیم. و به آن دسته از مردم و آیت الله هایی که رای دادن برای زنان را در خلاف با اسلام و منافع مسلمین میدانستند میخندیم. آنچه که باید از عواقبش ترسید، دوچرخه سواری کردن زنان نیست. بلکه باید از عواقب نگرشی ترسید که «مرد» را موجودی «دائم التحریک» میبیند و او را تنها در «آلت جنسی»اش خلاصه میکند. تمام تصمیمات سیاسی و حتی دینی را متناسب با «آلت جنسی مردانه»اش برنامه ریزی میکند.
آنچه که باید از عواقبش ترسید، حکومتی به شدت عقب افتاده، متعلق به قرنها پیش و قعر تاریخی است که اختیار جان و مال و زندگی میلیونها شهروند در دستان اوست. حکومتی که زندگی شهروندان برایش هیچ اهمیت و ارزشی ندارد. با دلایل واهی جانها میستاند و زندگیها نابود میکند. حقوق ساده و اولیه انسانها را نادیده میگیرد. باید ازحکومتی که تنها گورستانها و قبرستانهای کشور را گسترش میدهد و آباد میکند، ترسید. این عواقب دوچرخه سواری زنان نیست که ترسناک است. بلکه عواقب حکومت کردن حاکمانی که کوچکترین اعتراض شهروندان را با گلوله و رگبار و در نهایت با اعدام کردن معترض و منتقد و مخالف پاسخ میدهند، ترسناک است.