گفتوگو با عباس میلانی نویسنده کتاب نگاهی به شاه
لادن سلامی - ایندیپندنت فارسی
طرفداران محمدرضا شاه معتقدند که او و پدرش بنیانگذار ايران مدرن هستند، اما شاه در سال ۵۷ در یکی از آخرین انقلابهای قرن بیستم سرنگون شد. شاه کجا اشتباه کرد و چرا سرنگون شد؟ دکتر «عباس میلانی»، استاد علوم سیاسی و نویسنده کتاب «نگاهی به شاه»، در گفتوگویی با ایندیپندنت فارسی به این سوالها پاسخ داده است.
عباس میلانی معتقد است که شاه علیرغم تلاشهایی که برای سازندگی ایران داشت، دو اشتباه اساسی انجام داد. «اول عدم رعایت قانون اساسی، و دوم تصور این که نیروهای مذهبی متحد او محسوب میشوند. شاه فکر میکرد که خطر عمده کمونیسم و خطر بعدی مصدق است. از این رو تمام نیروهای سیاسی مختلف را کنار گذاشت و تنها نیرویی که اجازه فعالیت آزادانه داشت، نیروهای مذهبی بودند. این نیروها شروع کردند به ایجاد مراکز مختلف و زمینه را آماده کردند برای وقتی که بحران در رژیم شاه پیدا شد.»
به عقیده آقای میلانی، آمریکا و انگلیس هم که دنبال جانشین برای شاه بودند، نیروهای مذهبی را جایگزین مناسبی برای شاه میدانستند.
موضوع دیگر، بحث حضور زنان در انقلاب است. سوال این است که با وجود آن که شاه به زنان كمك كرد كه حقوق سياسى- اجتماعى آنها محقق شود، چرا در انقلاب ١٣٥٧ بخش قابل توجهى از مخالفان و تظاهرات كنندگان عليه شاه، زنان بودند؟
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
از دیدگاه عباس میلانی ، زنان فکر میکردند که فقدان آزادیهای سیاسی دلیلی است برای این که سایر دستاوردهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را نادیده بگیرند و جویای روی کار آوردن رژیمی بهتر باشند. وسوسهای که همه را گرفت و به انقلاب انجامید، آنها را هم گرفت. نویسنده کتاب «نگاهی به شاه» میگوید، البته زنان زیادی نیز با این تغییر مخالف بودند؛ مانند مهشید امیرشاهی، نویسنده سرشناس که به صراحت علیه طرفداران آیتالله خمینی موضع گرفت.
موضوع دیگر، واکنش شاه به اعتراضات خیابانی است. آیا او میتوانست تظاهراتهای مخالفان را سرکوب کند و از این کار اجتناب کرد؟ برخى معتقدند که شاه نمىخواست با تياندازى به سوی مخالفان حمام خون به راه اندازد و برای ماندن در قدرت، خشونت به خرج دهد.
عباس میلانی میگوید، «این بخشی از واقعیت است که شاه رغبتی به استفاده از خشونت نداشت. البته در ۳۷ سال حکومت شاه، خشونتهایی علیه مخالفان اعمال شده، اما این که ارتش را بیاورد و برای سرکوب از آن استفاده کند هم در نوع سلوکی که شاه داشت، نبود.»
به عقیده عباس میلانی، مخالفتهای آمریکا و انگلیس علیه استفاده از خشونت هم در این زمینه موثر بود. آنها هر دو بارها به شاه در چند ماه اخر گفتند که راه حل بحران، خشونت نیست.
موضوع دیگر، نقش خارجیها به ویژه آمریکا و انگلیس در سقوط شاه است. برخی از طرفداران شاه معتقدند که او با فشار وتوطئه بریتانیا و آمریکا مجبور به ترک قدرت شد. عباس میلانی در بخشی از کتاب «نگاهی به شاه»، از قول شاه مینویسد که مردم قدر خدمتش را ندانستند و غرب را هم به «خیانت» متهم کرده است. اما آیا واقعا دخالت کشورهای خارجی تا چه حد در بروز انقلاب و سقوط شاه موثر بود؟
به گفته عباس میلانی، کشورهای غربی در ماههای آخر سلطنت شاه رغبتی به ماندن او نداشتند و دستگاههای تبلیغاتی آنها، از بیبیسی تا نهادهای دیگر تبلیغاتی در غرب، عملا بسیج شدند تا شاه را هر روز بیشتر تضعیف کنند. اما او در عین حال تاکید میکند که این انقلاب در نهایت زاییده شرایط داخلی ایران بود.
به گفته عباس میلانی، کشورهای خارجی میدیدند که موج مخالفان خیلی وسیع است و نمیتوان جلو آن را گرفت. از سویی هم فکر میکردند که شاه از لحاظ روانی افسرده شده و روحیهاش را باخته است و توان تصمیمگیری ندارد.
عباس میلانی اضافه میکند که کشورهای خارجی به فکر منافع خود هستند، نه ایران. آنها به محض آن که دیدند شاه ماندنی نیست، باب مراوده و همکاری را با نیروهای مذهبی به عنوان جانشین جدید شاه، باز کردند. او نقش آمریکا و انگلیس و فرانسه را در این زمینه موثر میداند.
اما آیا کشورهای غربی فکر میکردند که نیروهای مذهبی در ایران میتوانند متحدی برای آنها محسوب شوند و جایگزین مناسبی برای شاه باشند؟
عباس میلانی به این سوال چنین پاسخ میگوید: «در آن زمان فکر میکردند که میشود روی آنها به عنوان متحد حساب کرد و الان متوجه شدند که این محاسبه غلط بوده است. بخشی از این به دلیل کمدانشی غربیها از سرشت نیروهای اسلامی بود و بخشی هم به این دلیل بود که آنها بعد از پایان جنگ دوم جهانی سعی کرده بودند از نیروهای مذهبی علیه کمونیسم استفاده کنند. آنها نمیدانستند که نیروهای مذهبی مثل آیتالله خمینی، طالب قدرت هم هستند و سودای قدرت در سر دارند. فقط این نبود که ابزار غربیها شوند تا کمونیسم را محدود کنند.»
عباس میلانی میگوید، «عامل دیگر، حرفهایی است که مخالفان غیرمذهبی شاه به آمریکا و انگلیس و فرانسه میزدند. بر اساس اسناد موجود، برخی از سران جبهه ملی و سران اپوزیسیون غیرمذهبی به کشورهای غربی میگفتند که شما به این حرفها که خمینی یک فرد مرتجع است گوش نکنید. او یک آدم ناسیونالیست ملی است که اگر سر کار بیاید، ایران چیزی شبیه به الجزیره میشود.»
به عقیده عباس میلانی، «شخص آیتالله خمینی دروغ گفت و به قول خودش تقیه و خدعه میکرد. در واقع، هم به مردم ایران خدعه کرد هم به آمریکاییها که وقتی از او سوال میکردند که شما چه نوع دولتی ایجاد خواهی کرد، میگفت میخواهد نظامی چون جمهوری پنجم فرانسه ایجاد کند. طرح اول قانون اساسی که در پاریس تدوین شد و به تایید آیتالله خمینی رسیده بود، بیش از هر چیز ترجمه قانون اساسی همان جمهوری پنجم بود.»
عباس میلانی اضافه میکند، «آیتالله خمینی در ابتدا جبهه ملی یا نهضت آزادی را هم سر کار آورد، اما امروز میدانیم که از آغاز هم معلوم بود که سودای اصلی، تسخیر قدرت توسط روحانیت است.»
حالا و ۴۲ سال پس از انقلاب ایران، خود نظام جمهوری اسلامی نیز به عنوان جانشین حکومت سلطنتی شاه با بحرانهای جدی روبهرو است و برخی میگویند که در خطر اعتراضات فراگیر مردم قرار دارد. مخالفان جمهوری اسلامی هم شروع به مطرح کردن نظامهای مورد نظر خود برای جایگزینی آن نظام کردهاند. دو نظام مطرحتر، جمهوری سکولار یا پادشاهی مشروطه است.
عباس میلانی در مورد نقاط ضعف و قوت این دو مدل حکومتی میگوید، «هر دو مدل از منظر تاریخ اندیشه سیاسی، معایب و مزایایی دارند.» او میافزاید، «ارسطو دو هزار سال قبل گفته است که سلطنت میتواند بهترین نوع حکومت باشد اگر پادشاه خردمند باشد، و در عین حال میتواند بدترین نوع حکومت باشد، اگر پادشاه بد باشد. چون نمیتوان به راحتی از شر او رها شد. او ضمن اشاره به این که ایران به هر حال یک سنت سلطنت داشته است، میگوید که در عین حال این که قدرت برگردد به یک مقام موروثی، جنبه منفی این مدل است.»
عباس میلانی در مزایا و معایب مدل جمهوری میگوید، «جمهوری مثبتترین جنبهاش این است که به هر حال رئیس جمهوری طبق قانون باید منتخب مردم باشد، قابل عزل و جوابگو باشد و نوع قدرت مطلق نداشته باشد»، و در مورد معایب این مدل نیز میگوید، «ضرر و ضربهپذیری دموکراسی هم در این است که میتوان مردم را به راحتی فریب داد و هر فرد عوامفریبی میتواند بیاید و رئیس جمهوری شود.» میلانی معتقد است که در نهایت، این مردم ایران هستند که باید تکلیف آینده ایران را تعیین کنند.
اما نهایتا و چهل سال بعد از درگذشت شاه، ذهنيتهاى موجود در بين ايرانىها راجع به شاه چيست؟ عباس میلانی میگوید، «آمار دقیقی که نداریم. برای مثال، بر اساس تعداد افرادی که کتاب «نگاهی به شاه» را در داخل ایران دانلود کردهاند و میخوانند، به نظر میرسد که مردم کنجکاوی عجیبی نسبت به دوران شاه دارند. آنها دوران شاه را با اکنون مقایسه میکنند.» به گفته عباس میلانی، «دوران شاه دوران شکوفایی بوده و قابل قیاس با دوران جمهوری اسلامی نیست. وی در مثالی میگوید، میزان پولی که در دست رژیم جمهوری اسلامی آمده قابل قیاس با دوران شاه نیست. در دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد ۷۰۰ میلیارد دلار، یعنی چند برابر تمام درآمد دوران پهلوی پدر و پسر، به جیب حاکمان جمهوری اسلامی رسید . مردم اینها را میبینند و کنجکاوی و رغبت بیشتری به دانستن واقعیت گذشته پیدا میکنند.»
۹ نشانه عاشق شدن از دیدِ روانشناسان