Thursday, Aug 27, 2020

صفحه نخست » آینه‌ای در برابر سیطره آلت مردانه، شادی امین

Shadi_Amin.jpg اپیزود اول:

سال ۱۹۹۴ یا ۱۹۹۵ است. دادگاهی درشهر کاسل آلمان مسئول رسیدگی به شکایتی در مورد آزار جنسی به یک دختر ۱۲ ساله ایرانی است. مادر در پی یک حادثه رانندگی ماه­ها در بیمارستان بستری بوده و دوست خانوادگی آن‌ها و همسرش مسئول رسیدگی به بچه‌ها بوده‌اند. مرد (احمد) دوست خانواده که بچه­ها او را عمو خطاب می­کردند، شبی به سراغ کودک می رود. دخترک از پنجره به خیابان فرار کرده و سه روز را در خیابان­ها سپری می­کند. مرد به اصطلاح فعال سیاسی چپ بود. چند ماه هر چهارشنبه برای شرکت در جلسات دادگاه از فرانکفورت به کاسل می­رفتم تا در کنار قربانی باشم.
مرد ادعا کرده بود که اینها همه اتهامات زن (مادربچه) است، چون مرد متوجه رابطه او با سفارت جمهوری اسلامی شده، می­خواهد دست پیش را بگیرد تا افشاگری او را خنثی کند. همسر مرد (سهیلا) با کودکی در بغل در دفاع از همسرش هر بار پشت در دادگاه می­نشست و به بی‌گناهی شوهر دلبسته بود. مرد در مرحله بعدی مدعی بود که این اتهامات برای این است که دختر ۱۲ ساله باکره نیست و مادرش می خواهد برای حفظ آبرو وی را مقصر معرفی کند. دادگاه پس از شنیدن ماجرا از دهان کودک مرد را به ۵ سال حبس تعزیری محکوم کرد.
همه رفقای هم­رزم آن زمان می­گفتند نباید در این‌مورد حرفی بزنیم چون "تف سربالاست"!

اپیزود دوم:
سال ۱۹۹۵ یا ۹۶ است، مادری در جلسه زنان شهر فرانکفورت حاضر می­شود و از آزار جنسی یک مرد فعال سیاسی و عضو سازمان فداییان اکثریت (شاهرخ قدیمی) به دختر ۱۳ ساله­اش می­گوید. این کودک فرزند دو چهره­ی شناخته شده و آشنای جامعۀ فرهنگی و هنری تبعید بود. مادر می­گوید هدفش از علنی کردن این تعرض و آزارجنسی به فرزندش هشدار به خانواده­ها و پیشگیری از تکرار ماجرا برای کودکان دیگر است. او بر این باور است که تک تک زنان و آحاد فرهنگیان و فعالان سیاسی تبعیدی در برخورد با مسئله­ی تعرض و تجاوز جنسی مسئولیت دارند و فرد متجاوز صلاحیت حضور در محافل فرهنگی و سیاسی در تبعید ندارد. جلسه به آشوب می­کشد. کسانی مادر را متهم می­کنند که او برای رسیدن به شهرت و ایجاد جنجال این اتهام را مطرح می­کند. او را سرزنش می­کنند که چرا کودکش را تنها نزد این خانواده گذاشته است. پس از آن حیثیت دختر آسیب­دیده و خانواده­اش با وارد کردن اتهاماتی بی­پایه و کثیف مورد تعرض قرار می­گیرد. مرد متجاوز برای صحنه­های تئاتر نجاری می­کند و در سازمان اکثریت فعال است. با شلوارک در دانشگاه حاضر می­شود، بحث می­کند و در کنار بقیه غذا می­خورد. مدعی می­شود این اتهامات دروغ است و مادر دختر این حرفها را می­زند چون عاشق وی بوده و او دست رد به سینه­اش زده، پس دارد انتقام می‌گیرد. تقریبا همه او را باور می­کنند. مسئولین فستیوال تئاتردر شهر کلن علی­رغم اعتراض و هشدار مادر کودک به منظور طرد فرد متجاوز از این مجامع، با او همکاری می­کنند. فرهنگیان و چهره­های آشنای تبعیدی با او شراب می­خورند، وی در شب­نشینی­ها حاضر است و مورد حمایت اهل هنر. پدر کودک آزاردیده که عضو کانون نویسندگان ایران در تبعید بود، به حمایت اعضایی از کانون از فرد متجاوزو محکوم نکردن وی معترض است. او در اعتراض به این رویکرد از کانون دوری می­کند و دیگر حاضر به همکاری با آن نهاد نیست. مادر هم به اعتراض از هرگونه همکاری با فستیوال تئاتر کلن و یاران آن خودداری می­کند و به انفعال کانون نویسندگان ایران در تبعید در برخورد با این قضایا اعتراض می­کند.

پس از آن در همان فستیوال کلن دو مورد تعرض جنسی دیگر از سوی همین مرد متجاوز بر ملا می­شود. یکی از آنها در مورد کودک میهمانانی بود که بدون شکایت به کشورشان بازگشتند و دومین مورد برای دختر یکی از همکاران نزدیک فستیوال تئاتر کلن رخ می­دهد. پدر کودک آزار دیده­ی مقیم کلن که خود عضو سازمان اکثریت بود و قبل از این حادثه به اتهامات علیه این مرد بی­تفاوت بود و آن را باور نمی­کرد، سرانجام علیه مرد متجاوز شکایت می­کند. مرد متجاوز در دادگاه کلن محکوم می­شود. لازم به توضیح است که سازمان اکثریت تا سالها حاضر به اخراج این فرد از صفوف "مبارزاتشان" نبود.

تقریبا همزمان با دادگاه کلن، پرونده­ی تعرض جنسی در فرانکفورت (پس از ده سال) توسط قربانی که حال زنی بیست و دو سه ساله است، به جریان می­افتد. دادگاهی علنی در شهر فرانکفورت با حضور شاکی و مادرش تشکیل می­شود. به دادگاه می‌روم تا در کنار قربانی باشم. هیچیک از فعالین شهر با وجود علنی بودن دادگاه بجز من حضور ندارد. حتی آن برادر فرد متجاوز که دوست و همکار قدیمی پدر و مادر شاکی بود، در دادگاه حضور نمی­یابد. وکیل مرد متجاوز قبل از اینکه دادگاه به خواندن دفتر خاطرات دختربچه بپردازد، جلوی قاضی را می‌گیرد و می­گوید که متهم خود اعتراف کرده است. او معترف است که شب به بالای سر دختر در رختخواب رفته و به بدن او دست زده و حال می­پذیرد که "پدوفیل" است و معالجه خواهد کرد. وی به پرداخت مبلغی ناچیز به عنوان جبران خسارت روحی به کودک وسه سال حبس تعلیقی محکوم می­شود و می­بایست دوره­ی اجباری روان درمانی را بگذراند.

خبردادگاه را در یک روزنامه دیواری در دانشگاه منتشر می­کنم. مورد غضب مردان "روشنفکر" و برادر دیگر فرد متجاوز و محکوم قرار می­گیرم. برادرش به من حمله فیزیکی می‌کند. حاضر نمی­شوم روزنامه دیواری را بردارم. بهانه­ مردان خشمگین این است که دختر و پسر فرد متجاوز دانشجو هستند و ممکن است از اینجا رد شوند و خبر را بخوانند. می­گویم که همگان حق دارند آزارگر جنسی را بشناسند. مردان دیگری علیه من شبنامه مینویسند و در شهر پخش می­کنند.

در پی این اتفاق اولین سمینار در مورد آزارجنسی به کودکان در شهر فرانکفورت و سپس در کلن برگزار می­شود. در جلسه چندین نفر برخاسته و از تجربه خودشان می­گویند. جامعه ایرانی برای اولین بار کراهت نهان خود را در مقابل آیینه­ای نظاره می­کند، بی هیچ عقوبتی.

جمعی ازمردان شهر متحدانه به جمع­آوری کمک مالی برای پرداخت جریمه نقدی­ای که دادگاه تعیین کرده بود اقدام می­کنند و به کمک فرد متجاوز و محکوم می‌شتابند. یک همبستگی تاریخی.

اپیزود سوم:
سال ۲۰۰۳ است. وب‌سایت روشنگری ستونی را به فردی به نام فرزاد جاسمی اختصاص داده تا شعر و مقالاتش را در آن منتشر کند. از دوستی شنیده بودم که این فرد شوهر خواهرش بوده و در سن هشت سالگی او را مورد آزار جنسی قرار می داده. به مسئولان وب‌سایت رجوع می­کنم ولی از یک گوش می­شنوند و و از یک گوش درمی‌کنند. وقعی نمی­نهند. با این کودک که در آن‌زمان فرد بزرگسالی شده پیش یکی از مسئولان این وب سایت و از اعضای راه کارگر می‌رویم و او ماجرا را برایش بازگو می­کند. اما فرزاد جاسمی تا پایان کار این وب‌سایت همچنان ستون خودش را در اختیار داشت.

اپیزود چهارم:
حوالی سال ۲۰۰۱ است. در مقابل سفارت جمهوری اسلامی در بُن تظاهراتی از سوی کانون نویسندگان ایران (در تبعید) برگزار شده است. یکی از سخنرانان یا برگزار کنندگان فریدون گیلانی عضو کانون نویسندگان ایران (در تبعید) است. به محل تظاهرات نزدیک می‌شوم و می‌بینم زنی در گوشه ای با بغض فریاد می‌زند: چرا اینو راه می‌دید؟ این به بچه من تجاوز کرده. من پرونده دادگاهش رو دارم. چرا هنوز میتونه تو اینجاها بیاد و برا خودش اعتبار بخره!؟
به او نزدیک می شوم، ماجرا را جویا می شم و می فهمم که او دختر ایشان را مورد آزار جنسی قرار داده و در دادگاه نیز محکوم شده است. کسی توجهی نمی­کند. همچنان عضو کانون نویسندگان (در تبعید)-- می­ماند. وی هم‌چنان سال­ها در سایت­های گوناگون می­نویسد، این طرف، آن طرف سخنرانی می­کند، دختران و زنان زیادی رو دور خودش جمع می­کند؛ شاعر، نویسنده و مجری برنامه تلویزیونی.

اپیزود پنجم:
حوالی سال ۲۰۰۳ است و طی تماس یکی از آشنایان برای نجات دختر نوجوانی از خانه­اش به شهر ماینز می­رویم. دوست آلمانی­ام دختر را از خانه خارج می­کند و به همراه او به پلیس رفته و دختر شکایتش مبنی بر تجاوز همسر مادرش که پزشکی در آن شهر است (محمود- د) را مطرح می­کند. دختر را که بسیار اشفته است به فرانکفورت می­آوریم، وی مادرش فعال سیاسی چپ بوده و زمانی که او دو ساله بوده مجبور به ترک کشور می­شود و بچه ابتدا نزد یکی از دوستان مادر و پس ازاینکه وی نیز مجبور به ترک کشور می­شود، نزد مادربزرگ زندگی می­کند. در سن ۱۸ سالگی امکان آمدن نزد مادرش را پیدا می­کند که حالا تحصیل کرده و پزشک شده و با یک مرد پزشک ایرانی دیگر ازدواج کرده و صاحب دختری ۴ ساله است.
رابطه مادر و دختر بسیار بحرانی است و مرد با استفاده از این فضا اعتماد دختر را جلب می­کند. اولین بار که او را برای خرید به شهر می­برد در پارکینگ فروشگاه و در ماشین به او تجاوز می­کند. بارها بعدا شبانه به اتاق دختر می­آید و او را مورد تجاوز قرار می­دهد. همه می­پرسیم چطور مادرش متوجه این رفت و آمد شبانه نشده؟ دختر از ترس اینکه زندگی مادرش برهم بریزد مجبور به سکوت می­شود. اما در اولین امکان حمایتی که می­یابد و در صحبت با دوست مادرش ماجرا را بیان کرده و کمک می­طلبد. دادگاه وی در شهر ماینز در هفته­های متوالی برگزار شد. زن هر روز در کنار مرد متجاوز به دادگاه می­آمد و حتی به دخترش نگاه نمی­کرد. معتقد بود دختر به زندگی او حسادت می­کند و می­خواهد زندگی­اش را نابود کند. حمایت او از مرد متجاوز به حدی زننده بود که وکلا و قاضی نیز تعجب می­کردند. مرد با امکانات مالی وکلای زبده­ای گرفته بود و پروفسوری اسلام شناس را به دادگاه آورده بود تا شهادت دهد که مشکل این دختربه دلیل فرهنگ ایرانی - اسلامی­اش این است که باکره نبوده و حال می­خواهد مرد را مقصر جلوه دهد.
باز هم در تمام جلسات دادگاه در کنار قربانی حضور داشتم. دادگاه در یک روند دردناک و شنیدن روایت دختر جوان مرد را محکوم کرد. اگر درست خاطرم باشد دو سال حبس تعلیقی. اما نام وی هرگز در محافل ایرانی مطرح نشد و باز سکوت بود و بی­خبری.


اپیزود ششم:
سال ۲۰۱۷ است. دختر ۱۵ ساله­ای از شیراز برایم می‌نویسد که باید با من حرف بزند. می­نویسد اگر تماس نگیرید خودم را می‌کشم. سریع تماس می­گیرم، برایم از عمویش می­گوید که همیشه مهربان بوده و تازگی­ها زنش را طلاق داده و وقتی دختر بعد از مدرسه به خانه­اش می­رود درها را قفل می­کند، به او تجاوز می­کند و به او که درد می­کشیده و گریه می­کرده می­گوید حرفی به کسی نزن. این راز بین ماست. تازه اگر هم بگی کسی باورت نمی­کنه. دختر اما حامله شده بود. برایش پزشکی را در شیراز می­یابم که سقط جنین را برایش انجام دهد. کسی را همراهش می­کنم و دست آخر راضی می­شود بدلیل خطرات احتمالی با خواهر بزرگترش حرف بزند. خانواده متوجه تجاوز عمو می­شوند و پدر خشمگین شکایت می­کند. در یکی از تماس­ها می­گوید پدرم هم هر وقت مادرم خانه نبود با من به تماشای فیلم پورن می­نشست و مرا روی زانوانش می­نشاند و به سینه­ام دست می­زد. از وقتی ۱۴ ساله شدم این کار را کنار گذاشت. نمی‌دانم قضیه شکایت به کجا ختم شد. مدتهاست تلاش می­کنم اثری از دختر بیابم. بی­نتیجه.

و آغاز پایان این داستانهای تلخ...؟!
در هفته­های اخیر در فضای مجازی موجی از روشن­گری­ها در مورد فعالان حوزه­های هنری، ادبی و رسانه­ای به راه افتاده است. این‌بار دیگر افراد فامیل و خانواده نیستند که نامشان به عنوان آزارگرجنسی و متجاوز مطرح می­شود. چهره­هایی که ما سال­ها به آن‌ها احترام گذاشته­ایم، کارهای‌شان را دنبال کرده­ایم، به سخنرانی‌هایشان رفته­ایم یا در کلاس­هایشان به فراگیری پرداخته­ایم، چهره آلت محور خود را به نمایش می­گذارند.


زنان و مردانی که این روزها لب به سخن گشوده­اند، ما را در مقابل وظیفه­ای سنگین قرار داده­اند. آن‌ها این معادلات همیشگی را برهم ریخته­اند، از اسم و رسم و معروفیت متهمان نترسیده­اند. موجی ایجاد کرده­اند که سر ایستادن ندارد. نه! تمامش نکنید! تازه آغاز راه است. تمامش نکنید! بیشتر بگویید و بگوییم! اما در همین روزها نیم نگاهی به وب‌سایت­ها و صفحات بسیاری از مدعیان چپ و روشنفکری ایرانی در شبکه‌های اجتماعی به ما می‌گوید بعضی‌ها می‌خواهند این موج و این گفتن­ها تمام شود. به جای برخورد مسئولانه و پرداختن به اصل موضوع، باز هم تنها راه حل را "افشای رژیم و عواملش" می­دانند. آن‌ها اگر هم در معدود مواردی خبراین روایتگری از آزارهای جنسی را درج کرده­اند، تمرکز را فقط بر وابستگان دولتی و نظامی و مذهبی می­گذارند و حاضر نیستند نام­های بزرگ را بر زبان بیاورند. آن‌ها به ما و مردم دروغ می­گویند. دروغ می­گویند کسانی که می­گویند فلانی چون سیاسی است و فعال و پرونده باز دارد برایش بد می­شود. سایت اخبار روز به عنوان پرخواننده‌ترین سایت خبری چپ نمونه­ای از سکوت در مورد این اسامی است. نمونه­ای از بردن موضوع "فقط" به سوی دولتیان و روزنامه­نگاران درون کشور و تنها گذاشتن زنان و مردان قربانی "نام­های بزرگ" و مدعی فرهنگ و هنر و سیاست آلترناتیو.
ورق بزنید، از حزب "چپ" ایران، ، سازمان راه کارگر، سازمان اقلیت، اتحاد جمهوری­خواهان، جنبش سکولار دمکراسی ایران، مشروطه ­خواهان تا سایت چشم انداز کارگری تا کانون نویسندگان ایران در تبعید همه در سکوتی مرگبار به یک جنبش بی نظیر علیه بی‌عدالتی اجتماعی، علیه بی‌عدالتی و ستم جنسی و جنسیتی فرو رفته‌اند.

به باور من، این یکی از نشانه‌های محوریت آلت مردانه در جامعه روشنفکری است. بسیاری از زنان نیز هنوز می‌ترسند این فاجعه منتج از نظام مردسالار را عیان بیان کنند چون بلافاصله "انگ" مردستیزی می خورند. من اما معتقدم علاوه بر مواردی که بارها گفته شده، تربیت مردسالار و تربیتی که به نیاز جنسی مردان جایگاه ویژه ای داده و ارضای این نیاز را فرای حقوق بقيه آحاد بشر قرار می دهد، بایستی به اين بحث اضافه شود. مردان بسیاری نیاز آلت‌شان را به حقوق وامنیت و کرامت زنان در خانه و خیابان ارجح می‌دانند. متلک جنسی یعنی بخشی از همین ارضای نیاز جنسی. مردان زیادی نگاه سوژه جنسی به زنان دارند و به محض تنها دیدن آن­ها به خود اجازه می­دهند با آنها با زور و یا نیرنگ رابطه جنسی برقرار کنند و از هیچ خشونتی ابایی ندارند. در روشنگری­های قربانیان پسر می­بینیم که چگونه به آنها تجاوز می­شود و سعی می­شود آنها هم یاد بگیرند که مردانگی یعنی چه. وقتی مرد شدی، می­تونی به همه تجاوز کنی. می­تونی هر جا خواستی خودت رو ارضا کنی. ارضای آلت من مهم­ترین اتفاق و محور روابط من (مرد) است. دختر بچه اما یاد می­گیرد که در مقابل قدرت سکوت کند. همیشه بترسد. همیشه یادش باشد که بی­قدرت است و فلج بماند. این یک سیستم با تاریخ است. در عین حال هستند زنانی نیز که خود یا با مشارکت دیگری مرتکب تجاوز و آزار جنسی کودکان شده­اند. این امر اما آنچنان در مقایسه با عاملین مرد نازل است که تغییری در استدلال فوق ایجاد نمی­کند. از سوی ديگر هر چند که مبارزه علیه مناسبات اجتماعي­ای که اين امر را ممکن مي­کند ضروری است اما در همین سیستم نمی­توان مسئولیت فردی تک تک انسان­های بالغ را نادیده گرفت. بنیان مناسبات انسانی در این جامعه در حال فرو گسستن کامل است. باید چاره ای بیندیشیم. و در این میان، نیروی به اصطلاح چپ ایرانی باید بیش و پیش از همه به خود آید و آینه‌ای دربرابر این سیطره حاکمیت آلت مردانه بگذارد.


مطلبم را با شعری از سعید یوسف به­پایان می­برم:


خودی

میان ماست

میان ما می‌چرخد

و با صدای بلند

سلام می‌گوید

و دستمان را در دست می‌فشارد

و می‌زند لبخند

(نگاه ناآرامی دارد

و دست سرد و عرق‌کرده‌ای)

-

میان ماست

میان ما می‌چرخد

و آدمی امروزی است

که خوب می‌پوشد

و گرم و خوش‏برخورد است

و خوب می‌داند

که مرزهای مجازش‏ کجاست

(و او مخالف این مرزهاست)

شراب می‌نوشد

کتاب می‌خواند

-

میان ماست

میان ما می‌چرخد

و گاه

درست آن طرف میز می‌نشیند

و تخمه می‌شکند

و تو نمی‌فهمی

که لخت می‌کندت، شاید، با نگاه:

تمام وقت، تو را، شاید،

به شکل آلت جنسی می‌بیند

-

میان ماست

میان ما می‌چرخد

ولی چه می‌گذرد در سرش‏، نمی‌دانیم،

که دست خود را می‌آورد به پیش‏

و می‌کشد انگشتی لرزان

به روی جلد کتابی قطور

به نقش‏ یک لیوان بلور

به روی تیغۀ چاقو

به برگهای پلاسیدۀ گل لاله

به عضو جنسی یک کودک سه ساله

-

میان ماست

میان ما می‌چرخد

و روی مرز مجازست پای او

(و رعشه‌ای در دستش‏، امّا،

ز شهوتی ممنوع...)

اتو کشیده، تمیز، اُدکلن‌زده،

لبش‏ به خنده گشوده‏ست

(درون جمجمۀ بسته‌اش‏، ولی، مدفوع...)

و راه می‌یابد

درون خانۀ ما

و تخمه می‌شکند در کنارمان

شراب می‌نوشد در کنارمان

کتاب می‌خواند در کنارمان

و وقت خواب که شد

کنارمان می‌خوابد

(سعید یوسف، ۱۹۹۴)

شادی امین

آگوست ۲۰۲۰

مطالب مرتبط:
آزار جنسی علیه کودکان ،نگاهی به ریشه ها و اندیشه ها / شادی امین
http://www.shabakeh.de/archives/individual/000023.html

آری، متاسفانه اين داستان تکان دهنده واقعي است!/ شادي امين

http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=7251



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy