ایران وایر - «شادی صدر»، حقوقدان و مدیر «سازمان عدالت برای ایران» که در زمینه حقوق بشر فعالیت میکند، میگوید با دیدن مستند «میزبانی ناجوانمردانه»، یاد بسیاری از گروگانهای جمهوری اسلامی افتاده است؛ افرادی که به خاطر مبادله با پول یا دیگر زندانیان و یا برای ساکت کردن اطرافیانشان، در زندانهای جمهوری اسلامی نگه داشته شدهاند.
مستند میزبانی ناجوانمردانه، ساخته «مازیار بهاری»، روایت «نزار زکا»، شهروند لبنانی- امریکایی درباره دوران حبس و شکنجه او در ایران است.
نزار زکا، کارشناس فناوری اطلاعات و مدافع آزادی اینترنت در سال ۱۳۹۴ به دعوت «شهیندخت مولاوردی»، معاون وقت امور زنان و خانواده رییسجمهوری ایران برای شرکت در «همایش بینالمللی نقشآفرینی زنان در توسعه پایدار» به ایران سفر کرد و به اتهام «جاسوسی برای کشور متخاصم امریکا» بازداشت و به ۱۰ سال حبس محکوم شد.
او را پس از چهار سال حبس، در نهایت آزاد کردند. مستند میزبانی ناجوانمردانه، شرحی از وضعیت زکا در دوران بازداشت و شکنجههایش است.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
«شادی صدر» که سالها است به عنوان فمنیست در حوزه برابریخواهی جنسیتی هم فعالیت میکند، به نامی که برای این مستند انتخاب شده است، انتقاد دارد: «حیف شد. کاش برای این فیلم تاثیرگذار نام دیگری انتخاب میشد که بار نابرابری جنسیتی نداشته باشد.»
مطرح شدن مفهوم گروگانگیری در فیلم مستند میزبانی ناجوانمردانه برای شادی صدر بسیار جالب است. به گفته این فعال حقوق بشر، گروگانگیری واژهای است که به تازگی به حوزه حقوق بشر اضافه شده است: «چیزی که برای من در مورد این فیلم جالب است، این است که این آدم به طور خاص مفهومی را مطرح میکند و آن گروگانگیری است که قبل از بحث دو تابعیتیها، ما در ادبیات حقوقی و حقوق بشری خیلی آن را نداشتیم. این جا نزار زکا مدام خودش را به عنوان گروگان معرفی میکند. البته میدانم افرادی که در ایران زندانی دو تابعیتی یا خارجی هستند و همینطور خانوادههای آنها هم الان از این واژه استفاده میکنند اما من فکر میکنم این واژه به حوزه حقوق بشر اضافه شده است.»
به عقیده شادی صدر، این افراد به طور کامل ویژگی گروگان را دارند: «زندانیان دو تابعیتی و خارجی به دلیل وضعیتی که داشتهاند، زندانی و اسیر شدهاند و گرفتار سیستم قضایی و امنیتی ایران. آنها در عین حال گروگان هستند چون بعد مبادله میشوند؛ حالا یا با پول و یا با زندانیان دیگر. یعنی تمام این فیلم یادآوری میکند که با یک روند کاملا مشخص گروگانگیری طرف است.»
او با دیدن این فیلم، یاد بسیاری از افرادی افتاده است که در زندانهای جمهوری اسلامی گروگان هستند: «گروگانگیری برای من دیگر فقط محدود به دوتابعیتیها و زندانیان خارجی نمیشود و یاد گروگانهای دیگر هم میافتم؛ مثلا اعضای خانواده افرادی که در خارج از ایران فعالیت سیاسی یا رسانهای میکنند. یاد برادر "مسیح علینژاد" افتادم که به معنای واقعی گروگان است. چون او را گرفتهاند تا خواهرش را ساکت کنند. موارد دیگری هم بوده است مثل خانوادههای روزنامهنگاران، فعالان سیاسی یا آنهایی که در خارج از ایران اپوزیسیون هستند. حتی در یک مورد یادم آمد که طرف به خاطر فعالیت خانوادهاش ناپدید شده است؛ مثل "یوسف سیلاوی".»
یوسف سیلاوی از آبان سال ۱۳۸۸ ناپدید شده است و از سرگذشت او خبری دست نیست. خودش هیچ فعالیتی نداشته است اما برخی اعضای خانوادهاش در خارج از ایران از فعالان سرشناس عرب هستند.
خانواده سیلاوی معتقدند یوسف از خانه توسط نیروهای امنیتی ربوده شده است. او پیش از ربوده شدن، به دیدار دخترانش که در سوریه درس میخواندند، رفته بود. «شیما» و «مونا» آن زمان به پناهندگان عرب خدمات ترجمه ارایه میدادند و برای همین موضوع، بارها به دفتر سفارت ایران در دمشق احضار شده و مورد سوال و جواب و تهدید و تطمیع قرار گرفته بودند. یوسف سیلاوی هم در سفارت ایران در دمشق در مورد فعالیتهای اعضای خانوادهاش مورد سوال قرار گرفته بود.
آنها میگویند وقتی برای گرفتن حقوق پدرش خواستار گرفتن گواهی فوت شدهاند، نهادهای امنیتی با آنها تماس گرفته و گفتهاند او زنده است.
«سازمان عفو بینالملل» و دیگر نهادهای حقوق بشری بینالمللی تا کنون بارها از حکومت ایران خواستهاند درباره سرنوشت یوسف سیلاوی توضیح دهد اما حکومت هر بار از پاسخ دادن امتناع کرده است.
شادی صدر میگوید روایت فیلم مستند زکا درباره گروگانگیری، داستان آدمهایی نظیر سیلاوی را دوباره مقابل چشمانش قرار داده است. او میگوید در طول مصاحبه نزار زکا با مازیار بهاری در این فیلم، سه بار به شدت تحت تاثیر قرار گرفته است: «اتفاقا در مورد دو جای آن نقد داشتم که چرا حرفش را مازیار بهاری قطع کرد چون دلم میخواست بیشتر بشنوم؛ اول آنجایی که دارد از اوایل دستگیری حرف میزند و میگوید هیچکس انگلیسی بلد نبود و من نمیفهمیدم اصلا چه میگویند. من آنجا دوست داشتم بیشتر احساسش را توضیح بدهد اما حرفش قطع میشود تا درباره شرایط سلول توضیح دهد. البته مشخص است که این موضوع برایش خیلی مهم است چون یکی دو جمله درباره سلولش توضیح میدهد و دوباره برمیگردد به مساله زبان.»
حرفهای نزار درباره ندانستن زبان و توصیفاتش از سلول انفرادی باعث میشود شادی صدر که خودش تجربه زندان و سلول انفرادی در ایران را از سر گذرانده است، یک بار دیگر آن شرایط را تجسم کند و این بار خودش را جای نزار زکا بگذارد: «حرفهایش در این قسمت برایم خیلی تکان دهنده بودند. چون من خودم تجربه انفرادی را دارم و آن شرایط را تجسم میکردم. اما بلافاصله با خودم گفتم اگر من در آن شرایط زبان نمیدانستم و نمیفهمیدم بازجوها چه به همدیگر میگویند یا زندانبانها به من چه میگویند، چه قدر شرایط سختتر و بدتر بود.»
دومین قسمتی که شادی صدر را تحت تاثیر قرار داده، جایی است که نزار زکا صحنه آزادی خود را روایت میکند: «نشان داد آزادی را باور نمیکرده است. حالت ناباوری او مرا به شدت دگرگون کرد. میگفت تا زمانی که از مرز رد شدیم، حرف نزدم و گفتم چمدانها را بگردیم مبادا چیزی در آن پنهان کرده باشند. بعد از رسیدنش به لبنان و سخنرانی او در کاخ ریاست جمهوری، وقتی دو خانمی که پشتش ایستاده بودند و اشک میریختند، به شدت تاثیرگذار بود.»
قسمت دیگری که شادی صدر از آن حرف میزند، مربوط به صحبت تلفنی نزار با شهیندخت مولاوردی، معاون وقت زنان و خانواده ریاست جمهوری است که نزار زکا به دعوت او به ایران رفته بود. او این مکالمه تلفنی را مهمترین ویژگی فیلم میداند و میگوید: «بخش مواجهه با مولاوردی، درخشانترین بخش فیلم است به دلیل این که ما هنوز نتوانستهایم به مرحلهای برسیم که گذار به سمت دموکراسی باشد و قربانیان بتوانند مستقیم یا غیرمستقیم با شکنجهگران و مسوولان نقض حقوقشان مواجه شوند و سوال بپرسند. این مکالمه تلفنی منحصر به فرد است. درست است که مولاوردی شکنجهگر نزار زکا نبوده است اما او یکی از مسوولان نقض حقوقش را مورد پرسش قرار میدهد. خانم مولاوردی هم برای پاسخگویی، جایگاه حقوقی ندارد اما این مکالمه تلفنی، دادگاهی است که قضاتش مردم هستند و جوابهای شهیندخت مولاوردی از لحاظ اخلاقی و نه حقوقی از سوی مردم قضاوت میشود.»
با این حال، شادی صدر دوست داشته است سوالات نزار زکا درباره احساس مولاوردی نسبت به چهار سال حبس خودش که بارها در طول مصاحبه عنوان میشود، بیشتر مورد توجه قرار گیرد: «احساس میکردم مازیار بهاری در حالی که حرفهای نزار را ترجمه میکند اما در جایگاه یک خبرنگار نشسته است و بیشتر سوال سیاسی خودش را میپرسد. اما برای نزار حس مولاوردی مهم است و میخواهد بداند این آدم چه طور با خودش کنار آمده است. انگار تمام صورت نزار انتظار است برای جواب گرفتن از مولاوردی و درباره احساسش به این موضوع. البته که وقتی مولاوردی این قدر خونسرد اول میگوید او را نمیشناسم، بعد میگوید من فقط دعوتنامهها را امضا کرده بودم، من در جریان نبودم، حالا متاسفم و برای بقیههم از این اتفاقها میافتد و اگر من تماس میگرفتم، برای خودم بد میشد و پرونده دارم، عمق بیتفاوتی این آدم را برای من مخاطب نشان میدهد. اما نزار به عنوان قربانی، فرصتی برایش فراهم شده است که سوالاتش را بپرسد. شاید هم دیگر این فرصت هرگز تکرار نشود. بنابراین، بیشتر دوست داشتم سوالات او مطرح میشدند.»
شادی صدر بارها شهیندخت مولاوردی را از نزدیک در جلسات مختلف دیده و حتی با او وارد مکالمه شده است: «مولاوردی به لحاظ اخلاقی در این مکالمه نمره زیر صفر میگیرد. با این که میگوید من متاسفم به لحاظ انسانی برای ایشان این اتفاق افتاده است اما کاملا نشان داده میشود که اساسا خیلی بیرحمانه و منفعت طلبانه برخورد میکند. موضوع اصلی، خودش است؛ مثلا میگوید به خاطر این که من ایشان را دعوت کردم، برای من پرونده تشکیل شده است. ما هیچ همدردی واقعی از او نمیبینیم.»
او انتظار داشته است مولاوردی بتواند پوسته رسمی دولت و حکومتی را بشکند و به عنوان یک انسان، با زکا همدردی واقعی کند و بگوید معذرت میخواهم: «تنها چیزی که میتوانست مولاوردی را در این مکالمه از نظر من به عنوان مخاطب که به لحاظ اخلاقی در حال قضاوت او بودم، نجات دهد، عذرخواهی و همدردی واقعی بود. تنها یک راه برای او وجود داشت که در دادگاه قضاوت مردم ببرد و آن این بود که بگوید من معذرت میخواهم بابت این که وقتی در مقام قدرت قرار داشتم، به جای این که احساس مسوولیت کنم و درباره پرونده تو حرف بزنم و پیگیری کنم، منافع خودم و منافع سیاسی دولت یا مجموعهای را که عضوش بودم، در الویت قرار دادم؛ با وجود این که میدانستم همه این اتهامات دروغ هستند. او در همین مکالمه میگوید هم من و هم آنها و هم شما میدانیم این اتهامات بیاساس هستند. هر انسانی با نفس سلیم اگر جای مولاوردی بود، فقط باید عذرخواهی واقعی میکرد چون کار او هیچ توجیه دیگری ندارد و این عذرخواهی تنها چیزی بود که شاید میتوانست نزار زکا را کمی آرام کند.»
شادی صدر معتقد است برعکس مولاوردی که به لحاظ اخلاقی یک شخصیت خودمحور در این مکالمه از خودش به نمایش میگذارد، نزار زکا یک شخصیت کاملا اخلاقی را نشان میدهد؛ فردی که مدام به فکر دیگران است و تنها خودش را نمیبیند: «او حتی در این فرصت کوتاه مکالمه تلفنی هم از مولاوردی میخواهد به داد دیگر مظلومانی که گرفتار سیستم ناعادلانه جمهوری اسلامی هستند، برسد.»
این فعال حقوق بشر باور دارد که زکا از قربانیان دیگر هم به لحاظ اخلاقی یک پله بالاتر ایستاده است: «ما میدانیم خیلی از افرادی که از زندان بیرون آمدهاند، دنبال زندگی خود رفتهاند و کسی هم نمیتواند آنها را سرزنش کند؛ یعنی لزوما وظیفهای ندارند که زندگی خود را بگذارند. اما او همه زندگیاش را در این راه گذاشته است. انگار الان ماموریت زندگی او این است که دیگر گروگانها را نجات دهد. مدام آنها را یادآوری میکند. حتی وقتی دارد از شکنجههای خودش حرف میزند، میگوید افرادی را دیدم که بدتر از من شکنجه شده بودند؛ فردی که نمیتوانست راه برود یا کسی که همه ناخنهایش را کشیده بودند.»
موضوع دیگری که توجه شادی صدر را در این مستند جلب کرده، مقاومت این فرد در مقابل اعتراف اجباری بوده است: «با این که امتیاز ویژهای برای او قایل نبودند و بدترین رفتارها با او شده بود، برای من جالب بود که این توانایی را داشته است تا مقاومت کند. من البته هیچ وقت افرادی را که اعتراف اجباری میکنند، سرزنش نمیکنم فقط این که این فرد توانایی مقاومت داشته است برایم جالب بود. من حتی قبل از دیدن این فیلم هم میدانستم نزار زکا اعتراف نکرده بود چون اگر جلوی دوربین نشسته بود، حتما فیلم اعترافاتش را هم در مستند "خارج از دید" که از تلویزیون پخش کردند، میگذاشتند.»
شادی صدر نقطه اوج فیلم را همانجایی میداند که فیلم تمام میشود: «اوج فیلم همان جایی است که تمام میشود؛ آنجایی که نزار به مولاوردی میگوید به امید دیدار در خارج از ایران یا یک ایران آزاد و او چند ثانیه سکوت میکند. مشخص است کاملا معذب شده است و بعد خداحافظی کرده و تلفن را قطع میکند.»