به مناسبت صدمین سالگرد کودتای ۱۲۹۹
از ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۳ رضا پهلوی توانسته بود کمونیستها را از شمال ایران بیرون کند، خانهای بختیاری را به اطاعت از دولت مرکزی وادارد، به گردنکشی سمیتقو در آذربایجان غربی، دوستمحمدخان بارک زهی در بلوچستان و امیر مؤید سوادکوهی در مازندران پایان دهد، راهزنان را در نقاط مختلف کشور سرکوب کند و حاکمیت دولت را در لرستان و بلوچستان برقرار کند. اما در زمینه گسترش حاکمیت دولت بر سراسر کشور هنوز یک مشکل مهم باقی مانده بود؛ شیخ خزعل در خوزستان.
تا پیش از نخستوزیری رضا پهلوی، خوزستان عملاً از ایران جدا بود. ویکتور مالت Victor Mallet دیپلمات انگلیسی که در سالهای بین دو جنگ جهانی دو بار در ایران مأموریت داشت، درباره وضع خوزستان در آن روزگار مینویسد: «... وقتی وارد عربستان [خوزستان] یا یکی از بنادر خلیج فارس شدم، دیدم که هیچ قدرت خارجی جز بریتانیا در آنجا وجود ندارد. ایرانیان ساکن آنجا عموماً عرب هستند و برای مردم آن منطقه رؤسای قبایل از اهمیت بیشتری برخوردارند تا حکومت دوردست شاه. تنها زبان خارجی در اینجا انگلیسی است و پول رایج روپیه هندیست نه تومان ایران. هند به آنها نزدیکتر از تهران است. آنها به مأموران بریتانیا به چشم دوستی مینگرند در حالی که به مردم شمال ایران سوءظن دارند.»
بر پایه پیمانی که ۲۲ مهر ۱۲۸۹ در محمره (خرمشهر) به امضای شیخ خزعل و پرسی کاکس، نماینده سیاسی انگلستان رسید، شیخ خزعل خود را تحتالحمایه انگلستان قرار داد و انگلستان متعهد شد در صورت «هرگونه تجاوز حکومت ایران به قلمرو شیخ» از او حمایت کند.
به این ترتیب، سرکوبی شیخ خزعل را شاید بشود دشوارترین عملیات رضا پهلوی علیه ملوکالطوایفی ارزیابی کرد زیر او از همه خانها و سران ایلات و عشایر حتی از اسماعیل شکاک، سمیتقو، هم ثروتمندتر و نیرومندتر بود. حداکثر نیرویی که سمیتقو توانست علیه دولت بسیج کند، حدود ۱۰۰۰۰ نفر بود در حالی که خزعل بین ۳۰ تا ۳۵۰۰۰ جنگجو از عرب و بختیاری بسیج کرده بود، آن هم در زمانی که کلِ ارتش ایران بیش از ۴۰۰۰۰ سرباز نداشت. نیروی ارتش در چهار گوشه کشور پراکنده بود ولی همه ۳۰ - ۳۵ هزار جنگجوی خزعل در خوزستان بودند. اگر خزعل لرهای پیشکوه و پشتکوه را هم میخواست جمع کند، نیرویش از ارتش ایران بسیار بیشتر میشد.
سمیتقو غیر از یکی دو قبیله کرد متحد دیگری نداشت که آنها هم جمعاً توانسته بودند ۸۰۰ تفنگچی برایش بفرستند؛ در حالی که خزعل متحدانی مانند بختیاریها و غلامرضاخان ابوقداره داشت که نیروی هر کدامشان با سمیتقو قابل مقایسه بود.
سمیتقو در تهران کسی را نداشت در حالی که خزعل با همه مخالفان پهلوی از دربار و مجلس گرفته تا روزنامهنگاران مرتبط بود و از وجودشان در مبارزه با رضا پهلوی استفاده میکرد.
خزعل و متحدان بختیاریاش، علاوه بر تجارتهای پرسود داخلی و خارجی، با شرکت نفت انگلیس و ایران قرارداد میبستند. و از همه اینها مهمتر، سمیتقو پشتیبان خارجی نداشت ولی خزعل تحت حمایت انگلستان بود.
در نتیجه مبارزه با خزعل برای پهلوی بسیار دشوارتر از مبارزه با سمیتقو بود. در این مبارزه پای شرکت نفت و انگلیس هم در میان بود و پهلوی باید علاوه بر عرصه نظامی در عرصه دیپلماسی و چنانکه خواهیم دید، در عرصه جنگ روانی هم خزعل را شکست میداد.
خزعل پسر شیخ جابر از بنیکعب بود. در اواخر دوره قاجار شیخ جابر امارت محمره (خرمشهر) و عبادان (آبادان) و ریاست بر قبایل عرب آن منطقه را داشت. پس از درگذشت شیخ جابر در سال ۱۲۶۰، مقام و منصب او بهرسم دوره قاجار، به پسرش مزعل رسید که بهمدت شانزده سال این مقام را داشت. اما پسر کوچکتر جابر، خزعل، در سال ۱۲۷۶ برادرش مزعل را همراه با چهارده تن دیگر از اعضای خانواده کشت و بر جای او نشست. وی سپس همه برادرزادگانش را کشت یا کور کرد.
خزعل که در آن هنگام ۳۴ سال داشت، مردی باهوش و حیلهگر بود. او در مدت کوتاهی توانست دامنه حکومت خود را به سراسر خوزستان توسعه دهد و با پرداخت پیشکشی به دربار قاجار مالکیت هزاران کیلومتر مربع از زمینهای حاصلخیز خوزستان در دو سوی کارون از آبادان و شادگان تا شوشتر را به دست بیاورد.
در سال ۱۲۸۶ حاکم خوزستان که، در دوره قاجار «عربستان» نامیده میشد، به علیاصغر اتابک نخستوزیر وقت، هشدار داده بود که اگر شیخ خزعل سرکوب نشود، عربستان بهزودی بهدست انگلستان خواهد افتاد. اما نهتنها علیاصغر اتابک، بلکه نخستوزیران بعدی هم از ترس انگلیس هیچ اقدامی علیه خزعل انجام ندادند.
خزعل همه مشاغل را در خوزستان، از آخوند ِ حاکم شرع گرفته تا کشاورز و مغازه دار و باربر بندر و حتی شیرهکشخانه و قمارخانه، اجاره میداد و کنتراتی پول میگرفت. کالاهایی که به نام شیخ خزعل وارد میشد از هرنوع عوارض و مالیات معاف بود. مأموران بلژیکی گمرک جرأت نداشتند از شیخ خزعل حقوق و عوارض گمرکی مطالبه کنند. در چنین شرایطی طبیعیست که همه کالاها به نام خزعل در گمرک ثبت، و حق و حسابش بعداً به خزعل پرداخت میشد. شیخ خزعل از محل پولی که شرکت نفت ایران و انگلیس به او میپرداخت و همه نوع تجارت و نیز نخلستانهای بزرگی که در خوزستان، بصره و کویت داشت، ثروت زیادی اندوخته بود و یکی از توانگران این بخش از جهان به شمار میآمد.
خزعل فردی بیرحم و ستمگر بود و در میان مردم محبوبیتی نداشت. او در فیلیه، تقریباً پنج کیلومتری شمال شرقی خرمشهر، نزدیک کاخ خودش، زندان بزرگی ساخته بود که صدها تن از مخالفان او در آن زندانی بودند.
از طرف دولت همیشه حاکمی برای خوزستان تعیین میشد ولی حوزه حکومت آن حاکم فقط دزفول، شوشتر و رامهرمز را دربر میگرفت و تازه در همان منطقه هم در برابر خزعل اختیار و قدرتی نداشت و در عمل دستنشانده و جیرهخوار خزعل بود.
شیخ خزعل در ظاهر وفاداری خود به دولت ایران را ابراز میکرد. مثلاً در سفرهای احمدشاه و محمدحسن میرزا ولیعهد به اروپا که از طریق بغداد و بصره انجام میشد، همیشه از آنها پذیرایی به عمل میآورد و پیشکش تقدیم میکرد. احمدشاه به او لقب نظامی «سردار اقدس»، به پسرش عبدالله لقب «سردار اشرف»، به پسر دیگرش عبدالکریم لقب «سردار لشکر» و به پسر سومش عبدالحمید لقب «سردار اجل» داده بود، همطراز با لقب «سردار سپه» رضا پهلوی.
اما شیخ خزعل، مانند همه شیوخ عرب جنوب خلیج فارس خود را در خدمت و تحت حمایت بریتانیا قرار داده بود. در سال ۱۲۷۸ به شیخ خزعل، به سبب خدماتش به بریتانیا، «نشان سلطنتی ویکتوریا» Royal Victorian Order داده شد. در سال ۱۲۸۸ رتبه تشریفاتی «ادای احترام شخصی با ۱۲ تیر توپ Personal salute of ۱۲-guns» به او اعطاء شد. خزعل در سال ۱۲۸۹ نشان «شوالیه- فرمانده امپراتوری هند Knight Commander of the Indian Empire»، در سال ۱۲۹۳ «نشان شوالیه- فرمانده ستاره هند Knight Commander of the Order of the Star of India»، در سال ۱۲۹۵ «نشان شوالیه- فرمانده بزرگ امپراتوری هندKnight Grand Commander of the Order of the Indian Empire» را دریافت کرد و سرانجام در سال ۱۳۰۱ رتبه تشریفاتی «ادای احترام شخصی با ۱۳ تیر توپ و ادای احترام دائمی با ۷ تیر توپ Personal salute of ۱۳-guns with a permanent salute of ۷-guns» به او اعطاء شد.
خزعل همچنین با برخی از شخصیتهای سیاسی پایتخت، از جمله آیتالله سیدحسن مدرس و شکرالله صدری نمایندگان مجلس و از طریق آنها با محمدحسن میرزا ولیعهد و نیز با خانهای بختیاری، لر و
ایلام (پشتکوه) و حتی با اسماعیلخان قشقائی رابطه نزدیک داشت.
با چنین مقام و موقعیتی، برای شیخ خزعل قابل تصور نبود که از هیچ مقام ایرانی امرونهی بشنود و از این بدتر، اداره دارایی خوزستان برایش صورتحساب مالیات معوقه با جریمه دیرکرد صادر کند.
همانطور که پیشتر اشاره شد، احمد قوام، نخستوزیر پیشین، یک کارشناس مالی آمریکایی بهنام آرتور میلسپو را برای سروسامان دادن به کار وزارت دارایی ایران استخدام کرده بود. میلسپو در آذر ۱۳۰۱ همراه با ۹ دستیارش برای کمک به تجدید سازمان وزارت دارایی وارد ایران شد و بلافاصله کارش را آغاز کرد. یکی از این کارها، قطع مستمری شاهزادگان قاجار و فرزندان و بستگان آنها در خرداد ماه ۱۳۰۲ بود که کمک قابل ملاحظهای به خزانه دولت کرد.
یکی دیگر از کارهایی که آرتور میلسپو با پشتیبانی پهلوی انجام داد، تهیه لیستی از مؤدیان بزرگ مالیاتی و فرستادن برگ تشخیص مالیات با جریمه دیرکرد برای همه آنها بود. تا پیش از روی کار آمدن رضا پهلوی و تجدید سازمان و تقویت ارتش، دولت قدرت لازم برای وصول مالیات را نداشت اما پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ این قدرت گامبهگام ایجاد شده بود.
شیخ خزعل از سال ۱۲۹۲ بابت مالیات خوزستان و عوارض گمرک خرمشهر هیچ پولی به دولت ایران نپرداخته بود. به این سبب وزارت دارایی بابت مالیات معوقه و عوارض گمرک صورتحسابی به مبلغ ۴۳۰۰۰۰ تومان برای شیخ خزعل فرستاد اما اکبر صنیعی، رئیس دارایی خوزستان، جرأت نمیکرد این پول را از شیخ خزعل مطالبه کند.
پس از پافشاریها و تلگرافهای مکرر آرتور میلسپو، سرانجام اکبر صنیعی تلگرافهای میلسپو را به شیخ خزعل نشان داد. همانطور که انتظار میرفت خزعل از دریافت این برگه مالیاتی سخت عصبانی شد و به رضا پهلوی، نخستوزیر، تلگرام کرد که من بیشتر از دین خودم مالیات پرداخت کردهام و به مأموران دولت در این استان مقرری ماهانه هم دادهام. به این ترتیب نهتنها هیچ بدهی به دولت ندارم بلکه این دولت است که به من بدهکار است. پهلوی پاسخ ملایم و مؤدبانهای داد و نوشت که به این موضوع رسیدگی خواهد کرد.
درباره مطالبات مالیاتی از خزعل تلگرامهای دیگری نیز رد و بدل شد که در آن خزعل، دلگرم و مغرور از پشتیبانی انگلیس، پهلوی را نه بهعنوان «رئیسالوزراء» بلکه با عنوان «آقای سردار سپه» خطاب میکرد و در آخرین تلگرام نوشت که: «... من اصلاً شخص شما را به ریاست دولت نمیشناسم. شما مرد غاصبی هستید که شاه قانونی و مشروطه مملکت را بیگناه بیرون کرده و پایتخت را اشغال کردهاید.»
تلگرام به پهلوی با این شدت لحن البته ابتدا به ساکن نبود. همانقدر که پهلوی دنبال فرصت میگشت تا به حکومت شیخ خزعل بر خوزستان پایان دهد، مخالفان پهلوی و در صدرشان محمدحسن میرزا قاجار، آیتالله سیدحسن مدرس، محمدتقی بهار و برخی از خانهای بختیاری هم مترصد فرصت بودند تا از شر رضا پهلوی خلاص شوند.
درباره همدستی آیتالله مدرس با شیخ خزعل، احمد کسروی بعداً نوشت: «... در داستان نافرمانی خزعل، مدرس به او هوادار درآمد و در مجلس یک اقلیتی بر ضد رضاخان پدید آورد؛ اقلیت بسیار متعصبی که گذشته از مجلس در شهر تهران جوشوخروش راه میانداخت. در چنان هنگامی که ممکن بود منجر به جدا شدن خوزستان از ایران گردد، آقای مدرس بیباکانه با دولت مخالفت مینمود.»
مخالفان پهلوی خیلی سعی کردند احمدشاه را نیز با خود همراه کنند و برای این کار، مدرس و خزعل جداگانه پیکهایی را به نیس و پاریس فرستادند. رئیسالتجار محمرهای، نماینده شیخ خزعل، با یک میلیون تومان پول روانه اروپا شده بود. احمدشاه چند جلسه با پیک آیتالله مدرس، علیاصغر رحیمزاده صفوی مدیر روزنامه آسیای وسطی گفتگو کرد ولی در نهایت جواب مثبتی به او نداد. شاه پذیرفتن پیک خزعل را به پایان یافتن لشکرکشی نخستوزیر به خوزستان موکول کرد. آن وقت دیگر مسئله از ریشه منتفی شده بود.
برنامه رضا پهلوی این بود که به حکمرانی خزعل در خوزستان و بهطور کلی به ملوکالطوایفی در ایران پایان دهد. برنامه مخالفان پهلوی این بود که در خوزستان نیرویی گرد آورند و با آوردن احمدشاه، و اگر نیامد با محمدحسن میرزا ولیعهد، بر دولت پهلوی یاغی شوند و بهسوی تهران حرکت کنند.
در تهران همزمان با این شورش که آن را «قیام سعادت» نامیده بودند، قرار بود همدستان آیتالله مدرس در نیروهای مسلح، پهلوی و چند تن دیگر از یاران وفادارش را بازداشت کنند و به این ترتیب، بهگفته خودشان، حکومت قانونی مشروطه را از انحراف یک دیکتاتوری که داشت مسلط میشد، نجات دهند. برخورد میان شیخ خزعل و رضا پهلوی اجتنابناپذیر شده بود.
از اول شهریور ۱۳۰۳ مأموران شیخ خزعل ادارات پست و تلگراف خوزستان را در اختیار گرفتند. سرهنگ رضاقلی ارغون، فرمانده ژاندارمری خوزستان، که توانسته بود با دسیسه و نیرنگ سرهنگ باقر مویان (نیکاندیش)، فرمانده پادگان شوشتر، را نزد فرماندهان بالادست خطاکار جلوه دهد و جای او را بگیرد، خودش در توطئه دست داشت و محمدحسن میرزا او را به فرماندهی نظامی «قیام سعادت» منصوب کرده بود. با این فرمان، سرهنگ ارغون به سازماندهی جنگجویان خزعل پرداخت. بخشی از نظامیان پادگان شوشتر که به دولت وفادار مانده بودند محاصره شدند؛ محاصرهای که تا رسیدن نیروهای نظامی برای جنگ با خزعل سه ماه طول کشید.
اواخر شهریور شیخ خزعل با فرستادن تلگرامی به مجلس شورای ملی، آنهم نه مستقیماً بلکه توسط سفارت ترکیه در تهران، خصومت را آشکار کرد. شیخ خزعل در این تلگرام، رضا پهلوی را به دیکتاتوری فردی، مخالفت با اسلام، مشروطیت و قانون اساسی متهم کرد و نوشت او و متحدانش «قیام سعادت» را آغاز کردهاند و تا دفع آنچه که او «غاصب و سم مهلک» نامید و بازگرداندن احمدشاه به کشور از پای نخواهند نشست و از بذل مال و جان دریغ نخواهند کرد. شبیه همین تلگرام را یوسفخان بختیاری هم به مجلس فرستاد.
رضا پهلوی در نخستین دقایق بازگشت از سفر لرستان، و آنگونه که خودش بعداً گفت، هنوز وارد خانه نشده بود و در حیاط در حال احوالپرسی از بستگان بود که رونوشت تلگرام خزعل را به دستش دادند.
بهدستور رئیس مجلس این تلگرامها در ویترین اعلانات مجلس نصب شد تا همه نمایندگان بتوانند آنها را بخوانند. و پس از چند روز، پاسخ داده شد که: «... دولت حاضر که به ریاست آقای سردار سپه تشکیل گردیده است، طرف اعتماد کامل مجلس شورای ملی است. لهذا هرکس به هر عنوانی برخلاف دولت مرکزی قیام و اقدام کند، مجلس شورای ملی او را متمرد خواهد شناخت.»
همان روز رسیدن تلگرام خزعل، پرسی لورن، سفیر انگلستان در تهران، به دیدار رضا پهلوی نخستوزیر رفت و ضمن اظهار تأسف از اقدام خزعل، از پهلوی خواست تا بهمدت دو ماه از فرستادن ارتش به خوزستان خودداری کند زیرا جنگ در آن ناحیه ممکن است به تأسیسات شرکت نفت انگلیس و ایران آسیب وارد کند و انگلستان نمیتواند در برابر چنین احتمالی بیتفاوت بماند. انگلستان کوشش خواهد کرد تا در این مهلت مشکل دولت با خزعل از راههای مسالمتآمیز حل شود.
پهلوی پذیرفت تا در فرستادن ارتش به خوزستان شتاب نکند بهشرط اینکه خزعل تلگرامش را پس بگیرد و عذرخواهی کند. آنگونه که رضا پهلوی بعداً در کتاب سفرنامه خوزستان نوشت، دلیل اصلی نرمش او در برابر درخواست سفیر انگلیس این بود که پس از عملیات در لرستان خزانه خالی بود و او به چند هفته مهلت نیاز داشت تا بتواند هزینه اعزام نیروی نظامی به خوزستان را فراهم کند.
این توضیح را هم شاید بد نباشد همین جا بدهم که دو کتاب سفرنامه خوزستان و سفرنامه مازندران را رضاشاه خودش ننوشته بلکه او تقریر کرده و فرجالله بهرامی، رئیس دفترش، نوشته است. در هر حال ارزش خواندن دارد.
در این دو ماه پهلوی به تدارک قوا پرداخت و نیروی کمکی و تجهیزات اضافی برای لشکرهای غرب و جنوب به همدان و اصفهان فرستاد. او همچنین نقشه عملیات برای تصرف خوزستان را آماده کرد.
بر اساس نقشه پهلوی یک ستون به فرماندهی سرتیپ فضلالله زاهدی باید از اصفهان و از طریق سمیرم و گذشتن از کوههای بختیاری خود را به بهبهان میرساند و آن شهر را در اختیار میگرفت.
نیروی مستقر در مهاباد به فرماندهی سرتیپ ابوالحسن پورزند باید بهسوی کرمانشاه، قصرشیرین و گیلان غرب میرفت و در آنجا منتظر دستور میماند. هدف از اعزام این ستون تهدید غلامرضاخان فیلی ابوقداره حاکم پشتکوه (ایلام) از شمال بود که نتواند جنگجویانش را به جنوب به کمک خزعل بفرستد.
یک ستون دیگر به فرماندهی سرتیپ عبدالعلی اعتماد مقدم باید از خرمآباد به دزفول میرفت و پادگان شوشتر را از محاصره آزاد میکرد. تیپ نادری و بخشی از نیروهای لشکر اصفهان به فرماندهی سرتیپ محمدحسین جهانبانی هم باید برای تقویت نیروهای سرتیپ زاهدی از همان مسیر سمیرم به بهبهان میرفتند.
خزعل زودتر از پهلوی خود را برای رویارویی آماده کرد. به فراخوان او ۱۵۰۰۰ هزار جنگجو از قبایل مختلف عرب، بهاستثنای بنیطرف، در ناصری (اهواز) گرد آمدند.
یوسفخان بختیاری که به نمایندگی از خانهای بختیاری در "قیام سعادت" شرکت داشت، پیش از دیگران با ۲۰۰ سوار خود را به اهواز رساند. حمله دو سال پیش به یک ستون نظامی در منطقه شلیل را همین یوسفخان به درخواست خانهای بختیاری انجام داده بود.
پس از او مرتضی قلیخان صمصام، پسر نخستوزیر پیشین، و سلطانعلیخان بختیاری با ۳۰۰۰ سوار وارد شدند. اماناللهخان سردار حشمت، علیمحمدخان سالار ظفر، سالار اقبال و شمار دیگری از خانزادههای بختیاری نیز جمعاً با ۱۵۰۰۰ سوار در اهواز به نیروهای شیخ خزعل پیوستند.
سران برخی از طوایف لر از جمله دیرکوند و سکوند هم با فرستادن نمایندگانی نزد شیخ خزعل ابراز آمادگی کرده بودند که در مبارزه با پهلوی به او بپیوندند اما خزعل اعتنای چندانی به آنها نکرد. در عوض، خزعل به اتحاد با غلامرضاخان فیلی ابوقداره والی پشتکوه (ایلام) خیلی اهمیت میداد.
غلامرضاخان را میشد از مرزداران وفادار ایران به شمار آورد. او در جریان جنگ جهانی اول، یک ستون از ارتش عثمانی را که برای تاراج گندم کشاورزان به مهران حمله کرده بودند بهسختی شکست داده و تارومار کرده بود. همچنین وقتی ایل لر سکوند در سال ۱۲۸۷ به دزفول حمله و تاراج کرده بود، غلامرضاخان فیلی از طرف دولت مأمور شد آنها را سرکوب کند. سکوندها وقتی شنیدند غلامرضاخان دارد به طرف آنها میآید خودشان فرار را بر قرار ترجیح دادند.
برای آچمز کردن غلامرضاخان، پهلوی یک ستون نظامی به شمال منطقه پشتکوه (استان ایلام امروزی) فرستاده بود.
شیخ خزعل به شرکت اسماعیلخان قشقائی در قیام علیه پهلوی هم امید بسته بود اما اسماعیلخان پیشنهاد خزعل را رد کرد و ترجیح داد بهعنوان نماینده جهرم در مجلس شورای ملی در پارلمان بماند.
اسلحه و مهمات از محمره (خرمشهر) پی در پی به اهواز حمل میشد. همه اتومبیلهای موجود در خرمشهر و اهواز برای حمل و نقل قشون شیخ خزعل ضبط شده بودند. از بصره و اطراف آن نیز جنگجویانی به اهواز میآمدند و به نیروهای خزعل میپیوستند.
دوازدهم آبان کاردار سفارت انگلیس به رضا پهلوی اطلاع داد که تلاشهای کنسول انگلیس در خرمشهر به جایی نرسیده و خزعل عذرخواهی نمیکند.
پهلوی دیگر وقت را تلف نکرد و فردای آن روز، سیزدهم آبان ۱۳۰۳ محمدعلی فروغی، وزیر دارایی را بهعنوان کفیل ریاست دولت تعیین کرد و خود عازم اصفهان شد. او قصد داشت به خوزستان برود و فرماندهی عملیات علیه خزعل را شخصاً به عهده بگیرد اما این قصد را پنهان نگهداشت و هیچکس، حتی منشی مخصوص او نمیدانستند که اصفهان مقصد نهایی نیست.
عملیات نظامی از یک هفته پیش از خروج پهلوی از تهران شروع شده بود. سرتیپ فضلالله زاهدی توانسته بود روز هفتم آبان پس از نبرد کوتاهی شهر بهبهان را از شورشیان پس بگیرد و بهسوی سردشتِ زیدون، واقع در ۴۵ کیلومتری جنوب بهبهان پیشروی کند.
روز نهم آبان ۱۳۰۳، در حالی که پهلوی هنوز در تهران بود، نیروهای تحت فرماندهی سرتیپ زاهدی در یک نبرد سخت که ۱۲ ساعت طول کشید نیروهای خزعل را در زیدون شکست دادند. دو روز بعد تفنگچیان بختیاری به نیروهای دولتی در زیدون حمله کردند ولی آنها هم شکست خوردند و عقب نشستند. زاهدی با استفاده از فرصت، دستور پیشروی بهسوی هندیجان را صادر کرد. هندیجان هم روز یازدهم آبان بهدست نیروهای دولتی افتاد.
در این بین شیخ خزعل مرتب به انگلیسیها متوسل میشد که جلوی رضا پهلوی را بگیرند. در یکی از نامههای خزعل به کنسول انگلیس در اهواز که کپی آن بهدست پهلوی افتاده و او در کتاب سفرنامه خوزستان نقل کرده است، خزعل از جمله نوشته بود: «... من شخصاً هیچ اعتمادی به تأمینات سردار سپه ندارم زیرا در نتیجه اینهمه تأمینات که به سفارت انگلیس داده که قشون به این سامان نفرستد، دیدیم که قشون برای این مملکت در راه است. من دیگر ممکن نیست عقیده به سردار سپه داشته باشم ولو اینکه هزار قسم بخورد. فقط از تأمینات کتبی و قطعی دولت انگلیس متقاعد میشوم. شرط اول من این است که یک نفر سرباز ایرانی در اینجا نماند. ثانیاً تمام فرامین من باید تأئید و تصدیق بشود. ثالثاً مالیاتی که بر من است باید به همان میزان سابق باشد. رابعاً باید به تمام دوستان و حلفای من تأمینات داده شده، برای تمام آنها عفو عمومی صادر نمایند.»
خزعل سپس یک تهدید ضمنی هم کرد: «... من البته همه اقدامات لازم برای حفظ لولههای نفتی را به عمل خواهم آورد ولی ممکن است دشمنان من برای اینکه مرا با دولت انگلیس به زحمت بیندازند به تأسیسات نفتی صدمه بزنند.»
و در پایان، بار دیگر خدمات و وفاداری خود به دولت انگلستان را یادآوری کرد: «... تا زنده هستم مصالح دولت انگلیس را حفظ میکنم و به خدماتی که کردهام افتخار دارم. در حاضر شدن دولت انگلیس به کمک و مساعدت، من همه نوع امیدواری دارم. اکنون که دولت ایران میل دارد مملکت خوزستان را مختل نماید، من هم به دولت انگلیس متوسل میشوم که مانند گذشته طبق قولها و قرارداد، مرا حفظ نمایند.»
در اصفهان انگلیسیها باز با رضا پهلوی تماس گرفتند و با یادآوری اینکه آن مهلت دو ماهه هنوز تمام نشده، از او خواستند هشت روز دیگر هم صبر کند زیرا پرسی لورن، سفیر انگلیس، هشت روز دیگر به بغداد میرود تا با خزعل گفتگو کند و در این مدت نیروهای ارتش از زیدون جلوتر نروند. پهلوی با این درخواست موافقت کرد.
او آخرین هماهنگیهای نظامی را در اصفهان انجام داد، تیپ نادری و یکانهای کمکی برای سرتیپ زاهدی را روانه کرد و خودش به شیراز رفت.
در اهواز پرسی لورن، سفیر انگلیس، که از بغداد وارد شده بود، روز ۲۲ آبان با شیخ خزعل ملاقات و او را قانع کرد که یک تلگرام ابراز تأسف و تسلیم برای پهلوی بفرستند. در این تلگرام که همان روز به دست پهلوی رسید، خزعل از آنچه رخ داده بود، اظهار تأسف میکرد و گناه را به گردن بختیاریها میانداخت. وی نوشت که آماده است به ملاقات پهلوی برود. پهلوی پاسخ داد: «معذرت و ندامت شما را میپذیرم، به شرط تسلیم قطعی.»
چند روز پیش از آن، در نوزدهم آبان، عشایر عرب بنیطرف با نیروهای خزعل وارد نبرد شده و کاخ شیخ خزعل در حمیدیه را به آتش کشیده بودند. عشایر عرب بنیطرف همیشه به ایران وفادار بودند و در کنار شیخ خزعل تحت حمایت انگلیس قرار نگرفتند.
روز ۲۳ آبان در شیراز کنسول انگلیس از رضا پهلوی نخستوزیر درخواست ملاقات کرد. در این ملاقات وی پیام رسمی سفیر انگلیس را به این شرح ابلاغ کرد: «چون خزعل رسماً تحتالحمایه دولت بریتانیاست و ما مجبوریم از تحتالحمایه خود قویاً مواظبت و محارست کنیم، ناچاریم که با شما نیز بهطور رسمی وارد مذاکره شده و از ورود قوای نظامی شما به خاک خوزستان ممانعت کنیم.»
در ماجرای سرکوبی شیخ خزعل، انگلیسیها در موقعیت دشواری گرفتار شده بودند. درست است که آنها از تشکیل یک حکومت مقتدر مرکزی در ایران پشتیبانی میکردند ولی در اندیشه آنها، بهویژه جورج کرزن، وزیر امور خارجه، این سیاست شامل خوزستان نمیشد. انگلستان نهتنها در مورد خوزستان و شیخ خزعل بلکه در مورد خانهای بختیاری هم حساب جداگانه داشت. انگلستان مخالفتی نداشت که پهلوی همه خانها و فئودالهای محلی را سرکوب کند و به اطاعت از دولت مرکزی وادارد، اما بهاستثنای بختیاری و خوزستان.
اما انگلستان در نیمه دوم آبان ۱۳۰۳، وسیله زیادی برای فشار آوردن بر پهلوی در اختیار نداشت. اهرم فشار مالی که پیش از این دولتهای ایران را به اطاعت کامل از انگلستان وادار میکرد با اصلاحات مالی آرتور میلسپو و قدرت نظامی رضاخان در جمعآوری مالیات کاربرد خود را از دست داده بود. دولت ایران برای تأمین هزینههای خود دیگر محتاج انگلستان نبود. به این سبب و به دلیل اینکه امکان مداخله نظامی هم نداشتند، انگلیسیها از یکسو به شیخ خزعل فشار میآوردند که به دولت ایران تسلیم شود و از طرف دیگر به نخستوزیر ایران یادآوری میکردند که خزعل تحتالحمایه بریتانیاست و نباید مورد حمله قرار گیرد.
پهلوی هم که میدانست انگلستان نمیتواند برای نگهداری شیخ خزعل ریسک یک عملیات نظامی گسترده در خوزستان را بپذیرد، کوتاه نیامد و در پاسخ گفت: «... من جداً اعتراض میکنم و تذکر میدهم که اگر مِنبعد به این لهجه و به این طرز با من طرف گفتگو بشوید، ترجیح خواهم داد که رشته مناسبات خود را با تمام مأموران دولت انگلیس پاره کنم. خوزستان یکی از ایالات ایران است و خزعل یک نفر رعیت ایران. اگر او خود را تحتالحمایه معرفی کرده خائن است و من نمیتوانم در این قبیل موارد لاقید باشم. لهذا اجازه نمیدهم در حضور من اینطور صحبت بشود.» و برای اینکه به کنسول انگلیس خوب بفهماند که پیام و یادداشتی که او آورده کمترین تأثیری در برنامه دولت ایران ندارد، با اینکه قصد داشت دو-سه روز بیشتر در شیراز بماند، در حضور کنسول فرمانده لشکر را احضار کرد و دستور داد که فردا بهسوی خوزستان حرکت خواهند کرد.
ادامه دارد