ترور محسن فخری زاده از مدیران نظامی و پژوهشگران هستهای جمهوری اسلامی حساسیتها نسبت به اسرائیل در افکار عمومی ایران را افزایش داده است. اگرچه دولت اسرائیل مسئولیت ترور انجام شده را بر عهده نگرفته است اما در داخل و خارج از ایران متهم اصلی محسوب میشود. بیشتر واکنشها حول محکوم کردن و یا نکردن ترور رخ داده است و با توجه به سوابق اسرائیل عدهای برآشفته و میپندارند که از موضع اخلاقی و همچنین امنیت ملی ایران و قبح ذاتی تروریسم باید اتفاق رخ داده را محکوم کرد و به حمایت از حق حیات فخری زاده پرداخت. اگرچه این نگاه برخی از نکات مثبت را دارد که مبتنی بر نفی تروریسم، خشونت ناموجه و مجازات فراقضائی است. اما برخوردش انتزاعی و ساده اندیشانه است و موضوع را بر بستر سیاسی وقوع ماجرا و پیش زمینههای آن بررسی نمیکند. اطلاق اینکه چه عملی تروریستی محسوب میشود در دنیای سیاست و عرصههای نظامی و راهبردی دنیا مقوله پیچیدهای است. در این ماجرا فخری زاده متهم به هدایت و مدیریت بخش نظامی برنامه اتمی حکومتی است که آشکارا نابودی اسرائیل را از خطوط اصلی سیاست خارجی خود میداند و بر این اساس شبکهای از نیروهای نظامی - ایدئولوژیک در خاورمیانه سازمان داده است. علاوه بر آن او از فرماندهان فعال در بخش تندروی سپاه و معتمد خامنهای بوده است که این نهاد سابقه فعالیتهای تروریستی در داخل و خارج از ایران داشته است. شخصیت اسرارآمیز فخری زاده و فقدان اطلاعات معتبر و مستند اجازه نمیدهد پیرامون این اتهامات داوری منصفانهای داشت. اما حساسیت ویژه جمهوری اسلامی در پنهان نگاه داشتن او و کشیدن هالهای رازآلود تردیدهای جدی ایجاد میکند که نقش او چه بوده است؟
اما فخرزاده مستقل از فعالیتهایش در صنایع دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی از مهمترین مدیران پروژه ضدملی هستهای و بخصوص بخش حساس آن بوده است که خسارتها و ویرانیهای بسیاری برای کشور و مردم به بار آورده است. البته این موارد دلیل نمیشود که وی در پروسهای فراقضائی کشته شود و یا حق حیات او سلب شود اما اهمیت دارد که چرایی تهدید او و اساسا نیروهایی که در بخشهای کلیدی نظامی و راهبردی جمهوری اسلامی فعالیت میکنند برای ثبات منطقه و کشورهای که در سیاست خارجی جمهوری اسلامی «دشمن» تعریف شدهاند را درک کرد. نتایج اقدامات و ابتکارهای آنها قدرت فناوری و قابلیتهای راهبردی نظامی را ارتقاء میدهد که در ترویج و تحکیم باورهای واپسگرا، تبعیض آمیز، فرقه گرایانه و تمامیت خواهانه خود سرسخت است و رسالت آسمانی برای خودش قائل است.
ازاینرو داوری اخلاقی در وهله نخست نیازمند شناخت کامل از شخصیت واقعی و فعالیت هایی است که فخری زاده انجام داده است؛ بویژه که او متهم است که فقط مجری و مدیر عادی در پروژههای مطروحه نبوده بلکه خودش اصرار ویژهای در جلوبردن فعالیتهای پرخطر و ماجراجوییها داشته است.
در ادامه تلاش میشود تا بستر وقوع ماجرای یادشده به اختصار تشریح شود که در چارچوب جنگ سرد و نیابتی اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران در چهار دهه اخیر رخ داده و اخیرا به سطح درگیری نظامی غیرمستقیم ارتقاء یافته است. در نهایت نیز در حد اطلاعات و آگاهی نگارنده سعی میگردد تا به این سئوال پاسخ داده شود که چرا رویکرد دفاعی اسرائیل در ماههای گذشته آهنگ تهاجمی و بی سابقه یافته است؟
انقلاب و سیطره گرایش اسرائیل ستیز در عرصه حاکمیتی باعث شد رابطه حکومتهای ایران و اسرائیل از مدار طبیعی خود خارج شده و تقابل شدیدی بین آنها شکل بگیرد. در مواجهه با اعراب در منطقه و تمایل آنها به همراهی با یکدیگر و پیوندهای قوی موجود اسرائیل، ایران و ترکیه در خاورمیانه از زاویهای ساختاری نیاز به همراهی دارند تا در برابر هژمونی اعراب در خاورمیانه سدی ایجاد کنند حکومت محمدرضا شاه پهلوی با درک واقعبینانه و مبتنی بر منافع ملی ایران و در نظر گرفتن واقعیتهای ژئوپلتیک و ژئواتنیکی به صورت دوفاکتو موجودیت نظام سیاسی اسرائیل را پذیرفت و در عین حال کوشید تا موازنهای بین تعامل با دولت اسرائیل و دفاع از حقوق فلسطینیها برقرار کند و زمینه ساز صلح بین اعراب و اسرائیل شود. همچنین حاکمیت سیاست خارجی غیر ایدئولوژیک در ایران پیش از انقلاب ایران را از تضاد اصلی با اسرائیل در بین کشورهای اسلامی دور ساخته بود.
اما با استقرار جمهوری اسلامی نابودی اسرائیل و به رسمیت نشناختن موجودیت آن از خطوط اصلی سیاست خارجی نظام سیاسی جدید شد که البته در این شیفت پارادایمی فقط سنت گرایان ایدئولوژیک و نیروهای مذهبی نبودند بلکه چپها و بخشی از نیروهای ملی نیز همراهی کردند. جو عمومی نیز به دلیل سوابق اسرائیل در اشغال و ارتکاب جنایت علیه فلسطینیها وتقابل اسلام و یهود به نفع این نگرش بود. اما بعد از گذشت یک دهه از انقلاب و پدیدار شدن نتایج منفی این سیاست به تدریج نگرش مبتنی بر پذیرش موجودیت اسرائیل و تلاش برای صلح و توافق در چارچوب رضایت متقابل دو طرف نزاع به نگرش غالب در بین نیروهای سیاسی منتقد و اپوزیسیون تبدیل شد. همچنین گرایشی نیز پدیدار شد که آشکارا از اسرائیل حمایت میکند و ابایی از ابراز شیفتگی ندارد که با نادیده گرفتن حقوق فلسطینیها به برخوردی یک جانبه و بی ثبات ساز از زاویهای دیگر روی آورده است.
اما بخش مسلط قدرت جمهوری اسلامی بی اعتنا به این تحولات به خصومت خود ادامه داده و کوشید تا با توسعه شبکه نیروهای همسو و متبوع به محاصره اسرائیل در یک برنامه درازمدت پرداخته و منازعه موجود را به سمت سازش ناپذیری سوق دهد. در این چارچوب مفاهیم «جغرافیای مقاومت» و «عمق استراتژیک» ابداع شد وبه عنوان اولویتهای سیاست منطقهای نظام تعریف شدند. سپاه قدس نقش اصلی در سیاستگذاری و اجرا را بر عهده گرفت. تقویت حزب الله لبنان و شیعیان بنیادگرای عراق بخشهای اصلی این سیاست بودند.
اما بهار عربی و ظهور داعش در عراق باعث شد تا مداخله در سوریه و عراق وضعیت را کاملا عوض کند و این بار جمهوری اسلامی محدوده فعالیتهای مستقیمش را به مرزهای اسرائیل برساند. انجام تحرکات ایذائی در نزدیکی بلندهای گولان و جنوب شرقی دمشق تلاش برای ساخت مراکز نظامی و اطلاعاتی در منطقه قنیطره و جبل مانع از سال ۱۳۹۷ بدین سو فصل جدیدی از منازعات را رقم زد. اسرائیل در تمامی ۹ سال گذشته اهداف و مواضع نیروهای نزدیک به جمهوری اسلامی را در سوریه مورد هدف قرار داده است اما جمهوری اسلامی از واکنش اجتناب کرده و در عوض کوشیده پایههای قدرت سخت خود اعم از حضور نظامی، اطلاعاتی و راهبردی در سوریه، ایجاد نیروی نیابتی و نفوذ در ارتش سوریه را گسترش دهد.
ولی در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۹ نقطه عطف دیگری در سیر رویاروییها رخ داد که تنشها را تشدید کرد. اتفاقی که باعث هراس و نگرانی اسرائیل و کشورهای عربی شد حمله موشکی به تاسیسات آرامکو در مناطق بقیق و خریص در شرق عربستان سعودی بود. اگرچه جنبش انصارالله یمن مسئولیت حمله یادشده را بر عهده گرفت و مدعی شد از طریق هفده پهپاد خسارتها وارد شده است اما نتایج تحقیقات نشان داد که موشکهای کروز از خاک ایران شلیک شدند و سیستم سپردفاع موشکی عربستان و رادارهای آمریکائی موفق به شناسایی موشکها و اقدامات بازدارنده نشد. این ناکامی بزرگ عربستان سعودی و آمریکا نشان داد موازنه قوای منطقهای تغییر محسوسی پیدا کرده و تهدیدات حکومت ایران علیه اسرائیل جدی تر شد.
بعد از آن اتفاق فعالیتهای نیروهای نظامی وابسته به سپاه قدس در نزدیکی مرزهای اسرائیل در سوریه بیشتر شد و علاوه بر ایجاد زیرساختها راکت پراکنی به خاک اسرائیل شروع شد. در واکنش به این وضعیت اسرائیل از شش ماه پیش با کشاندن حملات به داخل خاک ایران ابتدا در منطقه خجیر تهران و سپس تاسیسات اتمی نطنز راهبردش را تغییر داد و به ناامن سازی مراکز نظامی، اتمی و استراتژیک جمهوری اسلامی روی آورده است.
گسترش فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی و افزایش کمی و کیفی اورانیوم غنی شده خارج از مفاد برجام نیز در سطحی دیگر نگرانیهای اسرائیل را افزایش داد.
ازاین رو در مواجهه با این وضعیت اسرائیل فشار را افزایش داده تا جمهوری اسلامی را وادار به عقب نشینی در سیاستهای منطقهای و اتمی خود کرده و نشان دهد که سیاستهای مورد نظر نظام را تحمل نمیکند. تهدید جمهوری اسلامی برای اسرائیل بخصوص در وضعیت سالیان اخیر که در همسایگی قرار گرفته است جنبه موجودیتی (اگزیستانسیال) دارد و بقای خود را از ناحیه فعالیتهای کلان نظامی، اتمی و راهبردی جمهوری اسلامی در خطر میبیند. استراتژیستهای نظامی و امنیتی اسرائیل نگرانی جدی دارند که اگر راهبرد توسعه طلبی منطقهای جمهوری اسلامی و ماجراجویی سپاه مهار نشود تمامی شهرها، نیروگاهها و تاسیسات زیربنایی اسرائیل ممکن است در تیررس حملات موشکی حکومت ایران قرار بگیرند. مقاله روزنامه کیهان مبنی بر هدف قرار دادن کل شهر حیفای اسرائیل با حمله موشکی قرینهای است که نشان میدهد این تهدید ذهنی نیست بلکه میتواند هر لحظه یک واقعیت عینی شود.
درک چرایی ناشکیبایی و برخورد تهاجمی دولت اسرائیل به معنای توجیه آن نیست بلکه هدف تشخیص درست از منشا مشکل را دنبال میکند تا بتوان برخورد مناسب از منظر اخلاقی و سیاسی را پیدا کرد. شیوه بکار گرفته شده توسط نهادهای اسرائیلی و شدت خشونت بکار رفته و سیاستهای افراطی دولت نتانیاهو سازنده نیست و اقدامات پر ریسک با پیامدهای کنترل نشده است اما آن طرف میدان نیز رفتار اقتدارگرایان حاکم در ایران با تهدید موجودیت اسرائیل و تبدیل منازعه به بازی مرگ و زندگی نیز اعمال سیاست صبر و خویشتن داری را برای اسرائیل پر ریسک کرده است. این ملاحظه را نمیتوان نادیده گرفت.
بنابراین برخورد مسئولانه و بدور از هیجان زدگی و تحت تاثیر فضای عاطفی قرار گرفتن درک درست از ریشه مشکلات و چاره اندیشی برای راهکارهای موثر و پایدار است. برای ایرانیها مهمتر از محکوم کردن ترور مخالفت با سیاست هایی است که باعث شکل گیری ترور میشوند که در راس آن نابودی اسرائیل است تا مناسبات از وضعیت جنگ غیرمستقیم و نیابتی کنونی خارج شده و با کاهش سطح تقابل به سمت تنش زدایی برود. آغاز کننده مشکلات بین ایران و اسرائیل جمهوری اسلامی بوده که تعامل طبیعی بین دو کشور را به دشمنی تبدیل کرده است. البته خارج از حوزه ایران سیاست اسرائیل در قبال فلسطینیها با توجه به زیاده خواهیها و مقاومت در برابر تحقق مفاد توافق اسلو و الزامات راه حل دو دولتی نیاز به تغییر اساسی دارد. بار اصلی مشکلات در این حوزه بر دوش دولت اسرائیل و بخصوص جریان راست سیاسی آن است که پرداختن به آن نیازمند مقاله جداگانهای است.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [دیدگاه نو] منتشر شد.