نقل قولها همه از مسعود بهنود است در صفحه فیس بوک ایشان
رقیه دانشگری که از جهان حاتم بخشیهای مسعود بهنود بی نصیب نمانده و بخت و اقبالش در گرفتن عنوان پُرطمطراق «مبارز سیاسی» از سوی وی گشوده شده، فقط برای سد جوع (سیاسی)، طعام بارها جویده شدهء رفقا و حامیان این نظام دینی را از نو جویده و اپوزیسیون سکولار را از بابت «لب فرو بستن در ترور اخیرِ» یکی از بلند پایگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که به دروغ نشان دانشمند را بر گردنش آویختند، در خط سیاستهای امریکا، اسرائیل و عربستان، وانمود ساخت. از آنجائیکه وی مدت مدیدی حضور در صحنه «سیاسی» نداشته و اگر قرار میبود بازنگری به پرونده سیاسی گذشتهاش صورت گیرد قطعاً میتوانست محدود و مختص به دو دوره باشد؛ دورهای که در سازمان چریکی فدائیان فعال بوده و ترور افراد و شخصیتهای وابسته به نظام پیشین سکولار را در مخیله داشته و دورهای که بهمراه سازمان مربوطهاش در حمایت از یک نظام واپسگرا برخواسته از شورش آخوندی/شیعی، فعال بوده. اما اکنون پس از سالها غیبت و کنج عزلت گزینی قصد کرده تا به صحنه بیاید و دستی بر آتش داشته باشد. به همین جهت هر از گاه، اینجا و آنجا نوشته هایی که عمدتاً در مذمت اپوزیسیون سکولار جمهوری اسلامی ست، منتشرمی کند.
با توجه به فعال شدنش در این دور تازه، معلوم میشود که به سومین دوره فعالیت «سیاسی» خویش که عمدتاً در خدمت جناحی از نظام است و بتبع در خدمت کلیت آن، خیز برداشته. مجموع سه دوره فعالیت «سیاسی» رقیه دانشگری خصوصاً این دوره اخیرش، مسعود بهنود (که خود در این دوره مقفول است) را به حدی خشنود کرده تا وی فلفور و بدون لحظهای مکث بمنظور صحنه آرایی برای توجیه موضع سیاسیاش - موضعیای که در خدمت ماندگاری این جمهور تفتیش عقاید است - به میدان بیاید ونشان «مبارز سیاسی» را بر گردنش بیاویزد. باری، این دوره از فعالیت «مبارز سیاسی» مان با لاف و گزافِ هل من مبارز، میآغازد. وی در سازگاری با نظام دینی و خودستا در «مبارزه» جویی، از بلندای سکوی ضد اپوزیسیونِ این نظام خون و شمشیر، تیر ملامت به سویش پرتاب میکند بی آنکه بداند تیرش به خطاست. مشکل امثال دانشگری صرفاً با گروهای نامبرده و مطرح شدهء اپوزیسیون که بهنود آنها را برجسته کرده نیست بلکه وی که در بازی طیفهای گوناگون اسلامگرا در درون دستگاه مخوف آخوند شیعی تعریف میشود، با نفس آلترناتیو و اپوزیسیون سکولار خارج از حیطه حکومت اسلامی مسئله دارد. اگر جز این است که ما میگوییم پس میبایست نشانه هایی از اتخاذ فعالیت در راستای تشکیل اپوزیسیون سکولار که بند نافاش به جناحهای قدرت وصل نباشد از وی و رفقایش، سراغ داشت. آیا چنین است و ما خبر نداریم؟
بی تردید بیشترین مسئولیت برای گشودن کلاف گوریدهء سیاسیِ تماماً تقابل بهم میان جمهوری اسلامی و امریکا و اسرائیل، باید متوجه جمهوری اسلامی باشد. چونکه نطفهء بنیادگذاریاش با اعلام «صدور انقلاب اسلامی» به جهانیان و تنظیم سیاست خارجی بر این مبنا، بسته شده و عملاً هم مشغول پیشبرد چنین هدفی در بیرون از مرزهای ایران هست. خنثی شدن این سیاستِ عملاً رسمیت یافته در دستگاه حاکمان اسلامی، یعنی فروپاشی نظام دینی/شیعی. «فشار حداکثری» به جمهوری اسلامی از سوی امریکا در واقع امر، نوع برآیندی ست که از فراروند (فرایند) سیاست چهل و یکساله «صدور انقلاب اسلامی» حاصل شد. اپوزیسیون سکولار کمترین نقش در این فراروند نداشته تا بخواهد در خصوص سیاست «فشار حداکثری» امریکا و شرکایش مورد بازخواست دلدادگان به اصلاح طلبی دینی از جمله رقیه دانشگری، قرار گیرد. این حکومت که با رفتارهای سیاسی متوهم و شاخ شانه کشیدن برای کشورهای جهان و دخالت نظامی در منطقه، تلاش میورزد تا قدرت شیعیاش را در منطقه تحمیل کند کاملاً بر ضد مصالح و منافع ملی ایرانیان گام گذاشته. ترور اخیر سردار «دانشمند» هستهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم، چه مربوط به اختلافات و تصفیه حسابهای درونی نظام بوده باشد و چه از سوی کشوری مانند اسرائیل در هر صورت، پای خودِ نظام در کار است و نتیجه همان فراروندی ست که از آن سخن گفتیم و ارتباط به اپوزیسیون هم ندارد تا خام این نظام گردد و بنفعاش حکم محکومیت صادر کند. حتا اگر پای اسرائیل در «ترور» اخیر در میان باشد این اقدام نمیتواند خارج از تصفیه حسابهای این دو کشور بر بستر اسرائیل ستیزی جمهوری اسلامی باشد و نمیتواند ربطی به اپوزیسیون سکولار داشته باشد تا آن را محکوم کند.
ختم عبارتم: «مبارز سیاسی» ما که آغاز «دانشگری» سیاسیاش مصادف است با عضویتش در سازمان چریکی/تروریستی خانه تیمی در زمان حکومت سکولار پیشین و پس از آن، حمایت از حکومت واپسگرای ضدامریکایی در دوران آغاز امت شدگی ایرانیان و آنگاه پس از غیبت چند ساله از این «دانشگری، اخیراً با نوشتن یکی دو مطلب حقیقتاً کم مایه مشخص شده که کوله «دانشگری»اش بی بار است و هم از این بابت همچنان در جلد گذاشتهاش فسرده و بی طراوت شده پیش از هر چیز، هرگاه توانست عملیات تروریستی سیاهکل را محکوم و «خواهری» خود را ثابت کند در اینصورت شاید بتواند با ذهنی آماده، به آغاز روندی بیطرفانه و به دور از هیاهو و هارت و پورتهای سیاسی مشمئز کنندهء سران اصلاح طلب دینی، قدم گذارد و با پدیدهای نظیر ترور نادانشمند هستهای ایران، قضاوت نسبتاً صحیح داشته باشد. «یک نگاه روشن» به حقیقت و بدور از مصلحت یعنی این و نه نگاه دانشگری و بهنود، که در حمایت از جناحی از حکومت الزاماً باید در تداومش بکوشند.
نیکروز اعظمی