Friday, Dec 18, 2020

صفحه نخست » تبارشناسی وابستگی و چرایی دخیل بستن به ضریح کاخ سفید (بخش اول)، محمود دلخواسته

Mahmoud_Delkhasteh_2.jpg"مردم سالاری بیش از هر چیز یک فرهنگ است که در جریان مبارزه در فرد فرد مردم و تغییر در نظامهای ارزشی و نرمهای جامعه می باشد که روی می دهد و البته این تغییر از درون است که رخ می دهد و همانگونه که تجربه می گوید، دموکراسی را ولو به ضرب پیشرفته ترین ارتشهای جهان نیز نمی تواند حقنه جامعه ای کرد."

یکی از مشخص ترین صفات روانشناسی زیر سلطه، به قدرت اصالت دادن، تغییر را از طریق قدرت جستن و از طریق نزدیکی با آن هویت جستن می باشد. علت تولید، مصرف و باز تولید این مشخصات ظهور عقده حقارت در رابطه سلطه در طرف زیر سلطه می باشد که در ارتباط اورگانیک با عقده خود برتر بینی در طرفی که در مقام سلطه گر قرار دارد خود را باز تولید و بنا بر مکانیزم قدرت، بدخیم می کند. فرانس فانون روانشناس در طول جنگ الجزایر متوجه علل ظهور این عقده و عوارض مخرب آن شد.(که در ایران در شعار باید از فرق سر تا نوک ناخن غربی شویم و اینگونه آدم شویم، خود را نشان می داد.) شد.

فانون به این نتیجه رسیده بود که تا زمانی که عقده حقارت، روانشناسی و نوع باور طرف زیر سلطه را در استعمار(colonized) خود در آورده است، زیر سلطه حتی اگر موفق به شکست استعمارگر و بیرون راندن او از سرزمین خود شود، قادر به مستقل اندیشیدن و بنابراین رشد کردن نخواهد شد. به همین دلیل رهایی از این عقده و از این طریق انسانیت خود را باز یافتن، را بزرگترین وظیفه و مسئولیت زیر سلطه یافته بود.

البته به نظر نویسنده در نوع این مبارزه برای رهایی یه خطا رفته و ندانسته به روش سلطه گر تاسی جسته بود چرا که می گفت که زیر سلطه باید با بکار گیری خشونت بر علیه سلطه گر خود را از این روانشناسی که هویت خود را از سلطه گر می گیرد و در نتیجه عقده حقارت رها کند که بحثی دیگر را می طلبد و خلاصه در اینجا گفته شود که وقتی زیر سلطه به روش سلطه گر متوسل می شود، وسیله(خشونت) او را از خود بیگانه و در نتیجه توانا به خارج شدن از دایره بسته سلطه گر نمی شود و در نهایت جای سلطه گر را پر می کند. اینکه بعضی از انقلابات، مانند انقلاب بهمن، استبدادی را که سبب انقلاب شده بود را در شکلی جدید و با ابعادی سرکوبگر تر باز سازی می کنند، از جمله به این علت است که سران انقلاب نیز مانند مستبد سبب ساز انقلاب، قدرت را هدف و سرکوب را روش کار می کنند. اینکه در جریان کودتای خرداد 60 بنی صدر به خمینی پیام داد که بدترین انتقامی که شاه از شما گرفت این بود که شما را شبیه خودش کرد، از این جهت است.

البته فکر نکنیم که عقده حقارت فقط در رابطه با استعمار است که ایجاد می شود، بلکه در هر رابطه ای که رابطه قدرت باشد، چنین رابطه ای روی می دهد. چرا که قدرت که فرم از خود بیگانه شده توانایی برای رشد می باشد، بر عکس آزادی، از خود هستی ذاتی ندارد و تنها در رابطه نابرابر که در آن یکطرف مسلط و طرف دیگر زیر سلطه می باشد شکل می گیرد. برای مثال باز تولید این رابطه را در روابط زن و مرد در جوامع مرد سالار را می شود بوضوح دید. در اینگونه جوامع این تنها مرد نیست که با مبتلا شدن به عقده خود برتر بینی رابطه سلطه بر زن را باز تولید می کند، بلکه بسیاری از زنان نیز از آنجا که عقده حقارت درونی اشان شده است، بگونه ای فعال به باز تولید این رابطه یاری می رسانند. اینکه بعضی از مادر بزرگها در مقام نصیحت در مورد مرد آیده آل به دختران و پسران خود می گویند که مرد "واقعی" مردی است که وقتی زنش را صدا می زند، پشت زن از وحشت باید بلرزد ناشی از این روانشناسی می باشد.

حتی در جوامعی که جنبشهای فمینیستی و حقوق بشری بیش از یک قرن است که به مبارزه برای برابری زن و مرد دست زده اند هنوز رابطه سلطه فعال است و عمل می کند و زنان بسیاری جذب مردان "قدرتمند" می شوند ناشی از این روانشناسی است که در طول هزاران سال در عمیق ترین دهلیزهای ناخودآگاه روان جای گرفته است. البته رابطه سلطه طرف دیگری نیز دارد و تحقیقات نشان می دهد که تعداد نه چندان کمی از مردان، جذب زنانی می شوند که موقعیت اجتماعی پایین تری از آنان دارند و از زن موفق در تحصیلات عالیه و در کار دوری می کنند.

نمونه دیگر آن را در پیروزی ترامپ در انتخابات قبلی دیدیم که این رای زنان بود که باعث شد تا ترامپ ضد زن ، مزاحم جنسی و کسی که زن را چیزی جز شیئ جنسی نمی داند را وارد کاخ سفید کرد. در تحقیقات تئوریهای فمینیستی یکی از مقولات مورد بحث بسیار مهم ریشه یابی چرایی همکاری فعال بسیاری از زنان در باز تولید رابطه مرد سالاری در جوامع غربی می باشد. چرا که هنوز در این جوامع بسیاری از زنها جذب قدرت مرد می شوند که خود را بصورتهای گوناگون نشان می دهد. البته مظاهر این قدرت در طبقات مختلف متفاوت است و در طبقات کارگر بیشتر جذب قدرت فیزیکی و رفتار ماچو می شوند و در طبقات متوسط بیشتر جذب قدرت فکری و مالی و موقعیت اجتماعی مرد می شوند.

نوع دیگر عقده حقارت در روابط طبقاتی را در انگستان می شود مشاهده کرد. این عقده چنان در وجدان اجتماعی جامعه نهادینه شده است که هنوز هویت طبقاتی موقعیت و نوع رابطه افراد جامعه با یکدیگر را تا حد زیادی تعیین می کند و ارزشهای طبقاتی در ذهنیت اکثریت جامعه انگیس نهادینه شده است و حتی در نوع لهجه خود را متبلور می کند. اینگونه است که نه فقط طبقات "بالایی" و یا متوسط که اکثریت طبقه کارگر نیز، از طریق باز تولید نرمها و ارزشها، به باز تولید نظامی دست می زدند که آنها را در موقعیت فروتر قرار داده است. حتی وقتی بخشی از طبقه کارگر بر علیه نظام طبقاتی دست به عصیان می زند از آنجا که این عصیان در بستر عقده حقارت عمل می کند، هر چه را فکر می کنند که طبقه میانه آن را تولید کرده، نفی می کند و اینگونه است "فرهنگ" ضد روشنفکری در انگستان حضور بسیار فعالی دارد و در کل می شود گفت که هر طبقه ای حتی روزنامه خاص خود را دارا می باشد. در واقع "فرهنگ" ضد روشنفکری نه تنها در میان جریان راست گرا در انگستان ساری و جاری است، بلکه در دیگر بخشهای جامعه انگستان نیز ریشه دوانده است. در آمریکا نوع وخیم تری از این فرهنگ ضد روشنفکری را شاهد هستیم. بطوری که نادانی در کنار دانایی قرار داده شده است و مثل معروفی می گوید:

'my ignorance is just as good as your knowledge.'

ترجمه: جهل من همان ارزش علم تو را دارد.

بی علت نیست که برگزیت در انگستان روی می دهد و اکثریتی به پای خود شلیک می کند و آمریکا دارای بیسواد ترین رئیس جمهور تاریخ خود می شود و با وجودی که ثروتمندترین کشور دنیا را به پر تلفات ترین ناشی از کرونا در جهان تبدیل می کند، بازی بیش از 70 میلیون نفر به او رای می دهند.

مشخصه دیگری که رابطه اورگانیک بین این دو عقده ظاهرا متضاد ولی در واقع از یک جنس را در خود متبلور می کند عنصر نخبه گرایی می باشد. ذهنیتی که جامعه را به دو طبقه عوام و و نخبگان تقسیم کرده و اینگونه با باز تولید بینش ارسطویی بر جامعه که استعداد رهبری را خاص خواص دانسته و وظیفه اکثریت یا عوام، را پیروی از آنها می داند. چنین رابطه ای است که در طول تاریخ، در شرق و غرب، شاهان را سایه خدواند گرداند، به فاشیسم سیاسی و نژادی واقعیت بخشید و پیشوا و شاه فیلسوف خلق کرد و حتی وارد بعد معنوی جامعه نیز شد و رابطه مرید و مرادی و قطب و مرجع تقلید و مقلد و پاپ و ولی مطلقه فقیه...و را ایجاد کرد.

با این مقدمه، کوشش دارم تا به توضیح و کالبد شکافی روانشناسی وابستگی وطنی دست بزنم و برای اینکه این کوشش را از بعد تجریدی خارج کنم، شاید بهترین روش این باشد که اینکار را از کالبد شکافی نامه ای "معروف" که جمعی از ایرانیان وابسته به آقای ترامپ بعد از انتخاب ایشان نوشته بودند، و بعد در شکل گروه فرشگرد ظاهر شده و در ادامه شدند بخشی از <پیمان نوین> آقای رضا پهلوی که با انتخاب جو بایدن به موزه سپرده شد شروع کنم. نقد این نامه، با وجودی که چهار سال پیش نوشته شده است ولی از آنجا که نشان از امر واقع مستمراجتماعی دارد، از آن می شود به عنوان <مطالعه موردی> استفاده کرد تا به معرفی روانشناسی زیر سلطه پرداخت. در واقع کوششی دیگر است برای معرفی اندیشه راهنما و روانشناسی افراد و جریانهایی که از شکست ایران در جنگهای ایران روس و عهد نامه های گلستان و ترکمانچای به بعد، بجای روی آوردن به مردم و کوشش در رشد و فعال کردن آنها، به خدمت قدرتهایی خارجی در آمده و به فوجهایی تبدیل شدند که قدرتهای خارجی از طریق آنها حقوق ملی ایرانیان را نقض می کردند. افراد و جریانهایی که در شکل روسو فیل و انگلو فیل ظهور کردند و بعد در شکل آمریکن فیل و حال شدت عقده حقارت به آنجا رسیده است که شاهد ظهور فوجی از اسرائیل فیل و عربستان فیل می باشیم.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy