Thursday, Dec 24, 2020

صفحه نخست » گفتند تقیه کن و بگو مسلمانم، لبخند زد و اعدام شد

doctor_122320.jpgایران وایر - کیان ثابتی

در دوران همه‌گیری ویروس کرونا، صدها پزشک و پرستار بهایی ایرانی در سراسر جهان به بیماران خود کمک می‌کنند و از سوی مردم و دولت‌های کشوری که در آن اقامت دارند، تحسین می‌شوند.

اما بسیاری از این پزشکان و پرستاران که در ایران درس خواندند و خدمت کردند، پس از انقلاب اسلامی بی‌کار شدند، از تحصیلات دانشگاهی محروم شدند و سهم بسیاری از آن‌ها چوبه‌های دار و جوخه‌های آتش شد.

جرم این پزشکان، پرستاران و دیگر اعضای کادر درمان، باور به دینی بود که حاکمان جمهوری اسلامی آن را «ضاله» می‌دانستند. «ایران‌وایر» در مجموعه روایت‌هایی به زندگی بعضی از پزشکان و پرستاران بهایی ایرانی می‌پردازد. سرگذشت دکتر «روح‌الله تعلیم» را در این بخش می‌خوانید.

👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر

شما هم اگر اعضای کادر درمان بهایی را می‌شناسید و روایت دست‌ اولی از زندگی آن‌ها دارید، با ایران‌وایر تماس بگیرید.

دکتر «روح‌الله تعلیم»، پزشک سرشناس و محبوب ساکن «کرمانشاه»، سال ۱۳۶۳ در سن ۴۷ سالگی به اتهام پیروی از آیین بهایی در تهران به دار آویخته شد. بهت و حیرت جامعه پزشکی کرمانشاه را فراگرفت ولی هیچ‌کدام جرأت سخن گفتن از او را نداشتند. پزشکان و پرستاران در راهروهای بیمارستان آریا که به همت او تأسیس شده بود، با نگاه به هم تسلیت می‌گفتند. آن‌ها از برگزاری مجلس یادبود برای همکارشان هم منع شده بود.

بسیاری از همکاران و بیماران او می‌دانستند که روح الله تعلیم، فارغ‌التحصیل ممتاز پزشکی دانشگاه تهران و متخصص زنان، با وجود داشتن همه نوع امکانات رفاهی در پایتخت، کرمانشاه را برای خدمت انتخاب کرده بود. او عاشق مردم کرمانشاه بود همان‌طور که مردم کرمانشاه او را دوست داشتند.

در ۲۷مهر۱۳۱۶ در محله «پامنار» تهران نوزادی به دنیا آمد که چون پیش از او، خواهر بزرگش به نام «روحی» در کودکی فوت کرده بود، نام او را «روح‌الله» گذاشتند. پدر روح‌الله، ابراهیم نام داشت و پارچه‌فروش بود. ابراهیم در جوانی از دیانت یهودی به آیین بهایی ایمان آورده بود اما «ساره»، مادر روح‌الله، تا زمان فوت یهودی ماند.

روح‌الله در مدرسه «اعتضاد» با رتبه ممتاز تحصیل کرد و بعد از پایان دبستان، به دبیرستان علمیه وارد شد. او سال آخر را در دبیرستان «مروی» گذراند و در ۱۳۳۴ پس از اخذ دیپلم، در «دانشکده پزشکی دانشگاه تهران» پذیرفته شد. خانواده تعلیم، کم‌درآمد بودند و روح‌الله مجبور بود برای تأمین هزینه زندگی و تحصیل، عصرها بعد از دانشگاه به شغل ویزیتوری بپردازد.

در ۲۵ سالگی، موفق به اخذ درجه طبابت شد و تحصیل را تا گرفتن تخصص جراحی زنان و زایمان ادامه داد. دوران کارورزی را در بیمارستان «البرز» گذراند. پس از اخذ تخصص، جهت انجام خدمت وظیفه به سربازی رفت. دوره آموزش سربازی را در تهران گذراند و سپس به عنوان سپاهی بهداشت راهی «خرم آباد» شد.

با پایان یافتن دوره سربازی به تهران برگشت و مطب خود را در این شهر افتتاح کرد. اما دوران مطب‌داری در تهران، شش ماه بیشتر به طول نیانجامید. تهران با شلوغی‌ها و تجملاتش با روحیه آرام و ساده روح‌الله سازگار نبود. او دنبال جایی بود که دور از هیاهو و رقابت شغلی بتواند به هم‌وطنانش خدمت کند. در همین اثناء، یکی از دوستانش به او شهر کرمانشاه را جهت خدمت پیشنهاد داد. روح الله پس از بررسی متوجه شد این شهر احتیاج به پزشک متخصص زنان دارد و تصمیم گرفت به آنجا برود.

دکتر تعلیم در کرمانشاه

دکتر روح‌الله تعلیم، ابتدا در «خدمات درمانی ارتش کرمانشاه» و سپس در بیمارستان «معتضدی» که مرکز تخصصی زنان و زایمان بود، مشغول به کار شد. بعد از مدتی، او خدمت پزشکی را در بیمارستان‌های «دکتر محمد کرمانشاهی»، بیمارستان «راه» و بیمارستان «دکتر پرندیان» ادامه داد.

کم کم مهارت و رفتار دکتر روح‌الله تعلیم مورد توجه جامعه پزشکی کرمانشاه قرار گرفت.

دکتر «وارث‌زاده»، یکی از همکاران دکتر تعلیم، می‌گوید: «زمانی که من رییس بیمارستان معتضدی بودم، دکتر تعلیم در آن جا کار می‌کرد. رفتارش طوری بود که من هیچ‌وقت در مقابل ایشان احساس ریاست نمی‌کردم. ایشان در مهارت، تکنیک کار، قضاوت، هنر پزشکی، احساس مسئولیت و دلسوزی، همیشه به عنوان یک همکار عزیز برایم مطرح بودند. البته از نظر سیاسی کار ندارم عقیده‌ی ایشان چه بود اما آن چه مطرح است او را بسیار دوست داشتم. او در جلسات هیئت‌مدیره که شرکت می‌کرد، همیشه به نظرات دیگران احترام می‌گذاشت و این خصیصه مهم او بود.»

دکتر «محمد آثاری»، یکی دیگر از همکاران دکتر تعلیم می‌گوید: «ایشان مردی بسیار بزرگ، انسان واقعی و فعال بودند. وقتی به کرمانشاه آمدم به من در پیداکردن مطب بسیار کمک کرد. دکتر تعلیم وقتی کار پزشکی‌اش تمام می‌شد به امور ظاهری بیمارستان می‌پرداخت. برای مثال به‌هنگام خراب شدن لوله‌های آب یا چراغ‌ها یا پرده‌ها، خودش دست به تعمیر می‌زد و هیچ‌گاه بی‌کار نمی‌نشست. او به بیماران و همکارانش عشق می‌ورزید.»

ازدواج با بانوی مسلمان

زمانی که روح‌الله تعلیم در بیمارستان دکتر کرمانشاهی کار می‌کرد با بانویی مسلمان که پرستار آن جا بود، آشنا شد. این آشنایی منجر به ازدواج این دو در سوم خرداد سال ۱۳۵۱ شد. روح الله تعلیم و همسرش با آن‌که تا پایان دوران زندگی مشترک، هر کدام دارای دین مستقل بودند ولی هیچ زمان اجازه ندادند اعتقادات مذهبی‌شان خللی در عشق آن‌ها ایجاد کند.

روح الله تعلیم، بهایی سرشناس و شناخته‌شده ای در کرمانشاه بود با این حال، هیچ وقت به همسر و دو فرزندش، اعتقادات بهایی را تحمیل نکرد و هر وقت کسی از او می‌پرسید چرا همسر و فرزندانش را بهایی نمی‌کند در پاسخ می‌گفت که در انتخاب دین اجباری نیست و هر کس خودش باید حقیقت را پیدا کند.

دکتر تعلیم، همواره در دوران کار پزشکی سعی می کرد تا بهترین شرایط درمانی را با توجه به امکانات موجود در اختیار بیمار بگذارد. او مترصد زمان مناسبی بود تا بیمارستان مجهزتری در کرمانشاه تأسیس کند. در سال۱۳۵۶، بالاخره این آرزو محقق شد و با همراهی چند نفر دیگر از پزشکان، بیمارستان آریا را در کرمانشاه تأسیس کرد. این بیمارستان که بعد از انقلاب به بیمارستان «سجاد» تغییر نام داد، در زمان تأسیس یکی از مجهزترین بیمارستان‌های خصوصی ایران به‌شمار می‌رفت. بخش زنان و زایمان بیمارستان «آریا» که با نظارت مستقیم دکتر روح‌الله تعلیم بنا شده هنوز هم از مجهزترین بخش‌های درمانی بیمارستان‌های خصوصی کشور به حساب می‌آید.

روح الله تعلیم در کنار کار در بیمارستان، مطب خود را هم در کرمانشاه افتتاح کرد. حجب و حیای دکتر تعلیم محبوبیت او را بیشتر کرد و موجب شد که بسیاری از زنان مسئولین شهر و روحانیون مسلمان به جمع بیماران او بپیوندند.

او در بیست‌وچهار ساعت شبانه‌روز آماده بود و هر ساعت شبانه‌روز که از بیمارستان با او تماس می‌گرفتند، سریعاً خود را به بیمارستان می‌رساند. حتی در سال ۱۳۶۰ که یکی از پاهایش شکسته و در گچ بود، هرگاه بیمارستان از او کمک می‌خواست، با عصا و ویلچر به بیمارستان می‌رفت.

حساب‌دار بیمارستان آریا نقل کرده است: «دکتر تعلیم نهایت دقت را در هزینه‌ها اِعمال می‌کرد و در حساب و کتاب بیمارستان مو را از ماست بیرون می‌کشید. در این کار بسیار دقیق بود و به کسی اجازه سوءاستفاده نمی‌داد. اما همیشه از دست‌مزدش، مبالغی را به من می‌داد تا به خانواده‌های محتاج بدهم.»

بارها اتفاق افتاده بود بیماری که به مطب یا بیمارستان آریا مراجعه کرده دچار مشکل مالی بود و دکتر تعلیم، آن فرد را به طور رایگان ویزیت و معالجه حتی عمل می‌کرد. در این‌گونه مواقع، دکتر تعلیم در کارت بیمارستان آن‌ مریض می‌نوشت: «کلاً تسویه گردید.»

برادر دکتر تعلیم می‌گوید: «مدتی پیش از دستگیری، روح‌الله به تهران آمد و بیست عدد ویلچر برای معلولین کرمانشاه خریداری کرد و برای آن‌ها فرستاد.»

انقلاب اسلامی و افزایش مشکلات بهاییان

از همان ماه‌های اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اخراج بهاییان از مشاغل دولتی آغاز شد. کارمندان زیرمجموعه وزارت بهداری از اولین گروه اخراج‌شدگان بهایی بودند. این اخراج ناگهانی، بسیاری از بهاییان را دچار مشکل مالی سختی کرده بود. دکتر تعلیم، بسیاری از بهاییان اخراج‌شده از بهداری را در بیمارستان آریا استخدام کرد.

روح الله تعلیم به دلیل تخصص و محبوبیتی که در بین مردم و مسئولین شهر داشت می‌توانست با افرادی مانند استاندار، شهردار و علمای معروف شهر مثل آیت‌الله «اشرفی اصفهانی» که عروسش از بیماران دکتر تعلیم بود، ارتباط برقرار کند. به همین دلیل او همیشه از طرف جامعه بهایی کرمانشاه به دیدار مسئولان می‌رفت. مثلا یک بار برای کسب مجوز زمین گورستان به منزل آیت الله اشرفی اصفهانی، امام جمعه کرمانشاه رفت و در نهایت مجوز را اخذ کرد.

در سال ۵۹ فردی به نام «پاک‌نژاد»، از طرف بنیاد مستضعفان در کرمانشاه، چندین دفعه با دکتر تعلیم تماس گرفت و در مورد املاک جامعه بهایی سوال کرد. یک روز پاک‌نژاد به همراه چند پاسدار به مطب دکتر تعلیم مراجعه و او را دستگیر کردند. پزشکان بیمارستان‌ها که از جریان بازداشت دکتر تعلیم مطلع شدند، برای آزادی او وساطت کردند و روح‌الله تعلیم با وثیقه ۶۰ هزار تومانی آزاد شد.

بعد از آزادی، همکارانش سعی کردند او را تشویق به خروج از کرمانشاه و ایران کنند. حتی یکی از پزشکان به او گفت آشنایی دارد که می‌تواند او و خانواده‌اش را از مرز رد کند (در آن زمان بهاییان اجازه خروج از کشور را نداشتند). دکتر تعلیم در جواب گفت: «مجرم فرار می‌کند، من کاری نکرده‌ام تا فرار کنم. اینجا وطن من است و باید به مملکتم خدمت کنم.»

چندی بعد، یکی از بیماران دکتر تعلیم که در ارگانی انقلابی کار می‌کرد، به او اطلاع داد که لیستی از بهاییان کرمانشاه تهیه شده تا آن‌ها را بازداشت کنند و در بالای لیست، نام اوست.

بالاخره در شهریور۱۳۶۱، مسئولین جامعه بهایی از او خواستند تا دست‌کم برای مدت کمی کرمانشاه را ترک کند. روح‌الله تعلیم مدتی را در منزل مادرش در تهران ساکن شد.

پس از آزادی بهاییانِ بازداشت‌شده در کرمانشاه، به نظر می‌رسید که خطرها مرتفع شده‌اند. دکتر تعلیم به کرمانشاه بازگشت اما چون نامش در فهرست بازداشتی‌ها بود، خود را به دادستانی انقلاب معرفی کرد و پس از چند ساعت بازجویی، آزاد شد.

بازداشت و اعدام

دکتر تعلیم هم‌چون گذشته به درمان بیماران مشغول شد تا این‌که در اوایل آذر۱۳۶۲، فردی به نام «تاجیک» از امور مالی بنیاد مستضعفان با او تماس گرفت و خواست تا برای ادای توضیحاتی درباره املاک جامعه بهایی در کرمانشاه، به تهران برود.

ساعت هشت شب ۱۳آذر۱۳۶۲، دکتر تعلیم پس از پایان کار مطب به همراه همسرش با اتوبوس عازم تهران شدند. صبح روز بعد، به محل بنیاد مستضعفان در تهران رفتند. همسر دکتر تعلیم که در بیرون ساختمان منتظر بود، پس از دو ساعت متوجه شد که روح‌الله در محاصره چند نفر از ساختمان خارج می‌شود. به او که نزدیک شد، دکتر تعلیم لحظه‌ای ایستاد و به همسرش می‌گوید: «کار من تمام است و گرفتار شدم.» و این آخرین کلامِ پزشک مشهور کرمانشاه بود که تمام عمر خود را صرف خدمت به مملکت و هم‌وطنانش کرد.

روح الله تعلیم را پس از بازداشت به زندان گوهردشت منتقل کردند و حدود پنج ماه و نیم تحت آزار و اذیت یکی از مسئولین به نام «شیخ رهنما» قرار گرفت. از او خواسته بودند تا دینش را عوض کند و با خودداری از این کار، به زندان اوین منتقل شد. وقتی دکتر تعلیم در حبس انفرادی زندان اوین بود یکی از پزشکان کرمانشاه که فرزند یکی از روحانیان مشهور این شهر بود، به نمایندگی از پزشکان برای متقاعد کردن وی جهت تقیه به ملاقات او رفت. وقتی دست باندپیچی‌شده‌ی دکتر تعلیم را دید که بر اثر شکنجه به آن روز افتاده بود، گفت: «در دلت هر چه هستی باش، فقط یک کلمه بگو مسلمانم و خودت را نجات بده.» روح الله تعلیم در پاسخ تنها لبخند زد.

از چگونگی دادگاه دکتر روح الله تعلیم هیچ اطلاعی در اختیار نیست. تنها اطلاع به‌دست آمده این است که او هم مانند سایر بهاییان جهت بازجویی به شعبه هشت زندان «اوین» که مخصوص بهاییان بود، برده شده است. مسئول و سربازجوی این شعبه، پاسدار «حمید طلوعی» بوده است.

دکتر تعلیم حدود یک سال پس از دستگیری در ۱۸آذر۱۳۶۳ به خاطر دگراندیشی مذهبی و پیروی از آیین بهایی در محل نامعلوم به دار آویخته شد. از محل دفن او هیچ اطلاعی در دست نیست.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy