زیتون
مروری بر نقد دکتر کدیور بر مقوله «دین و قدرت»
آقای دکتر محسن کدیور، نقدی دنبالهدار بر مقوله «دین و قدرت» اینجانب آغازیدهاند که تاکنون یک بخش آن منتشر شده است. ملاحظاتی بر این نقد دارم که به کوتاهی مینویسم تا طریق تفاهم گشودهتر گردد:
یکم ـ نقد ایشان با توصیفاتی از سخنان من آغاز میشود که گزندگی آن در چشم میزند: «پریشان، مشوّش، نامنسجم، غیرعلمی، غیرمنصفانه، فاقد موازین علمی...». به گمان من اینها داوریهایی است که خواننده خود باید به آن برسد، نه اینکه نویسنده پیشاپیش آن را به خواننده، آن هم با این نیشگویهها القا کند. شاید مرا هم در باب نوشته آقای دکتر کدیور چنین داوریهایی باشد، امّا آنها را نه در ابتدا میگویم، نه در انتها!
دوم ـ مقدمه نقد با دو نسبت ناروا آلوده میشود: یکی اینکه اسلام دین خشنی است (که گفتهاند مدلول نظر من است) و دومی اینکه «سروش در جلسه دوم، خشونت منتسب به اسلام و پیامبر را پس گرفت»! نمیتوانم باور کنم که آقای کدیور سخنان مرا شنیده و چنین گفته باشند! من کجا گفتم که اسلام و پیامبر خشناند تا بعداً آن را پس بگیرم؟ از ایشان انتظار دقت بیشتری داشتم. واژه «خشونت» را من به عمد فرونهادم، نه به غفلت! و خوب است ایشان هم غفلت خود را به عمد جبران کنند.
سوم ـ اما نکته فربه و فرخنده کلام ایشان این است:
در سه گزاره با روشنفکر دینی محترم [عبدالکریم سروش] موافقم به این شرح: الف: متون دینی موجود (از تفسیر قرآن، کتب روایی، سیره پیامبر، فقه و کلام و عرفان)، سمتوسویی سلطهگرانه و قدرتطلبانه دارند. ب: این متون از پیامبر نیز چهرهای اقتدارگرا، سلطهگر و همان عارف مسلّح را ارائه کردهاند. ج: عمل مسلمانان، خصوصاً زمانی که در قدرت بودهاند، همین گرایش را نشان میدهد.
این تصدیق نیک و عالمانه آنگاه با جملاتی بدرقه میشود که وصلههایی ناسازند از قبیل اینکه سروش مدّعی است که «پیامبرِ تاریخی و واقعی، اقتدارگرا بوده است». و عجیبتر اینکه «علوم رایج اسلامی و تاریخ زندگی مسلمانان تناسبی با سوگیری قرآن و راه و روش پیامبر و خدایشان نداشته است...».
نکته کلیدی همینجاست و به گمان من ضعف اصلی تحلیل ناقد محترم هم در همین نکته نهفته است. سروش به چند زبان باید بگوید که اسلام واقعی و پیامبر واقعی و اسلام ناب محمّدی و ... به چنگ نیامدنی است و هرچه در دست داریم همین تفسیرهایی است که از اسلام میشود؟ اکنون سی سال از ظهور قبض و بسط تئوریک شریعت میگذرد و گویا هنوز آموزههای آن باید تکرار شوند که :اسلام چیزی نیست جز یک رشته تفسیرهای درست و نادرستی که از اسلام شده است. اسلام عریان و خالص و غیر تاریخی و تفسیرنشده نداریم. این امر بدیهی، گویی مغفول ناقد محترم افتاده است، و اگر خود آن را قبول ندارند (که آن هم خلاف بداهت است) دست کم آن را به صاحب قبض و بسط نسبت ندهند.
نه آقای کدیور عزیز! مرا و شما را و هیچکس را به اسلام واقعی دسترسی نیست. همچنانکه هیچکس را به هیولای بیصورت دسترسی نیست. شما هم امروز تفسیری بر تفسیرهای پیشینیان میافزایید (آن هم در فضای لیبرال قرن بیستم و بیستویکم و با استناد به روشنفکرانی که متعلق به همین دورانند)، نه اینکه اسلام ناب و واقعی را عرضه میکنید. تاریخ، صحنه جدال تفسیرها با یکدیگرست نه جدال تفسیرها با واقع. گذشتگان هم به قول شما تفسیرهایی را در فضای اموی و عبّاسی از اسلام عرضه کردند. اسلام، به قول شما ، اعمّ از علومش و سیاستش و چهره پیامبرش، در آینه تاریخ اقتدارگرا ظاهر شدهاند، که دقیقا همینطورست. امّا به زعم شما، تاریخ حجاب چهره اسلام است و به زعم من، آینه اسلام! تا این مانع از میان برداشته نشود، گفتوگو و نقد به جایی نخواهد رسید.
راه بازسازی و نواندیشی دینی، انکار یا حذف تاریخ نیست. راهش این نیست که دلسوزان را دو دسته کنیم یکی آنها که اصلاح دین میکنند و دیگری آنها که به زعم شما « قلب اسلام» میکنند،( قلب و قالب هم خود پس از تفسیر سر بر میآورند نه پیش از آن). راهش این نیست که تاریخ مسلمانان را یکسره با اسلام بیگانه بشماریم و بگوییم تا امروز مسلمانان سرگرم بازی بودهاند و اسلام واقعی فهمیده و پیاده نشده، و حالا ما میخواهیم آن را «سوار» کنیم! راهش حفّاری اسناد برای یافتن اسلام «واقعی» نیست. راهش قبول نقصانها و فقدانها و عزم بر جبران و درمان آنهاست. راهش بسط تجربه نبوی است؛ همان راهی که عارفان زیرک و آگاه رفتند و عشق را بر خوف افزودند و متاع دین را ماندگار و پُرخریدار کردند. امروز هم نیازمند آن زیرکانیم.
با درود بر آن عارف مسلح ، اشارت پر معنای عارف بلخ را پایان بخش کلام خود میکنم:
بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد
ولی مَکِش تو چو تیرش که از کمان بگریزد
والسّلام علی مناتّبع الهدی
عبدالکریم سروش
بیستوششم دیماه ۱۳۹۹
بازگشت سیامک دهقان پور به صدای آمریکا