ایران وایر - «مانا نیستانی»، کارتونیست مشهور ایرانی به تازگی با همکاری «ایرانوایر» دست به تولید یک کتاب کارتونی طنز (Comic Book) با موضوع «کرونا در ایران» زده است تا نشان دهد که از ابتدای پیدایش این ویروس و شیوع آن در ایران، چه اتفاقاتی افتاده و نحوه عملکرد مسوولان نظام جمهوری اسلامی ایران در برخورد با کرونا چهگونه بوده است.
آیا تا به حال مشت به چانه شما خورده است؟ بهترین کاریکاتورهای «مانا نیستانی» مرا به یاد یک مشت قوی به چانه میاندازد. دردی دارد که از مغز نفوذ میکند در چشم و بعد میزند به قلب و میریزد پایین توی دل و روده و در یک لحظه نقش زمینتان میکند. زیبایی تراژیکِ بهترین طراحیهای مانا، شما را خلع سلاح میکند و آزارتان میدهد؛ زیبایی دردناکی که فراموش شدنی نیست.
مانا شخصاً تراژدی ایرانی را زندگی کرده است. در سال ۲۰۰۶، به جرم کشیدن یک کاریکاتور در ایران زندانی و تهدید به مرگ شد. از آن زمان تا کنون (نخست در مالزی و حالا هم در فرانسه) در تبعید زندگی میکند. اما هر کجا که باشد و زندگی کند، همواره هنرمندی ایرانی است. از دل آثارش درد و رنج ایرانیان را میتوان حس میکرد؛ مردمی که مورد خیانت و سرکوب رهبرانشان قرار گرفتهاند. در کاریکاتورهای او، ایرانیان مردمی آرام هستند؛ هنرمندان، کارگران، نویسندگان، معلمان و همه کسانی که عدهای جنایتکارِ متعصب آنها را گروگان گرفتهاند.
از زمانی که نیروهای امنیتی هزاران معترض را در جریان شورش گسترده آبان ۱۳۹۸ به قتل رساندند، طنز سیاه و تلخ مانا سیاهتر و تلختر شد. چند ماه بعد، روز ۱۸ دی ۱۳۹۸، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک هواپیمای مسافربری اوکراینی را در نزدیکی تهران سرنگون کرد و همه سرنشینان آن را کشت. این بار هم حتی یک تن به اتهام قتل ۱۷۶ انسان بیگناه که بیشترشان ایرانی بودند، محاکمه نشد.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
ناکامی مطلق جمهوری اسلامی در مقابله با بیماری همهگیر «کووید-۱۹»، بیکفایتی و فساد حاکم در این رژیم را که سالها است برای همه آشکار شدهاند، بیشتر نمایان کرد. دولت ایران میگوید این بیماری همهگیر، جان بیش از ۶۰ هزار تن را گرفته است. اما ما میدانیم که دروغ میگوید. آمار واقعی بسیار بیشتر از اینها است. آمار و ارقام کووید-۱۹ از اسرار حکومتی هستند و افشا و انتشار آنها «جاسوسی» محسوب میشود.
داستانِ کتاب جدید مانا از بهمن ۱۳۹۸ آغاز میشود؛ دولت ایران میداند که بیماری کشنده جدیدی در چین شایع شده است اما ترجیح میدهد سکوت کند زیرا چین مهمترین شریک اقتصادی و یکی از معدود متحدان حکومت است. حکومت البته میخواهد سالگرد انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ را نیز در ۲۲ بهمن ماه برگزار کند. پس نه تنها از مردم نمیخواهد که برای حفظ جان خود ماسک بزنند و تدابیر بهداشتی را رعایت کنند بلکه آنها را تشویق میکند که به خیابان بیایند و در مراسم و راهپیماییهای گسترده شرکت کنند. ۱۰ روز بعد، پس از آن که دهها ایرانی به کووید-۱۹ مبتلا و در بیمارستان بستری میشوند، انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار میشود و مردم را بدون رعایت مسایل بهداشتی، به پای صندوقهای اخذ رأی دعوت میکنند.
کتاب مانا روایتی است از زندگی ایرانیانی که در جامعهای از هم پاشیده روزگار میگذرانند. نخستین پرسش من از او درباره شخصیتهای این کتاب و گذشته آنها است.
چهطور به این شخصیتهای درون کتاب رسیدی؟ آیا این شخصیتها، افرادی هستند که در زندگی خصوصی خودت میشناسی؟
احساس کردم جالب میشود اگر بتوانم بخشی از زندگی و اتفاقات روزمره مردم ایران در دوران کرونا را در چهار شخصیت اصلی داستان بیاورم. در این کتاب، روزنامهنگاری را داریم که نگران وضعیت فعلی کشور است و اطلاعرسانی حقیقی درباره آمارهای کرونایی را وظیفه خود میداند. شخصیت نویسندهای را هم میبینیم که ابتدا به تغییر و تحول در جامعه اعتقاد داشته و کمی امیدوار بوده است اما در اثر مشاهده اتفاقاتی، از تغییر و مشارکت در تحولات و وقایع سیاسی کشور ناامید میشود. همچنین یک معلم قرآنی وجود دارد که در شهر قم زندگی میکند و از هواداران نظام به شما میرود. در نهایت هم به سراغ یک پرستار رفتم که جزو مظلومترین افشار جامعه در رویارویی با کرونا هستند.
درباره محتوا و داستان این کتاب برایمان بگو که از کجا آغاز میشود و هدف اصلی تو در روند داستان چه بوده است؟
حقیقت این است که محتوای کتاب چندان دراماتیک نیست و روند ساده و قابل فهمی را طی میکند. ماجرا از نویسندهای آغاز میشود که یکی از نزدیکانش را در هواپیمای اوکراینی که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سرنگون شد، از دست داده است. برای همین، دلشکسته است و دیگر نمیخواهد در انتخابات و اتفاقات سیاسی مشارکتی داشته باشد. این اتفاق هم نزدیک به انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۸ رخ میدهد که پیش از آن، تلویزیون حکومتی ایران سرشار از تبلیغات برای حضور مردم پای صندوق بود. میدانیم که گزارشهایی هم از تلویزیون پخش میشد و در شهرهای مختلف به خیابان میرفتند تا کووید-۱۹ را از زبان مردم انکار کنند. پس به همه این اتفاقات در این کتاب اشاره شده است.
به نظر میرسد که شخصیت «نویسنده» در داستان شبیه به شخصیت خودت باشد؛ چون تو هم زمانی برای رسانههای اصلاحطلب کار میکردی و در ماجرای شلیک سپاه به هواپیمای مسافربری هم یکی از عزیزانت را از دست دادی.
البته که محتوای کلی کار، توضیح چندانی درباره جزییات زندگی شخصیتها نمیدهد و فرق داستان کوتاه و داستان بلند هم همین است. در اینجا بیشتر به موقعیتها توجه میشود. اما در هرحال بهنظر میآید که فرد مورد اشاره، رماننویس یا نویسندهای است که برای خود اعتباری دارد و در شکلگیری شخصیتش، نه فقط از خودم بلکه از کسانی که میشناسم و حادثه هواپیمای اوکراینی خیلی بیشتر بر روی زندگی آنها تاثیر گذاشته است، الهام گرفتهام.
مانند برادر و برادرزادهات که حادثه شلیک به هواپیما موجب شد تا نامزد برادرزادهات کشته شود؟
نمیخواستم اسم ببرم اما بله، درست است؛ خصوصا برادرم «توکا» بعد از آن اتفاق، درد زیادی را متحمل شد و در تمام کارهایی که طی یک سال اخیر انجام داده است، ردی از حضور آن هواپیما را میبینیم و مدام اعلامش میکند. این اتفاق به یک حضور تمثیلی در آثار من هم تبدیل شده است و از آن الهام میگیرم. در این طرحها، شخصیت نویسنده حضور دارد و هواپیما هم هست؛ یعنی انگار در ذهنش دارد سقوط میکند. البته که مشخصات این نویسنده در کتاب فعلی دارای جزییات دیگری هم هست و به کلی نشات گرفته از برادرم نیست.
به نظر میرسد برای تصویر شخصیت «روزنامهنگار» داستان، از «محمد مساعد»، روزنامهنگار ایرانی الهام گرفته باشی.
بله، قطعا یکی از منابع الهام من برای شخصیت روزنامهنگار، محمد مساعد بوده است و از مساعد و تمام روزنامهنگارانی که در ایران هزینههای عواقب احتمالی افشاگریهای خود را به جان خریدهاند، الهام گرفتهام. حتی از شخصیت «محمود شهریاری» که در ویدیوهایی اینستاگرامی نسبت به شیوع کرونا در ایران هشدار میداد و مدام سوال مطرح میکرد نیز استفاده کردهام که دیدیم شهریاری هم در نهایت بازداشت و توبیخ شد. شخصیتی که من به تصویر درآوردهام، نه کاملا برگرفته از محمد مساعد یا محمود شهریاری و یا دیگر روزنامهنگاران و فعالان رسانهای است بلکه کاراکتری تخیلی است که گوشههایی از تمام این افراد را در خود دارد. در طرح نهایی میبینیم که این شخصیت مقابل دوربین درباره چراهای مختلفی صحبت میکند و این که آیا نمیشد جلوی مرگ خیلی از آدمها گرفته شود؟ یا سوال درباره آمار زیاد فوتیهای ما نسبت به سایر کشورها.
چهطور به شخصیت «پرستار» داستان رسیدی؟
شخصیت پرستار شاید یکی از دورترین و سختترین شخصیتهایم باشد. به این خاطر که بر خلاف نویسنده و روزنامهنگار و معلم قرآن، هیچگاه با پرستارها ارتباطی نداشتهام و شیوه زندگی و تفکر یک پرستار برایم غریب بود. سعی کردهام شخصیت پرستار را به عنوان یک دختر و زن، فارغ از شغلش در نظر بگیرم که برخلاف تمام شعارها و حرفهای آرمانگرایانه عمل میکند. البته قابل فهم است که آن کلمات رویایی پراستفاده برای این قشر هم جهت بزرگداشت مقام کادر پزشکی است اما شعاردهندگان هیچگاه شکنندگی، سختیها و حتی ناامید شدن این قشر را در نظر نمیگیرند؛ مثلا همین اواخر خبرهایی منتشر شد که پزشکان و پرستاران در ایران به صورت دستهجمعی و گروهی درحال مهاجرت و خروج از کشور هستند. پس من در برخورد با موضوع کووید- ۱۹، سعی کردم دردها، مرارتها و کمبودهای این قشر را انعکاس دهم. به اضافه اینکه قشر پرستار نیز مانند سایر اقشار جامعه، با فقر و گرانی و حقوق ناچیز روبهرو است.
درباره این خستگی کمی بیشتر برای ما توضیح بده؛ چون من این روزها با هر کسی که صحبت میکنم، از همین خستگی حرف میزند. به نظر میآید طی یک سال اخیر که موضوع کرونا پیش آمده، همه مردم و بهویژه مردم ایران کلافهتر و خستهتر از قبل هستند.
وقوع چنین وضعیتی از نظر من، نتیجه تراکم اتفاقات بد، پیدا نشدن منفذ برای نفس کشیدن و از بین رفتن و بسته شدن همان چند نقطه امید کوچک است؛ یعنی این شرایط چیزی نیست که ناگهان به وجود آمده باشد، نتیجه ۴۰ سال سیاست و حکمرانی حکومت فعلی در ایران است. گمان میکنم یک بخش عظیمی از آدمها در ایران حداقل تا ۲۰ سال پیش معتقد بودند که میشود تغییر و اصلاح مثبتی را در سیستم حکومتی کشور به وجود آورد. اما متاسفانه حکومت در مقابل آنها بسیار بیانعطاف بود و حتی یک قدم نیز در جهت همراهی با خواستهها و مطالبات مردم برنداشت. در موجهای مختلف اعتراضی مردم ایران طی ۲۰ سال اخیر، مانند سالهای ۱۳۷۸، ۱۳۸۸، ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸، چنین ناامیدی و عصبانیت مردم را میبینیم که هربار با واکنش چکشی، سرکوب و خفه کردن از طرف حکومت مواجه شدند و تمام منافذ امید به رویشان بسته شد. حکومت جامعه را به حالت استهلاک و تلاش بیهوده رساند تا یک حالت خستگی جمعی به وجود بیاید.
لطفا برایمان از تفاوتهای «گرافیک ناول» (Graphic Novel) با «کارتون» (ِCartoon) بگو و اینکه چنین کتابهای مصوری باید دارای چه ویژگیهایی باشند و تفاوت عمده آنها با کارتونهای روزانهای که میکشی، چیست؟
تفاوت اصلی کارتون با گرافیک ناول، زمان و فضای بیشتر برای قصهگویی و شخصیتپردازی است. نمیتوان گفت که اصولا کارتون دارای قصه نیست اما تعریف قصه در کارتون یا کارتون ادیتوریال به کلی متفاوت با گرافیک ناول است. در کارتون، ما یک قاب داریم که در فضای آن باید داستان کوتاهی را تعریف کنیم تا شرحدهندهٔ اتفاقی در جامعه باشد. پس برخلاف ناول، زمان کافی برای شخصیتپردازی عمیق وجود ندارد. در کارتون میبایست در یک قاب، تمام شخصیتها را معرفی کنیم که مثلا کدام قاتل است و کدام مقتول. همین مشخصه گاهی موجب میشود تا سوالات و ابهاماتی به وجود بیاید و انتقاد شود که مثلا چرا در فلان کارتون، فلان شخصیت دارای خصوصیت منفی یا مثبت است. اینها همان طرز برخورد اشتباه با کارتون هستند که برخی گمان میکنند منظور کارتونیست این بوده است که «تمام نظامیها» بد هستند یا «تمام آخوندها» خوب. پس من ناگزیرم تا از تیپسازی و اشاره مستقیم در کارتون استفاده کنم؛ برای نمونه، وقتی میخواهم یک کاریکاتور یا کارتون درباره سقوط هواپیمای اوکراینی بکشم، باید آن مسوول مستقیم در سپاه پاسداران را نشان بدهم. این اشتباه خواهد بود که بخواهیم در گرافیک ناول یا داستان بلند هم مانند کارتون، تیپسازی کنیم؛ چون نتیجه کار شما یک کارتون دو ساعته یا ۸۰ صفحهای میشود که طبیعتا بیهوده است.
آیا قبول داری که طی یک سال اخیر، آثارت در رابطه با حکومت جمهوری اسلامی تندتر و انتقادیتر شدهاند؟
من معتقدم که کارتون و کاریکاتور باید بازتابنده وضعیت فعلی و حالوهوای جاری در فضای سیاسی اجتماعی کشور باشند و طبیعتا من هم چارهای جز همراهی با مردم کشورم ندارم. در کشوری مانند امریکا هم میبینیم که وقتی رییسجمهوری بر سر کار میآید که نسبت به عملکردش از سوی مردم انتقاد وجود دارد، فضای کارتونهای ادیتوریال نیز تندتر و منتقدانهتر میشود. کارتون ادیتوریال، آینهای در برابر حال و روز جامعه هدف است. البته که شرایط و وضعیت کارتونیست هم در کیفیت و سبک کارتون تاثیر میگذارد. منی که کارتونیست هستم، دستگاه پرینت کارتون نیستم تا طرحی فرمایشی و فرمالیته را به اجرا دربیاورم؛ مثلا در شرایط فعلی، روحیات و نگاه شخصی من بدون شک تحت تاثیر اتفاقات بد هستند. اما اگر زمانی حس کنم که اصلاحات واقعی یا تغییرات مثبت و بهبود شرایط برای مردم درحال رقم خوردن است، نمیتوانم روی آنها چشم ببندم و همراه مردم نباشم.