بدیهی است شکل گیری استبداد و دیکتاتوری، به عوامل متعددی بستگی دارد. فرهنگ و سنت مردم، جغرافیای سیاسی، وضعیت اقتصادی، گفتمانهای غالب در فضای روشنفکری، سطح آموزش و آگاهی مردم، تاثیر ونفوذ کشورهای دیگر در مسایل داخلی در شکل گیری استبداد یا پیشگیری از آن، هر یک نقش ویژه خود را ایفا میکنند.
از میان فاکتورهای ذکر شده، نقش روشنفکران، در ایجاد یک حکومت مستبد در انقلاب ۵۷ را مثال میزنم. خمینی فقط یک آیت الله بود که به دلیل شورش بر علیه شاه بر سر تقسیم اراضی و حق رای زنان، به عراق تبعید شد. سازمانها، احزاب یا افرادی با گرایشات متنوع، در بسیج مردم بر علیه حکومت میکوشیدند. نیروهای مذهبی، حزب توده، چریکهای فدایی، مجاهدین، ملی-مذهبیها و جبهه ملی که نیروهای شرکت کننده در انقلاب بودند، به گفتمانهایی چون دموکراسی و حقوق بشر اعتنای چندانی نداشتند. برای نیروهای مدافع سوسیالیسم و نیروهای مذهبی، شعار "مرگ بر امپریالیزم آمریکا" عمده بود. از جمله رهبران حزب توده با سیاستی که ترکیبی از حمایت از خمینی در زمینههای مختلف و الهام از موضع حزب کمونیست شوروی سابق نسبت به ایران بود، نقش منفی خود را در سیر حوادث به سوی تحکیم موقعیت بلا منازع رهبری خمینی ایفا میکردند و یک نیروی مدافع سوسیالیسم را در خدمت تحکیم سیادت نیرویی عقب مانده با تفکرات ۱۴ قرن پیش در آوردند. فداییان و مجاهدین نیز نیروی فعال و پر انرژی جوانان را بخود جذب کرده و در حمایت از خط ضد امپریالیستی خمینی، سنگ تمام گذاشتند، نیروهای ملی، پشت بختیار را خالی کردند و دکتر سنجانی به دست بوسی خمینی به پاریس رهسپار شد و بازرگان با دستور خمینی، به عنوان نخست وزیر معرفی شد.
این مجموعه، نیروهای فعال انقلاب ۵۷ را تشکیل دادند، جامعه دانشگاهی و مردم هم اغلب بدنبال آنها بودند. بخشی از مردم هم با باد به هر سمتی میچرخیدند؛ همسایه را میدیدی تا دیروز کراوات و فکل داشت، حالا با ته ریش و تسبیح، سرش را در گردنش فرو میکند و سلام میدهد. حتی زنانی که مینی ژوب پوش سابق بودند هم با مقنعه و چادر در خیابانها ظاهر شدند. همین مردم بودند از خمینی امام ساختند و عکسش را در ماه دیدند و آن را به سیاست بازان قبولاندند. همین مردم بودند برای زیارت خمینی زیر دست و پا له میشدند. همین مردم بودند که کمیته چی و پاسدار وبسیجی شدند. همین مردم بودند که در مقام قاضی و وکیل، از اعدام هزاران نفر حمایت کردند.
همه و همه در فاجعه انقلاب اسلامی شرکت داشتیم. هر کسی به شکلی، حتی شاه و طرفداران او نیز نقش داشتند، حتی آنهایی که گفتند ما سیاسی نیستیم و کاری نداریم هم نقش داشتند چون نیروهای بیطرف هم گاهی بنفع یک نیروی خاص، نقش بازی میکنند. ما همه مقصریم، هر کسی به اندازه خودش. پس مجموعه افراد یک جامعه با نقشهای متفاوتی که دارند میتوانند یک رهبر را دیکتاتور کنند. یک رهبر دیکتاتور دنیا نمیآید.
آن شرایط ۴۲ سال پیش بود، ببینیم امروز در کجا قرار داریم. شواهد نشان میدهد، امروز هم همگی ما در حفظ جمهوری اسلامی نقش همدیگر را تکمیل میکنیم. هر کسی بر سر اندیشه خود چادری افکنده و حاضر به کوچکترین همکاری و سازش سیاسی با دیگری نیست، شعار مرغ من یک پا دارد به یک درد مزمن تبدیل گشته که حتی مانع نزدیک شدن آن گروههایی هم شده که تفاوت فاحشی با هم ندارند. از طرف دیگر، عده قابل توجهی هم هستند که برای رفتن به ایران مهر سکوت بر لب میزنند ونمیگویند که در کجای این پل لرزان ایستادهاند. عدهای هم با وقاحت با رژیم همکاری میکنند، از یک طرف اشعار حماسی میسرایند و از طرف دیگر تسلیم حکومت ترور میشوند و عدهای هم ناخواسته در دام عنکبوتی جاسوسان رژیم، خوش رقصانی میکنند. مردم گرسنه داخل هم دنبال ناجی میگردند. با چنین وضعیتی، چگونه میتوان خودرا جمع و جور کرد؟
اکنون حدود هفت میلیون نفر ایرانی که خارج از کشور زندگی میکنند، سیستمهای مختلف حکومتی را دیده و تجربه کردهاند. ۴۰ میلیون نفر در داخل ایران دارای تلفن هوشمند هستند و در جریان اخبار دنیا قرار میگیرند، زنان تحصیلکرده و جمعیت جوان قابل توجهی وجود دارد، منابع زیر زمینی بوفور در همه جای کشور یافت میشود. حدود ۸۰٪ مردم با رژیم مخالف هستند، در طول هفته گذشته فقط ۷۰ اعتراض گروهی در کشور بوقوع پیوسته است، چندین حکومت موازی در کشور وجود دارد که فقط در سرکوب مردم با هم توافق دارند ولی برای تقسیم ثروت و قدرت، همدیگر را پاره میکنند. حکومت مشروعیت خود را از دست داده و فروپاشی اجتماعی در حال گسترش است. تنها یک عزم قوی در سطح نیروهای مخالف حکومت و نیز در سطح مردم نیاز هست که دست در دست و در ارتباط باهم، محیطهای کار و آموزش و خیابان را، به عرصه تلاش و مبارزه و فشار بر علیه تضیق حقوق خود و مقابله با سرکوب و فساد و استبداد، به هرشکلی که بیشترین مشارکت همگانی را فراهم سازد، تبدیل کنند، اکنون فقر، عمومی شده و مردم چیزی برای از دست دادن ندارند. یک همت مسولانه از سوی نیروهای دلسوز داخل و خارج لازم است که با هم یک صدا خواست رفتن این حکومت را با یک شعار یکسان مطالبه کنند. ما نه رهبر کم داریم و نه نیروی انسانی قابل اتکا برای مدیریت کشور، شرایط منطقه بنفع مردم ایران چرخش کرده و در صورت شکل گیری یک حرکت عمومی در ابعاد کشوری، کشورهای غربی هم دیگر نمیتوانند به مماشات خود با جمهوری اسلامی ادامه دهند.
تا زمانی ما در این پروسه تاریخی در درون خود و با خود دشمن هستیم، هیچ گره اساسی از کار ما و مردم گشوده نخواهد شد. تنها راه ما، رسیدن به یک وفاق فراگیر است با پذیرش هر گونه نظر و گذشته سیاسی اما با شعار مشترک برکناری جمهوری اسلامی. برای رهایی از آفت ۴۲ ساله جمهوری اسلامی، ما نه به دموکراسی اروپایی مرعوب و تسلیم شده به اسلام جاعشی و داعشی و طالبانی، بلکه به یک گفتمان و عمل دموکراتیک رادیکال در برابر جمهوری اسلامی نیاز داریم.
ناهید حسینی
لندن-۲۲ بهمن ماه ۱۳۹۹ مطابق با ۱۰ فوریه ۲۰۲۱
انقلاب آتشفشان است، کوروش گلنام