تیتر بالا در اصل از این قرار باید باشد:
«چرا اپوزیسیون زمان شاه «««««با آن تعداد اندک و سن و سال کم»»»» می توانست کاری بکند کارستان، اما اپوزیسیون امروز کماکان در حال در جا زدن در ۴۰ سال پیش است؟»
در زمان شاه، ما، مردمِ مخالفِ حکومت، به شکل امروزی اش نداشتیم.
کسی در کوچه و خیابان و منزل و محل کار، از شاه و نظام شاهنشاهی بد نمی گفت و اصولا موضوعات سیاسی موضوعات درجه ی اول برای بحث و گفت و گو نبود.
در آن دوران، از مردمی که بدترین کلمات و زشت ترین ناسزاها را نثار حکومت می کنند خبری نبود.
تعداد افراد اپوزیسیون هم به نسبت اپوزیسیون امروز تقریبا هیچ بود.
پس چرا اپوزیسیون آن روزگار، این قدر قوی و مهیب به نظر می رسد که عده ای وقوع انقلاب نکبت بار اسلامی را به وجود آن ها نسبت می دهند؟
حقیقت این است که بچه های اپوزیسیون دوران شاه، هم خودشان، و هم افکارشان را جدی می گرفتند و این افکار جدی هم بود.
نگاه نکنید به این که امروز این بچه ها که الان همگی پیر و سالخورده شده اند خودشان هم به افکار گذشته شان می خندند.
این خنده ها به خاطر خود کم بین شدن در اثر توو سری هایی ست که طی این سال ها از هر طرف خورده اند و مثل آدم زشتی که همه به او می خندند، خودِ شخص مورد استهزا هم برای همرنگ جماعت شدن به خودش می خندد.
اپوزیسیون زمان شاه، اپوزیسیونی بود که کتاب می خواند. دنبال علم و دانش و «جهان بینی تازه» بود. آری «جهان بینی» نه «ایران بینی» نه «شاه بینی» نه «خاورمیانه بینی».
او این جهان بینی را در فلسفه ی مارکسیسم لنینیسم دید و خیلی جدی به سراغ آن رفت.
او سعی کرد هر چه چرندیات «محلی» و کم اهمیت است را کنار بگذارد و دنبال جهان بینی نو ی خودش برود و جهانی نو بسازد. دقت کنید: «جهانی نو»! نه فقط ایرانی نو، نه فقط شهر و روستایی نو!
اپوزیسیون قدیم، حرف اش را با چگونگی خلقت عالم آغاز می کرد. سراغ دانشمندان آکادمی کشورهای کمونیستی می رفت و کتاب هایی می خواند، از چگونگی پیدایش جهان! بحث ابتدایی او نه در سطح چگونگی دست انداختن «گربه ی وزیر اطلاعات» و یا «واکسن فایزر آری یا نه ی خامنه ای» بلکه در سطح سوپ آفرینش پروفسور اپارین بود و تکامل جامعه بر اساس ماتریالیسم تاریخی!
مقابله ی او نه با فلسفه اسلامی آخوندکی به نام مطهری، بلکه در سطح به چالش کشیدن افکار آدام اسمیت اقتصاد دان جهانی بود.
آری. می دانم. نیازی به تکرار این موضوع نیست که شماها تازه این بودید مملکت رو اینجوری به گند کشیدید! این نبودید چه می کردید؟!
این متلک ها را نگه دارید برای مطالب بعدی من. الان می خواهم بگویم اگر اپوزیسیون زمان شاه، با وجود تعداد اندک، با وجود سن و سواد کم، با وجود فقدان وسایل ارتباطی امروزی، با وجود فقدان کتاب های جدی در زمینه های تغییرات اجتماعی، چنان عرض و طولی به هم زده بود که حکومت وقت هم از آن ها خوف داشت، و عاقبت هم سرنگونی حکومت شاه را به او نسبت دادند، علت اش این ها بود.
در کنار این معلومات جدید و جهان بینی نو و طرح و برنامه ای برای ساختن جهان نو -گیرم جهنمی نو-، این بچه ها جگر این را داشتند که مسلسل دست بگیرند و نارنجک به خودشان ببندند و برای آموزش نظامی و چریکی تا قلب فلسطین و حتی اگر شد قلب کوه های سی یرا ماسترا بروند و برای ساختن دنیای جدیدشان مثل چگوارا سر شان را هم بر باد بدهند.
اگر عامل سرنگون کردن حکومت شاه را این بچه ها می دانیم، دلیل اش این ها بوده و این که انقلاب را فقط در «فک زدن» و «مخ مستمعان را تیلیت کردن» نمی دیدند بلکه می خواستند جهان را تغییر بدهند و واقعا هم دنبال این خواست شان بودند.
اگر حکومت فعلی همچنان بر سرِ کار است به خاطر باد در رفتگی و تکه تکه بودن تیوپ چرخ اپوزیسیون است.
اگر خواهان تغییر این حکومت قرون وسطایی هستیم، دستکم دانش اجتماعی مان را به حدی برسانیم که کمی و فقط کمی بالاتر و والاتر از دانش اجتماعی راننده خطی های میدان انقلاب و امام حسین باشد!