متأسفانه وجه روشنفکری جریانهای سیاسی، تحلیلهای انتزاعی مسائل عمدتاً ذهنی که تنها در سطح و ب اساس دادههای مدیای جهانی صورت میگیرد و پایه در حیات اجتماعی مردم علیالخصوص نسل جوان ندارد؛ همراه با منتهای گروهی و شخصی باعث در خود رفتن و فعالیت تک به تک جریانهای اپوزیسیون گردیده است. با وجودی که محور تمامی فعالیتهای این جریانها مبارزه با حکومت اسلامی است اما در این ۴۰ سال مهاجرت هرگز قدمی در جهت نزدیکی به هم و یافتن یک وجه مشترک در راستای همگامی با هم برنداشتهایم. این بیماری روشنفکری و انحصار حقیقت در نزد خود که در تمامی طول تاریخ مبارزه احزاب و سازمانهای سیاسی متشکل از روشنفکران چه در داخل و چه خارج از کشور جریان داشته، همیشه به صورت یک مانع جدی در همگرایی واتحاد عمل جریانهای سیاسی با یکدیگر بوده وهست و بهنظر میرسد خواهد بود.
همیشه ذهنیت خاص روشنفکر ایرانی انباشته از سوءظن، خودمحوری و لجاجت در مقابل دیدن و پذیرش واقعیت و سر باز زدن از قبول اتحاد عمل با دیگر گروهها بوده است. از این رو تعجبی ندارد که نه تنها در این ۴۰ ساله، بلکه از انقلاب مشروطه به این سو و شکل گرفتن بسیاری احزاب و جریانهای سیاسی روشنفکری، ما هرگز شاهد یک ائتلاف جدی از این جریانها در برابر حکومتها نبودیم. این تکرویها در پروسهی مبارزه در دورههای مختلف نقشی منفی ایفا کرده و آب بر آسیاب حکومتگران ریخته است.
شاید تنها مورد اعلامنشده که با زیرکی خمینی سیاس و واقعگرا در عمل جبهه واحد ضددیکتاتوری شاه شکل گرفت و همه در جبههی او گرد آمدند انقلاب دردآور سال ۵۷ بود.
خمینی که پای در میان تودهی وسیع در اعماق داشت، آن اندازه بر هدف خود استوار و مؤمن بود که دست از لجاجت و نفرت تاریخی خود کشید و همهی جریانهای مختلف را تا مدت زمانی که لازم بود زیر چتر خود قرار داد. این جبهه مشترک را بیآنکه هرگز رسماً تائید کند، شکل داد. با تمام اختلافهای اساسی که با نیروهای ملی و جریانهای چپ و روشنفکران داشت و نمیخواست سر بر تن هیچکدامشان باشد دم فرو کشید و کار خود را با تکیه بر وحدت کلمه پیش برد. درسی که ما هرگز نیاموختیم! چرا که برای ما اصول و توهم ناشی از حقانیت و بینقص بودن سازمانی واعتبار خودداده به آن که مو لای درزش نمیرود مهمتر و خدشهناپذیرتر از اصول خمینی متشرع و آیتالله بوده وهست! ما هرگز به اندازه او مصِر بر هدف خود در سرنگونی این جمهوری اسلامی نیستیم.
او بهراحتی گفت که برایاش هیچ امری مهمتر از مبارزه با حکومت پهلوی و ارجحتر از برپایی حکومت اسلام نیست! اما ما اپوزیسیون هرگز چنین نکردیم، چرا که ذهنیت ما بهگونهای بوده و هست که نمیتوانیم جز به آنچه در ذهن خود ساختهایم عمل کنیم. ساختههای ایدئولوژیکی، صلب و غیرقابل نفوذ ما اجازه چنین وحدت عملهایی را نمیدهد. ادعا میکنیم که خواهان سرنگونی حکومت و برقراری یک حکومت سکولار آزاد و دموکراتیک بر اساس انتخابات کاملاً آزاد هستیم؛ منافع مردم را مهمتر از منافع گروهی خود میدانیم و دغدغه نسل جوان و آینده آنها را داریم و خوشبختی آنها شاهبیت تمام تلاشهای ماست. اما هرگز با هزار اما واگر ناشی از نگاه و گارد بسته خود حاضر به برداشتن یک قدم عملی در جهت حتی گفتوگو بر سر یک میز با دیگر جریانهای اپوزیسیون در راستای منافع مردم و این جوانها نیستیم.
مسائل گروهی که اصطلاحاً پرنسیب مینمامیم برای ما چنان ناموسی است که هیچ امری بالاتر از نگاهداری بکارت آن نیست. آن وفت با چنین عملکرد سکتاریستی و چسبیدن به تاریخی که اصلاً مشعشع نیست! انتظار داریم که مورد اقبال جوانان داخل کشور باشیم! جوانانی که نه ما را میشناسند و نه مثل ما فکر میکنند و نه مثل ما عمل!
با صراحت مینویسم که نسل کنونی بر بالیده در ۲۰ سال اخیر مطلقاً انطباقی با تصویری که ذهن قفلشده ما در ۴۰ سال قبل نسبت به آن جامعه دارد، ندارند. آنها کوچکترین غرابتی بین خود و ما و گذشته ما نمیبینند و مدالهای خودداده و آویخته بر سینه ما برای آنها هیچ جذابیتی ندارد، چرا که در این تحولات عظیم جهانی حتی در دل همین حکومت اسلامی نسلی بالا آمده که اکثریت آنها دارای تحصیلات عالی بوده و دسترسی به اطلاعات، قرارگرفتن در جریان اخبار سیاسی جهان و ایران حضورشان در صحنه عملی زندگی عینیتر و وسیعتر از ما نسل ۷۰ سالگان گرفتار در پیلهی باورهای ایدئولوژیکی میباشد.
آنها ما را که حضوری در میدیای جهانی نداریم نمیتوانند بینند. آنها مثل ما که در حال بیرون کشیدن اوراق کهنه وعمدتاً ایدئولوژیک از پستوهای تو در توی تاریخ گذشته هستیم، دنبال مُردهریگ گذشته نمیگردند. آنها دنبال عناصر و چهرههایی در شمای چهرههای جوان و مدرن امروزی هستند! وقتشان را با ما خشکرفتاران و منجمدشدگان در افتخارات گذشته که ما فکر میکنیم بسیار مهم هستند، نمی گذارند و مثل ما نسبت به تاریخ، به افراد و شخصیتها قضاوت نمیکنند.
ما بهتنهائی با این سیما و نداشتن امکانات رسانهای، چسبیدن به تاریخ گذشته خود و پافشاری برصف مستقل خویش راهی برای ارتباط و تأثیرگذاری و دیده شدن در بین این نسل جدید پیدا نخواهیم کرد. این نسل دل در گرو جریانی که شباهت به او داشته و درککننده خواستههای او و سیمای تینایجری او باشد دارد! نه جریانی که هنوز با ذرهبین دنبال یافتن چپ انقلابی عدالتجو ومنطبق بر معیارهای کتاب مقدس خود در میان جوانان است ودر این جستوجو خود را به اصلاحطلبان و جوانان انقلابی عدالتخواه حکومتیِ خامنهایساخته نزدیکتر میببیند! چنین جستوجوگران مذهبی مسلماً نقشی در بین این جوانان نخواهد داشت.
جریانهایی که این نسل را نبینند، حداقل نزدیکی به بخشی از زیباشناسی او و نگاه مدرن و امروزی او نداشته و او را همانطور که هست درک نکنند. نباید انتظار دیده شدن از طرف آنها را هم داشته باشند.
لذا تا زمانی که ما نتوانیم بر این دگماتیسیم و سکتاریسم گروهی خود فائق آمده و به یک درک مشترک از وفاق ملی برای حمایت از نسل حاضر جهت پیشبرد مبارزه آنان با جمهوری اسلامی برسیم! نتوانیم یک جبهه فراگیر از تمام نیروهای اپوزیسیون با تکیه بر نیرو و امکانات هم برای رساندن پیام مشترک خویش به جوانان داشته باشیم! و باحضور روزانه خویش در برخورد با مسائل جاری وحمایت از مبارزات نسل جدید اورا یاری برسانیم، قادر به پیوند با آنها نخواهیم شد.
با رویهای که در حال حاضر داریم مجبور به همین انزوا و تراشیدن سرِ هم و خاطرهگویی برای مجموعهی خود خواهیم بود. قادر به گذشتن از چنبرهی گذشته و رهایی از ذهنیت و پیشداوریهای خود نخواهیم شد. لذا نقشی هم درجریان ب آمدهای اعتراضی جوانان چون برآمد آبانماه و مبارزه نسل جدید در ایران نخواهیم داشت. همان سرباز ژاپنی خواهیم بود که یک روز یکی از همین جوانان به من گفت!
پایان
ابوالفضل مخققی