ایندیپندنت فارسی - درحالیکه دولت جدید پرزیدنت جو بایدن و رهبران جمهوری اسلامی نیمقدم نیمقدم بهسوی زدوبندی تازه حرکت میکنند، ناظران احتمالا به یاد یکی از اصول تبلیغات یا پروپاگاندا میافتند که گوبلز در آلمان نازی و ژاک الول، کارشناس برجسته فرانسوی، هر یک بهشکلی بیان کردهاند: عمل نمایشی و نمایش عملی. در چارچوب این اصل آنچه میگویید باید درست برعکس آنچه میکنید باشد، اما در عین حال، در اذهان عمومی بهصورت آنچه میخواهید جلوهگر شود.
یک نمونه جالب از این اصل در عمل زدوبندی است که به ابتکار باراک اوباما، رئیس جمهوری پیشین ایالات متحده، بهعنوان «تفاهم هستهای» (برجام) با جمهوری اسلامی شکل گرفت. کل مسئله اینطور شروع شد: ناظران و بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارش دادند که جمهوری اسلامی در چارچوب یک برنامه مخفی سرگرم آمادهشدن برای ساختن سلاحهای هستهای است. البته آژانس هرگز نتوانست مدارک و شواهد علمی لازم برای این ادعا را عرضه کند. رهبران جمهوری اسلامی نیز مدعی شدند که هرگز درپی ساخت سلاح هستهای نبودهاند و نخواهند بود. در این میان، چند خیراندیش افسانه «فتوای اتمی» آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی را بهمیان آوردند. براساس این فتوا که هیچ کس متن آن را ندیده است- هیچکس شاید بهجز اوباما- بهکار بردن سلاح هستهای در اسلام حرام است.
علیرغم همه این ادعاها دو طرف، یعنی اوباما و خامنهای، توافق کردند که طرح «برجام» را عملی کنند. در چارچوب این طرح جمهوری اسلامی تعهد کرد کاری را که هرگز نکرده و نمیخواهد بکند، انجام ندهد. از آن سو، ایالات متحده و پنج قدرت بزرگ دیگر تعهد کردند که برای نکردن کاری که جمهوری اسلامی هرگز نکرده و نمیخواهد بکند به تهران کمک کنند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
حجتالاسلام حسن روحانی، که پس از توافق محرمانه ایران با ۱+۵ به ریاست جمهوری رسیده بود، بهسرعت خود را در نقش مدافع پر شور «برجام» قرار داد و به کمک وزیر خارجهاش، محمدجواد ظریف، وظیفه شکلدادن به زدوبند را برعهده گرفت.
در پشت پرده اما، همه شرکتکنندگان در این بازی هدفهای دیگری را تعقیب میکردند. ایالات متحده و متحدان اروپایی، آلمان، بریتانیا و فرانسه، «برجام» را وسیلهای برای تسلط بر بخشهای مهمی از سیاستهای اقتصادی، علمی و بازرگانی ایران میدیدند. در چارچوب «برجام» با استفاده از بهانه «بهرهگیری مضاعف» بخش عمده بازرگانی خارجی ایران زیر تیغ وتو آمریکا و متحدانش قرار میگرفت. با تأکید بر استثنائی بودن «برجام»، قدرتهای غربی، جمهوری اسلامی را بهصورت یک رژیم یاغی ترسیم کردند -رژیمی که باید خارج از چارچوب قانون بینالمللی و سازمان ملل متحد قلمداد شود.
«برجام» در عمل، یک تفاهم یکجانبه است که در چارچوب آن ایران متعهد است که یک سلسله اقدامهای مشخص را انجام دهد- اقدامهایی که خودداری از اجرای آن مجازاتهای لازم را درپی خواهد داشت. شش قدرت دیگر درگیر در این تفاهم تعهدهای مبهمی را پذیرفتند بیآنکه عدم اجرای آن تعهدها مجازاتی درپی داشته باشد.
بهطوری که اوباما در کتاب تازهاش «سرزمین موعود» ذکر میکند، هدف او کشاندن جمهوری اسلامی بهسوی «عادی شدن» بود که از دید واشینگتن بهمعنای خودداری از چالشگری دربرابر ایالات متحده است. مشکل اینجاست که چالشگری در برابر ایالات متحده بهصورت علت وجودی جمهوری اسلامی و منبع اصلی مشروعیت آن درآمده است. آقای ظریف میگوید: اگر ما با آمریکا مبارزه نکنیم، کسی ما را جدی نخواهد گرفت- چیزی خواهیم شد شبیه پاکستان.
ازسوی دیگر، روسیه و چین که هرگز به جمهوری اسلامی اعتماد نکردهاند، ادامه وضع موجود در ایران را، دستکم در کوتاهمدت، به سود خود مییابند. ایرانی که بخش عمده توانایی خود را صرف دردسرسازی برای غربیان میکند، این فرصت را بهوجود میآورد که چین و روسیه در نقش دو قدرت معتدل جایی در خاور میانه بیابند.
سیاست دونالد ترامپ، رئیس جمهوری پیشین آمریکا، این بازی پیچیده را برای مدتی متوقف کرد. ترامپ اهل ظرافت دیپلماتیک نبودو به گمان من نیتی برای برافکندن رژیم خمینیگرا نداشت. او دنبال یک «معامله خوب» بود که در آن ملایان تهران آمریکا را، به گفته حجتالاسلام روحانی، بهعنوان «کدخدای جهانی» علنا بهرسمیت میشناسند. مانع این «معامله خوب» آیتالله خامنهای بود که همواره حاضر بوده است و هنوز هم هست که به بهانه «نرمش قهرمانانه» و با الهام از امام حسن مجتبی هر خواری و خفتی را بپذیرد، به شرط آنکه تسلیم او در ملاء عام نباشد.
با پایان دوران ترامپ، بازی «برجام» با مقررات پیشین ازسر گرفته میشود. چین و روسیه ادامه «برجام» را لااقل برای مدتی، یعنی تا روشنشدن سرنوشت ایران، به سود خود میدانند. اروپاییان فکر می کنند که «برجام» تاحدی ملایان تهران را مهار خواهد کرد و درصورتیکه جمهوری اسلامی پایش را از گلیم درازتر کند، آمریکاییان حسابش را خواهند رسید.
در این چارچوب، دولت بایدن، که در واقع ادامه دولت اوباما است، میداند که با دادن امتیازهای ظاهری میتواند کار «نرمش قهرمانانه» آقای خامنهای را آسانتر کند. به همین سبب وسایل ارتباط جمعی در تهران از آنچه «ایرنا»، خبرگزاری رسمی، «سلسله امتیازات» میخواند، سخن میگویند.
نخستین امتیاز، لغو محدودیت سفر برای اتباع ایران و چند کشور مسلمان دیگر بود- امتیازی که در عمل، بهویژه در دوران ویروس کرونا، بیمعناست.
دومین امتیاز، پس گرفتن نامه ترامپ به شورای امنیت سازمان ملل متحد بود برای ادامه تحریم تسلیحاتی ایران. این امتیاز نیز بیمعناست زیرا خواست ترامپ هرگز به تصویب شورای امنیت نرسید و در نتیجه عملی نشد. از این گذشته، با تحریم یا بیتحریم، کسی حاضر به خرید اسلحه از ایران یا فروش اسلحه به ایران نیست و در صورتی که فروشندهای پیدا بشود، ایران پولی برای خرید اسلحه ندارد.
سومین امتیاز که «پسران نیویورک» یعنی گروه پیرامون روحانی مطرح میکنند، رفع محدودیت عبورومرور دیپلماتهای جمهوری اسلامی در نیویورک است- بهطوریکه اکنون میتوانند به فروشگاه «ساکز» در خیابان پنجم هم بروند.
چهارمین امتیاز، درواقع، یک وعده است: برداشتن وتو آمریکا از درخواست ایران برای یک وام پنجمیلیارد دلاری برای خرید واکسن و تجهیزات پزشکی برای مقابله با بحران کرونا. در این زمینه، اروپاییان، بهویژه امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، خواستار تسریع کار هستند، زیرا وام بانک جهانی راه را برای وامدادن به ایران ازطریق بانکهای تجاری اروپا باز خواهد کرد. مکرون عقیده دارد که بدهکار کردن ایران در سطح بینالمللی موثرترین راه برای پایان دادن به رفتار ماجراجویانه ملایان است.
پنجمین امتیاز، خارج کردن گروه انصارالله (حوثی) یمن از فهرست تروریستهای وزارت امور خارجه آمریکا است. اما این امتیاز هم اندکی لنگ میزند، زیرا رهبران انصارالله همچنان در فهرست سیاه باقی میمانند.
ششمین امتیاز، توقف فروش سلاح به عربستان سعودی است. اما این توقف نیز کاملا بیمعناست، زیرا مربوط میشود به قراردادهایی که در زمان ترامپ امضا شده و آغاز اجرای آنها در سال ۲۰۲۵ است. تحویل سلاح براساس قراردادهای پیشین ادامه خواهد یافت. قراردادهای زمان ترامپ لغو نشدهاند و تنها با «بررسی مجدد» روبهرو خواهند شد.
هفتمین امتیاز جو بایدن به آیتالله خامنهای، وعده معلقکردن تحریمهایی است که در زمان ترامپ وضع شده بود. این امتیاز نیز با نگاهی دقیقتر، بیمعنا جلوه خواهد کرد. «برجام» ۹۱۵ تحریم از ۱۰۴۸ تحریم وضعشده ازسوی آمریکا را معلق کرد. اما اکنون حتی با احیای کامل «برجام»، ۱۵۰۰ تحریم دیگر در زمینههای بانکی، نفتی، منابع فلزی، معادن و تسلیحات به جای خود باقی خواهند ماند.
تحریمهای ترامپ ار این نظر دردآور بودند و احتمالا برای مدتی دردآور خواهند ماند که بانکها، شرکتها و بهطور کلی بازرگانان جهان را مجبور میکنند که بین رابطه با آمریکا و رابطه با جمهوری اسلامی یکی را انتخاب کنند. به عبارت دیگر، آمریکا بیآنکه خود هزینهای بپردازد، تمامی جهان، حتی چین و روسیه، را وادار کرده است که تحریمهای ترامپ علیه تهران را در عمل اجرا کنند.
از هر زاویه که بنگریم، پذیرفتن «برجام» به زیان ایران است و همانطور که گفتیم، حتی به آغاز محدد بازرگانی طبیعی بین ایران و دیگر کشورها منجر نخواهد شد. کدام بانک یا شرکت خارجی حاضر است بهخاطر جمهوری اسلامی با آمریکا درافتد و یا براساس تعلیق موقت تحریمها وارد معامله درازمدت با آیران شود؟
با توجه به این واقعیات بود که آقای خامنه ای، پس از روی کار آمدن آقای بایدن، چهار شرط برای احیای کامل «برجام» تعیین کرد که مهمترین آنها «الغای کامل همه تحریمها» و «راستیآزمایی» برای عملیشدن الغا بود. او همچنین خواستار پرداخت غرامت ازسوی آمریکا شد.
با این حال، هفته گذشته، دولت آقای روحانی اولتیماتوم سهماههای را که برای بایدن تعیین کرده بود، بیسروصدا کنار گذاشت و «پنجره فرصت» را که قرار بود بسته شود، برای سه ماه دیگر باز نگاه داشت. این اقدام، خشم مجلس شورای اسلامی را برانگیخت و قطعنامهای برای تعقیب قانونی روحانی و ظریف با ۲۲۳ رای به تصویب رسید.
این طوفان در فنجان چای، بعضی ناظران را به اشتباه انداخت- ناظرانی که مدعی شدند آقای خامنهای حتما با مجلس همراه خواهد شد و عقبنشینی «پسران نیویورک» را متوقف خواهد کرد.
اما دو روز بعد معلوم شد که دود از کنده برمیخیزد و آقای خامنهای هم لعبتباز روحانی و ظریف بوده است و هم سرنخ لعبتکان مجلسنشین را در دست دارد.
در یک سخنرانی برای اعضای مجلس خبرگان، آقای خامنهای «نرمش قهرمانانه» خود را در لفافه ایهام و ابهام ملامآبانه اعلام کرد. او گفت: «وقتی آمریکا از «برجام» خارج شد، دستور قرآن این است که تو نیز تعهد را رها کن. با اینحال باز هم دولت ما تعهدات خود را رها نکرد و فقط بهتدریج بخشی را کاهش داد که البته آن موارد نیز درصورت عمل کردن آنها به وظایفشان قابل برگشت است.»
آقای خامنه ای دو مطلب مهم دیگر را نیز تکرار کرد. او بار دیگر به آمریکا و متحدانش اطمینان داد که جمهوری اسلامی بهدنبال سلاح هستهای نیست و با مذاکرات آینده نیز مخالفتی ندارد، به شرط آنکه حرکت در آن جهت در چارچوبی غیر از «برجام» بررسی شود.
بدینسان «برجام» که یک سند خفتبار و ضد منافع ملی ایران است، اکنون از حمایت آشکار «رهبر» برخوردار است. به همین سبب است که روزنامه کیهان، که ظاهرا بیانگر نظرهای آقای خامنهای است، اکنون از کسانی که «نرمش قهرمانانه» را نمیپذیرند، انتقاد میکند.
امروز اگر ایران یک دولت ملی، نه مسلکی، میداشت، بههیچوجه نمیتوانست یک زد و بند استعماری مانند «برجام» را بپذیرد- زد و بندی که به استقلال ما صدمه میزند بیآنکه، همانطور که پنج سال دیدیم، کمترین سودی برای مردم ایران داشته باشد.
آقای روحانی برای توجیه این سند خفتبار میگوید: «آمریکا را مجبور کردیم که حق ما را برای غنیسازی اورانیوم بپذیرد.» آقای خامنهای باد بیشتری به غبغب میاندازد و میگوید: «ما اگر لازم باشد اورانیوم را تا ۶۰ درصد غنی خواهیم کرد.»
اما غنیکردن اورانیوم حق همه ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل است و دادن یا ندادن این حق به آمریکا یا هر کشور دیگر مربوط نیست. در حال حاضر ۱۸ کشور برنامه غنیکردن اورانیوم دارند و ۹ کشور نیز دارای سلاح هستهای هستند، بیآنکه از واشینگتن اجازه گرفته باشند.
در ۱۹۱۹ میلادی، عمال انگلیس در تهران برای فروختن قراردادی که ایران را بهصورت نیمهمستعمره درمیآورد، فخر میفروختند که در چارچوب قرارداد، انگلستان استقلال ایران را بهرسمیت شناخته است.
پاسخ سیدحسن مدرس، یکی از مخالفان قرارداد، این بود: به انگلستان چه مربوط است که استقلال ما را بهرسمیت بشناسد یا نه.
یک مخالف دیگر، سید حسن تقیزاده، خواستار این بود که اگر قرار است استقلال ایران شناخته شود، باید ذکر کرد که ایران نیز استقلال انگلستان را بهرسمیت میشناسد.
آیا آقایان روحانی و خامنهای خواهند خواست در «برجام» ذکر شود که ایران نیز حق ۱+۵ را برای غنیکردن اورانیوم بهرسمیت میشناسد؟
توجیهات شرم آور مهدی خزعلی
«خدا به دور، فرح پهلوی»، هادی خرسندی