امیدوارم به عنوان کسی که به همه ی تلاش های سیاسی با دیده ی انتقادی می نگرد، به من نگویید که می خواهم در کار کمپین «نه به جمهوری اسلامی» کارشکنی کنم.
اگر امضا و تایید این بیانیه موضوع صحبت است و اگر امضای من اهمیتکی داشته باشد، من با کمال میل زیر این بیانیه امضا می گذارم چنان که زیر بیانیه هایی شبیه به این همیشه و با افتخار امضا گذاشته ام.
من ۴۱ سال است که به جمهوری اسلامی عملا و قلما نه گفته ام و تا آخر عمر هم نه خواهم گفت.
موضوع این است که بسیاری از مردم ایران در عمل و در کلام، هر روز و هر ساعت به این جمهوری نکبت نه گفته اند و می گویند. بنابراین نه به جمهوری اسلامی موضوع جدیدی نیست.
طرفداران پادشاهی از همان ۲۲ بهمن ۵۷ به این جمهوری نه گفته اند.
مجاهدین خلق از سال ۶۰ به این جمهوری نه گفته اند.
حزب توده و فداییان بعد از حمله به خودشان به این جمهوری نه گفتند و البته بعدا این نه را که خیلی هم غلیظ و شدید بود پس گرفتند و دوباره راه سازش با حکومت را در پیش گرفتند و این سازش باعث اضمحلال شان شد.
بسیاری از جوانان اصلاح طلب، طی سال های متمادی از جمهوری اسلامی ناامید شدند و به آن نه گفتند.
مردم عادی هم که تا آنجا که من به چشم دیده ام، از همان سال ۵۸ به جمهوری اسلامی نه گفته اند تا امروز که تعداد این مردم تبدیل به اکثریت شده است.
اما موضوعی که می ماند این است که ما از امضا این بیانیه قرار است چه نتیجه ای بگیریم؟
آیا هر کاری، به خاطر نتیجه اش اهمیت پیدا نمی کند و آیا فقط امضای پای یک نوشته مهم است بی آن که به نتیجه ی آن فکر شود؟
سوال من این است که قرار است با امضای این بیانیه چه نتیجه ای بگیریم؟
گیریم این بیانیه را ۲۰۰۰ نفر از سرشناسان و موثران اپوزیسیون امضا کنند. آیا ۱۰۰ نفر نه، ۵۰ نفر نه، ۲۰ نفر از این افراد حاضر هستند دور هم جمع شوند و جلسه ای بگذارند و طرحی «عملی» برای نشان دادن این نه، به اجرا در آورند؟
آیا ۱۰۰ نفر از این افراد حاضر هستند فقط یک روز، در یک فضای باز، ساعتی چند، دور هم جمع شوند و ما «دستکم» یک «تظاهرات عملی» از این افراد ببینیم؟
باز هم تکرار می کنم امیدوارم سوال من حمل بر مخالفت با این «کمپین» نشود.
حمله با چاقو به ۱۰ شهروند در غرب تهران