انتصابات فرمایشی نظام ولایت فقیه این بار ماهیتا با گذشته بسیار فرق دارد. اینبار استبداد حاکم و راس آن عزم کرده است تا ملت با فرهنگ ایران را در جلو چشم جهانیان سفله پرور و خوار و بی اعتنا به جنایاتی جلوه دهد که بر آنها روا رفته است. اینبار قصد دارند در یک نمایش، مردم را به هر بهانهای که شده (حتی شبهه طرح بازی دو قطبی شدن انتصابات) پای صندوقهای رای بکشانند تا نام یک قاتل تاریخی که جان بیش از ۴۰۰۰ نفر ازفرزندان این مرز و بوم را گرفته و بدان افتخار نیز نموده است، بعنوان "منتخب" آنها بیرون آورده شود. در حالی که بیرون آوردن نام رئیسی از صندوقها تنها بخشی از یک طرح بزرگتر است.
سوالاتی که هر ایرانی موظف است در بزنگاههای تاریخی با خودو با وجدان خود و بدون مسامحه چه به صفت فردی و چه به صفت عضوی از یک ملت، طرح کند آیا چنین نیستند:
٭در صورت رخ دادن چنین امر و حضور من و یا ما در پای صندوقهای رای چنین نظامی با چنین قصدی، براستی چگونه بعنوان یک ملت با فرهنگ و سابقه کهن، میتوانیم در میان ملل جهان قد علم کرده و به درایت و کرامت و شرف ملی خود مفتخر باشیم؟
٭چگونه نسل امروز میتواند به نسلهای آینده پاسخگو باشد که فرهنگ و تمدن ایران را به داو قماری تبدیل کرده است که باختن درآن از پیش محرز بود؟
٭ چگونه ملت ایران حاضر خواهد شد" دفتر آگاهی ملی ایران" را که در طول تاریخ خطیر از دورهای به دورهای با اندیشیدن تدابیری نو و پیوسته، حتی از گزند مهاجمان خارجی از مغول گرفته تا حمله افغانها و در مقابل عوامل داخلی آن قدرتها، گاه از طریق اندیشه خرد گرا، گاه بر دوش ادبیات، گاه با توسل به عرفان و گاه... حفظ کردهاند و در قرن معاصربا شیوه نوین براه اندازی سه انقلاب مردمی (انقلاب مشروطیت، نهضت ملی کردن صنعت نفت و انقلاب ۵۷) زنده بودن این آگاهی ملی را نوید داده است، اکنون آن" دفتر آگاهی ملی ایران" را با دادن رای به بازی یک نظام ضد انسانیت و ایرانیت و اسلامیت، بدست خود ببندد؟! و یا آنرا با پذیرفتن قاتل بیش از ۴۰۰۰ نفر از فرزندان سرزمینش بعنوان "رئیس جمهوری ایران " در مقابل جهانیان آتش زند!؟
زنهار که مساله اینبار دیگر ایجاد دایره تنگ و بسته بد و بدترو تحمیل آن به مردم ایران چون گذشته نیست. مساله فراتر از آن است، مساله بر سر رفتارو رویهای است که هر فرعونیتی با مردم پیشه میکند و آن خوار کردن مردم است. قرآن نیز در قصص مختلف میفرماید: فرعون قومش را خوار کرد تا بر آنها مسلط شود. "
بدون اینکه ملتی تن به خفت دهد ممکن نیست نظامی استبدادی بر او مسلط و چیره گردد.
هشدار که فرعونیتهای تاریخ برای مسلط شدن بر همه امور یک ملت، صرفا به انسانهای مطیع نیاز دارند از اینرو حتی عمله استبداد خود را نیزتا به ذلت و خواری آلوده نکند، از مطیع بودن آنها مطمئن نمیگردد.
اما همواره عمله قدرت پست تر از صاحب قدرت عمل میکنند. چرا؟ زیرا شدت نیاز عمله استبداد به ماندن در چارچوب نظام قدرت (تزلزل در نه گفتن به نظام) بیشتر ازنیاز نظام بدانها است (در مقطع کنونی رد صلاحیتهای آشکار و بی ملاحظه). کسانی که در راس هرم قدرت قرار دارند بخوبی از نقاط ضعف و شدت و حدت وابستگی عمال خود مطلع میباشند.
به امروز ایران نگاه کنیم و این قاعده را رد یابی نماییم.
روشهای جدید استخفاف که نظام ولایت فقیه حتی در مورد اصلاح طلبان حکومتی پیش گرفته است چگونه است؟
۱-یک روش استخفاف فراهم آوردن اسباب حضوردر جلسه بیعت و دیدارجمعی از مدیران رسانههای اصلاح طلب با رئیسی، "رئیس جمهوری" مهندسی شده نظام و چاپلوسی و اعلام بیعت و تعریف و تمجید وی ونیز روش وی را "اصلاح طلبانه" موصوف کردن، است هر چند این بیعت حکم رشوهای به قاضی القضات نظام برای سود بیشتر خود بود وبه مصداق این شعر سعدی
قاضی چو به رشوت بخورد پنج خیار
ثابت کند از بهر تو ده خربزه زار!
اما سود قاضی القضات قاتل درگرفتن تاییدیه وخوار کردن مراجعان به وی، بیشتر است.
این حرکت نمونه آشکار خوار و ذلیل کردن اصحاب رسانه در نظام ولایت فقیه است که بر خلاف وظیفه آنان یعنی تنویر افکار عمومی در مورد جنایات قاتل تاریخی، با وی بیعت میکنند!
۲-رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان و طرد آنها از صحنه وبا این وجود مطلع بودن راس نظام و مافیای حامی آن از نقاط ضعف آنها در تن دادن به هر شرایطی و نیز مطلع بودن ازعقل توجیه گر اصلاح طلبان حکومتی، برای ماندن در چارچوب نظام یکی دیگر از این روشهای استخفاف است.
۳- وادار کردن اصلاح طلبان به زیر پا گذاشتن هر نوع ضابطهای که در حرف ادعای آنرا دارند (دفاع از انتخابات آزاد و حق حاکمیت ملی و...) آنهم در عمل و بدست خود با اذن به اینکه در نظامی متصلب و استبدادی رای دادن وسلیه اعمال حق حاکمیت و تمرین دموکراسی نیست، انهم وقتی که حاکمیت ملی توسط مقامی مطلقه غصب شده است، بلکه به تایید رهبری این نظام رای دادن و صرف حضور بر پای صندوقهای رای نشان از قوت و مشروعیت نظام خواهد بود. و وادار کردن اصلاح طلبان به تن دادن به هر خفتی هرچند آنرا در زرورق "دفاع از جمهوریت "و "تمرین دموکراسی " پنهان نمایند.
۴-اصلاح طلبان حکومتی را وسیله جلب و شکار مردم برای شرکت در نمایش انتصابات نظام کردن وبا تحمیل فرد مورد نظر راس نظام، آنها را به رایگان ابزار قتاله و پیروزی دشمن مردم کردن
۵- با وادار کردن آنها به بازی" طرح از پیش مهندسی شده دو قطبی شدن نمایش" و طرفداری بظاهر از یک طرف قطب (همتی) آنها را وادار به توجیه و پذیرفتن نتیجه مهندسی انتصابات کردن و بدینسان وسیله قرار دادن آنها برای پیشبرد اهداف نظام که بسیار فراتر از رئیس جمهوری کردن رئیسی است. و این بازی خوردههای قدرت علم دارند به این امر که عمله استبداد در ایجاد این شبه برای مردم هستند که مساله کماکان همان مساله بد - بدتر است. در صورتی که اینبار طرحی را قصد دارند به اجرا بگذارند که انتصاب رئیسی بعنوان رئیس جمهوری بخش آز ان طرح است. این دستیاران قدرت یا باید به مزدوری خود اقرارکنند که کارگزاران این طرح نظام بودهاند (که نگارنده به ضرس قاطع بر این تعمدی بودن تاکید دارد) و یا باید به حماقت خود اقرار کنندکه در پشت پرده بهانههای "تمرین دموکراسی " و " دفاع از جمهوریت "حتی احتمال این طرح را نیز ندادند!
۶- همانقدر که طرفداری ازهمتی آنهم سه روز مانده به برگزاری نمایش، نه از سر امید بستن به پیروزی وی بلکه آشکارا اعلام وفاداری اصلاح طلبان حکومتی به نظام است، راس نظام و مافیای حامی آن نیز از میزان نیاز بسیاری از اصلاح طلبان به آبشخور نظام (بهره گیری ازانواع رانت برای آقازادگان ژن برتر، پروژه بگیری حرفهای و ماندن دور سفره غارت کشور، تهدیدات امنیتی ومالی و...) مطلعند و آنرا مایه ایجاد شقاق بین آنها و کشاندن آنها به مرز ورشکستگی تشکیلاتی و بی آبرویی میگرداند.
۷...
زنهار و هشدار به آنهایی که از سر مصلحت واز ترس رانده شدن از متن قدرت به حاشیه، کرامت انسانی خود رابه زر ناسره میفروشند و به این نظام پست با رای خود مشروعیت میبخشند.
شیوه و رفتار استبدادیان درسفله پروری و خوار کردن هر آنکس که ناتوان است تا از سر استغنا به حفظ هویت و عزت نفس و کرامت و شرف خود همت گمارد، ویا از بین بردن هرانسان با استعدادی که به آنها خدمت کرده است، امر واقع مستمری در طول تاریخ است.
تاریخ جهان و تاریخ وطن ما مملو است از نمونههای فراوان و روشن از شیوه خوار کردن استعدادها توسط استبدادها است:
٭در زمان عباسیان: رفتار هارون الرشید عباسی با خاندان برمکیان واستفاده از آنها وسپس نابودی تمام خاندان آنها (به جز یک تن، محمد ابن خالد) و گماردن یک عنتر بعنوان حاکم بر خوزستان!
پسر هارون الرشید مامون خانواده وزیرش فضل ابن سهل که هم بر مقامات کشوری و هم لشکری ریاست میکرد را به قتل رساند و چهرههای برجسته را از بین برد تا عاقبت وزرای دزد و فاسد را بر این مسند برگمارد.
٭در دوران قاجار: محمد شاه درآغازسلطنت قائم مقام فراهانی را که در تبریز سمت پیشکاری و وزارت او را داشت به صدراعظمی منصوب کرد. ولی کمتر از یکسال بعد به تحریک و سعایت سرجان کمپبل وزیر مختار وقت انگلیس در ایران دستور بازداشت و قتل آن مرد بزرگ را داد. و چون قول داده بود خون سیدی را نریزد دستور داد به میر غضب خود که بعد از ۷ روز حبس وی وغذا ندادن به وی دستمالی را در حلق او فرو برد و مردی با اینهمه شایستگی را خفه ساختند. قتل میرزا ابوالقاسم قائم مقام، بزرگترین جنایتی بود که در دوران سلطنت محمد شاه اتفاق افتاد. وی به تصدیق دوست و دشمن مردی توانا و دانا و وطن خواه بود و پادشاه قاجار میتوانست بخوبی از دانش و بینش وی در کار مملکت بهره بگیرد. پس از قتل قائم مقام، محمد شاه معلم سابق خود حاج میرزا آغاسی نالایق را به صدارت منصوب کرد. در دوران صدارت او محمد شاه به تحریک روسها به هرات لشکرکشی کرد ولی به علت مخالفت شدید انگلیسیها در این جنگ شکست خورد.
سپس نوبت به قتل امیر کبیرمصلح خردمند ایران توسط ناصرالدین شاه با وسوسه مادر ناصر الدین شاه رسید.
٭در دوران پهلوی اول بیاد آوریم که رضا شاه وقتی شاه شد، به مصدق روی آورد تا او را نخست وزیر کند، (به قصد ذلیل کردن وی در نظام خود) مصدق با درایت به وی پاسخ "نه! " داد و گفت: من نماینده مردمم در مجلس اگر نمایندگی مردم را ترککنممردم خیال میکنند که من برای حقوق بیشتر این پست را پذیرفتهام لذا معاف کنید مرا.
رضا شاه به نزد مستوفی الممالک رفت و به او پیشنهاد نخست وزیر شدن را داد، وی شخصیت اول سیاسی آنزمان بود، وی بامصدق مشورت کرد که مقام را بپذیرم یا نپذیرم؟ گفت نپذیر! چرا که رضا شاه ترا ابتدا به لجن میکشد بعد میگذارد جلو آفتاب خشک شوی! مستوفی الممالک اهمیت این پند ذیقیمت را درک نکرد و۶ سال نخست وزیر رضا شاه ماند. بعد نوبت به مخبرالسلطنه رسید، مستوفی الممالک به مخبر السلطنه گفت: " من تا چانه در نجاست فرو رفتم، مواظب باش توبالای سرت فرو نروی! "
وی نیز گوش نداد وتا فرق سر فرو رفت در آنچه میتوانست فرو نرود! تا کار بجایی رسید که ساعت ۲صبح سفرای روس و انگلیس به منزل منصور نخست وزیر مراجعه کرده و به او ابلاغ کردند که قوای روس وانگلیس وارد ایران شدهاند! منصور صبح به همراه وزیر خارجه به نزد رضا شاه رفت. قبل از ان جرات نمیکردند به رضا شاه بگویند وضعیت خطرناک است، وابلاغیه دوسفیر را به او گفتند! رضا شاه گفت خوب اینخواستهها را زودتر میگفتند خود ما میکردیم! قشون لازم نبود. حال اما کار بر رضا شاه سخت شده بود، قشون ایران نیزپراکنده شده بود، رضا شاه از ناچاری به خانه فروغی رفت. پیشخدمت فروغی به رضا شاه گفت آقا بیمارند وخوابند! گفت منتظر میمانم! آقای اعلیحضرت قدر قدرت، در اتاق انتظار منتظر ماند تا فروغی آمد و رضا شاه گفت من دیگر کسی را ندارم و شما زبان این خارجیها را بهتر میفهمید و شما بشوید نخست وزیر. بهانه بیماری کارساز نشد و فروغی بالاخره پذیرفت ولی نسخه استعفا نامه رضا شاه را نوشت وبه اوگفت از روی این بنویس. بعد هم رضا شاه را انگلیسیها همانند اسیر از ایران به جزیره موریس انتقال دادند. این است سرنوشت مستبد و نیز کسانی است که در خدمت وی هویت میبازند و ایستادگی نمیکنند.
اینها نمونههای مختصری بود از رویه خوار و دنی کردن استبداد وقتی آدمی خود حافظ هویت انسانی خویش نگردد واستقامت نکند و تن به اوامر ونواهی قدرت دهد. زنهار و هشدار به آنهایی که از سر مصلحت واز ترس رانده شدن از متن قدرت به حاشیه عزت نفس خود رابه زر ناسره میفروشند و با پذیرفتن خواری تحمیل شده با رای خود به استبدادمشروعیت میبخشند.
اما با کمی دقت در مییابیم که همواره عمله قدرت بیشتراز صاحب قدرت در عمل به "امر قدرت " تعصب نشان میدهد واصرار میورزد. در طول تاریخ که بنگرید فراوان از رفتار فرعونهای تاریخ با عمله خود میتوان عبرت گرفت. به مثال حی وحاضر آقای ظریف بنگرید، چگونه او را آقای خامنهای بخاطریک اظهار نظر بعد ازسالیان خدمت به نظام (نه خدمت به مردم، چرا که خود اقرار کرد که صفر درصد سیاست خارجی دست وی بوده است وقتی میدان اصل بوده) به ذلت کشاند وحتی وقتی وی آن نامه خفت بارعذر خواهی را نوشت که در نقش دیپلماتیکی که بر عهده دارد صرفا مقلد و تابع سیاستهای نظام است ورهبری «به صورت هوشمندانه» روابط نظامیان با دیپلماسی را تنظیم میکند! انتشار این "غلط کردم نامه " نیز نتوانست حتی جلوی خشم خامنهای را بگیرد و نظرات ظریف را " سخن دشمن از زبان مسئول جمهوری اسلامی "خواند و آن را خطایی بزرگ دانست! و کار بجایی رسید که ذوالنور در باره وی بگوید " ظریف را تا مرز سکته بردیم، در نهایت به اشتباهش اقرار کرد. " جالب اینکه بعد از این خوار کردن و خوار شدن، آقای همتی ادعا دارد توانا است در صورت معجزه بیرون آمدن از صندوق رای نظام، آقای ظریف را وزیر امور خارجه دولت خود گرداند و وی نیز پذیرفته است! در حالی که هر کودکی در ایران میداند که در چارچوب این نظام، وزارت خارجه جزو وزارت خانه هایی است که وزیر آن را رهبری نظام تعیین میکند. دفتر خامنهای در ۷ مرداد ۹۶ اعلام کرد: "رویه ثابت در همه دولتها، هماهنگی با رهبری در انتخاب وزیران دفاع، امور خارجه و اطلاعات بوده است، و این هم، حسب تکالیفی است که در قانون اساسی برای رهبری در امور سیاست خارجی و دفاعی- امنیتی تعیین شده است. همچنین، در خصوص برخی وزارتخانهها مثل علوم، آموزشوپرورش و ارشاد اسلامی، رهبر انقلاب اسلامی حساسیتهایی دارند! "
اصلاح طلبان و نیز نامزد آنها، آقای همتی که ۳ روز قبل از انتصابات تازه از سر ضرورت محبوب آنها شده است (و بقول برخی به اکراه و با شرمساری به وی رای خواهند داد) پاسخ به حد اقل چند سوال را به ملت ایران بدهکارند:
۱-چگونه تضمین مینمایند با شرکت مردم نام همتی حتما ازصندوقها بیرون میاید؟ تجربه آرای کروبی در شبی که خوابش ربود و آرای وی نیز ربوده شدند، کافی نیست؟ خود آقای کروبی حافظه آنچه بر آرای خودش رفت را فراموش کرده که همراه با آقای خاتمی مبتلا به "تکرار کنید " گردیده است؟!
مگرآقای تاجزاده در گفت و گو با روزنامه همشهری چاپ تهران در اردیبهشت ۹۸ نگفت که پس از اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶در شهرهای ایران، "تردید نسبت به بهبود اوضاع و امور کشور با روند جاری به حدی بالا رفته است که آقای خاتمی میگوید: من اگر "تکرار" هم کنم، دیگر مردم رأی نمیدهند. "
پس چرا آقای خاتمی چون به خلوت میرود آن کار دیگر میکند؟ در خلوتش با اصلاح طلبان به عدم تاثیر حرفش اعتراف دارد ولی بازچند روز پیش علنا دعوت به حمایت از همتی کرد! این دعوت آیا به جز از سر اظهار وفاداری به نظام و نه در راستای حفظ حقوق مردم و حفظ جمهوریت بلکه در راستای تحکیم عمر نظام ولایت فقیه نیست که اوجب واجبات ایشان است؟ آیا این دعوت در راستای اطاعت از این سخنان رهبری نظام محتاج اقتدار نیست، وقتی میگوید: " حضور در انتخابات یعنی نظام پشتوانه مردمی دارد و این به معنای «اقتدار» جمهوری اسلامی خواهد بود. "
۲-آقای همتی زمانی که در نامه خود به مردم، مینوشت: دروغهایی که به شما میگویند چه رای بدهید و چه رای ندهید فلان نامزد رئیسجمهور میشود را باور نکنید" آیا به" اسم رمز "ی که آقای خامنهای در آخرین سخنرانیاش برای رای سازی به نفع اقای رییسی بیان کرد، فکر میکرد وقتی او از مسوولان خواست که حواسشان به تعرفههای رایگیری باشد تا مبادا در مرکزی، برگه رای کم بیاید!؟
آن ۱۸۵ نفری که به تبعیت ازآقایان کروبی و خاتمی بیانیه دعوت به رای دادن به نفع آقای همتی کردهاند آیا فردای این نمایش که آرا اعلام میگردد چنانچه نام رئیسی بعنوان پیروز این بازی اعلام شد شکست را میپذیرند و خامی خود را بگردن میگیرند ویا با علم به نقشی که به نفع نظام ایفا کردند درالقای اسن شبهه باز دو دوزه و سفسطه بازی از سر خود باز کرده اعلام میکنند به شورای نگهبان باختیم! بقول ظریفی نمیشود که پیروزی متعلق به خودشان باشد و شکست تقصیر دیگران!
۳-آقای همتی وقتی خطاب به مردم مینویسد: " دروغهایی که به شما میگویند رئیسجمهور هیچ قدرتی ندارد و هیچ کاری نمیتواند بکند را باور نکنید. " و حتی برخود واجب نمیداند چند سطری درباره چگونگی توانایی انجام کار در ساختاری چنین متصلب بنویسد. و یاچگونه است که وقتی آقای حسن روحانی با آن همه ادعا و سابقه در این نظام و دبیر شورای امنیت ملی بودن و نیزدمخوری و نزدیکی دیرین خود و برادرش با باندها و نهادهای قدرت و شخص رهبر نظام و...، نه تنها نتوانست به کوچکترین وعده خود به مردم جامه عمل بپوشاند و از قالب تدارکاتچی خارج شود، چه خواسته که اصلاحی در هرچند کوچک در راستای احقاق حقوق مردم بردارد، بلکه بر عکس، همان ساختار متصلب تنها اصلاحاتی که در جهت تحکیم اقتدار رهبری نظام و مافیای مالی- نظامی بود را اذن و اجازه داد. پس از امامزاده آقای همتی، که حتی در پست ریاست بانک مرکزی نگاهش نداشتند و مجبور به استعفا گردید چه " همتی" بر میآید؟
۴-ایشان چرا کشف رمز نکرد که با چه ساز و کاری قادر است در برابر رهبری مطلقه و بیت رهبری مطلقه تر و حکمهای حکومتی و مافیای نظامی وامنیتی ودولت در سایه و باندهای نهان و آشکار مالی و اقتصادی اندک مقاومتی بکند؟
ایشان چرا آشکار نمیکند بر فرض پیروزی بر رئیسی و ابقای رئیسی در پست ریاست قوه قضائیه، در شورای سران سه قوه که اکنون نقش آقا بالاسر مجلس نظام را یافته، وقتی قاضی القضات این نظام لیست ابر بدهکاران را به گوشهای میاندازد، چگونه میتواند مشترکا تمهیدات بسنجد؟!
۵- ایشان که شعار استقلال بانک مرکزی را سر میدهد، وقتی خود در ۷ فروردین ۱۴۰۰در گفتگو با برنامه تلویزیونی نگار اعتراف میکند که بدست خود وی در پست ریاست بانک مرکزی: " بخشهایی از بودجه دولت در سال ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ از طریق چاپ پول (تامین درآمدهای از طریق تسعیرارز متعلق به صندوق توسعه ملی) انجام شد که با توجه به کسریهای بودجه کاری غیر از این نمیتوانستیم انجام دهیم. "چگونه اکنون به دروغ دم از استقلال بانک مرکزی میزند؟ وقتی رهبری نظام هزینه جنگهای ۹ گانهای که ایران را بدان گرفتار کرده را به خزانه تحمیل میکندو بر کسری بودجهای فاقد منابع میافزاید، آنگاه شما نیز دوباره گردن کج کرده نخواهید گفت: جهت چاپ پول بدون پشتوانه دستور از مقامات بالا آمد؟
هموطنان عزیز هیچ فرد و گروه آزاده و مستقلی برای ملت خود تعیین تکلیف نمیکند. کار بایسته احترام به حق انتخاب و قوه رهبری تک تک آحاد ملت است. آنهم به ملتی با سابقه تاریخی و فرهنگی کهن انسان آزاده تنها به بررسی امور و نیزچند و چون ساز و کارقدرت و اشاره به تجربههای تاریخی و بر شمردن تبعات و نتایج یک اقدام خصوصا در مواقع خطیر تاریخی میپردازد و قضاوت و تصمیم را به مردم وا میگذارد. در این نوشتار جز این رویه را پیش نگرفتیم. به عواقب یک اقدام، به ترفندهای یک نظام پوسیده و تشنه اقتدار، به بررسی اظهار نظرها و زوایایی که از شما مردم پنهان میکنند و به طرح سوالات بی پاسخ از مدعیان، و به تجربیات تاریخی میهن خود ایران پرداختیم.
پیشنهاد تحریم فعال نیز نه تعیین تکلیف بلکه ارائه طرحی نو و چشم اندازی بس گسترده است. چرا که رای ندادن به نظام اولین قدم و کوچکترین قدم در راه یک تحریم فعال است. اما این قدم عزمی ملی را سامان میدهد و توانایی یک ملت را بیاد وی میآورد. ملتی که به تواناییهای خود باور دارد و خود را صاحب اصلی این مرز و بوم میداند، نیروی محرکه ساز خصوصا انسان است. ملتی که پشتوانه غنی از فرهنگ و تاریخ دارد و مجهز به ۷ قوم وفادار به تمامیت ارضی وطن است و وطنش سرشار از منابع و ثروتهای خدا د ادی است و انسانهای آزاده و مستقل وفکرهای برجسته نیز در خود پرورانده که استبداد آنها را از وطن رانده و میراند و توانایی ساخت و یا انتخاب بدیل را دارد و تاریخش از دوران اساطیری با انقلاب کاوه به مثابه اولین انقلاب تاریخش و نه گفتن آشکار به ظلم ضحاک مستبد شروع گردیده و تاریخش مملو از الگوهای قیام و انقلاب و راستی و درست کرداری است و تکیه به موازنه منفی و استقلال و آزادی را دو اصل جدا ناپذیر دانستن و عرق وطن و با تکیه بر استقلال و آزادی هر نوع دخالت خارجی در تمورش را منفور و مذموم میداند، به نحوی که حتی شعر شعرایش آلوده به وهن مصالحه با دشمن خارجی نبوده و نیست و سخن و اندیشه گلدستگان ادبش سعدی و خیام و مولوی و فردوسی و حافظ همواره حافظ و امانت دار مقوله آگاهی ملی ایران بوده است و یاد آور اخلاق به مثابه ملات اجتماعی و فرهنگی... اینها همه داشتههای ایران و ایرانی است. اینهمه داشته را کدام ملتی با انبان خالی استبداد معاوضه میکند که ایرانی به آن تن دهد؟!
از یاد نبریم شیوه گماردن یک عنتر توسط هارون الرشید به فرمانروایی خوزستان نیز در تاریخ ایران مصداق داشته است و داستان پردازی نیست واقعیتی تلخ است. ایران وطن ما همواره مورد طمع استبدایان غارتگر بوده است اتفاقا بعلت همان داشتهها. و متاسفانه اکنون در این برهه تاریخ باز عنتر گماردنها در شرف تکرار است. چه زیبا بود که دو کاندیدای دست نشین نظام ولایت فقیه (حتی اقای رئیسی با اتهام همدستی در اجرای قتل بیش از ۴۰۰۰ نفر) حرمت و کرامت ذاتی انسانی خود را بیاد میآوردند و خود را عنتر قدرت استبدادی نمیکردند. تصور کنیم هیچ کس اجازه نمیداد که شورای نگهبان قدرت نظام، وی را "اصلح" و کاندیدای این نظام بنامد که ناسزایی بس سنگین است و این نظام در بی صلاحیتی خود در جلوی جهانیان تنها میماند.
حال که متاسفانه براین حرمت ذاتی خود سر پوش گذاشتند و عدهای نیز آتش بیار معرکه گیری نظام شد هاند، تنها مقام توانایی که با طرد کلیت نظام و نه گفتنی قاطع به مترسکهای این نظام قادر است از تکرار این فاجعه جلوگیری کند شما ملت ایران هستید.
با ذکرسخنان دو راد مرد و منتخب مستقل و آزاد ملت در قرن معاصر و سمبلها و نماد مقاومت در برابر استقلال و مدافع حقوق شما مردم، نوشتهام را به پایان میبرم:
بخشی از سخنان دکتر محمد مصدق در دادگاه تجدید نظرنظامی به نقل از خلیل بزرگمهر ص۴۵۹-۴۶۱ ٭دکترمحمد مصدق: "اینها مطالبی است که شما تیمساران محترم، شما افسرانی که باید همیشه از ایران، وطن عزیزمان دفاع کنید، به آن توجه داشته باشید. من از عرایض خود هیچ مقصودی ندارم، من نه از حکم دادگاه میترسم و نه از حرفهای این دادستان هراسی دارم. من آرزو میکنم که برای افتخار ایران شربت شهادت را بنوشم. اگر چنین عرایضی میکنم برای این است که شما افسران ارتش این مملکت، در دنیا شرافتمند جلوه کنید.
ملت ایران باید آنقدر انتخاب کنند تا بتوانند کسانی را که شایسته خدمتگزاری کشورند به مجلس روانه کند. ملت اگر آزاد بود تیمسار دادستان و امثال او نمیتوانستند خادمین مملکت را دستگیر و در دادگاه نظامی محاکمه و محکوم کنند. این محاکمه به دنیا ثابت نمود که ملت ایران آنقدر زیر فشار است که حتی نمیتواند یک کلام راجع به صلاح مملکت اظهار کند، و فقط به این قناعت کرده است که رو به خدا برود و سیل اشک از چشمان خود جاری نماید
اگر ملت آزاد بود سرتیپ آزموده و امثال او نمیتوانستند به سمت دادستان، حرفهایی بزنند که صد در صد به ضرر مملکت است. آری، ملت صورتا مستقل، نه میتواند در انتخابات دخالت کند نه میتواند کوچکترین انتقادی از اوضاع بنماید. ملت صورتا مستقل ملتی است که هر تصمیمی درباره او اتخاذ کنند، سکوت اختیار کند و از ترس حبس و تبعید و تراشیدن سر و بریدن گوش و داغ بر پیشانی، که در این ایام معمول شده است، [سخنی] اظهار نکند. ".
وسرتیپ آزموده پس از شنیدن سخنان دکتر مصدق در حالی که به شدت روی میز خود میکوبید و صورتش سرخ شده، از جای برخاست و فریادزنان از رئیس دادگاه درخواست کرد جلسه را سری اعلام کند. اما دیگر دیر بود تیر از کمان رها شده بود...
٭بخشی از پیام آقای ابوالحسن بنی صدر: "موقعیت کشوری است که نه تنها تمدن پرافتخارش را با تحمیل یک قاتل تاریخی توسط قاتل تاریخی دیگری، با لکه بس سیاه تدنی میپوشاند، بلکه ملت ایران را ملتی فاقد کرامت و شرف، و غافل از همه حقوقی جلوه میدهد که هر انسانی بداشتن و عمل کردن بدانها انسان است.
هر ایرانی باید بیاندیشد که آیا میخواهد نسل بعد از خود، همچنان نسل سرکوب شده و معتاد به زندگیدر خفت و خواری بزید، و نسل امروز را مسئول سرنوشت خود بداند و یا مصمم است که از هستی حقوندو زندگی تاریخمند خویش، که در استقامت در دفاع از حیات مستقل گذرانده است دفاع کند. "
فردا ۲۸خرداد ۱۴۰۰قضاوت وتصمیم و مسئولیت منبعث از آن با شما مردم است که چه راهی را میپذیرید.