این مقاله هنگامی نوشته میشود که چند ساعتی تا آغاز انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ باقیست، اما بر اساس «معجزات الهی»، که همیشه شامل حال نظام آخوندی میشود، این جا نیز نتیجهی انتخابات از قبل پیداست؛ میماند رقمهای آن که در بیت رهبری تدوین و توسط وزارت کشور اعلام خواهد شد. البته باید پیش بینی کنیم که حتی قبل از وقوع این رویداد، همگی میدانیم که این انتخابات قرار است «پرشکوه»، «بی نظیر»، «بی سابقه»، «نماد عزم امت اسلامی»، «حضور میلیونی مردم عاشق اسلام»، «بیانگر پیوند ملت بزرگوار ایران با نظام جمهوری اسلامی» و از این لاطائلات و هزلیات مشابه باشد.
حاصل کار، براساس شواهد و اگر برگ دیگری در آستین نظام نباشد، این که «سید آبراهام رئیسی» به مقام ریاست جمهوری رسیده و به این ترتیب تمامیت قدرت از نیروهای «غیرخودی» تخلیه و در اختیار جریان جانشین رهبری قرار خواهد گرفت. یک سری از پیش بینیها هستند که از حالا در قالب فرضیههای قوی مطرح میشوند و بد نیست چشمی بر آن داشته باشیم. نگاه کنیم که امپراتوری مجتبی خامنهای با ریاست به اصطلاح جمهوری ابراهیم رئیسی چگونه خلافت و حکومتی خواهد بود.
ناتقسیم قدرت:
بازیگران اصلی صحنهی شبکهی مافیای قدرت پس از انتخابات چنین خواهند بود:
• مافیای بیت رهبری
• مافیای روحانیت محافظه کار
• مافیای سپاه پاسداران
• مافیای موئتلفهی اسلامی
- در مافیای بیت رهبری، به تدریج، پدرخواندگی علی خامنهای جای خود را به جانشین جنایتکار وی مجتبی خامنهای میدهد تا تا امپراتوری خانوادهاش ادامه یابد.
- مافیای روحانیت محافظه کار، در حالی که مجتبی را نزدیک خود خواهد داشت، از جایگاه رئیسی برای تثبیت بیشتر موقعیت خویش بهره خواهد برد و حول محور او، ارکان مدیریتی کشور را تصرف خواهد کرد.
- مافیای سپاه به صورت تهاجمی تر به صحنه میآید و اختیارات و مسئولیتهای بیشتری را پذیرا خواهد شد. شبکههای سپاه در شکلهای تازهای ایران را به مال التجارهی ملی، منطقهای و بین المللی شورای فرماندهی سپاه و مجموعهی پاسدار-سرمایه دار-قاچاقچیها تبدیل خواهند کرد.
- مافیای موئتلفهی متشکل از دزدان تازه مسلمانان بازار، اقتصاد ایران را، که چهل و دو سال است در چنگ خود دارند، به سوی هر چه انگلی تر شدن، غیرتولیدی تر شدن و وابستگی به دلارهای ارزان نفتی، واردات بیشتر و نهادینه سازی سیستم گداپروری ملی پیش خواهد برد.
به طور عمومی، قدرت به شکل انحصاری در اختیار مثلث معروف محافظه کار، متشکل از «آخوندها، سپاهیها و بازاری ها» خواهد بود. این سه ضلعی، از این پس، با تصرف تمامی ارکان قدرت، مثلث رقیب را، که متشکل از مافیای رفسنجانی، جریان اصلاح طلبان حکومتی و نیز جناح میانه رو روحانی بود، از صحنه به در میکند.
با یکدست شدن بدنهی حاکمیت روندی نوین آغاز خواهد شد که از آن میتوان به عنوان، «پس راندن پرشتاب جامعه به عقب» نام برد. اگر تاکنون نظام با ترکیبی از جناحهای به ظاهر رنگارنگ تلاش داشت که موقعیت حاضر (status quo) را حفظ کند، حالا به مرحلهای رسیده که حتی نگهداری وضعیت کنونی نیز برایش ناممکن شده است. بقای نظام امروز در گرو کشاندن ایران به مدارهای پایین تری از تمدن تاریخ بشری است. اینک باید ایران را یک گام تاریخی دیگر به عقب تر برد تا همچنان قابل کنترل بماند. این همان روندی است که پس از سقوط دولت نجیب الله در افغانستان در اواسط دههی ۹۰ میلادی و منجر به ورود و سپس به قدرت رسیدن طالبان بر سر این کشور آمد.
سیر قهقرا:
طالبانِ ایران با پیروزی رئیسی در انتخابات بر کشور حاکم شده و میهنمان مرحلهی پرشتاب و تازهای را در سقوط خود آغاز خواهد کرد. برخی از ویژگیهای این روند عقبگرد از این قرار است:
• فقر بیشتر اقتصادی و عادی شدن آن به دلیل فراگیری: جامعه باید بیاموزد که زنده بودن اهمیت دارد نه زندگی. رویای داشتن زندگی متعارف باید یک بار برای همیشه به گور سپرده شود. «زندگی» یک امتیاز انحصاری برای ثروتمندان خواهد بود و زنده بودن یک شانس موقت و تصادفی برای فقرا.
• نابرابری طبقاتی شدیدتر: وقت آن است که جامعه دریابد فقط ثروتمندان حق حیات دارند و فقیر، فردی است که مرگ او به تاخیر افتاده است. ندارها باید به این آگاهی طبقاتی برسند که پایان دادن به حیاتشان یکی از وظایف اصلی خودشان است (خودآگاهی طبقاتی در قالب خودکشی فردی یا خانوادگی) و در صورت تاخیر در اجرای این مسئولیت، تحقق آن به عهدهی طبقهی برتر و ماموران سرکوبگر آن خواهد بود.
• اعدام، سرکوب و خشونت بیشتر: زنده ماندن شهروند حق او نیست، یک بزرگواری از جانب حکومت است تا تصمیم بگیرد چه زمانی به آن خاتمه دهد. هر گونه سودای مبارزه و مخالفت به معنای صرف نظرکردن علنی و رسمی و قانونی و شرعی از حق حیات است. سرکوب بدیهی و عادی و نبود سرکوب غیرعادی محسوب میشود.
• محو بازی انتخابات: جامعهی ایرانی باید بداند همین انتخابات قلابی چهل و دو سال گذشته هم میراث انقلاب ۵۷ بوده و از سر لطف رهبری حفظ شده بوده است. از این پس نیازی به آن نیست و میتواند به آرشیو تاریخ بپیوندد. انتخابات در خلافت اسلامی جای و جایگاهی ندارد. مجتبی و فرزندانش برای دهههای آینده تصمیم میگیرند و نیازی به نظر مردم از طریق انتخابات نیست.
• محرومیت از گردش آزاد اطلاعات: اینترنت، ماهواره و تلفن همراه، ابزارهای ارتباطاتی جامعهی مدرن هستند؛ جامعهای که قرار است به قرون وسطی رانده شود نیاز مبرم به این ابزارها را از دست میدهد و میتواند به تدریج محرومیت از آنها را بیاموزد و به آن عادت کند. اینترنت قلابی و محدود و کنترل شدهی ملی کافیست، نیازی به اینترنت متداول نیست. رسانههای نظام آن چه را که لازم است ارائه میدهند اگر کسی سراغ ماهواره رفت با پارازیتهای سرطان زا مواجه خواهد شد.
• اعتیاد واجب و سلامت مستحب است: وقتی میتوان معتاد و به یکی از مصرف کنندگان تولیدات مافیای قاچاقچی سپاه تبدیل شد، هیچ دلیل خاصی برای سالم ماندن و خود را در منجلاب اعتیاد غرق نکردن نیست. اعتیاد روند ضروری حذف فیزیکی خود را تسهیل کرده و از هزینههای حذف توسط حاکمیت میکاهد.
• سیستم خدمات شهری: تامین آب و برق و خدمات حمل و نقل از ویژگیهای جامعهی شهری است. با فروریزش ساختارهای شهرنشینی و تبدیل شهرها به خوابگاههای فرسوده، آلوده و کووید زدهی فقرا، زیرپای کاخها وبرجهای ثروتمندان مرفه و سالم در مناطق خوش و آب هوای شمال شهرهای بزرگ، ارائهی این خدمات از حیض انتفاع را ساقط میکند. مردم باید بیاموزند ساعتها زیر آفتاب گرم در خیابانها برای یک سطل آب صف ببندند و به داشتن چند ساعت برق در طول شبانه روز اکتفاء کنند. نیازی به خدمات شهری مانند فاضلاب، تخلیه زبالهها و امثال آن به شکل مداوم و سیستماتیک نیست. عادتهای بدی مثل دوش گرفتن باید فراموش شود. به تدریج مدل زندگی پیشاقجری باید عادی و همه گیر شود.
• رسانههای در اختیار دولت: وجود رسانههای غیر دولتی یا مستقل غیرضروری و مضر است، باید آنها را محو کرد. موج جمع آوری بشقابهای ماهوارهای و تعطیل سازی رسانههای مستقل مانند روزنامه و مجله و سانسور شدید در راهست. وقتی میتوان صبح و ظهر و شب تبلیغات یاوه به مغز مردم فروکرد چرا باید به دنبال محتوای خوب و مستقل بود. مردم بیشتر باید به درون مذهب و خرافات و عزا و مصیبت فرو روند و فرهیختگی و شادی باید جزو خاطرات دور باشد.
• فرهنگ ابتذال: فرهنگ به ضد فرهنگ و ضد فرهنگ به فرهنگ تبدیل خواهد شد. جامعهای که درگیر آب و نان است به سینما و تئاتر و امثال آن نیاز ندارد. اگر هم سینما وتلویزیون و کتاب و نمایشی لازم است از نوع اسلامی و آخوندی آن و نه چیزی دیگر. سواد یک امر نامفید و مضر خواهد بود و بی سوادی، همه آن چه هرکس برای ترقی نیاز دارد. هر چه بیسوادتر، نافرهیخته تر و نخراشیده تر، مناسب تر برای بقا در امپراتوری مجتبی و ابراهیم.
• فاجعهی اقلیمی: جنگ آب در راهست، چون خشکسالی و ورشکستگی آب رخ داده است، اما دولت سعی خواهد کرد که در طول این جنگ، مردم مناطق مختلف همدیگر را بکشند و نه ماموران و مقامات دولتی را. بنابراین، فاجعهی اقلیمی با بازگذاشتن دست مردم محروم از آب برای قتل عام همدیگر در روستاها و شهرها و استانها قابل کنترل خواهد بود. نیاز به پروژههای میلیارد دلاری برای تامین آب نیست، کافیست محل و ترکیب نزاع میان شهروندان و اهالی مناطق مختلف برای کشتار همدیگر را محدود و مدیریت کرد. در این میان آب ویلاها و قصرها و برجها باید تامین شود که میشود.
• سیستم مالی کشور: این سیستم باید از پیچیدگی کنونی درآید و به شکل سادهی آن توسط حکومت کنترل شود. با بی ارزش شدن پول ملی و جایگزینی تدریجی آن با دلار دیگر به واحد پول ملی نیاز نیست. برای کسانی هم که دلار در اختیار ندارند، مبادلات به صورت کالا به کالا انجام خواهد شد. اقتصاد در شکل مدرن خود بی ثمر و نامفید است و به دورهی پیشاسرمایه داری یعنی دورهی شبانی و دامداری رجوع خواهیم کرد.
• سیاست خارجی: در قبال جهان مسئولیتی نداریم. همین قدر که بگذارند قدری نفت بفروشیم و پول آن را از طریق مافیاهای خویش به اسم تغذیهی «محور مقاومت» در خاورمیانه بالا بکشیم کافیست. نیازی به رابطهی با غرب و جهان نداشته و نداریم. نیاز به این همه سفر و رفت و آمد به خارج نیست. حتی سفر داخلی هم به غیر از «مشهد مقدس» لازم نیست.
• جنگ برکت است: اگر برخی مواقع جنگهای هشت، شش، چهار یا دوساله لازم بود که جنبهی نعمت خود را برای بقای رژیم تامین کند، چرا که نه؛ باید از آن استقبال کرد. به طور کلی جنگ هایی که بتوان در آن آمار جمعیت تودهها را کاست خوب است؛ مثل برکت الهی کووید ۱۹ سبب میشود که نان خور و یارانه بگیر کم شود.
• امت بهتر از ملت است. جایگزینی امت با ملت سبب میشود بتوان راه را برای ورود و استقرار گستردهی خانوادههای نیروهای شیعی وفادار به رژیم در ایران با هدف تغییر ترکیب جمعیتی دنبال کرد. استقرار میلیونی عراقی، پاکستانی، یمنی، سوری و امثال آن در شهرهای مختلف ایران به طور جدی دنبال خواهد شد. تعلق ایران به ایرانی باید منتفی شود و سرزمین ما به مثابه پایگاه خلافت اسلامی در منطقه عمل کند. تخلیه ایران از ایرانی یکی از اهداف کسانی است که از سال ۵۷ به همت تل آویو و لندن در ایران مستقر شدند.
• فقیر مومن از مرفه کافر بهتر است. مردم هر چه فقیرتر باشند، باور به خدا و پیغمبر و عباس و ابولفضلشان بیشتر میشود. بنابراین با اختصاص ثروتها به اقلیت باید اکثریت را مومن و خداپرست نگهداشت. غارنشینی که در خوزستان آغاز شده است به همراه قبرخوابی، کارتن خوابی، خیابان خوابی، پل خوابی، ستون خوابی و امثال آن گسترش خواهد یافت.
در یک کلام، کشور به انبار بزرگی جهت انباشت ثروتهای غارت شده از «امت ایران» برای اقلیت حاکم تبدیل خواهد شد. هر گونه اعتراض با گلوله پاسخ داده خواهد شد و روند بردن ایران به سمت قهقرای مادون طالبان سرعت خواهد گرفت.
این تصویری بود از امپراتوری مجتبی و رئیسی.
این جا ما در حال صحبت پیرامون یک انحطاط اساسی و پسروی به مراتب قویتر از حملهی اعراب و مغول به ایران هستیم. جامعهی ایران، همین صد سال پیش، با پذیرش از دست دادن یک نفر از هر دو نفر جمعیت خود در بین سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ در جریان قحطی بزرگ نشان داده است برای سناریوهای سیاهی مانند آن چه برای فردای انتخابات توسط باند مجتبی و آبراهام تدارک دیده شده از آمادگی کافی برخوردار است. بعید نیست که این بار هم برای حذف ۴۰ تا ۵۰ میلیون نفر از جمعیت خویش، به خاطر قحطی و گرسنگی و بی آبی و جنگ آب و مهاجرتهای اقلیمی و بمباران و کشتار، آماده باشد. امیدوارم و هزاربار امیدوارم که اشتباه کنم، خواهیم دید. فقط فراموش نکنیم که در این شرایط ممکن است بمباران هستهای اسرائیل نیز به تشدید این جریان اضمحلال کشور کمک کند و ایران را به ایرانستان تبدیل کند.
پرسش: آیا راه نجاتی در چشم انداز است؟ بله. اما به چند شرط که همگی نیاز به ارادهی آگاهانه دارند:
۱. اپوزیسیون ایرانی، به شکل ناکارآمد کنونی خود، فراموش شود.
۲. رویای دمکراسی و امثال آن، برای چند دهه، کنار گذاشته شود.
۳. مردم ایران آمادهی پرداخت هزینهای بسیار سنگین برای رهایی خویش از این موقعیت باشند.
۴. مردم به تبعیت و پیروی بی چون و چرا از یک رهبر نجات بخش بپردازند.
در شرط اول، اپوزیسیون بازی مبارزاتی و خودسرکارگذاری سیاسی ایرانیان به اتمام میرسد. در شرط دوم، واقع گرایی مفید جایگزین رویاپردازی مضر میشود. در شرط سوم پذیرش روانی سال هایی سخت با نبردهای حاوی تلفاتی سنگین شکل میگیرد و در شرط چهارم، پیش زمینهی روانی ایرانیان برای کار جمعی، یعنی تبعیت و پیروی بدون پرسش و فکر، تامین میشود.
اینها واقعیت هایی است که به شدت به ذوق همهی افراد متوهم میخورد، اما هر ایرانی واقع گرایی را به خود میآورد؛ چرا که در انتهای این واقع بینی سخت و سیاه، روزی، نجات ایران و ایرانی رقم میخورد. آیا آماده هستیم که برای تامین این چهار شرط وارد صحنه شویم؟ این پرسشی است که بود و نبود ایران را تعیین خواهد کرد.