ورود کارگران به چرخه مبارزات ملی، حس طبقاتی را معنادار و نیرومندتر ساخته است و به سایر قشرهای جامعه دلگرمی و شجاعت لازم را بخشیده است که به شیوههای جدیدتری از مبارزه کشیده خواهد شد. نمایش انسجام ملی در امر مشترک تحریم انتصابات که اقتدار رژیم فاسدان را در هم شکست، اکنون با ورود عامل اعتصابات کارگران صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و پیوستن بسیاری از شرکتها و حمایت سندیکاهای نیشکر هفت تپه و اتوبوسرانی تهران، گامی دیگر برای بازسازی یکپارچگی اجتماعی و اعتماد عمومی است که هم تعادل جمهوری اسلامی را بیش از این شکننده و ناپایدارتر میکند و هم بعنوان یک ابزار مهم سیاسی نقش تعیین کنندهای در مبارزات پیش رو خواهد داشت.
بیدار شدن حس طبقاتی و ورود کارگران به مرحله اراده گرایی ملی، از یک سو، تضاد منافع آنها با حاکمان مستبد را آشکارتر و تصادم میان مردم تهی دست و مفتخواران رژیم را شدیدتر خواهد کرد، و از سوی دیگر، با تقویت همبستگی کارگران با سایر گروههای اجتماعی، سازش با نهادهای قدرت که همه مؤسسات اقتصادی و مالی کشور را در ساختارهای مافیایی شبکه سازی کردهاند، غیرممکن خواهد شد و همین امر پیوستن کارگران به خیزشهای پیش رو را استوارتر خواهد کرد.
اعتصابات سراسری کارگران در ایران را نباید تنها به عنوان یک بحران اقتصادی رمزگشایی کرد، بلکه برخلاف بحرانهای صرفاً اقتصادی که خصلتی معیشتی دارند و برای بهبود بخشیدن به شرایط کاری و افزایش قدرت خرید صورت میگیرد و به طور چرخشی تناقضات خود را حل و مانع انباشت بحرانها میشود، در ایران تحت حاکمیت رژیم دزدسالار اسلامی، بحران اقتصادی جهت دیگری دارد و در صورت گسترش به بحرانهای سیستمی تبدیل میگردد و ناکارآمدی سامانه سیاسی موجود به سطح تغییرات سیاسی و در اولویت نخست قرار میگیرد. مطرح کردن و پیگیری مطالبات که در نگاه نخست ریشه اقتصادی دارند در شرایط کنونی کشور به سرعت با خواستههای سیاسی که سرکوب شدهاند و از سوی بخش بزرگی از مردم ابراز نشدهاند، چنان در هم آمیخته شدهاند که هر کوششی برای جداسازی آنها بی حاصل است.
اعتصابات صنفی و اعتراض کارگران نقش برجستهای در ایجاد ارتباط میان بخشهای کارگری و جنبشهای سیاسی به عنوان ابزار اصلی برای تغییر توازن قدرت سیاسی و اجتماعی دارند و زمینه مهمی برای تقویت اقدامات جمعی به منظور تضعیف و ضربه زدن به حکومت مستقر فراهم میکنند که به افزایش توان دفاعی مردم در برابر خشونت رژیم سرکوبگر میانجامد.
با آشکار شدن بیشتر ناکارآمدی رژیم کثافت اسلامی، حرکتهای اعتصابی، ویژگی سیاسی نیرومندتری پیدا میکنند که آنها را به سمت استراتژیهای مشترک با سایر گروها میکشاند و با ظهور بازیگران جدیدی در سپهر سیاسی، تاکتیکها به روز رسانی میشوند و ظرفیت قدرت مبارزاتی مردم افزایش مییابد که هم توازن و تناسب قدرت میان طبقات صنفی را توسعه میدهد و هم با تغییر محتوا و کنش مبارزات و اعتراضات، اختلافات درون حکومتی به طرز محسوسی شدیدتر میگردد که به دگرگونی روابط قدرت میان نهادهای تصمیم گیرنده و درگیری میان آنها کشیده خواهد شد.
با این وجود، ابعاد تازه مبارزات صنفی - سیاسی باز هم نتوانسته است تکانهای لازم را به کسانی که نام اپوزیسیون بر خود نهادهاند، بدهد و آنها را به خود آورد، و بار دیگر عدم تواناییهایشان در برقراری ارتباطی روشمند با مردم و جامعه مدنی و اینک با فعالان صنفی را نشان دادند.
دشواری نیروهای سیاسی که نمیتوانند در چارچوب توانایی و منطقه تأثیرگذاری سیاسیشان به رخدادها واکنش درخوری نشان دهند و از سیاست، به عنوان سازوکار راه حل محور استفاده کنند، به این سبب است که در فضای بسته خود محوری و تک بعدی نگریستن به رویدادها بسر میبرند و نه تنها هر کس، دیدگاه دیگری را نفی میکند، بلکه متقاعد شده است که دید محدود و اغلب نادرست او نسبت به معضلهای جامعه تنها واقعیت حقیقی است.
واکنش آنها به اعتصابات کارگری در حد انتشار بیانیه، آنهم جدا از هم و احتمالاً در انزوا، کمبودهای کارکردی و سیاسی گروههای مخالف را نشان داد که نه تنها سیاست قانع کنندهای برای تأثیر گذاری و تسلط بر بحث و فضای سیاسی در میان آنها موجود نیست، بلکه هیچگونه استراتژی هوشمندانه برای تحولات و تغییرات اساسی وضعیت موجود در دستور کارشان نیست. و چون شناخت دقیقی از منطق درونی واقعیتهای جامعه و چالشهای پیش رو ندارند، نمیتوانند نقشی در جهت دهی رویدادها و هدایت افکار عمومی بعهده گیرند.
این سستی سبب ساز محدودیتهایی گشته است تا نیروهای سیاسی نتوانند در یک پروژه مشترک سیاسی، اعتصابات و اعتراضات کارگری را از حوزه صنفی به میدان سیاسی پیوند زنند تا شرایط موفقیتهای بیشتر مبارزات را ایجاد کنند. زیرا متوجه نیستند که در این فضای تازه، و پیرامونی که مداوم در حال تغییر است، روندها به سرعت دگرگون و رویدادها در وضعیت غیرقابل پیشبینی قرار میگیرند و عرصه مبارزه با پاسخهای اشتباه و تکراری و روشهای کهنه و منسوخ شده دیگر کارایی تاثیرگذاری بر رخدادها را ندارد.
نارساییهای اپوزیسیون در چهار دهه گذشته عمدتا به دلیل بی توجهی به سرشت زنجیرهای یک سیاست کارآمد و عملگرایانه بوده است که به از دست دادن نفوذ و تاثیرگذاریش در میان مردم و افزایش آسیبهای درونی منجر شده است. علت این امر این است که اپوزیسیون با فرصت هایی که بدست میآورد نمیتواند حکومت را به چالش بکشد و اگر هم شبه چالشی صورت گیرد نه در منطقه درگیری اصلی، بلکه در حاشیه آن انجام میگیرد.
این کلیدداران اصحاب کهف حتی در این فضای ملتهب جامعه و وضعیت اسفناک واکسیناسیون شهروندان، بی برقی و خاموشیهای عذاب دهنده، آتش سوزی جنگلها و سونامی کمبود آب، که در راه است، باز هم شهامت به چالش کشیدن رژیم بیلیاقت اسلامی را ندارند.
و اساسا چون با زبان قدرت سخن نمیگوید، هم پیامش نامفهوم میشود و هم کارکردش به نتیجه دلخواه نمیرسد. آنجا که باید با زبان تهدید، هشدارهای لازم را به رژیم و نیروهای سرکوبگرش بابت پیامدهای رفتارهای خشونتآمیز و کشتار مردم بیدفاع گوشزد کند، لکنت زبان میگیرد، و آنجا که باید صدای خشم مردم را انعکاس دهد، آموزگار ارزشهای احساسی و عاطفی میشود. بطور کلی چون فاقد زبان سیاسی است، و آن چیزی که موجود است گنگ و مبهم و تکراری است، نه میتواند سیاستهایش را برای همگان قابل فهم سازد، اگر اصلا سیاستی وجود داشته باشد، و نه توان ارائه یک برنامه جایگزین را دارد تا خود را به عنوان یک آلترناتیو عرصه کند.
نیروهای سیاسی، جهت پایداری و رشد و توسعه خود، و اگر میخواهند با اهمیت و جدی گرفته شوند، نیازمند مشاورانی آگاه هستند تا با ارزیابی واقعبینانه، مفاهیم اساسی مشترکی که یک تفاهم سیاسی را سامان میدهد و افراد و عناصر یک جامعه را به هم پیوند میدهد، بوجود بیاید. مفاهیمی که در خدمت مبارزه قرار میگیرند باید از معانی یکسانی در میان اقشار جامعه برخوردار باشند، تا کوشش برای اتحاد و یگانگی در مدار پراکندگی و افتراق گرفتار نگردد. نیروهای سیاسی هرگز به تنهایی توانایی این بازخورد صادقانه و اصلاحی را نخواهند داشت و باید از کارشناسان کمک گیرند.
آنچه که اکنون مورد نیاز است تعیین استراتژی و تدوین یک برنامهریزی در چارچوب مبارزه عملیاتی است تا با مدیریت راهکارها و ارزیابی فرصتها و محدودیتها، و نیز با شناخت مهارتها به منظور افزایش موفقیت، چارچوبی برای تصمیم گیری و پیاده سازی عملیاتی فراهم ساخت، تا بتوان در مسیر دستیابی به اهداف و نتایج مطلوب حرکت کرد. برنامهریزی برای اقدامات سیاسی یک ابزار مدیریتی ضروری محسوب میشود و نباید با برنامهریزی احساسی و تهی از هرگونه بینش و تأمل و خارج از نظام گفتاری و سیاسی اشتباه گرفته شود. یک برنامهریزی واقع گرایانه و بدور از هر گونه ابهامی باید همیشه قابل اندازهگیری، اجرا، و متناسب با پرسشهای زمانه پی ریزی شود تا راه کارهای رهایی از وضع موجود و رسیدن به وضعیت مطلوب امکانپذیر گردد.
جمهوری بیکفایت اسلامی بر روی تکههای شناور یخ در اقیانوسی از بحرانها و چالشها با سرنوشتی مبهم در حرکت است و بزودی با تلاطم امواج دشواریها، از ﮐﻨﺘﺮل اوﺿﺎع جامعه ﻧﺎﺗﻮان میگردد که به شعله ور شدن دوباره و بیشتر خیزشهای اجتماعی میانجامد. با مسلح شدن جنبش ملی به قدرت تودهها، راه حل رژیم بی کفایت مانند همیشه خشونت و سرکوب خواهد بود.
اما، به رغم دورههای پیشین، این راهکار نتیجهای کاملاً معکوس بهمراه خواهد داشت و میتواند خشونتهای اجتماعی را، با مردمی که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند، همچون فوران آتشفشان به عامل مهمی برای تغییر انقلابی تبدیل کند. پتانسیل انقلابی که طی این سالها ایجاد شده است در حال یافتن راه خود است و سرانجام، با مقابله به مثل، ساختارهایی را که به صورت ذاتی بدون خشونت تغییر نمیکنند، واژگون خواهد کرد.
پتیاره، مهران رفیعی