انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۴۰۰ با تحریم فعال مردم ایران برگزار شد. پس از انتخابات رژیم مدعی شد که ۴۸ درصد و اندی در انتخابات شرکت کردهاند. آیا این رقم را کسی قبول میکند؟. مسلما خیر، چون ناظران داخلی و مردم با ارسال فیلم و پیامهای مختلف از تحریم گسترده انتخابات و عدم حضور مردم بر سر صندوقهای رای و خالی بودن محل اخذ آراء خبر میدادند. علاوه براین ناظران خارجی هم گزارش میدادند که خیابانها و محل اخذ آراء خالی از رای دهندگان میباشند. طبق گفته وزیر کشور آقای رحمانی فضلی، ۶۷ هزار صندوق آراء بوده است در خوشبیانه ترین حالت اگر در هر محل اخذ رای ۱۰۰ نفر شرکت کرده باشند مجموع رای دهندگان میشوند ۶ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر، یعنی کمی از ده درصد کل واجدین شرایط رای دهنده بیشتر میباشند و بقیهاش آمار سازی و اتل متلهای رژیمی بغایت دروغگو میباشند. یکی از روحانیون "ولایی" هم از شرکت بیست درصد مردم حرف زد. یادمان هم هست که آقای کروبی گفته بودند از آنجا که اکثریت جامعه انتخابات را همیشه بایکوت میکردند، ما تعداد شرکت کنندگان را حداقل سه برابر اعلام میکردیم و بعد آرا را بین نامزدها سر شکن میکردیم.
با تحریم فعال انتخابات، ملت نشان داد که این رژیم اصلاح پذیر نیست. نشان داد که وجدان به حقوق خود پیدا کرده است. نشان داد که آنان دیگر نمیخواهند گروگان استبداد و اسیر دست مستبدین شوند. ملت ایران با رای ندادن خود رای دادند و گفتند که رژیم را در کلیت و تمامیت آن نمیخواهند و گفتند که دیگر نمیخواهند آلت دست جناحهای مختلف رژیم اسلامی شوند. با این عمل هم سیلی محکمی به جمهوری اسلامی به رهبری آقا سید علی خامنهای زدند و هم به اصلاح طلبانی که مردم را به رای خوانده بودند و بین خود میگفتند که اگر ما به طرفدارنمان بگوییم که به چوب هم رای بدهید آنها میدهند. بنا بر این تحریم سراسری انتخابات آغازی بر پایان رژیم جمهوری اسلامی شد.
رژیم ابراهیم رئیسی را بعنوان رئیس جمهور دست نشانده آقای خامنهای اعلام نمود و به انتخابات نمایشی و فرمایشی خود پایان داد. در جائی که ولی فقیه همه کاره و مستبد مطلق العنان میباشد روسای سه قوه آلت فعل ولی مطلقه میباشند و نه نمایندگان ملت.
اخیرا دفتر آقای رئیسی تلفنی با برخی از کنشگران سیاسی اصلاح طلب تماس برقرار کرده است و از آنها خواسته تا راهکارها و نظرات خود را برای اداره کشور به دفتر او ارسال نمایند.
بعضیها قصد کردهاند بخاطر " صلاح کشور و کمک به گذار ایران از این وضعیت اسفبار" نظرات خود را برای رئیسی ارسال نمایند. جلاد ایران و آلت فعل مستبد از ما نظر خواسته است و ما هم بخاطر مملکت نظرمان را برایش ارسال میکنیم. نام این عمل قدم گذاشتن در محدوده قدرت استبدادی و همکاری با ظالم میباشد و مشاوره دادن به ظالمان و جنایتکاران است و این یعنی بن بست فکری و سقوط آزاد.
آنانی که لبیک گفتن به رئیسی را لازم میدانند باید توضیح دهند که با یک رئیس جمهور دست نشانده که با تحریم مردم روبرو بوده و با تقلب انتخاب شده چه حرفی برای گفتن دارند و چه راهکاری برای برون رفت از استبداد را دارند؟. مگر رئیسی منتخب مردم میباشد که میخواهید با او شور و مشورت کنید؟. ملت با تحریم انتخابات رای دادند که ولایت و حاکمیت از آن مردم است. گفتند چون این رژیم حق حاکمیت ما را غصب کرده است دیگر نمیخواهیم در این رژیم خیانت و جنایت و فساد زندگی کنیم. شما چه اصراری بر حفظ این رژیم دارید؟ ملت ایران نظام ولایت مطلقه فقیه را نمیخواهد چه باید بکند و چطور باید بیان کند. بجای اینکه حق را بگوئید و به حق عمل کنید و روابط خود را با حقوق تنظیم نمائید تا الگو شوید تا که جامعه ببیند افراد حقگو و حقوقمدار هم در این کشور یافت میشوند که راهکاری بجز زیستن در استبداد دارند و میتوان با همیاریشان جامعهای از شهروندان صاحب حق و حقوق بنا کنند و برپا سازند، میخواهید به آلت فعل مستبد مشاوره دهید و خود آلت فعل او شوید؟ بمدت ۲۵ سال شما اصلاح طلبان رنگارنگ روش گفتگو و چانه زنی با بالا را بکار بردید خروجی این روش چه بود که حالا میخواهید آنرا بنوع دیگری عملی کنید؟. علت ابنهمه به وجه آمدن از اینگونه تماسها چیست؟ تماس از سوی دفتر کسی که آیت الله منتظری او را در زمره جنایتکاران در تاریخ نامیده است. از زندان قدرت بیائید بیرون و به مردم بپیوندید. مردمی که امروز در خیابانها در حال گفتگو با رژیم اسلامی میباشند. چرا تلاش نمیکنید بدیل دمکرات استبداد شوید. چرا مبلغ زیستن در استقلال و آزادی و حقوندی نمیشوید؟ کار نیروهای واقعا دمکرات و آزاداندیش تشکیل بدیل دمکرات در مقابل استبداد حاکم است. چگونه و با چه زبانی خامنهای ودیگر مستبدین باید بگویند که میخواهیم خلافت اسلامی مشابه داعش و طالبان درست کنیم؟. شما به طالبان شیعی امثال رئیسی و اژهای چه گفتگو و مشاورهای دارید که بدهید. اینها به پیشنهادات و نظرات خاتمی و روحانی و ظریف گوش ندادند حالا دلخوش کردهاید که به پیشنهادات و نظرات شما گوش فرا دارند. سیاست و سیاست ورزی را از مفاهیم خود تهی کردهاید و توهم سیاستمداری بر شما غالب شده است. عمل شما در واقع چیزی بجز عادی سازی و عادی جلوه دادن همکاری با جنایتکاران و چشم پوشی از ارزشهای اخلاقی نیست.
مشاوره دهندگان به مستبدان باید توضیح دهند در درون نظام استبدادی چه راه حلی برای رفع انبوه از مشکلات و مصائبی که خود استبداد ویرانگر موجد آنان میباشد دارند تا به مستبدان پیشنهاد دهند. راهکار و راه حل شما چیست که میخواهید به مستبدان حاکم بدهید تا مردم ایران حقوقمند و صاحب جامعهای قانونمدار و حقوقمدار شوند؟. با مشاوره شما، مردمی که از کرامت و منزلت انسانی توسط نظام ولایت مطلقه فقیه و فقها تهی شدهاند و از حق ادامه بقا و حیات و زنده ماندن و شرافتمدانه زندگی کردن سلب شدهاند دارای چه حق و حقوقی خواهند شد؟. مبارزه سیاسی در جامعه استبداد زدهای چون ایران با جامعه دمکراتیک که یکسری از حقوق انسانی و شهروندی پذیرفته شدهاند فرق دارد. در جامعه ما مستبدانی حاکم میباشند که کوچکترین حق وحقوقی را برای مردم قائل نیستند چون روابط بر اساس قدرت در ساختاری استبدادی تنظیم شدهاند. مستبدانی که حتی قوانین اساسی و عادی خود را هم رعایت نمیکنند. در جامعه استبداد زده ما تقابل بین مردم فاقد حقوق و مستبدان سرکوبگر حقوق میباشد که خود تقابلی روزانه است. مستبدانی که ۴۰ سال همه گونه تجربه شدهاند و با کودتای خرداد ۶۰ بر علیه اولین و تنها رئیس جمهور به معنی واقعی منتخب، ایران و ایرانی را به روز نکبت سیاه نشاندهاند. مستبدانی که حتی توان فراهم کردن نان و آب آشامیدنی و برق مملکت را در این گرمای سوزان ندارند. مستبدانی که کمیسیون اقتصادی مجلساش اعلام میدارد که حدود ۸۰٪ جمعیت ایران زیر خط فقر هستند. مستبدانی که موجب شدهاند مردم شب با غم بخوابند و صبح با ناامیدی بیدار شوند و دائم در ناامیدی و بی آیندگی بسر برند چون زندگیشان تیره و تار شده است. آیا شما صدای آن دختر بچه بلوچی را که با گریه میگوید آب نداریم و تشنهایم شنیدید؟. آیا صدای آن پزشک در آی سی یو را شنیدید که در هنگام قطع برق با صدائی محزون میگوید برق رفته و ما کاری برای نجات بیماران نمیتوانیم بکنیم. آیا شما فریاد گرسنگی کارگران و کشاورزانی و بازنشستگان و دیگر زحمتکشان را میشنوید. حتما شاهد فروپاشی اجتماعی که میتواند منتج به جنگ همه با همه شود هستید. تمام این مصیبتها و دردهای بی درمان را جمهوری اسلامی به رهبری آقای خامنهای برای این ملت درمانده درست کردهاند. واقعا شما چه پیشنهادی برای رفع اینهمه مصائب و برونرفت از این فاجعه انسانی که گریبانگیر ملت شده است دارید و اگر دارید چرا راهکار خود را به ملت ایران عرضه نمیکنید.
وفتی یک کنشگر سیاسی از جامعه مدنی به قلمرو قدرت نقل و مکان میکند و بخدمت قدرت درآید، اگاهانه یا نا آگاهانه موجب میشود تا قدرت استبدادی پایدار بماند. آنوقت این سوال مطرح میشود که آیا او هرگز محل عملش جامعه مدنی بوده است یا اینکه مکانیسم تقسیم به دو و حذف یک طرف قدرت، او را به آنجا پرتاب کرده است. یعنی محلی که خود را با آن بیگانه مییابد؟
به وجدان تاریخی خویش رجوع کنید. فراموش کردهاید که در دوران خاتمی فضای مطبوعاتی باز شد و نیروهای امنیتی برای روشنفکران اصلاح طلب دون پاشیدند و بعد از چندی هم مطبوعات را بستند و هم روزنامه نگارانی را چون، یوسفی اشکوری، احمد زید آبادی، سیامک پورزند، اکبر گنجی و شمس الواعظین و تنی چند را دستگیر و زندانی کردند. و روزنامههای توس، جامعه، صبح امروز، آفتاب امروز، عصر آزادگان، آزاد، مشارکت، فتح، آریا و نیز مجلههای ایران فردا و پیام هاجر و... که "با مجموع بیش از یک میلیون تیراژ" منتشر میشدند به صورت ضربتی و فلهای توقیف کردند. چرا باز هم میخواهید بازیچه استبداد شوید و پس از چندی آقای خامنهای شما را پایگاه دشمن بخواند.
تا به کی میخواهید با قطار جمهوری اسلامی سفر کنید؛ چهل سال فریب خوردن کافی نیست؟ برخی استعداد خاصی برای خودفریبی دارند. این افراد حتی حاضرند طناب دار خود را بدست خود آماده نمایند و دو دستی تقدیم جلاد کنند.
آقای رئیسی خودش کارهای نیست او آلت فعل یک نظام است و این نظام اگر راست میگوید و بدنبال جمع آوری نظر صاحب نظران و اندیشهها و جمع آوری آرای و عقاید اهل نظر و اندیشه میباشد چرا سایتها و شبکههای مجازی را فیلترکرده است؟ چرا سانسور را بر نمیدارد و فضای آزاد سیاسی را برقرار نمیکند تا جریان آزاد اندیشه صورت گیرد و موجب شکوفایی مملکت شود؟. چرا سانسور را بر نمیدارند تا روزنامه نگاران و اندیشمندان و دلسوزان مملکت بدون ترس و واهمه از دستگیری و زندانی شدن آزادانه نظر خود را بگویند تا بلکه همه با هم چارهای برای اوضاع تیره و تار و ورشکسته و فروپاشیده مملکت بیابند؟! پرسش این است که چرا این کار را نمیکند؟ پاسخ در خود استبداد است. چرا که استبداد از طریق سانسور که خود یکی از خشونتهای حاکم بر جامعه است میتواند ادامه حیات دهد. سانسور میکند چون ورشکسته و شکست خورده میباشد. لغو سانسور و رواج جریان آزاد اندیشه و اطلاعات که مثل جریان خون در بدن است هم تضمین کننده کثرت آراء و عقاید و چند صدایی میباشد و هم بوجود آورنده روابط سالم سیاسی میان تمایلات سیاسی طرفدار آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی که در پی بنا کردن جامعهای از شهروندان حقوند میباشند. آنها که میخواهند به استبداد پیشنهاد دهند چرا پیشنهاد خود را به مردم عرضه نمیکنند؟ مگر نه اینکه از اصلی ترین حقوق مردم حق دانستن و آگاه شدن است؟
در حال حاضر، ضروری ترین کارها، بازکردن وسائل ارتباط جمعی (اینترنتی، رسانههای گفتاری و نوشتاری و ئصویری) بر روی اندیشهها و نظرها و اطلاعات است. افرادی که قصد دارند راهکارهای خود را برای رئیسی بفرستند. چرا بطورعلنی از او دعوت نمیکنند ترک زورمداری و بکاربردن زور کند و رفع سانسور نماید.
مشکل ایناست که در درون کشور، حقیقت قابل بیان نیست چون ساختار استبدادی با جریان آزاد اطلاعات و دادهها و اندیشهها و دانشها، در تضاد است. در قانون اساسی جمهوریاسلامی، اصل بیست و چهارم میآید که «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشند. تفصیل را قانون معین میکند». این اصل جریان آزاد اطلاعات و دادهها و... را ممنوع میکند. چرا که مبانی اسلام نه در قانون اساسی تبیین شدهاند و نه در قانون عادی. چه کسی مبانی را تبیین میکند زورمدار صاحب قدرت که خودش را فوق قانون میپندارد. چون قانون اساسی رژیم اسلامی قدرت محور است و تا قدرت محوری به حقوق محوری تغییر نکند، هرگز نخیزد ز بی داد داد.
متأسفانه وطن ما گرفتار دو خلاء بزرگ است. خلاء اول ولایت مطلقه فقیه است و دوم خلائی که به انحاء مختلف وسیله توجیه این ولایت مرگبار و ویرانگر شده است. همان خلائی که روزی خواهان فشار " ازپائین و چانه زنی در بالا" بود و امروز چون پائین را از دست داده است خواهان "چانه زنی در بالا" میباشد.
کسی که مستقل از استبداد فکر کند و به حقوق خود وجدان داشته باشد عقل او مستقل و آزاد است و بطور خود جوش اعمالش در چارچوب حقوق خواهند بود. چنین شخصی مطالبه گر است و به مستبد پاسخ میدهد شما نیاز به تلفن کردن به این و آن ندارید کافی است اجازه فعالیت به احزاب سیاسی و اجتماعی بدهید تا همه آزادانه نظرات و پیشنهادات خود رامطرح نمایند و باعث شکوفائی جامعه شوند. آنگاه منهم نظرات و انتقاداتم را بطور صریح و علنی برای افکار عمومی مینویسم. این فرد هم خودش مطالبه گری را میآموزد و هم مطالبه گری را در سطح جامعه رشد و گسترش دهد.
وقتی اندیشه و فکر زندانی محور قدرت باشند افراد روابط خود را نه با حقوق که با قدرت تنظیم میکنند و درست در زمانیکه شکاف عمیقی بین مردم و رژیم بوجود آمده است و مردم به بازی رژیم نه گفتهاند و دیگر نمیترسند. و حتی میتوان گفت معادله به هم خورده است و این حکومت است که امروز از مردم میترسد. در زمانیکه نارضایتی مردم از رژیم به اوج خود رسیده است و اعتراضات اقشار مختلف در کف خیابان بطور روزانه آغاز شده است افرادی که زندان در قدرت میباشند تصمیم میگیرند به یک جنایتکار تاریخی دست نشانده پیشنهاد و مشاوره بدهند. این توهین بزرگی به ملتی است که به مستبدان جانی حاکم پشت کردهاند.