چندی پیش به سرنوشت رئیس جمهورهای ایران میاندیشیدم، اینکه چرا همه این افراد در مسئولیتهای خودشان ناکام بوده-اند و در پایان دوره ریاست جمهوریشان، با رهبر دچار زاویه شدهاند. حتی فردی مثل احمدی نژاد که کاملا مورد عنایت و منتخب شخص رهبر بوده است نیز دچار همین معاندت با ایشان شده است. درک این موضوع نیاز به توضیح در مورد تئوریهای مدیریت در حوضه "اختیارات" و "مسئولیت" دارد. برای روشن شدن بحث مثالی میزنم. فرض کنیم که یک سیستم برای رسیدن به اهداف ترسیم شدهاش مدیری را به استخدام در میآورد. سیستم و افراد بالادستی آن سیستم اهدافی را برای مدیر مشخص میکنند که او باید به اهداف ترسیم شده دست بیابد، بنابراین مسئولیت این مدیر رسیدن به آن اهداف میباشد و یکی از ملزومات مورد نیاز او "اختیاراتی" است که سیستم به فرد مدیر تنفیذ میکند. قطعا اگر این مدیر دارای اختیارات لازم برای رسیدن به اهداف ترسیم شده نباشد مسئولیت از عهده او ساقط خواهد شد. درست مانند کسیکه برایش اهدافی را ترسیم می-کنیم اما ابزار و ملزومات لازم جهت رسیدن به آن اهداف را به او نمیدهیم و بدین سان او میتواند معترض باشد و مسئولیت عدم دستیابی به اهداف را نپذیرد. بطور کلی در بحث تئوریهای مدیریت "اختیارات" متناسب با "مسئولیت" برای نیل به اهداف؛ از مهمترین الزامات مدیریت میباشد.
در مدل حکومتی جمهوری اسلامی ایران سیستم حاکم به هیچ وجه جمهوری واقعی نمیباشد. در یک حکومت جمهوری واقعی اختیارات رییس جمهور متناسب با مسئولیت واگذار شده به ایشان میباشد. اگر بنا به تعریف رئیس جمهور بالاترین فرد اجرایی مملکت باشد باید بالاترین اختیارات آن کشور نیز در دست ایشان -باشد. اما در مدل جمهوری اسلامی ایران؛ رییس جمهور در ادعا، بالاترین مقام اجرایی کشور را داراست و بدین دلیل بالاترین مسئولیت و پاسخگویی نیز بر گردن اوست، اما بالاترین اختیارات کشور در جای دیگری است یعنی در بیت رهبری. این مدل معیوب و ریاکارانه باعث بروز مشکلات غیر قابل حلی برای این سیستم شده است. یکی از علائم معیوب بودن این سیستم همین عدم موفقیت و ناسازگاری تمام رئیس جمهورهای ایران با مقام رهبری میباشد. حتی فرد منتخب خود رهبر؛ محمود احمدی نژاد؛ زمانیکه به مقام ریاست جمهوری ایران دست مییابد، به مرور زمان با رهبر زاویه پیدا میکند زیرا متوجه این نکته میشود که مسئولیتها بر گردن رئیس جمهور است و اوست که باید به مردم پاسخگو باشد اما اختیاری برای مدیریت کردن ندارد تا بتواند اهدافش را محقق نماید چون قدرت و اختیارات در دست رهبری میباشد. تازه احمدی نژاد کسی بود که بطور اُولی تمام امکانات کشور در اختیارش بود و نسبت به سایر رئیس جمهورهای پیشین و بعدی از اختیارات بیشتری برخوردار بود اما سرانجامی متفاوت با سایر رئیس جمهورها نداشت و در حقیقت پس از پایان دوران ریاست جمهوریش مغضوب رهبری بود و رانده شده از ارکان سیاسی کشور.
در ایران رهبر؛ شخص اول کشور؛ در اخذ تصمیمات است و هیچ مسئولیتی را به گردن نمیگیرد و تمام نتایج منفی حاصل از اختیارات و تصمیمات غلط او، به نام سایر مقامات کشور و در راس آن رئیس جمهور تمام میشود. این مدل معیوب خود یکی از عوامل عدم بروز اصلاحات در سیستم جمهوری اسلامی ایران می-باشد. زیرا با این سیستم غلط، رهبری هر تصمیمی که خواست اتخاذ میکند و مسئولیت شکستهای حاصل از تصمیماتش را به گردن دولت و سایرین میاندازد. این موضوع باعث میشود تا رهبر فشار افکار عمومی را بر دوش خود احساس نکند و براحتی در عرصه سیاسی کشور تصمیم گیریهای اشتباهش را ادامه بدهد و عدم وجود فشار بر فرد تصمیم ساز منجر به اصلاح فرایند تصمیم سازی و به تبع آن اصلاحات نشود.
یکی از فرق هایی که بین رهبری آیت الله خمینی با آیت الله خامنهای وجود داشته است به همین موضوع باز میگردد، خمینی در قبول مسئولیت تصمیماتش صداقت بیشتری داشت و اگر بالاترین اختیارات را در دست خود داشت، به تبع آن بالاترین مسئول پاسخگو هم بود. چرا که بعد از قبول آتش بس در جنگ ایران و عراق و اینکه احساس کرد اهدافش به شکست منتهی شده است، مسئولیت پذیرفت و با گفتن واژه "نوشیدن جام زهر" به شکست خویش اعتراف کرد. اما در مورد خامنهای ما چنین صداقتی را مشاهده نکردیم. او زمانیکه دیگر نتوانست تقصیرات را به گردن دولت و سایر عوامل بیندازد و شخصا مجبور به قبول شکست در برنامه هستهای بود، واژه "نرمش قهرمانانه" را بکار برد و متاسفانه اعتراف به اشتباهاتش نکرد. او در پذیرش اجباری برجام و نابودی میلیاردها دلار سرمایه مردم ایران و میلیونها انسان بیگناهی که بخاطر مشکلات مالی پیش آمده از تصمیمات غلط ایشان، زندگیشان به نابودی کشیده شد، هیچ عذر خواهی انجام نداد و بجای اعلام شکست برنامههایش و عذرخواهی از مردم با واژه خودساخته "نرمش قهرمانانه" مانور دروغین پیروزی داد.
در زمان پیروزی انقلاب سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت مدل حکومتی که در تئوری در ذهن خمینی برای اداره حکومت وجود داشت سیستم "حکومت اسلامی" بود یعنی مدلی که در آن تمام اختیارات و مسئولیتها مستقیم به فرد حاکم اسلامی یعنی رهبر واگذار شده باشد اما بنا بر دلایلی سیستم جمهوری اسلامی مورد تایید واقع شد. البته روحانیون داخل مجلس موسسان قانون اساسی به نوعی اختیارات بدون مسئولیت را به رهبری واگذار کردند که ریشه مشکلات این بحث از همانجا نشات گرفته است. و به نظر نگارنده؛ای کاش همان مدل حکومت اسلامی شکل میگرفت، تا بدین شکل شخص رهبر قادر به صلب مسئولیت از تصمیمات خود نمیگردید و دیگر قادر نبود که تقصیرات را به گردن دیگران، از جمله رییس جمهور بیندازد. چرا که در سیستم حکومت اسلامی، دیگر او نمیتوانست در پشت سایر سران قوا خود را مخفی نماید و نتیجه تصمیماتش را میبایست خودش به گردن میگرفت. شاید به این شکل فشار بیشتری بر رهبر وارد میگردید و بجای اخذ تصمیمات در فضا و رویا، مجبور بود پایش را بر روی زمین بگذارد و تصمیم سازیهای واقع بینانه و مسئولانه تری را اتخاذ نماید. اگرچه فرصت سوزیهای رژیم در سرکوب اصلاحات در سالهای پیشین، شرایط فعلی سیستم حاکم و جو اجتماعی نارضایتمند و در حال انفجار مردم ایران دیگر فرصتی به رژیم برای اصلاحات تدریجی امور نخواهد داد.