Monday, Sep 6, 2021

صفحه نخست » پیچِ تندِ داریوش کریمی در نگاه به گزینش‌های سیاسی مردم ایران در برنامه «پرگار»

darioush_karimi.jpg سایت نقطه - آنچه که در پس برنامه‌ی پرگار مذکور شاید به‌گونه‌ای، هم از سوی کریمی و هم از سوی دو میهمان برنامه، ناشکافته ماند، تفاوت بنمایه‌های جمهوری اسلامی با دیکتاتوری‌های صده‌های اخیر است. جمهوری اسلامی بدلیل وابستگی به سازمان روحانیان پایبند به مکتب اسلام شیعی، و تغذیه شدن از درون آرمان‌ها و ارزش‌های قشرملایان شیعی، هم در کالبد و هم در محتوی از دیگر دیکتاتوری‌های دوران ما جدا می‌گردد.

هدف این نوشتار، دور گشتن از سرزنش‌ها و یا عقب راندن نگاه انتقادی افرادی که این برنامه را پسندیده‌اند یا نپسندیده‌اند، نیست. هدف دفاع از کار داریوش کریمی هم نیست. اما پایبندی به نگاه دقیق‌تر به این جریان، الزام به بازنگری و کند‌وکاوی بیطرفانه را یاد‌آوری می‌کند. در پس این نشست برنامه‌ی پرگار سه نکته یا موضوع معین در کنار هم می‌نشینند که کاملا درهم نباید دیده شوند؛ مشی بخش فارسی زبان رسانه‌ی بی‌بی‌سی، دستاورد‌های داریوش کریمی با برنامه‌ی پرگار و حامیان رژیم جمهوری اسلامی در درون ایران! پس، تلاش می‌‌شود که در این تحلیل به هر سه بپردازیم.

سیاست‌های کلان جمهوری اسلامی و بی‌بی‌سی

رسانه‌ی بی‌بی‌سی، سال‌هاست نقش یک رسانه‌ی حامی سیاست‌های «کلان» جمهوری اسلامی را، که به بازگویی مشکلات مردم ایران نیز علاقه دارد، ایفا کرده است. اما در سال‌های اخیر، بویژه با کم رونق شدن جایگاه و کارکرد سیاسی اصلاح‌طلبان، و بویژه در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، بی‌بی‌سی دست به جسارت بیشتری در حمایت از جمهوری اسلامی زد. این تاکتیک جدید، در گزینش مهمانان و کارشناسان برنامه تا آنجایی پیش رفت که با خشم کاربران شبکه‌های اجتماعی و بینندگان برنامه‌ها روبرو شد. اینجا، بازبینی این نکته لازم است که همه می‌دانند، بی‌بی‌سی هرگز به نقد «سیاست‌های کلان»، بویژه سیاست‌های خارجی جمهوری اسلامی بطور سیستماتیک و پیگیر نپرداخته است. به بیانی، مجریان و دست‌اندر‌کاران تهیه گزارش‌ها و برنامه‌های این رسانه، همیشه با گفتن «جمله‌ای»، با ساختار پرسش‌ها، وبا چینش مهمانان برنامه، بدنبال این بوده‌اند که سیاست‌های خارجی جمهوری اسلامی ایران را قابل قبول و پراگماتیک بدانند. این سیاست‌ها که در چند سرفصل، آبروی «جمهوری اسلامی» در بین طرفداران ایرانی و غیر ایرانی این رژیم محسوب می‌شوند، عبارتند از مبارزه و دشمنی با آمریکا، تمایل به حذف قدرت اسراییل در خاورمیانه، ایستادگی در برابر جهان اسلام سنی، دست‌یابی به نیروی نظامی ترسناک و مهیب در خاورمیانه و دفاع از ارزش‌های و آرمان‌های انقلاب، همچنان مهم‌ترین سرفصل‌های سیاست‌های کلان جمهوری اسلامی هستند.

بی‌بی‌سی، مجریان این رسانه، و بطور عمده بخش فارسی زبان آن، طرفدار این سیاست‌ها که از زمان انقلاب اسلامی در ایران پای گرفت و بنمایه‌ی خود را از اتحاد چپ‌ها با مذهبیون مرتجع بدست آورد، می‌باشند. این سیاست‌ها در جهان امروز ما، کم هم طرفدار ندارند. چرا دور برویم و هی داد سر بی‌بی‌سی بزنیم، مگر در میان گروه کنش‌گران دست به قلم و صاحب سخن، در خارج از کشور، که مخالف جمهوری اسلامی هم هستند، کم هستند کسانیکه با بخشی از این سیاستهای جمهوری اسلامی همسویند؟ اما مقاله‌هایشان چاپ می‌شود، لایک می‌خورد و عنوان دکتر و کارشناس هم بر خود دارند. چندی پیش، که مقوله‌ی فلسطین بالا گرفته بود، سایت نقطه بدون برخورد مستقیم، به نقد تعدادی از این افراد نوشت و با استقبال خوانندگان هم مواجه شد.

اما، مشکل آنجایی پیش می‌آید، که رویکرد «عهد شکنانه» از سوی مخالفان جمهوری اسلامی ایران، مخاطبان را آزرده می‌سازد. بی‌بی‌سی، و بخشی از کنشگران «مخالف» جمهوری اسلامی، بی‌شک و از روی اجبار نیز، به بازگویی و شکافتن مشکلات و رنج‌های مردم ایران مبادرت می‌ورزند. این امری است که هیچ فرد یا سازمانی که بخواهد خود را مدافع حقوق‌بشر و آزادی و رفاه مردمان بداند و بنامد، از آن نمی‌تواند روی بگرداند. ولی وقتی که بی‌بی‌سی، فرصت، کانال و بلندگوی طرفداران جمهوری اسلامی، گرگ‌های در لباس میش، می‌شود، آنگاه این پرسش، حق هر کاربری است که؛ آیا اینجا سخن از «آزادی بیان» است یا اهداف دیگری در سر دارید؟ چرا کسانی را که هیچ رسانه‌ی دیگری بها بدان‌ها نمی‌دهد، باید به کرات و مداوم در برنامه‌های بی‌بی‌سی دید! و اینکه همپای آنکه این افراد، که در تایید سیاست‌های جمهوری اسلامی و یا برای بی‌آبرو کردن سیاست‌های آمریکا، میدان بازگویی می‌یابند، از ذره‌بین مسائل حقوق‌بشر هم مورد پرسش و آزمون قرار می‌گیرند و مواضع‌شان تحلیل می‌گردد؟ به هر روی، بی‌بی‌سی به زندگی‌اش ادامه می‌دهد، مجریان و مهمانان برنامه‌های بی‌بی‌سی همچنان گردن برافراشته دارند و به کار خود ادامه خواهند داد.

دستاوردهای برنامه‌ی پرگار

کار داریوش کریمی در برنامه‌ی پرگار، کاری با ارزش و حرفه‌ای است. بسیاری کار حرفه‌ای انجام میدهند. اما کریمی، قدم‌های فرای این ویژگی حرفه‌ای بودن را بر‌داشته است، که ارزش کار او مجزا می‌دارد هرچند که او هم در محدوده‌ها و ضوابط مورد تاکید بی‌بی‌سی باید کار کند. از باب نمونه، انتقاد به او، از این منظر، که در بحث‌های مربوط به دین اسلام، چینش مهمانان و روند را به سود اندیشه‌ی خداباورانه و دین‌مدار ترتیب می‌دهد، وارد است. اما روی هم رفته کار زیبا و رنگارنگی را برای مخاطبان فارسی‌زبان نقش می‌ریزد. نشست‌های برنامه‌ی پرگار برای ایرانیان از چند دید، بی همانند هستند: ملت ما، اهل مطالعه نیست. ببینید همین امروز، وقتی پیامک پر عتاب و خشم‌آلود یکی از کارکنان سابق صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران را به شعار یادآوری از خدمات رضا شاه، می‌بینیم، پر واضح است که این خانم، یکدوره‌ی مختصر از تاریخ ایران و وقایع دوران چند دهه قبل از به قدرت رسیدن رضا شاه را، نخوانده است و نمی‌داند رضا شاه، حاکم یک سیستم مستبد، در طول بیست سال، همزمان با سر آغاز دوران صنعتی شدن جهان، برای ایران چه کرده است. این هموطن جوان ما، که امروزه به برکت رسیدن به دنیای مدرن، راحت می‌پوشد و راحت می‌نویسد، تا تاریخ را نخوانَد، نخواهد فهمید که چرا مردم ایران، در مشهد، در برابر مسجدی که رضا شاه در آن به اعدام آخوندها اقدام نمود، شعاری در یاد و سپاس از او را سر دادند. این خانم جوان، که با سازش با یک سازمان مخوف و امنیتی، بنام صدا وسیما، راه فرار و رسیدن خود به بهشت دنیای مدرن را هموار کرده است و با دیکتاتوری همنشین شده تا بتواند بگریزد و آزاد بزید، اینک، نمی‌داند رضا شاه برای رسیدن ایران به دروازه‌های دنیای مدرن چه کرده است. زیرا اهل خواندن نیست.

از سوی دیگر، ما ملتی هستیم که با احساسات به مسائل، شرایط و پیامد‌ها می‌نگریم. و این رویکرد احساسی نیز، در خود دلیل کهن و ماندگاری را همیشه نگاه داشته است که همان «ناتوانی» از نگاه فراجناحی، فرا قومی، فرا جنسی و فرا طبقاتی به رویداد‌های سیاسی و اجتماعی کشورمان است. ایرانیان، در بخش بزرگی، در یک خود شیفتگی چند بعدی گرفتارند. گذشته از خود‌شیفتگی فردی و برتر دیدن توانایی‌های خود و لذت از این توانایی‌ها، خودشیفتگی زبانی و قومی و خویشاوندی هم داریم. و پس از انقلاب اسلامی، خودشیفتگی ایدئولوژیک هم به کالبد بیمار کاراکترهای سیاسی-اجتماعی ما تزریق شد. در چنین روزگاری، برنامه‌های «پرگار»، از بهترین‌ها در طول دهه‌های گذشته برای ما ایرانیان بوده است. این برنامه‌ها، با اهدف کوتاه مدت و بلند مدت، کاری قابل ستایش را در این مسیر، که ما ایرانیان، تاریخ، هنر و اندیشه‌ی خود را بهتر بشناسیم، تنظیم و اجرا کرده‌اند. «مجموعه‌ی» برنامه‌های پرگار، همچون اسنادی ماندنی، برای ایرانیان و فارسی‌زبانان، از هر گروه سنی و از هر طیف فکری که باشند، براستی می‌توانند در تولد و ایجاد بنمایه‌های قوام اندیشه، موثر و کارساز باشند. در اینجا این نکته باید بازگو شود که ما ایرانی هستیم! ژاپنی و سوئدی نیستیم که سطح مطالعات و نگاه بازشکافانه‌ی به جهان و خود و پیرامون‌مان، سالانه روی مطالعه‌ی هزاران صفحه و دهها پژوهش بنا شود. ما حال و حوصله‌ی خواندن نداریم. حال و حوصله‌ی شنیدن موسیقی کلاسیک غرب را هم نداریم. پس، هر آنچه که ما، از طریق پیام‌رسانی شنیداری و گفتاری به درون سلول‌های مغزمان برسانیم، واجب و نجات‌دهنده‌ی ما از این روزگار سیاه و سخت است.

اهمیت داریوش کریمی در اجرای این برنامه‌ها کم نیستند. او چند ویژگی مهم را با خود در این برنامه‌ها همیشه داشته است که از دید سایت نقطه، او را از خوشدست‌ترین و نیک کار‌ترین مجریان برنامه‌های فارسی‌زبان در طول تاریخ کشورمان گردانده است. او مقدمه‌ی را بر بحث می‌گذارد، که مورد قبول کارشناسان برنامه واقع شده و قبول کرده‌اند که بدان پایبند باشند. این مقدمه و دست‌یابی به پاسخ‌ها برای پرسش‌های نهفته در مقدمه، تا پایان برنامه، بحث را در یک مسیر «تاویلی» و «سازماندهی» شده پیش می‌برد. اهمیت این مقدمه دراین است که طیف بینند‌گان و شنوندگان برنامه با روشِ دوری از پراکندگی، و درهم و برهم گفتن در مناظرات و بحث‌ها آشنا می‌شوند و این، خود برای آنها نوعی آموزش جهت نگاه‌داشتن موضوع در یک مجرای قابل رسیدن به نتیجه است. کریمی در طول برنامه تلاش می‌کند که ضمن نگاه داشتن بحث در مجرای مورد توافق، نکات و دیدگاه‌های کارشناسان را از ماندن در یک حالت دوآلیته یا قطبی، به رسیدن بر روی مشترکات و نقاط قابل تفاهم نزدیک سازد و تاکید دارد که برنامه به پرسشی «نهایی» مختوم گردد. این روش برای ذهن شنونده‌ی ایرانی، که در درون فضاهای تبادل افکار دموکراتیک درک عینی نداشته است، بسیار لازم است و نگاه هرمنوتیکی به ساختارهای از پیش تعیین شده‌ی، جهان‌بینی ایرانیان را دستخوش دگرگونی پویا می‌سازد.

جایگاه و نقش حامیان رژیم جمهوری اسلامی در ایران

در این یادداشت، به دیدگاه‌های مهمانان برنامه مذکور نمی‌پردازیم. اما به این نکته بپردازیم که آیا آنچه که داریوش کریمی، دانسته و با قبول پیامد آن، موکد در لابلای پرسش‌های خود مطرح ساخت، جای عکس‌العمل منفی را می‌طلبد و موضوع تا چه اندازه مصداق وجودی و هویتی در جامعه ما دارد.

هیچ رژیم دیکتاتوری را در طول تاریخ نمی‌توان دید که در دوران عنفوان خود از حمایت بخش زیادی از مردم خود، بهره نبرده است. همینگونه نیز، در سالهای آخر عمر خود، این رژیم‌ها از حمایت کمتری از مردم برخوردارند، اما کاملا بی‌طرفدار نیستند. نمونه‌هایی چون شیلی، عراق، کوبا، روسیه‌ی استالینی، یوگسلاوی از این روند افول دیکتاتوریها نشان دارند. بنابرین اینکه جمهوری اسلامی که با یک شورش (انقلاب) سراسری در ۴۲ سال پیش بر سر کار آمد، اینک پس از ۴ دهه باید فاقد طرفدارهای ایدئولوژیک و یا هموندان سیاسی و -منافع باشد، دیدگاهی اشتباه و دور از شرایط واقعی است.

آنچه که در پس برنامه‌ی پرگار مذکور شاید به‌گونه‌ای، هم از سوی کریمی و هم از سوی دو میهمان برنامه، ناشکافته ماند، تفاوت بنمایه‌های جمهوری اسلامی با دیکتاتوری‌های صده‌های اخیر است. جمهوری اسلامی بدلیل وابستگی به سازمان روحانیان مکتب اسلام شیعی و تغذیه شدن از درون آرمان‌ها و ارزش‌های قشرملایان شیعی و با سرچشمه‌های لبنانی، به شکل نمادین و آشکاری از دیگر دیکتاتوری‌های دوران ما جدا می‌گردد. (شاید طالبان افغانستان، در روش، نسخه‌ی دوم ملایان ایران شوند). عمق تحجر و وسعت ارتجاعی که در رده‌های بالای رهبران و نظریه‌پردازان انقلاب اسلامی ایران دیده شد، این انتظار طبیعی و بزرگ را، نه تنها در بین ایرانیان سرخورده‌ی از انقلاب، که در بین جهانیان نیز پروراند که عمر حکومت ملایان زیاد نخواهد بود. با گذشت زمان، و در کمتر از یک دهه، یاس و سرخوردگی و نگرانی از نوع حکومت و سیاست‌های ملایان بیش از پیش به این نتیجه جان بخشید که این حکومت پاره‌ای ناساز بر ایران و جهان سیاسی امروز است. «جنبش» سبز، که بزرگترین حرکت مردم ایران در پس از انقلاب، برای تبری و دورشدن از سیستم سیاسی حاکم بر کشور بود، بدلیل نبود رهبری وفادار به خواست مردم و تعهد رهبران این جنبش به انقلاب، شکست خورد. از آنزمان، امید به گسترش آرمان‌های جنبش سبز تا سال‌ها وجود داشت. اما زد وبند‌های بین اصلاح‌طلبان و حکومت، با برنامه‌ی دراز مدت، ریشه‌های جنبش سبز را نیز خشکاند.

امروز، همانگونه که داریوش کریمی، با تاکید بر پرسش خود، که در آن نوعی از شگفتی هم جای داشت، می‌پرسد آیا عجیب نیست که در همین تعداد و بنا بر آماری که می‌توان با پالایش آمار دروغ جمهوری اسلامی، آنرا واقعی خواند، این رژیم هنوز از این درصد حمایت مردم برخوردار است؟ و این طبعا چیز عجیبی است. برای ایرانی، این مسئله سخت درک می‌شود، که رژیمی با این همه جنایت، فساد، مدیریت مخرب، سیاست‌های ویرانگر هنوز در ایران نزدیک چند میلیون طرفدار «عقیدتی»، یا «مصلحتی»، یا «منفعتی» دارد!

اما این شگفتی ما از رفتار و گزینه‌های ایرانیانی که، به هر دلیل از سه دلیل بالا، طرفدار رژیم هستند، شاید تا اندازه‌ای از نخوت ما در دیدن ویژه‌گی‌های ایران امروز ناشی می‌شود. امید اپوزیسیون و مخالفان جمهوری اسلامی به شورش سراسری مردم ایران، زمینه و ریشه در رویدادهای منجر به انقلاب سال ۵۷ دارد که امید و چشم‌داشتی بی‌حاصل است. به بیانی ما بیهوده منتظریم که همان رفتار سال ۵۷ را از سوی مردم ایران ببینیم. و اینجاست که پرسش موکد داریوش کریمی و بحث مهمانان برنامه‌ی مذکور، تکرار تحلیل‌های سیاسی «مقبول» ۴۰ سال گذشته است. ما کاملا در یک ظرف زمانی و مکانی اشتباه جای داریم اگر امروز هم منتظر «انقلابی» چون انقلاب ۵۷ از سوی مردم ایران باشیم، یا گمان بپرورانیم که روزی این رژیم مستبد مذهبی، در ایران حامی نخواهد داشت. زیرا، وجود طرفداران میلیونی نظام جمهوری اسلامی، نفی برآورد و تحلیل ما از رژیم نیست، بلکه صدای واقعیت حاکم بر ایران و جهان است. درک درست ما از شرایط، تنها به رفتار و انتخاب‌های مردم ما وابسته نیست و بلکه با نظم جهانی نیز پوشش داده می‌شود. به بیانی، ما نباید با مشاهده‌ی وجود چند میلیون طرفدار جمهوری اسلامی ایران، در کفه‌ی سبک ترازو جای داشته باشیم. مهم است، دقیق ماند، که این چند میلیون، در روزهای فروپاشی این رژیم به چند صد هزار تخفیف می‌یابند. از سویی، به اپوزیسیون و مردم دست‌مریزاد را بگوییم، زیرا، روند پوسیدگی رژیم، روندی پیوسته بوده است؛ هر چند شتاب آن متناسب با تخمین‌های مخالفان رژیم نباشد.

نقطه



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy